
439)
و سپيده دم ازبوي خوش گلهاي گلگونش نفس مي کشد .
استعاره در کلمه ” الصُّبحُ “
نوع استعاره : مکنيه
61- تنقِلُ عنها نَسَماتُ الصَّبا تحية لِکُلِّ قلبٍ صبـا ( همان ، ص 439)
و نسيم باد صبا سلام را در قلب عاشق مي دمد .
استعاره درترکيب ” نَسَماتُ الصَّبا “
نوع استعاره : مکنيه
62- دعَت الرجال وَلم تکد حتي مَشت هممٌ إلي الهيجاء کالأطواد ( همان، ص444)
قضيه اي که مردان را فراخواند و کوتاه نيامد تا اينکه همتهايي چون کوه به ميدان نبرد روانه شدند .
استعاره در کلمه ” هممٌ “
نوع استعاره : مصرحه اصليه
63- مادَت الأرضُ ثم شبّت و ألقت ما علي ظهرِها مِن الأثقـال ( همان، ص450)
زمين جنبيد و به لرزه در آمد و بار سنگينش را بر پشتش رها کرد .
استعاره در کلمه ” ألقت “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
64- أضحکَ الدّهرُ يا ابن ودّي وأبکي يوم لم يخطرُ الأسي في بالِ ( همان، ص452)
اي پسر دوستم زمانه خنديد و روزي که غم و اندوه به خاطرش خطور نمي کردند گريست .
دواستعاره در کلمات ” الدّهر ” و ” يوم ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
65- و وُجوهُ المنون شتي ، فبانت کلّها عندَ هذه الأهوال ( همان، ص454)
و چهره هاي گوناگون مرگ ، همه آنها در چنين وحشتهايي نمايان مي شوند .
استعاره در کلمه ” المنون “
نوع استعاره : مکنيه
66- و جَراد ، و کلُّ آتٍ قريب أوَ بعد الإمحال من إمحال ( همان، ص456)
از ملخ ( خبر مي دهد )، و هر آمدني نزديک است ، آيا بعد از خشکسالي قحطي است .
استعاره در عبارت ” و کلُّ آتٍ قريب “
نوع استعاره : تمثيليه
67- هل في فلسطينَ بعدَ البؤس من دعة أم للزمان إبتسامٌ بعد تقطيب ( همان، ص478)
آيا در فلسطين بعد از بيچارگي و فقر آرامش و آسايشي هست و يا براي زمان بعد از ترشرويي لبخندي وجود
دارد .
استعاره در کلمه ” الزمان “
نوع استعاره : مکنيه
68- و انطوي العاصفُ و الموجُ لهُ فاکتسي البحرُ غصونَ الجدولِ ( همان، ص480)
گردباد و موج برايش در هم پيچيدند و دريا شاخه هاي نهر را پوشاند .
سه استعاره در کلمات ” العاصفُ ” و” البحرُ” و ” الجدول ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
69- و يا حسرتي للرّدي ، مزّقت يداهُ رداءَ الشباب القشيـب ( همان، ص492)
دريغا از مرگ ، دستانش پيراهن چه نوجواني را گسست .
استعاره در کلمه ” هُ “
نوع استعاره : مکنيه مرشحه
70- وَ مضي البلبلُ الغريبُ يطوفُ الروضَ حتي انزوي محيّا النهارِ( همان، ص497)
و بلبل غريب شروع به چرخيدن در باغ کرد تا اينکه چهره روز فرو نشست .
استعاره در کلمه ” النهار “
نوع استعاره : مکنيه
71- نسيَ الطيرُ همَّهُ حينَ غنّي قلما يستقـرُّ همُّ الطـروب ( همان، ص500)
پرنده غمش را به هنگام آواز فراموش کرد ، غم زنده دل دوامش خيلي کم است .
دو استعاره در بيت وجود دارند : 1- استعاره در کلمه ” الطيرُ “
نوع استعاره : مکنيه
2- استعاره در عبارت ” قلما يستقرُّ همُّ الطروب “
نوع استعاره : تمثيلي
72- نستقـي مِـن الرّدي وَ لَـن نکـونَ لِلعـدي کالعبيـد ( همان، ص512)
از مرگ مي نوشيم و هرگز براي دشمن چون برده نمي شويم .
استعاره در کلمه ” الرّدي “
نوع استعاره : مکنيه
73- هل رأيت الطير في الروض يدور هائماً يبحث عن عهد السرور ( همان، ص524)
و تو آيا آن پرنده را پروازکنان در باغ ديده اي ، شيدا در پي روزگار مستي .
استعاره در کلمه ” الطيرُ “
نوع استعاره : مکنيه مرشحه
74- بينَ يدَيهِ أسدٌ غضَنفرٌ عليه مِن ضربةِ سوطٍ أثرُ ( همان، ص532)
در مقابلش شيري نيرومند است که اثر ضربه شلاق بر بدنش نمايان است .
