
این موقعیت زندگی ما را آسانتر نمیکند بلکه ما را راضیتر و خرسندتر میسازد. مشکلی که توسط عقاید ما به وجود میآید و در ذهنمان شکل میگیرد، سبب میشود احساس کنیم در اطراف ما آرامش و عشق وجود ندارد. این عقاید میتواند به صورت بیماری در جسم ما ظاهر شود و ما جستجو برای راه حل را آغاز میکنیم. از آنجایی که خدا مظهر پاکی و زیبایی است و در همه جا حضور دارد تنها کاری که کردهایم این است که در ذهن خود، خویش را از خدا، جدا کردهایم.
سوره نحل
و به كسانى كه تقوا پيشه كردند گفته شود پروردگارتان چه نازل كرد مىگويند خوبى براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردند [پاداش] نيكويى است و قطعا سراى آخرت بهتر است و چه نيكوستسراى پرهيزگاران.
دایر :
اعتقادات ما به گونهای شکل گرفتهاند که به جای تمرکز بر توانایی خود به برطرف کردن مشکل، بر خود مشکل تمرکز میکنیم. ما اغلب به گونهای عمل میکنیم که نشان میدهد به قدرت بیماریهایی نظیر سرطان، حملههای قلبی و ایدز بیشتر اعتقاد داریم نا به نیرویی که سبب شفابخشی آنها میشود و این اعتقاد خود را به شیوههای مختلف نشان دادهایم. ما جذب خود مشکل و تاثیرات مخرب آن میشویم. ما نیازمندیم تغییری اساسی در ذهن خود ایجاد کنیم تا تشخیص دهیم که ارتباط با خدا تنها راه شفابخش و تنها وسیله برای ریشه کن کردن مشکلات است.
سوره اسرا
و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىكنيم و[لى] ستمگران را جز زيان نمىافزايد.دایر :
با حمله به مشکلات و درک عمق مشکلات، نمیتوانید آنها را از زندگی خود برانید. شما باید آن اندیشهی خود را که سبب ایجاد مشکل شده است، اصلاح کنید. هنگام بروز مشکلات، اگر درصدد اصلاح اندیشه خود برآیید طولی نمیکشد که آن مشکل، اعتبار خود را از دست میدهد و به کلی از زندگی شما بیرون میرود. نیروی معنوی را در مقابل مشکلاتی از قبیل بیماری، اختلاف، و ناسازگاری قرار دهیم، تا آن مشکلات از بین برود. مشکلات به تعبیری نشاندهندهی کمبود معنویت است. اشتباه اصلی این است که خیلی از مشکلاتی را که در ذهن خود تجربه میکنیم در حقیقت، وجود خارجی ندارند. اصلاح این اشتباهات به مثابه از بین رفتن ترسها و تردیدهای ماست. هنگامیکه مستقیماً با مواردی که از آنها میترسید، روبه رو میشوید و در مقابلشان قرار میگیرید، آنها را در نور آگاهی خود ذوب میکنید
شکسپیر : ((به درون خود سفر کن، در بزن و از قلبت بپرس که نظر او چیست))
قلب نشاندهندهی آن بخش از وجود ماست که منحصراً به افکار تکیه نمیکند. اندیشه، منشأ مشکلات است. هنگامیکه از شنوندهای میخواهیم تا به خودش اشاره کند 99 درصد افراد به قلب خود اشاره میکنند نه به سر خود. قلب شما پاسخ همه مشکلات زندگیتان را دارد
۴-۵ دیدگاه دو اندیشمند عدم خشم و خشونت
مولانا مراقبه و مشاهدهگری درست را در داستانهای مثنوی به خوبی نشان داده است و با در ریاضتهای صحیح از مشاهدات مراقبهای نیز میتوان بر خشم و خشونت و تعصب غلبه کرد و آن را به مدارا و تساهل و تسامح بدل کنیم مولانا در مشاهدهگری و انجام مراقبه بدون حرص و طمع برای حصول این درمانگری تأکید دارد و با آرامش و رهایی از حیطههای مادی به جسم معنوی خود پیروی میکنیم و بدون خشم خشونت نیز نسبت به حال بد و افکار منفی و رفتارها و احساسات درونی و بیرونی را زیرنظر میگیریم و هر لحظه ممکن است میزبان یکی از آنها باشیم اگر انسان حرص و طمع و خواستن کم شود در مقابل خشونت و تعقیبات منفی هم کاسته میشود. در انجام مراقبه و ممارست برای خاموش کردن خشونت و حرص و طمع و عدم تعصب161 باید به آرامش و طیب خاطر و حضور قلبی خود را در محضر حضرت عشق رها کنیم و وجودمان را با آمیزههای مکتب خداوندی تعلیم دهیم زمزمه کردن و ذکر خداوند در هر لحظه میتواند پاسخ مراقبه انسانی را به درگاه خداوند برآورده سازد و زندگی یا آرامش را از اکسیر خوبیهای خود و انرژِی خداوندی میتوانیم دریافت کنیم.
