
(شهرداری)، دولت یا به طور کلی قوای حاکم میباشد. به مجموعه این حقوق و مسئولیتها،«حقوق شهروندی»7 اطلاق میشود.
شهروندی8 همانطور که روشن است از مشتقات شهر است. شهروندی را قالب پیشرفته«شهرنشینی» میدانند. به باور برخی از کارشناسان، شهرنشینان هنگامی که به حقوق یکدیگر احترام گذارده و به مسئولیتهای خویش در قبال شهر و اجتماع عمل نمایند به «شهروند» ارتقاء یافتهاند.
بخش هفتم – تعریف حقوق فردی و اجتماعی
حقوق، بهطور رايج دو معنى کاملاً متفاوت بهخود گرفته است، حقوق شخصى و حقوق عينى يا اجتماعي:
حقوق شخصي، حقوقى است که معمولاً متعلق به يک شخص (فرد) يا يک اجتماع است.
اختيارى که به آنها داده شده تا بعضى فعاليتها را انجام دهند. مثلاً حق رأي، حق تعليم و تربيت، حق کار و شغل، حق آزادى بيان و جزء اينها، اعلاميههاى گوناگون حقوق بشر، حقوق را در معنى شخصى آن بهکار گرفتهاند که اين مفهوم به هيچوجه مورد توجه جامعهشناسى حقوقى نيست و آنچه بيشتر مورد توجه مىباشد، حقوق اجتماعى يا عينى است.
منظور از حقوق اجتماعى (عيني)، قاعده يا مجموع قواعدى است که در مورد افراد يا اجتماعات بهکار مىرود و در قبال ضمانت اجرائى که دارد، بايد مورد اطاعت مردم قرار گيرد و تا اندازهاى با ‘حقوق شخصي’ در تضاد است. زيرا در حالىکه در حقوق شخصى سخن از اختيار و آزادى فردى است، حقوق عينى يا اجتماعى اساساً تکليف است. اما چگونه يک کلمه واحد مىتواند، دو مفهوم اينقدر متفاوت يا حتى متضاد، القاء کند. حقيقت اين است که حقوق شخصى هر چند که در ظاهر الزامى بهنظر نمىرسد و بهصورت ظاهر، فرد آزاد است. معذالک مجموعهاى از قواعد است که ضمانت اجرائى و تضمين عملکرد آن را اعلام مىدارد. هرچند که به طريق واحد استفاده نمىشود و طرق مختلفى بهخود مىگيرد ولى مسلم است که فکر الزام در اساس حقوق شخصى هم مانند حقوق اجتماعى (عيني) وجود دارد.
بخش هشتم – تعریف حقوق بشر
تعریف واحدی از مفهوم حقوق بشر ارایه نشده است و توافقی در این مورد وجود ندارد و این مفهوم بارها بازتعریف شده و در هر دوره، مکتب و صاحبنظری از منظر خود به این موضوع نگریسته و چارچوب آن را تبیین کرده است. به بیان کلی «حقوق بشر» حقوق بنیادین و انتقالناپذیری است که برای حیات نوع بشر، اساسی دانسته میشود؛ یعنی مجموعهای از ارزشها، مفاهیم، اسناد و سازوکارها است که موضوعشان حمایت از مقام، منزلت و کرامت انسانی است.( ذاکریان،1392).
در تعریفی دیگر «حقوق بشر به مجموعه حقوقی که به سکنه یک کشور اعم از بیگانه و تبعه در مقابل دولت داده شود، گفته میشود». در مسئله حقوق بشر «امر تابعیت» نباید دخالت داده شود؛ زیرا این حداقل حقوقی است که انسان هرجا که هست، باید دارا باشد. در همین معنی حقوق انسان هم به کار میرود.( جعفری لنگرودی،1378)
تعریفهای دیگری هم از حقوق بشر ارایه شده است که در ذیل میآید:
یک. دیدگاه فلاسفه: «مجموعهای از اصول پذیرفتهشدهای که از طبیعت انسان ناشی شده و ذاتی بشر تلقی میگردد» (ذاکریان)1392
البته منظور از دیدگاه فلاسفه این نیست که همه فیلسوفان، حقوق بشر را اینگونه تعریف کنند؛ بلکه این تعریف سرشت فلسفی دارد.