استعاره در کلمه ” أسدٌ “
نوع استعاره : مصرحه اصليه مرشحه
75- کم سهرنا من قبل ليلاً طويلاً فشکا الصمتُ فيه منّا العويلا ( همان، ص538)
در گذشته چه شب طولاني را بيدار مانديم در حالي که سکوت در آن از فغان ما شکايت مي کرد .
استعاره در کلمه ” الصمتُ “
نوع استعاره : مکنيه
76- رُبَّ صرحٍ مُمَرّدٍ مِـن أمانـيَّ أظلَّ النّجوم تحت جناحـه ( همان، ص541)
چه بسا قصر بزرگي از آرزوها که ستارگان در زير بالش سايه گزيدند .
استعاره در کلمه ” ه “
نوع استعاره : مکنيه
77- قد نَمَت حولهُ الأزاهيرُ شتّي وَ سقاها الهوي علالة راحِـهِ ( همان، ص541)
و گلهاي گوناگون در دور آن رشد کردند در حالي که عشق آنها را از جرعه اي باده سيراب مي کند .
استعاره در کلمه ” الهوي “
نوع استعاره : مکنيه
2. مجاز عقلي : اسناد بـه فعل يا آنچه کـه درمعناي فعل ماننـد اسم فاعل ، اسـم مفعـول ،
مصدرو… به کاربرده مي شود همراه با قرينه اي مانع با علاقه هاي زماني ، مکاني ، سببي ،
مصدري وفاعلي و مفعولي ، مي باشد . ( هاشمي ، 1377ش ، ص264)
شعر ابراهيم خالي از اين صورت بلاغي نيست :
1- وَ النَّفسُ يَقتلُ عزمَها طولُ التعلّلِ بالأماني ( ابراهــيــم ط. ، 2005م ،
ص320)
و نفس ، طول سرگرميِ با آرزوها اراده اش را مي کشد .
مجاز در عبارت “يقتلُ … طولُ التعلّل “
نوع مجاز : عقلي
علاقه : سببية
2- و الشوق يدفعني إلي إيقاظها وَ يد ي تحاذر أن تمدّ إليها ( همان ، ص374)
در حالي که خروش درون مرا به بيدارکردنش بر مي انگيزد ، دستم از دراز شدن به سويش پرهيز مي کند .
مجاز در عبارت ” الشوقُ يَدفعني “
نوع مجاز : عقلي
علاقه : سببية
3- بني هاشم لا أخمَدَت جمراتِکُم وَ لا أغمَدَت أسيافَکُم نوبُ الدّهر ( همان ، ص489)
بني هاشم هرگز مباد که حوادث زمانه اخگرهايتان راخاموش نمايد و شمشيرهايتان را در نيام کشد .
مجاز در عبارت ” لا أخمدَت و… نوبُ الدَّهر “
نوع مجاز : عقلي
علاقه : سببية
ج ) کنايه
در لغت يعني به کنايه سخن گفتن و دراصطلاح لفظي است که درغيرمعناي اصلي به کار
مي رود اگر چه جواز درک معناي اصلي آن نيز وجود دارد وهيچ قرينه اي مانع اين استنباط
نمي شود . کنايه به سه قسم تقسيم مي شود :
1- کنايه از صفت : و ممنظور از صفت معناي وصفي است نه مشتق بودن … مانند شجاعت
و بخشش و … :
طويـلُ النجـاد رفيعُ العمـاد کثيـرُ الرماد إذا ما شتـا
به هنگام فصل زمستان ، حمايل شمشيرش بلند و بلند قامت و خاکسترش زياد است .
2- کنايه از موصوف : مانند :
وَدبّت لَه في موطن الحلم عِلّة لها کالصّلال الرقش شرُّ دبيـب
دردي شديد در محل صبر و بردباري ( قلب ) او جنبيد همانند زهر مار سياه و سفيد .
3- کنايه از نسبت : مانند :
إنَّ السّماحة وَالمروءة وَالندي في قبة ضربت علي ابن الحشرج
بخشش و جوانمردي در گنبدي است که به نام ابن حشرج بنا شده ا ست .
( عبد العزيز عتيق ، بي تا ، صص 398و 409و411)
کنايه به اعتبار وسايط آن به چهار قسم تقسيم مي شود : تعريض ، تلويح ، رمز و ايماء ؛ که به
طورخاص به رمز وجايگاه آن درشعرابراهيم پرداخته مي شود . (هاشمي ، 1377ش ، ص305)
شعر طوقان بسيار آسان و معناي آن واضح است لذا کنايـه و اشاره در کلام او بـه ندرت يافت
مي شود :
1- هيهات ما نکصوا علي أعقابهم حتي انجلت عنهم وَ هم شهـداءُ ( ابراهــيــم ط . ،
2005م ، ص312)
نه ، هرگز آنها روي نگرداندند ( و پا به فرار نگذاشتند ) تا اينکه قلبهايشان شکافته شد درحالي که از جمله
شهيدانند .