۴-۵-۱ مولانا در تمثیل داستان لقمان حکیم در دفتر دوم مثنوی
مراقبه و مشاهدهگری را به تصویر میکشاند… که تحت عنوان «امتحان کردن خواجهی لقمان، زیرکی لقمان را» مولانا لقمان را بندهای پاک میداند که روز و شب را با کمال چالاکی به وظیفه بندگی خویش قیام میکرد امور به وی واگذار میشد. لقمان اگرچه بندهزاده بود ولی از قید و هوا آزاردهنده و خواجه بود و بر خشم و خشونت و امیال خویش مراقبه میکرد میگوید شاهی به شیخ طریقت گفت چیزی از من بخواه شیخ گفت: ای شاه شرم نکردی که چنین سخنی به من گفتی من دو بنده پست و حقیر دارم که بر تو حاکم و امیرند خشم و شهوت.
خواجه لقمان در ظاهر خود را خواجه مینمود و در واقع بندهای بود که لقمان خواجه او بود مولانا میفرمایند: لقمان با وجود بندهزاده بودن از کمند هوا و هوس و خشم و شهوت ـ و خشونت بدور است و او حکیم دانا و توانا و دل آگاه و ناشناخته تاریخ است به راستی که لقمان پادشاه و خواجه حقیقی است که فقط از منبع موثق حق تعالی نور میگیرد و ذات او مخزناسرار خداوند میباشد.162
و در جای دیگر به خربزه خوردن لقمان حکیم اشاره میکند. مولانا در قالب خربزه تلخ خوردن لقمان حکیم و خم به ابرو نیاوردن ایشان خواجه وی برشی از خربزه تلخ را به لقمان تعارف میکند و لقمان حکیم با اشتها طوری خربزه تلخ را نوش جان میکند که عسل میخورد.
چون برید و داد او را یک برین
همچو شکر خوردش و چون انگبین
این چه صبر است؟ این صبوری از چه روست؟
یا مگر پیش تو این جانت عدوست؟
پاندول خشم و خشونت و از دیدگاه مولانا برای خروج از این مشکلات روانی جسم به معجزهگری و محبت و صبر و مشاهدهگری و آگاهی اشاره میفرمایند و آن اتصال به خداوند و فراتر از منیّتهاست.
از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرین شود
مولانا به حدیثی از پیامبر (ص) اشاره میکند: «الناقص ملعون» ناقص مورد لعنت است و منظور جسم ناقص نیست بلکه عقل ناسالم است حتی به جسم بیمارگونه که دچار نقصان میباشد آن را مستحق پاداش و آمرزش گناهان میداند مولانا آنچه ملعون و ناقص است عقل آدمی میباشد که بنده خشم و خشونت و شهوت است.
مولانا برای رهایی از خشم و شهوت ستیزی و رسیدن به تصعید و تصفیه دل باید نور الهی را در ضمیرمان روشن سازیم و نورهای ناپایدار دنیا را بیاساس میداند و آن نور جاویدان را حضرت حق نقطه اتصال میداند برق را خو، «لایحتف الابصار» دان نور باقی را همه انصاردان. غزل 1545
نور الهی یار و یاور چشم است و خود نورها و جاذبههای دنیوی چشم دل را کور میکند… و اشاره میفرمایند.
این جهان تن غلطانداز شد
جز مر آن را کو ز شهوت یار شد
به درستی که خواجه مظهر حقیقت است و از حال و درون لقمان آگاه است و تعمیداً میخواهد از این چشاندن سختیها و تلخیها بر وی میزان وفاداری و خشنودی او را بسنجد و به راستی که کسی که در اصالت و مراقبۀ خویش است چه فرقی میکند لباس پادشاهی بر وی بپوشانند یا زهر به او بخورانند. هر دو روی یک سکه است.
و لقمان حکیم با پنهان داشتن راز خود و آن سرّ خودشناسی که خداوند به وی ارزانی داشته نمیخواهد که در مقابل خواجه خود را انسانی نشان دهد که اظهار آزادگی و رهایی که شکلی از منیت است و وی را از حقیقت ذات هستی دور میکند باشد.