دو. دیدگاه جامعهشناسان: مجموعه قواعد شناختهشدهای که در رابطه با رشد شخصیت انسان ضروری و دارای نقش حیاتی است. ( جعفری لنگرودی،1378،ص 19).
سه. دیدگاه حقوقدانان و سیاستمداران: مجموعهای از اصول و قواعد کلی که به مثابه حقوق مدنی و جهانی حقوق اساسی، ملتها را، چه در میان خود و چه در بین مردم یک کشور، برای تأمین آزادی، صلح و عدالت در روابط دوستانه، تضمین و تأمین مینماید. ( جعفری لنگرودی،1378،ص 19).
چهار. دیدگاه اسلامشناسان: مجموعهای از اصول برخاسته از فطرت انسان که با دو ویژگی در عرصه زندگی او ظاهر میشود: 1. نیازهای درونی ذاتی 2. استعداد بیکران رشد و تعالی.از بین تعریفهای ارایه شده، تعریفی که براساس دیدگاه اسلام بیان شده، جامع و کامل میباشد؛ زیرا، نیازهای فطری و ذاتی و خواستههای اولیه انسان را در نظر گرفته است. ( جعفری لنگرودی،1378،ص 20 و 21 )
بخش نهم – تعریف حقوق بشر اسلامی :
سوال اینجاست که اولا حقوق بشر چیست؟ آیا حقوق بشر شاخه های مختلفی دارد که یکی از شاخه های آن حقوق بشر اسلامی است؟ آیا حقوق بشر اسلامی و غیر اسلامی دارد؟ آیا حقوق بشر امر جهانشمولی است؟ اگر قائل به جهان شمولی حقوق بشر باشیم، می توانیم آن را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نماییم؟
در تعریف این گزاره با دو مفهوم حقوق و بشر مواجه هستیم. وقتی صحبت از حقوق بشر می شود یعنی مجموعه ای از حق ها که اختصاصا به انسان تعلق دارد. لذا برای درک درست این گزاره هم باید مفهوم حق را به درستی دریابیم و هم با مفهوم و حقیقت انسان آشنا شویم.
وقتی سخن از حق به میان است دو برداشت متفاوت به ذهن متبادر می شود. نخست حق به معنای “حق بودن” و دوم حق به معنای “حق داشتن”. در حوزه حقوق بشر منظور از حق، “حق داشتن” یا امتیازاتی است که مختص انسان است. حقوق بشر در معنای اجتماعی آن به دنبال ارزش گزاری روی انسان ها نیست بنابراین سخنی از «حق بودن» یا نبودن به میان نمی آورد.
وقتی سخن از حقوق بشر یعنی مجموعه ای از حق های انسانی به میان است، در واقع با عبارت و مفهوم کلی مواجه هستیم که برای شناسایی این حقوق در قدم اول می باید این حقوق را احصا، در قدم بعد به آنها احترام گذاشته و آنها را رعایت نماییم. برای برداشتن قدم اول باید بتوانیم حق های انسانی را برشماریم، باید یک مبنای مشخص برای شناسایی این حقوق بیابیم. بیان ملاک برای دریافت مصادیق حقوق بشر منازعه ای تاریخی میان دو مکتب اصلی در حقوق یعنی مکتب حقوق طبیعی و مکتب حقوق وضعی می باشد.
اراده و توافق انسان و به تبع آن وضع قانون، مطابق هست های جامعه، ملاکی است که از سوی طرفداران مکتب حقوق موضوعه مطرح می شود. این دیدگاه، نگاه حاکم بر نظام حقوقی غرب و حقوق بشر معاصر می باشد.
