
را که حضوری بـرجسته در آیین مزدیسنا و آیینهای پیش از زرتشت در فلات ایران داشت گرامی میدارند. از مهر یشت که یکی از بلندترین و دلکشترین فصلهای یشتها است با احترام یادمیکنند. کادوسها در فرار فرزانگان اشکانی به چین و گسترش آیین مهر در جـهان نـقش مؤثری داشتند.
در مورد مشخصات جغرافیایی این منطقه میتوان بیان نمود که استانی است، در شمال کشور ایران در لبهی شمالی فلات ایران و جنوب دریاچهی خزر. «موقعیت ریاضی این استان روی کرهی زمین بین عرض جغرافیایی 36 درجه و 34 دقیقه تا 38 درجه و 27 دقیقهی شمالی بیانگر آن است که این استان در منطقهی معتدلهی شمالی کرهی زمین قرار گرفته است.
غربیترین نقطهی مرزی آن از نصفالنهار گرینویچ 48 درجه و 53 دقیقه و شرقیترین نقطهی مرزی آن از همین نصفالنهار 50 درجه و 34 دقیقه فاصله دارد» (عظیمی دوبخشری، 1385: 17).
مساحت گیلان 5/13810 کیلومتر مربع است که از این مقدار، بیش از 70 درصد آن اراضی زیر کشت و پوشش گیاهی هستند. رشته كوههاي البرز با ارتفاع متوسط 3000 متر همانند ديواري در باختر و جنوب گيلان كشيده شده و اين ناحيه را از فلات ايران جدا ميكند. طول نوار ساحلي گيلان از آستارا تا چابكسر در حدود 315 كيلومتر برآورد شده است. كمترين فاصله كوه از دريا در حويق (واقع در شهرستان تالش) نزديك به 3 كيلومتر و بيشترين فاصلهي آن از دريا در امام زاده هاشم (جنوب شهرستان رشت) حدود 50 كيلومتر است. استان گيلان داراي 16 شهرستان، 48 شهر، 43 بخش، 109 دهستان و 2891 آبادي است. مرکز این استان، شهر رشت است. این شهر به دلیل، پل ارتباطی که بین ایران و روسیه بوده به همراه شهر انزلی همواره مورد توجه بوده است.
کارگاههای ابریشمکشی، صنایع چوب و صنایع تولیدی که در این شهر و اطراف آن دایر است، رشت را به صورت قطب تجاری استان مطرح کرده است.
آب و هوا و اقلیم گیلان نسبت به سایر استانهای ایران، دارای ویژگیهای خاص خود است. یکی اینکه در این استان، نسبت به سایر استانهای دیگر، بارندگی بیشتری دیده میشود. این بارندگیها به دلیل محصور بودن این استان در میان کوههای تالش و البرز و دریای خزر است. ویژگی دیگر این استان، وجود رطوبت نسبی هواست «به طوری که میانگین 30 سالهای که از دو موقع از شبانهروز یعنی ساعت 30:6 و 30:21 در دست است، نشان میدهد که مرکز گیلان (رشت) به ترتیب با 94 و 72 درصد رطوبت نسبی در ساعات فوق، در میان مراکز استانهای کشور مرطوبترین شهر است» (همان: 54).
گیلان سومین استان ساحلی ایران در کناره دریای خزر میباشد. این استان از دوازده شهرستان تشکیل شده است که به ترتیب از شرق به غرب عبارتند از: رودسر، لنگرود، لاهیجان، آستانه اشرفیه، رودبار، رشت، شفت، فومن، صومعهسرا، بندر انزلی، تالش و آستارا.
«نگاهی اجمالی به این استان نشان میدهد که سه گروه عمدهی قومی در آن قابل تفکیک است که عبارتند از: گیلکها، تالشیها و تاتها.
گبلکها در شهرستانهای شرقی مانند رودسر، لنگرود، آستانهاشرفیه، رشت و بندر انزلی، صومعهسرا و شفت اکثریت را تشکیل میدهند.
تالشیها در شهرستانهای تالش، فومن، صومعهسرا و مناطق کوهستانی اکثریت را به خود اختصاص دادهاند.
تاتها در مناطق ییلاقی استان و در همسایگی با تالشیها، رودبار و جنوب لاهیجان و رودسر که کوهستانی میباشد، قابل مشاهده هستند و بخش اعظم آنها در شمال قزوین و برخی شهرهای آن ساکنند» (رضایی، 1384: 129). البته علاوه بر این سه گروه قومی، از دیگر اقوام ایرانی نیز در این استان مشاهده میشوند که آذریها در آستارا و مناطق ساحلی شهرستان هشتپر و تالش و مناطق کوهستانی آن ساکنند و کردها در بخش عمارلو، رودبار و شمال هروآباد زندگی میکنند.
3-2 زبان گیلکی
«زبانها و لهجههای ایران کنونی را میتوان به چندگروه تقسیم کرد. نخست این زبانها به دو دستهی شرقی و غربی تقسیم میشوند. این تقسیم برحسب مشترکات صوتی و لغوی و دستوری است.
