
معاصر شاه سليمان صفوي” در سال 1365 (= 1325 خورشيدي) در چاپخانه علمي به چاپ رسيده است. موضوعِ کتاب در تصوف و انواع معرفت است. نويسنده به بيان اصول دين و اصطلاحاتِ صوفيه ميپردازد. سال تأليف اين کتاب را 1087 نگاشتهاند (تميمداري، 1372 : 342)
1-1-2- سبعالمثاني
منظومهاي است عرفاني به فارسي بر وزن مثنوي معنوي مولوي که آن را در سال 1094 سروده و مشتمل بر بيست هزار بيت است. وي اين کتاب را به عنوان مجلد هفتم مثنوي جلالالدين مولوي سروده و تاريخ سرودن آن سال 1094 نگاشته شده است. نجيب الدين در اين کتاب آگاهيهايي دربار? ضديّت با تصوف در دوره شاه عباس دوم، در سفر مشهد و اصفهان به دست داده است. در برخي حکايتها که به صورت نظم آورده است، وقتِ تغيير دولتِ صفوي را بيان کرده و در واقع نوعي پيشگويي براي سقوطِ اين دولت است (جعفريان، 1379 : 533). اين کتاب در سال 1342ق در مطبعه سعادت شيراز به صورت چاپ سنگي به همراه رسالههاي تحفة عباسي، ديوان شيخ عطار، رسالة نوربخشيه و رساله در معرفت در هامشِ کتاب به چاپ رسيده است. باري ديگر سبعالمثاني توسط خانقاه احمدي (تهران) در سال 1360 منتشر شده است.
1-1-3- خلاصه الحقايق
مثنويي است در آداب سير و سلوک و تصوف. اين اثر در سال 1328 توسط ميرزا احمد اردبيلي در ضمنِ کفايه المومنين و اوصاف المقربين به چاپ رسيده است.
1-1-4- دستور سليمان
دستور سليمان رسالهاي است در اصطلاحاتِ صوفيان که نسخ? خطي آن در دانشگاه تهران موجود است (رک. منزوي، 1353 : 1038). به غير از تذکره القبور (مهدوي، 1348 : 327)، عرفان و ادب در عصر صفويه (تميمداري، 1372 : 342) و سبکشناسي نثر (شميسا، 1386 : 232) ديگران به اين اثر نجيب اشارهاي نکردهاند.
1-1-5- ديوان غزليات
نسخه خطي ديوان غزلياتِ نجيب اصفهاني با شمار? 390 در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي موجود است. اين نسخه شامل 140 برگ، 14 سطري و قريب به 2000 بيت است. اين نسخه فاقد تاريخ کتابت است. علاوه بر اين مدرس تبريزي و تميمداري ديوان اشعار وي را که مشتمل بر غزل و قصيده و ترجيع و مراثي است برشمردهاند؛ امّا از نسخ? موجودِ آن اطّلاعي به دست ندادهاند (مدرس تبريزي، 1328، ج2 : 375) ، (تميمداري، 1372 : 342).
1-2- ارزيابي شعرِ نجيب اصفهاني
اقبال و هنرِ نجيب اصفهاني در مثنويسرايي بيش از غزلسرايي است؛ زيرا در آنجا مفهومي را بيان ميدارد ولي در غزلسرايي بر سرِ موضوعهاي تکراري پيش گفته شده شاعرانِ سدههاي پيشين، دور ميزند. سبکِ شعري او را بهتر است به حکمِ زمانِ او سبکِ هندي يا اصفهاني دانست. زيرا ابياتي با سياقِ سبک هندي که ـ ويژگيهاي “تناسب”، “تمثيل”، “مصراع برجسته” و “اسلوب معادله” و … در آن مشهود باشدـ در ديوانِ او يافت ميشود.
1-2-1- ابياتِ برجسته بر سياقِ سبکِ هندي
شربت سيب زنخدان را چه شيرين ساختند
صد هزاران جان براي بوسهاي اسراف نيست
(غ 147، ب 2)
به دستم نيست يک ناخن ز بس در کار دل کردم
که ساييدن پريشان ميکند دندان سوهان را
(غ 81، ب 12)
چراغ اهل عالم جمله بر تقليد ميسوزد
ز روي يکدگر پوشند مردم جامِ غفلت را
(غ 21، ب 7)
از کشمکش نال? دل چرخ شود نرم
پيروز کند حرکتِ خميازه کمان را
(غ 24، ب 3)
بي تربيت عقل سخن زور ندارد
طوطي ز رخ آينه دانست زبان را
(غ 2، ب 11)
تا ساقي تو جانب انصاف را گرفت
برداشت تيغ هوش بريدن مي از ميان
(قص 3، ب 3)
1-2-2- آرايههاي ادبي
1-2-2-1- تشبيه
در محفل خيال تو از شام تا سحر
مانند شمع سوخته بند قباي ما
(غ11، ب6)
خلق چون صورت ديوار همه مدهوشند
دست و پايي نکند صورت مستور اينجا
(غ 46، ب 3)
1-2-2-2- استعاره
تو مرد ساغر خورشيد نيستي بنشين
حريف کاس? درياي عشق چشم تر است
(غ 117، ب 8)
خورشيد استعاره از شراب است؛ نجيب در جايجاي اشعارش، از خورشيد در معناي استعاري شراب و جام ـ چون پيشينيان ـ استفاده کرده است.