اما در جبهه مقابل این نظر، مکتب حقوق طبیعی قرار دارد. مکتب حقوق طبیعی همانطور که از عنوانش بر می آید قائل به یافتن حقوق انسان از طبیعت و ذات اوست. در واقع مکتب حقوق وضعی، معتقد به وضع و ایجاد حق برای انسان مطابق خواسته های اوست، لکن مکتب حقوق طبیعی، حقوق انسان را مستتر در طبیعت او می داند که باید آن را کشف و تبدیل به هنجار نمود. نگاه اسلام به دیدگاه مکتب حقوق طبیعی بسیار نزدیک است.
از نظر اسلام هر حق طبیعی برخواسته از یک قانون طبیعی است که در درون انسان حاکم است. این قوانین طبیعی همان استعدادها و نیازهای طبیعی و لایتغیر انسان است. به عبارت دیگر، حکمت خالق هستی ایجاب می کند، هر استعداد و نیاز طبیعی که در نهان انسان نهاده است، پاسخ مناسبی در عالم واقع برای آن در نظر گرفته شده باشد که همین امر منشا یک حق طبیعی برای انسان خواهد بود. پس مبنای هر حق طبیعی یک استعداد طبیعی در طبیعت و سرشت انسان است..
بر این اساس حقوق بشر یا حقوق انسان، حقوقی است که برخواسته از سرشت و طبیعت اوست.
نکته بسیار مهم آنکه از نظر اسلام همه انسان ها با سرشت یکسان آفریده شده اند. بنابراین از نظر اسلام حقوق بشر یعنی، حقوقی که برخواسته از طبیعت و استعدادهای طبیعی انسان بوده و این در همه انسان ها بواسطه سرشت واحد یکسان است. لذا حقوق بشر برای مسلمان، مسیحی و کلیمی، سیاه و سفید، ضعیف و قوی و با هر ملیت و قومیتی یکسان می باشد.( علامه جعفری،1390)
با این توضیحات حقوق بشر امر واحدی است که نمی توان آن را منتسب به جریان، گرایش و یا تفکر خاص دانست، بلکه در هر نقطه که انسان وجود دارد این حقوق برای او متصور خواهد بود. بنابراین، حقوق بشر اسلامی و غیر اسلامی یا حقوق بشر غربی و شرقی واقعیت نخواهد داشت و حقوق بشر فقط و فقط حقوق بشر خواهد بود. لذا “حقوق بشر اسلامی” مصطلح غلطی است که در ادبیات حقوقی ما رایج شده است و شاید با استفاده از عبارت “حقوق بشر در اسلام” این نقیصه جبران و مقصود واضح تر منتقل شود.
مقصود از حقوق بشر در اسلام ، قرائت اسلام از حقوق بشر است نه حقوق بشری که اسلام تعریف و وضع می کند. اگر کمی دقیق تر به موضوع بنگریم در می یابیم که نه تنها حقوق بشر زائیده اسلام و یا هرعقیده و تفکر دیگری نیست، بلکه به عبارت دقیق تر آنجا که در بیان مصادیق حقوق بشر، حق بر آزادی عقیده و مذهب مطرح می شود، اسلام خود به عنوان یکی از حقوق انسانی تلقی می شود.
در مجموع ، حقوق بشر، حقوقی بر خواسته از حقیقت انسانی و سرشت طبیعی اوست که با هدف حفظ کرامت انسان و تامین نیازهای طبیعی و شکوفایی استعدادهای ذاتی او در نهان او تعریف شده است و نهادهای مختلف حقوق بشری با کشف و هنجارسازی این قوانین و حقوق طبیعی می باید در جهت گسترش آن قدم بردارند.