زبانهای ایرانی شرقی که امروز رایج است بدین قرار است:
1- آسی 2- یغنوبی 3- پشتو 4- لهجههای فلات پامیر» (لغتنامه دهخدا، 1345 :22 / مقدمه).
«زبانهای دستهی غربی کثرت و تنوع بیشتری دارند. اهم آنها بدین قرار است:
1- بلوچی 2- کردی 3- لهجههای ساحل دریای خزر.
این زبانها که شامل گیلکی و مازندرانی (طبری) و طالشی و فروع اینهاست، در سواحل جنوبی و جنوب غربی دریای خزر رایج است» (همان: 23).
زبان گیلکی از گروه شمال غرب زبانهای ایرانی است. «برخی از زبانهای این گروه که در سرزمینهای واقع در کرانه دریای خزر بدان گفتوگو میشود، غالباً در نوشتههای ایرانشناسی کاسپی نامیده میشود. به همراه گیلکی، زبانهای مازندرانی، سمنانی و تالشی را از زبانهای کاسپی به شمارمیآورند. زبان گیلکی در کرانه جنوب دریای خزر در یکی از استانهای شمالی ایران مردمانی که خود را گیلک مینامند» (پوراحمد جکتاجی، 1374: 234).
زبان سرزمین گیلان را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
الف. گونهی گیلکی لاهیجان (بیهپیش) در منطقهای محدود از شمال به دریای خزر، از جنوب به بلندیهای سیاهکل، از غرب به آستانه و حسنکیاده تا مرزهای کوچصفهان و از شرق به لنگرود و رودسر که به تدریج به گویش مازندرانی میآمیزد.
ب. گونهی گیلکی رشت (بیهپس) که در رشت، لشت نشاء، خشکبیجار، صومعه سرا، خمام، بندرانزلی، فومن و شفت به آن سخن میگویند.
ج. گونهی گالشی. گونهی دیگری از گونههای گیلکی است که مردم نواحی کوهستانی لاهیجان به آن سخن میگویند.
«واژهی گیل که به کشاورزان استان گیلان اطلاق میشود، از سه عنصر گرفته شده است:
1.قلمرو: این کلمه اشاره به استان گیلان دارد که قلمرو خاص زندگی این گروه است.
2. زبان: افرادی که با گویش گیلکی، که از زبانهای خزری مشتق شده است، صحبت میکنند. زبان خزری اکنون در میان سه میلیون نفر در استان گیلان رواج دارد و شامل سه گویش است: رشتی، گیلکی لاهیجانی و گیلکی گالشی. …
3. فعالیت: گروهی که به کار کشاورزی و پرورش کرم ابریشم میپردازند گیل خوانده میشوند. این دو فعالیت متمایزکنندهی گیلها از سایر ساکنان است. استان گیلان نظیر گالشها، طالشها، ترکها و غیره است» (محب حسینی، 1383 :128).
وجود رشته کوه البرز، عاملی شد که سه گویش از زبانهای ایرانی تقریباً با کمترین تغییرات از زمانهای دور باقیمانده است که عبارتند از: تاتی، تالشی و گیلکی و برعکس مناطق جنوبی که تحت تأثیر اقوام مهاجر، زبان اصلی خود (تاتی) را جز در مناطق اندک فراموش کردهاند و متأثر از زبان قوم مهاجر یعنی ترکی شدهاند. رشته کوه البرز عاملی در جهت حفظ این گویشها بوده است زیرا «به دلیل مشکلات ارتباطی در مدتی طولانی از سال و خودبسنده بودن دامپروران این رشته کوه و عدم نیاز اقتصادی به ارتباطات گسترده با نقاط همجوار، این گویشها بدون کمترین تغییر و تحول از گذشتهای بسیار دور باقی مانده است» (رضایی، 1384: 130).
3-3 ادبیات گیلان
گیلان بی هیچ گزافه و گمان، یکی از کهنسالترین زیستگاهها و خاستگاههای فرزندان ایران زمین است.
ادبیات گیلان، دارای گستردگی و تنوع زیادی است که به صورت شفاهی و مکتوب موجود است. بخش عظیمی از ادبیات گیلان به صورت ادبیات شفاهی وجود دارد که منبع شناخت هویت انسانی، شرایط طبیعی، اجتماعی و روانشناسی افرادی است که آن ادبیات را در خود حفظ نمودهاند. «در چند دههی اخیر پژوهشگران با ثبت و ضبط بخشی از آن، اسناد گرانسنگی را به فرهنگ ایران زمین افزودهاند. اولین سند از فرهنگ شفاهی گیلان را در سال 1842 م / 1221 ش، الکساندر خودزو ثبت کرده است. این مجموعه با نام ترانههای محلی ساکنان جنوبی دریای خزر با ترجمهی جعفر خمامی زاده به فارسی ترجمه شده و نشر یافته است» (عباسی، 1389: 13).