1-2-2-3- مجاز
ميکند نزديک سربازي ره دور تو را
در حقيقت دارِ معراج است منصور تو را
(غ 22، ب 1)
1-2-2-4- تناسب
خان? صياد را بالين خود دانستهايم
ناخن شير است موي و سين? نخجير ما
(غ17، ب 2)
1-2-2-5- تمثيل
نام بزرگ جستن هرکس نميتواند
محمود کم پسر نيست آري سبکتگين را
(غ 64، ب 7)
چندين عبث به پنج? زورين خود مناز
سنگي شکست شوکت اصحاب پيل را
(غ 15، ب 4)
1-2-2-6- ايهام تبادر
نفس تازه کن هردم از ذکر جانان
که توحيد دانه است مرغِ زبان را
(غ 18، ب 3)
آوردن تناسبهاي ذکر و توحيد و دانه، دانههاي تسبيح را به ذهن متبادر ميکند.
1-2-2-7- واجآرايي و تضاد
هنوز شاهد مشرب نبسته بود مگر
که خند? نمکين بود با شراب مرا
(غ 12، ب 2)
واجآرايي حرف”ش” دارد.
1-2-2-8- اسلوب معادله
خدا کند که بر آيد ز سينه دل بيرون
که بسته راه نفس دود اين کباب مرا
(غ 12، ب 4)
1-2-2-9- متناقضنما (پارادوکس)
از ساي? خورشيد مجو وقت که ديديم
هرجا که شود قامت او راست نماز است
(غ 111، ب 2)
1-2-2-10- تلميح
نام بزرگ جستن هرکس نميتواند
محمود کم پسر نيست آري سبکتگين را
(غ 64، ب 7)
بي تربيت عقل سخن زور ندارد
طوطي ز رخ آينه دانست زبان را
(غ 2، ب 11)
حافظ نيز در اين حکايت گويد:
در پس آينه طوطي صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو ميگويم
1-2-3- موسيقي شعر
نجيب در استفاده از بحور شعري، از بحور بسيار رايجِ شعرِ پارسي استفاده کرده است (203،204,205). او در استفاده از آرايههاي بديعي، شاعري است ميانهرو. غزلهاي او بيشتر مردّفاند و اين نکته نوعي تمرکز محتوايي ـ معنايي به شعر وي بخشيده است. البته مردّف بودن غزلها باعث تکرار معاني يکسان در آثارِ اوست. در اکثر غزلها تکرار قافيه دارد که از آن ميان ميتوان به مثالهاي زير اشاره کرد.
بلبل بيطالع من دور را گم ميکند
باغبان در گل اگر گيرد پيمانه را
ميکند خورشيد آخر جام خود را صرف من
طاقت خوردن ندارد شبنم اين پيمانه را
(غ 5، ب 3 و 6)
آشناي من دهد مي مردم بيگانه را
ميکند خورشيد اول دست و پا ويرانه را…
دل به خلوتگاه حسن لاله گون رنگي نداشت
زود بالين ميکند خورشيد و مه ويرانه را
(غ5 ،ب 1 و 8)
در اينجا نخست، مصوّتِ کوتاه پيش از حرف روي (توجيه) آمده و در مصراعِ بعدي و ديگر مصراعهاي زوج مصوّتِ بلند پيش از حرفِ روي (رِدف) قرار گرفته است.
شاعر گويا نميداند ياء مصدري با ياء نکره قافيه نميشود و شايد هم از روي عمد چنين کرده است.
کجا ميشدم در پي تاجداري
چو نعلين مرا ميشدي خاکساري
در اين شورهزاري که پايان ندارد
همه روز و شب دان? حرص کاري
(قص 26، ب 1و 8)
1-3- اصطلاحات
نجيب اصفهاني از برخي اصطلاحاتِ موسيقي و بازيها استفاده کرده است؛ اين ويژگي را نميتوان دليلي بر آگاهي او از اين اصطلاحات دانست؛ زيرا شايد پيروي از سنتِ شاعرانه است.
