
را از اشک سيراب مي کنند در حالي که دشتها و تپه هايش آنها را لعنت مي کنند .
استعاره در کلمه ” سُهولُ ”
نوع استعاره : مکنيه
17- يطلبُ العِزُّ ابتدارا يُدرکُ المجــدُ اقتســارا (همان ، ص307)
عزت دوام و هميشگي بودن را مي طلبد و بزرگي و مجد تسلط و مقهور کردن را به دست مي آورد .
دو استعاره در کلمات ” العِزُّ ” و ” المجدُ ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
18- المنايا تتباري وَ الأمانـــيَّ الکبــارا (همان ، ص309)
آرزوهاي بزرگ با هم به رقابت مي پردازند .
استعاره در کلمه ” المنايا ”
نوع استعاره : مکنيه
19- فَاهــدأي يا عَواصِـفُ خَجـــلاً مِـن جَـراءَتِــــه (همان ، ص 314)
پس اي طوفان ها! از شهامت او شرم کنيد و آرام گيريد.
استعاره در کلمه ” عَواصِـفُ “
نوع استعاره : مکنيه مرشحه
20- صــامِتٌ لَو تَکَلَّــــــما لَفَــظَ النَّــارَ وَ الـــدَّمــا (همان ، ص 314)
ساکت است و هر گاه لب به سخن بگشايد خون و آتش مي بارد.
استعاره در کلمه ” النَّــارَ ”
نوع استعاره : مصرّحه
21- هُــوَبِالبــابِ واقِــــفٌ وَ الرَّدي مِنــــهُ خـــائف (همان ، ص 314)
او کنار در ايستاده و مرگ از وي در هراس است.
استعاره در کلمه ” الرّدي “
نوع استعاره : مکنيه
22- تتطايرُ الأرواحُ فيه مِن السَّنان إلي السّنان (همان ، ص 319)
روحها درآن روز ا ز سرنيزه اي به سرنيزه ديگر پرواز مي کردند .
استعاره در کلمه ” الأرواحُ “
نوع استعاره : مکنيه
23- يُسقونَ مِن کأس الرّدي وَ مَليکُهم ظمآن عانِ (همان ، ص 319)
از جام مرگ سيراب مي شوند در حالي که پادشاهشان تشنه و اسير بود .
استعاره در کلمه ” الرّدي “
نوع استعاره : مکنيه مرشحه
24- لَم أبِعهُ لشقيقٍ أو صديق ٍ لي حميم (همان ، ص 323)
آن را به برادر يا دوست صميمي و دلسوزم نفروختم.
استعاره در کلمه ” لَم أبِع “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
25- أضحت فلسطينُ مِن غيظ تصيح بکُم خلّواالطريقَ فلَستم مِن رجالاتي (همان ، ص5 32)
فلسطين از خشم بر سرتان فرياد مي کشد : راه را خالي کنيد چرا که شما از مردان من نيستيد .
استعاره در کلمه ” فلسطينُ “
نوع استعاره : مکنيه مرشحه
26- لَم يَخـَل ميدانُ الجهاد بسجنه فلَقد رَماهُ بقلبه المُتسعِّر (همان ، ص330)
ميدان نبرد اسارت او را گمان نمي کرد لذا وي را در قلب شعله ورش انداخت .
استعاره در کلمه ” ميدانُ الجهاد “
نوع استعاره : مکنيه مرشحه
27- دارَ الزعامة والأحزاب کانَ لنا قضية فيک ، ضيَّعنا أمانيها (همان ، ص333)
اي قدس! سراي رياست و دار احزاب ، با تو آرماني داشتيم که اميدهايش را تباه کرديم .
استعاره در کلمه ” قضية “
نوع استعاره : مکنيه
28- الذئبُ يَرهَبُــه وَ يلثـمُ کفَّــه الحمَــلُ الوديــعُ (همان ، ص341)
گرگ او را مي ترساند و گوسفندان سر به راه دستش را مي بوسند .
دواستعاره در کلمات ” الذئبُ ” و ” الحمَلُ ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
29- وَسيفٌ بحاملِه ساخرٌ… وَأينَ له الکفُّ وَالمعصَـمُ ؟ (همان ، ص345)
و شمشيري است که با تمسخر به حمل کننده اش مي گويد : کف ومچ او کجاست .
استعاره در کلمه ” سيفٌ “
نوع استعاره : مکنيه
30- همدَت عزائِمُهم ،فلو شبَّت لظي لتثيرَها فيهم ، فليسَ تُثارُ (همان ، ص346)
اراده آنها خاموش شده است ؛ اي کاش شعله اي بر افروخته مي شد تا آن را در درونشان تحريک کند و
برانگيزد ، ولي هرگز برانگيخته نمي شود .
استعاره در کلمه ” همدَت “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
31- الظالمُ الباغي يسوسُ أُمورَهم واللصُ والجاسوسُ والسمسارُ (همان ، ص346)
آن ستمگر مستبد ، آن دزد ؛ آن جاسوس ، و آن دلّال اقتدارشان را تباه و فاسد کرده است .