کنايه در عبارت ” ما نکصوا عَلي أعقابهم ”
نوع کنايه : کنايه از صفت
2- بَيــنَ جَنبيهِ خافِـقٌ يَتَـلَظَّـــي بِـغــايتِــــــه (همان، ص314)
در سينه اش قلبي دارد که به شوق هدفش شعله مي کشد.
کنايه در عبارت ” بَيــنَ جَنبيهِ خافِـقٌ ”
نوع کنايه : کنايه از موصوف
3- يا ابنــة الأيکِ غـرِّدي أو فنـوحـي (همان، ص372)
اي دختر بيشه زار ترانه سرايي کن يا نوحه سرده .
کنايه در ترکيب ” ابنة الأيکِ ”
نوع کنايه : کنايه از موصوف
4- أبيّاً علي الضيم ، عفّ اليدَين ، نقيّ السريرة ممّا يُريب (همان، ص492)
ظلم ناپذير، دستانش پاک و تختش نظيف است از آنچه که به شک و ترديد وا مي دارد .
کنايه در عبارات ” عفّ اليدَين ” و ” نقيّ السريرة “
نوع کنايه : کنايه از صفت
5- بينَ يدَيهِ أسدٌ غضَنفرٌ عليه مِن ضربةِ سوطٍ أثرُ ( همان، ص532)
در مقابلش شيري نيرومند است که اثر ضربه شلاق بر بدنش نمايان است .
نوع کنايه : کنايه از نسبت
6- و ما ابتلي الحسودُ إلا جوهرا يتمّ نوراً وَ يطيبُ عنصرا (همان، ص535)
و آن حسود جز گوهري را که نورش کامل و عنصرش زيباست مبتلا نکرده است .
کنايه در عبارت ” جوهرا يتمّ نوراً وَ يطيبُ عنصرا ”
نوع کنايه : کنايه از صفت
1. رمز
درلغت يعني اشاره با چشم ، اشاره با سر ، تلميح ، کنايه ، معما ، نما و سنبل . ( آذرنوش ،1384
ش ، ص248) و دراصطلاح بلاغيون رمز يکي از انواع کنايه محسوب شده که وسايط آن اندک
و معنايش پنهان و احتياج به قدري تأمل دارد . ( پور نامداران ، 1367ش ، صص3و4 )
براي مشخص کردن معناي کلي اصطلاحي رمزبايـد گفت : رمز ، کلمـه ، عبارت ، تصوير ،
شخصيت يا اسم مکاني است که بيش ازيک معنا در خود داشته باشد که دو قطب اصلي بين اين
معاني ارتباط برقرار مي کند : قطب اول در بعد ظاهري رمز تجلي پيدا مي کند و آن چيزي
است که حواس به طورمستقيم آن را دريافت مي کنند وقطب دوم دربعد باطني يا بعد مراد رمز
جلوه مي کند . (العسّاف ، هل يستعيد الرمز أمجاده في الشعر الجديد)
ابراهيم طوقان شاعري رمزگرامانند سياب و بياتي وادونيس نيست وقصيده هاي رمزي اومانند
قصيده ” الهدهد ” محمود درويش تبديل به يک اسطوره نمي شوند بلکه وي منظورش را در
بيشتر قصيده ها به وضوح بيان مي کند و کمتر از کنايه و ايما و اشاره بهره مي برد و اگر هم
شعري در رمز مي سرايد آنچنان مشکل نيست که قابل فهم نباشد .
دو قصيده” الحبشي الذبيح ” ( ابراهيم ط. ، 2005م ، ص432) و”مصرع بلبل ” (همان ، ص495 )
ابراهيم از جمله شعرهاي رمزي او به شمار مي روند .
شاعردرقصيده ” مصرع بلبل ” ،” وردة ” (گل) را رمزي براي زن بدکارو بدنهاد و” بلبل ”
را رمزجواني شيدا وفريب خورده و” الروض” (باغ ) را رمزقهوه خانه يا …مي داند ، ( گل )
رمزسنگين وغيرقابل فهم وداراي معناهاي فرعي بسياري نيست و بيشتر شبيه يک استعاره
مي باشد و ( بلبل ) شايد خود ابراهيم است و ( باغ ) قهوه خانه اي که درآنجا با (گل) آشنا شده
است هنگامي که دربيروت جرقه هاي عشق را در درونش احساس کرد و … .
و اما در”حبشي الذبيح ” رمزي که شاعرازآن بهره مي برد خيلي عميقتر وسنگين تراز قصيده
” مصرع بلبل” و کنايه از ملتهاي مغلوب در مقابل استعمارگران است .
اگر چه برخي قصيده ” بيض