1-3-1- اصطلاحاتِ موسيقي
کوه و صحرا از صفير عشق بيآهنگ نيست
دارد اين قانون مگر از پرد? دل تارها
(غ 8 ، ب 6)
از بس که پشت چنگِ غم از تو شدهاست راست
با صد ستم فغان نکند سين? رباب
(قص 1، ب 15)
ني به ناخن کردهاي تا نغمه را از بيم تو
در کف مضراب اگر افتد نمينالد رباب
(ت يکم)
دريده زمزمهات پرد? مخالف را
کجاست نغم? داوود و گفتگوي نديم
(قص 25، ب 14)
1-3-2- اصطلاحاتِ نرد و قمار
از روزگار نرد عقب کس نميبرد
دائم چو مهره خصل مرادم به ششدر است
(ق 1، ب 26)
فلک بسته بر من در شش جهت را
چو نردي که در راه ششدر نشيند
(قص 5، ب 49)
تا به خرج خود کند مجري ز تو هر شاخه گل
همچو برگِ گنجفه دارد به خود شاه و وزير
(ت سوم)
1-4- ردّ پاي شعرِ پيشينيان در شعرِ نجيب
نجيب الدّين رضا اصفهاني در شعر بسيار به شاعرانِ متقدم نظير مولانا و حافظ نظر داشته، او در برخي موارد ترکيباتي از ايشان وام گرفته و در برخي اشعار به استقبالِ ايشان رفته است. در ادامه به نمونههايي اشاره ميشود.
1-4-1- مولانا
نجيب:
چراغ اهل عالم جمله بر تقليد ميسوزد
ز روي يکدگر نوشند مردم جامِ غفلت را
(غ 21، ب7)
همان سخنِ مولانا در مثنوي است که حکم مَثَل سائر نيز دارد :
مر مرا تقليدشان بر باد داد
اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد
(مولانا، 1386 : 205)
1-4-2- سعدي
نجيب:
به زاهد چند ميگويي حديثِ جام و صهبا را
نميداني که صحبت در نگيرد سنگ و مينا را
(غ 20، ب 1)
سعدي:
ز حد بگذشت مشتاقي و صبر اندر غمت يارا
به وصلِ خود دوايي کن دلِ ديوان? ما را
(سعدي، 1389 : 378)
1-4-3- حافظ
نجيب:
بر سرِ راي هدف هرگز نيايد تير ما
چند از مطلب بماند آه بيتاثير ما
(غ 17)
حافظ:
دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما
چيست يارانِ طريقت بعد از اين تدبير ما
(حافظ، 1362 : 36)
نجيب :
بي تربيت عقل سخن زور ندارد
طوطي ز رخ آينه دانست زبان را
(غ24بيت11)
حافظ :
در پس آينه طوطي صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو، ميگويم
(حافظ، 1362 : 762)
1-4-4- بيدل دهلوي
نجيب:
چرخ هر دل را به طوري در فغان انداخته
همچو من هر لحظهاي صد ناتوان انداخته
(ت 3، بندِ 4)
بيدل:
اي به اوجِ قدس فرش آستان انداخته
سجده دربارت زمين بر آسمان انداخته
(بيدل، 1386 :2336)
صائب نيز غزلي بر اين وزن و قافيه و رديف دارد:
تا مه روي تو پرتو بر جهان انداخته
پيش هر ويرانه گنجِ شايگان انداخته
(صائب، 1387 : 6634)
1-4-5- صائب
نجيب اشعارِ بسياري با قافيه و رديفي همسان با صائب دارد. اين اشعار يا استقبال هردوي ايشان از شاعرانِ متقدم است يا پيروي اين دو از يکدگر. از آنجايي که در سخن، استاديِ صائب بر نجيب مسلّم است، بايد نجيب را پيرو صائب دانست. ديگر احتمالي که در اين باره ميتوان داد، پيروي هردوي اين شاعران از غزلِ طرح شده در انجمنهاي ادبي است. به عنوان مثال ميتوان موارد زير را برشمرد:
نجيب:
از نانِ خلق دامنِ دل شد گران مرا
بيمار کرد صحبت اين استخوان مرا
(غ 14)
صائب:
از بس گرفت تنگي دل در ميان مرا
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
(صائب، 1387 : 728)
نجيب:
تاب همصحبتي مرغ قفس نيست مرا
چون هوا ميل پيام همه کس نيست مرا
(غ 4)
صائب:
دل مقيد به شکرزار قفس نيست مرا
رشت? حرص به پا همچو مگس نيست مرا
(صائب، 1387 : 523)
که هردو غزل با اختلافِ قافيه؛ امّا با حفظ وزن و رديف، شبيه به قصيد? معروف ناصرخسرو است:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گويي زبون نيافت ز گيتي مگر مرا
(ناصرخسرو، 1370 : 11)
علاوه بر اين نجيب اصفهاني در چند جاي از ديوانِ خود مدد از صائب تبريز خواسته.
به نجيب ار مدد صائب تبريز رسد
دو سه پيمانه کشد از کف سرخاب اينجا
(غ 53 ،ب آخر)
1-5- نقش مذهب در شعرِ نجيب
همانطور که پيش از اين اشاره شد، مذهب در شعر اين دوره بسيار نمود پيدا ميکند. نجيب اصفهاني از شاعرانِ متشرع اين دوران است؛ او از مشايخِ سلسل? ذهبيه است امّا انديشههاي فرقهاي در غزلياتش نمودي نيافته است. از قصايد او در منقبتِ اهلِ بيت (عليهم السّلام) ميتوان به نمونههاي زير اشاره کرد.
در مدح حضرت علي (ع) :
هرگز نبود جام? ما بار