استعاره در کلمه ” يسوسُ “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
32- بِفضلِکُم قد طغي طوفانُ “هجرتهم” وَ کان وعداً تلقيناهُ إيعاداً (همان ، ص349)
به لطف شما طوفان ” هجرت يهوديان به فلسطين ” طغيان کرد و اين وعده بازگشتي بود که آن را پذيرفتيم .
استعاره در کلمه ” طوفانُ ”
نوع استعاره : مکنيه
33- وَ حينَ أُجيبُ تمنحُني ابتسامَ الشکرِ عَينـاکِ ( همان ، ص359)
و هنگامي که پاسخ مي دهم ، چشمانت لبخند رضايت و تشکر به من عطا مي کنند .
استعاره در کلمه ” الشکرِ “
نوع استعاره : مکنيه
34- خفقانه متواصلٌ و الليلُ ينشرُ غيهبه ( همان ، ص362)
در حالي که شب تاريکيش را مي گستراند ، ضربان تپش اين قلب سريعتر مي شود .
استعاره در کلمه ” ينشرُِ “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
35- يا معينَ الجمال أذبلتِ قلبي أنعشيني بنهلةٍ أنعشيني ( همان ، ص364)
اي سرچشمه زيبايي قلبم را پژمرده کردي با جرعه اي آن را زنده گردان ، زنده گردان .
دو استعاره در بيت وجود دارند : 1- استعاره در ترکيب ” معين الجمال “
نوع استعاره : مصرحه اصليه
2- استعاره در کلمه ” أذبل “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
36- يا حياة القلوب وَيلي عليها ذَبُلَت مِن بقائِها في يَميني ( همان ، ص365)
اي زندگي قلبها افسوس بر شما چرا که زندگيتان در دست من پژمرده شده است .
دو استعاره در بيت وجود دارند : 1- استعاره در ترکيب ” حياة القلوب “
نوع استعاره : مصرحه اصليه
2- استعاره در کلمه ” ذَبُلَت “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
37- مَرحباً بالحياةِ عادَ صداها وَ انجلي الليلُ عَن صباحٍ مُبين ( همان ، ص366)
درود بر زندگي که پژواکش برگشت و شبي که از صبحي روشن بيرون شده است .
استعاره در کلمه ” ها “
نوع استعاره : مکنيه
38- سفراءُ الصباح نورٌ وَ طيرٌ تتغنّي في مائسات الغصون ( همان ، ص366)
پيام آورندگان صبح ، نور و پرنده اي که بر شاخسارهاي آرميده ترانه مي سرايد ، مي باشند .
استعاره در کلمه ” الصباح “
نوع استعاره : مکنيه
39- وَ نسيـمٌ يُداعِبُ الدوحَ ، وَالبحرُ شجـيُّ الغنـاء عذب المَجـون ( همان ، ص366)
و نسيم با درخت تنومند بازي مي کند و دريا ترانه هايش غمگين است و سرگرميش گوارا .
دواستعاره در کلمات ” نسيمٌ ” و ” البحرُ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
40- فوقَ عرش الصباح ترشفُ طلّا مِن ثغورِالأقاح علّا ونهلا ( همان ، ص368)
نورازبالاي عرش صبح دميد درحالي که قطره هاي شبنم را ازدهان بابونه هاي سفيد پي در پي سرمي کشد.
دواستعاره در کلمات ” الصباح ” و ” الأقاح ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
41- ها هُنا نرجسٌ يُحيي الأقاحا وَ الدَّوالي تعانِقُ التفاحا ( همان ، ص369)
هان آنجا نرگسي است که به بابونه سلام مي دهد و سبدها سيبها را در آغوش مي گيرند .
دواستعاره در کلمات ” نرجسٌ ” و ” الأقاح ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
42- ضحکَ الرّوضُ حيــنَ فاضت عُيونُـــه ( همان ، ص369)
باغ هنگامي که چشمه هايش پر وجاري شدند خنديد .
استعاره در کلمه ” الرّوضُ “
نوع استعاره : مکنيه
43- هامَ صفصافهُ فناحَـت غصـونُــهُ ( همان ، ص370)
درخت بيدش شيدا و شاخه هايش نوحه سر دادند .
دواستعاره در کلمات ” صفصاف ” و ” غصونُ ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
44- ذاکِرٌ أنتَ عهدَنا يا غديرُ يَومَ کُنّا وَ العيشُ غَضُّ نضيرُ ( همان ، ص371)
و تو اي برکه روزگار ما را به ياد داري ، روزي که مابوديم زندگي با طراوت بود و سبز .
دواستعاره در کلمات ” غدير ” و ” العيشُ ” وجود دارد .
نوع استعاره ها : مکنيه
45- خطراتُ النسيم في واديک صبَّحَتني بقبلةٍ مِن فيک ( همان ، ص373)
وزشهاي نسيم در وادي تو با بوسه اي از دهانت به من صبح به خير گفتند .