هنگامیکه، انسان گرفتار، در پاندول خشم و حرص و شهوت و خشونت روبرو میشود اگر عقلش تحت تسلط بسیاری از اموری که به آن حرص میورزیم امور اعتباری و بر اساس منیت کاذب است و ناپایدار و پوچ میباشند و انسان را از رسیدن به مقصد و مبدأ بازمیدارد و یا استقرار باورهای اشتباه نمیتوان به باورهای درست عقلانی رسید و اینگونه مشکلات روانی اشتباهات و خطای تفکرات است و با تصعید و تهذیب نفس میتوانیم به عالم دست یابیم.و همچنان بنده میماند، تا از لطف و محبت خواجه برخوردار باشد.163
به اعتقاد وین دایر فردي كه داراي رفتار مخرب و خشونتآميز است از هماهنگي و عشق باطني محروم بوده و با جواهر راستين خرد ميانه ندارد. هرگونه خصومت- خشونت را مسألهاي حاد و جدي تلقي كنيد. نگاه كنيد زمانيكه با زباني متفاوتتر سخن ميگوييد و بر خشم و خشونت خود غالب ميشويد و اين انرژي را به چون اطراف و ديگران انتقال ميدهيد توانستهايد هوشيارانه به احساسها و افكار حسدآلود و كينهتوزانه عليه كنيد خود را خلاق روشن و شفاف و نيرومند مييابيد و اگر در برابر حس انتقامجويي مغلوب ميشويد، به سوي آشفتگي و ابهام و احساسي نا ايمني تغيير مسير ميدهيد. انیشتین پس از تجزيه اتم به انسانها هشدار داد كه: عدم هماهنگي و توازن عافيت بشريت را به زوال و نيستي ميكشاند؛ مگر اينكه آدميان شيوة تازهاي را براي انديشيدن بياموزند و راه چارهاي را براي حل و فصل اختلافات و نفاق و ستيزهجويي پيدا كنند.
جنگ و ستيز و خشم و خشونت پاياني ندارد. در جهانی زندگي ميكنيم كه رويدادهاي آن خشم و انتقامجويي را تصديق ميكند و براي دوري از تمام اين خشونتها می توان از ایثار و بخشش بهره برد .
۴-۵-۲ بارش و ايثار، كليد بخشودن:
باروهايي كه از خشم و خشونت و تعصب بياساس هرگاه بخشش و ايثار را سرلوحة رفتارتان قرار دهید، ایجاد روابط تلخ و گزنده و خصومت آمیز برایشان ناممکن خواهد بود. دستگیری از دیگران را کانون توجه قرار دهید و موهبتهای بیشتری را به سوی خود جذب میکنید و به جای خصومت و دشمنی و کینهورزی و خشم و ناراحتی عشق و محبت و آرامش خود را به دیگران ببخشید و از نزولات رحمت الهی برخوردار شوید با عشق در روابط زندگیمان میتوانیم بر خشم و خشونتهای ضعیف و زبون که باعث جداییها، ناراحتیها، غمها، و غضبها و فشارهای روحی و روانی میشود باشیم، لحظهای که از خشم و غضب، به عفو و بخشش روی بیاوریم. انرژی منقبض میان ما و کسانی که از آنان کینه به دل داشتیم، آزاد و رها میشود، پس میتـوانیم خود را از این تنگناها خلاص کنیم. عفو و گذشت را به همة امور زندگی بیامیزیم. با یکایک افرادی که نسبت به آنان سابقه خصومت داشتیم، با ذهن و قلب خویش ایشان را ببخشیم و خشم و کینه و عداوت را از وجودمان پاک و مصفا کنیم و نیروهای الهی در زندگیمان گسترده خواهد شد.164
۴-۵-۳ وین دایر در داستانی از بودا غلبه بر خشم و خشونت را توضیح میدهد.
داستانی دربارة “بودا” نقل شده است: او با مردی راهی سفر شد ، آن مرد سعی میداشت تا جایی احترامی، توهین، و واکنشهای تند و زنندهای، معلم بزرگ را بیازماید. در سه روز اول، هرگاه بودا سخنی میگفت آن مرد او را ابله مینامید، و به گونهای وی را مورد تمسخر قرار میداد. سرانجام در پایان روز سوم، آن مرد پرسید که در این سه روز هرچه به تو بی احترامی کردم و تو را رنجاندم تو با من با عشق و مهربانی رفتار کردی و رفتاری سرشار از عشق و مهربانی نسبت به من داشتهای.
بودا در پاسخ آن مرد، از او پرسید: «اگر کسی هدیهای به تو پیشنهاد کند و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق خواهد شد؟ سؤال این انسان بزرگ نگرش جدیدی به آن مرد بخشید».
هنگامیکه کسی به شما هدیهای به صورت بیاحترامی و توهین پیشنهاد میکند و شما آن را نمیپذیرید. در نتیجه، این هدیه آشکارا به همان شخص اهدا کنند تعلق میگیرد. اکنون چرا شما برای چیزی که به انسانی دیگر تعلق دارد خود را غمگین و یا خشمگین میسازید؟
در این نکته: “پاتانجالی اظهار میکند”، در حضور انسانی که عمل و یا اندیشهاش از هرگونه خشونت و آسیبی پاک و مبراست. همة موجودات زنده احساس کینه و دشمنی خود را به دست فراموشی میسپارند.165
دیدگاه دیگر وین دایر در مورد عدم خشونت و عدم تعصب در روانشناسی و با چه راههکارهایی میتوان بر خشم و فشارهای عصبی تسلط پیدا کرد؟
با وجود کنترل وجود «خود» در مواقع عصبیت و خشم و خشونت جامه عمل بپوشیم و با مدارا و سازش و سازشپذیری به درمان این بیماری بپردازیم. عوامل فقدان صلح و آرامش که در مجادله و