ادبیات شفاهی گیلان شامل نوروزهخوانیها، ترانههای عاشقانه و بجارکاری و … است. علاوه بر ترانهها و اشعار شفاهی، دستهای از قصههای عامیانه مردم گیلان نیز از نظر مضمون و محتوا به دلیل دربرداشتن مفاهیم فرهنگی، اقلیمی و ویژگیهای شخصیتی مردم این خطه، دارای اهمیت هستند. همچنین ضربالمثلها، تمثیلها، چیستانها و دیگر آثار عامیانهای که در ادبیات شفاهی گیلان وجود دارد، هر کدام به نوبه خود منتقلکنندهی بخشی از زندگی مردم و فرهنگ حاکم بر آنان است.
در مورد ادبیات مکتوب گیلان، آثار اندکی برجای مانده است. اما آنچه مسلم است، زبان دیلمی از عصر دیالمه در این منطقه متداول بوده است. «قدیمیترین اثر به زبان گیلکی نوشتهای از میرظهیر الدین مرعشی دربارهی بنای شهر آمل به زبان دیلمی است و در کتاب تاریخ طبرستان آورده شده است. این نوشته را در قرن سیزدهم میرزا ابراهیم گیلانی به فارسی ترجمه کرده و به گیلانشناس اروپایی، درن، داده است. میرزا ابراهیم همچنین داستانهای عامیانهی فارسی را به گیلکی برگردانده است که از هیچ کدام از این دو اثر نشانی در منایع فارسی نیست» (همان: 16).
تنها نمونهی کامل شعر مکتوب گیلکی از گذشته، دیوان اشعار پیر شرفشاه دولابی است که در کتابخانهی آکادمی بخارست، در کشور رومانی نگهداری میشود. «پیر شرفشاه، شاعر قرن هشتم هجری (و 775 ه.ق) از مریدان شیخ تاجالدین ابراهیم زاهد گیلانی و از معاصران امیره ساسان گسکری، از خاندان مردآویج است» (همان: 16-17).
در دوران مشروطیت، روزنامهها و نشریات گیلانی که علیه استبداد و حکومت قاجار منتشر میشدند، به زبان گیلکی در بین مردم توزیع میشدند. شاعرانی چون ملارضا فومنی، میرزا عابد فومنی، میرزا ابراهیم گیلانی، میرزا باقر لشتنشایی، شیخ حسین لیچایی از جمله شاعرانی بودند که در دوران مشروطیت و سالهای بعد از آن دیدگاههای سیاسی و اجتماعی خود را وارد شعر گیلکی کرده و به مردم عرضه نمودند. روزنامههایی چون خیرالکلام، ساحل نجات، نسیم شمال و انجمن ملی ولایتی گیلان از جمله نشریاتی بود که به انتشار مطالب اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در این منطقه پرداختند. «توجه به عناصر بومی از جمله زبان گیلکی، ضربالمثلهای گیلکی و واژگان بومی در مطالب این نشریهها، سرآغاز شکلگیری ادبیات معاصر گیلکی شد. شیخ ابوالقایم افصح المتکلمین، مدیر روزنامهی خیرالکلام با امضای علی عمو، در نوشتههای قصهوار و طنزآمیز خود از واژگان و ضربالمثلهای گیلکی بهره میگرفت و اشرف الدین حسینی، مدیر روزنامهی نسیم شمال به گیلکی شعر میسرود» (همان: 19). پس از این دوران بود که شاعرانی چون میرزا حسین کسمایی، سراج گیلانی، ندیمی گیلانی و حدیدی وارد ادبیات گیلکی شده و آن را ترویج دادند.
پس از پیروزی انقلاب، با گسترش روزنامهنگاری و ترویج مطالعه در بین مردم، با چاپ نشریاتی چون دامون، هاتف، گیلهوا که با متنی گیلکی چاپ میشدند، به ترویج ادبیات داستانی گیلان پرداختند. «36 شماره دامون در دو دوره فعالیت، 47 شماره هفتهنامهی هاتف و 108 شماره ماهنامهی گیلهوا به مقولههای مختلف هنر و ادبیات به زبان گیلکی از جمله داستان و ادبیات نمایشی پرداختهاند» (همان: 107).
3-4 قصههای گیلانی
از منظر منطقهگرایی و ادبیات اقلیمی،داستاننویسی ایران به چند بخش عمده قـابل تـقسیم است:شمال،جنوب و مرکز، که هر یک از این مناطق به لحاظ ویژگیهای زیستی،آداب و رسوم و باورها و…با منطقهء دیگر اختلافهای اساسی دارد. هنگامی که ویژگیهای خاص یک منطقه در اثری انعکاس مییابد،با اثری دیگر که شاخصههای مـنطقهای دیـگر را بازتاب میدهد،متمایز میشود و نهایتا این وجوه ممیزه ملاکی به دست میدهند که برای تحلیل و تنقید میتواند راهگشا باشد. منطقهای کردن ادبیات امروز، مستلزم برشمردن ویژگیهایی است که بتواند آن را از ادبیات دیگر مناطق قابل تفکیک سازد.
افسانهها و قصههای گیلان روایتهایی است که رنگ ویژهی خود را دارد. برای نمونه، قهرمان پروریها در این افسانهها کمتر از افسانههای دیگر است. «این