استعاره در ترکيب ” خطراتُ النسيم “
نوع استعاره : مکنيه
46- فيصدّني أدبي فأبعَدُ هيبة وَ أودُّ لو أجثوعلـي قدَميهـا ( همان ، ص375)
ادب من مرا بازمي دارد وازترس دور مي شوم در حالي که آرزو ميکنم اي کاش پيش گامهايش زانومي زدم .
استعاره در کلمه ” أدب “
نوع استعاره : مکنيه
47- فهفا البلبلُ نحوي هاتفاً : أصغِ لشدوي ( همان ، ص383)
بلبل به طرف من پرواز کرد در حالي که فرياد مي زد : به آواز من گوش بده .
استعاره در کلمه ” البلبلُ “
نوع استعاره : مکنيه مطلقه
48- نقلَ الکأسُ حديثاً عَن ثناياکِ العِـذاب ( همان ، ص393)
جام سخني از دندانهاي گواراي تو نقل مي کند .
استعاره در کلمه ” الکأسُ “
نوع استعاره : مکنيه
49- هو يا روحي لُروحي کالندي للنَّرجس ( همان ، ص394)
او اي روح من براي جانم همچون شبنم است براي نرگس .
استعاره در کلمه ” روح ” در ” يا روحي “
نوع استعاره : مصرحه اصليه
50- فابتسمَ الحبُّ لَهُ فأحسَنَ الظنّا ( همان ، ص395)
عشق به او لبخند زد و گمانش نيکو شد .
استعاره در کلمه ” الحبُّ “
نوع استعاره : مکنيه
51- الحبُّ يقتادُ الفتي وَ قلبُهُ أعمي ( همان ، ص396)
عشق جوان را رهنمون مي شود در حالي که قلبش کور است .
استعاره در کلمه ” الحبُّ ”
نوع استعاره : مکنيه
52- يلذّ لي يا عينُ أن تسهدي وتشتري الصّفوَ بطيب الکري ( همان ، ص406)
اي چشم من شب نخوابي تو و اينکه خوشي آن را به سعادت و خوشبختي بفروشي ، برايم لذت بخش است .
استعاره در کلمه ” عينُ “
نوع استعاره : مکنيه مطلقه
53- وَ ما شفي داءً ، وَ لکنّما قلبي شکا البُعدُ فعلّلتـهُ ( همان ، ص409)
و عشق هيچ دردي را شفا نداد ، و قلبم از دوري و هجران شکايت مي کند و من آن را سرگرم مي کنم .
استعاره در کلمه ” قلب “
نوع استعاره : مکنيه
54- يا وردة ترسِلُ أنوارَها فيضاًعلي الکون مِن الرابيه ( همان ، ص418)
اي گل سرخي که پرتوهاي نورش را از تپه به هستي عطا مي کند .
دو استعاره در بيت وجود دارند : 1- استعاره در کلمه ” وردة “
نوع استعاره : مصرحه
2- استعاره در کلمه ” ها “
نوع استعاره : مکنيه
55- لاحَت وُجوهٌ ملاحٌ خلفَ الحجابِ صباحُ ( همان ، ص421)
سپيده دم چهره هايي تابناک در پس حجاب درخشيدند .
استعاره در کلمه ” وُجوهٌ “
نوع استعاره : مکنيه
56- کلّ ٌ تقبّلُ رسمَها في الماء ساعة شربهنّه ( همان ، ص429)
و به هنگام نوشيدن آب هر کدام تصوير خود را مي بوسند .
استعاره در کلمه ” تقبّلُ “
نوع استعاره : مصرحه تبعيه
57- هي فرحة العيدِ التي قامت علي ألم الحياة ، و کلّ عيدٍ طيِّـبُ ( همان ، ص 434)
و آن شادي عيدي است که بر اندوه زندگي برافراشته شده است و هر عيدي زيباست .
استعاره درعبارت ” و کلّ عيدٍ طيِّبُ “
نوع استعاره : تمثيلي
58- فأري حماراً بعدَ ذلک کلّه رفعَ المضافَ إليه وَالمفعولا ( همان ، ص 437)
با تمامي اين اوصاف الاغي ( دانش آموز کودني ) پيدا مي شود که مضاف اليه و مفعول را رفع مي دهد .
استعاره در کلمه ” حمارا “
نوع استعاره : مصرحه
59- جني عليک الحسنُ يا وَردَتي وَ طيبُ رَيّاکِ فذقتِ العذاب ( همان ، ص 438)
گل سرخم ! زيبايي و عطرت در حق تو ظلم کردند ، پس عذاب را چشيدي .
استعاره در کلمه ” الحسنُ “
نوع استعاره : مکنيه
60- تنفَّسَ الصُّبحُ بأزهارِها عن ضاحکِ اللَّون زکيِّ الأريج ( همان ، ص