تعريف حقوق بشر از ديدگاه دين :
« حقوق بشر ، حقوق بنيادين و پايه ايي است که هر انسان از آن جهت که انسان است ، فارغ از رنگ ، نژاد ، زبان ، مليت ، جغرافيا و اوضاع و احوال متغير اجتماعي يا ميزان قابليت و صلاحيت ممتاز و فردي و هر عنوان عارضي ديگر بر او ، از خداوند دريافت کرده است».(باقرزاده ، محمدرضا ،1385،ديدگاه مقايسه ايي ميان اعلاميه جهاني و اسلام،سایت http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=17549 بروزرسانی یکشنبه 15 شهريور 1394)
گفتار اول – بررسی حقوق جهانی بشر در عصر ظهور اسلام :
در اواخر قرن ششم میلادی ، با بعثت محمدبن عبدالله ( ص) ، آخرین رسالت الهی در جوامع بشری آغاز شد و با برانگیخته شدن این پیامبر عظیم الشأن از سوی خداوند متعال ، اصول و مبادی کامل ترین برنامه زندگی در عرصه اخلاق ، اقتصاد ، سیاست ، هنر ، مدیریت ، فقه و حقوق و … برای مردم دنیا عرضه شد.(علامه جعفری،1390)
سؤالی قطعی که در این باره مطرح است این است که علت چه بوده که مسلمین ، حقوق بشر اسلامی را تا دوران معاصر9 در عرصه جوامع عرضه نکردند؟
این که حقوق جهانی بشر اسلامی به طور مدون و منظم تا دوران معاصر عرضه نشده ، دلیل بر عدم وجود این حقوق در مکتب اسلام نیست و حال که دولت ها و جوامع غربی که به فکر تدوین چنین اعلامیه ای ( اعلامیه جهانی حقوق بشر1948) افتاده اند ، فقها و کشورهای اسلامی تأسیس و انتشار چنین اعلامیه ای را در دستور کار خود قرار داده اند.چرا که اگر از سر انصاف و با دقت در تاریخ ، متون و کتب گذشته بنگریم و ادیان الهی را موشکافانه بررسی نمائیم خواهیم یافت که منابع اولیه اسلامی از یک سو و عدالت در همزیستی مسلمانان با دیگر اقوام و ملل که با آن ها در ارتباط بودند از سوی دیگر ، با کمال وضوح اثبات می نماید که مبانی اصلی مکتب اسلام همه مواد حقوق بشری را داشته و با امتیازاتی که بر دیگر مواد حقوق های جهانی دارد ، به نصوص متقن مستند می باشد.اما این که چرا این حقوق تا زمان تدوین اعلامیه حقوق بشر اسلامی از دید ملت ها و کشورها پنهان مانده است از این رو بوده که کشورها . اقوام و ملل گوناگون دنیا ، تا حدی کهامروزه مانند اهالی یک شهر شده اند ، پدیده ای تازه است و هرچه این ارتباط و همبستگی ها زیادتر شود ، بر تکاپوها در تدوین قوانین و حقوق متحد و مشترک افزوده خواهد شد.(علامه جعفری،1390)
از طرفی دیگر وجود حکام و پادشاهان جبار و ستمگر مسلط بر جوامع اسلامی برای ادامه و تشدید سلطه خود از انتشار ، تبلیغ و اجرای حقوق اسلامی واقعی در جوامع خود امتناع می ورزیده اند.در حقیقت دو موضوع بسیار با اهمیت در این خصوص اثبات می شود :
1-برای رشد و تکامل واقعی بشریت ، عامل ماورای طبیعی الهی ضرورت دارد.
2-همه ادیان حقه الهی تجلی گاه متن دین حضرت ابراهیم خلیل الله (ص) هستند.
پس ضروری است همه عناصر فرهنگی و ایده های اقتصادی ، سیاسی ، حقوقی ، اخلاقی ، هنری و تمدن گرایی بشری ، در راه تحقق بخشیدن آرمان های اعلای انسانی دین ابراهیمی باشند که سران صاحب نظر عمده جوامع متمدن امروزی ، او را می شناسند و دین و ملت خود را به او منسوب می دارند بر این اساس ، محتوای مواد اعلامیه
