
که گونهی عاطفی است و گسترهای که همان گونه شناختی است، گسترش مییابد. در طی این تعامل، نوع ارزشهای حاکم بر گفتمان شکل میگیرد (آیتی، 1392: 7).
امیل بنویست از برجستهترین اندیشمندان در این حوزه بود. به عقیده وی گفتمان به جنبههایی از زبان میپردازد که تنها میتوان آنها را با ارجاع به متکلم، به وضعیت یا موقعیت مکانی_زمانی وی، یا با ارجاع به متغیرهای دیگری بیان نمود که در مشخص ساختن بسترهای بافت موضعی پاره گفتار بکار میروند. بنابراین گفتمان مدعی حوزه معین، مستقل و کاملا تعریف شدهای است، حوزهای که شامل ضمایر شخصی (به ویژه من و تو) و اشارات (ضمایر اشاره، اسمهای اشاره،…) و شاخصهای مکانی (اینجا، انجا،..) و شاخصهای زمانی (اکنون، امروز، دیروز، هفته آینده، ….) است، که در صورت فقدان آنها، پاره گفته مورد نظر ما فاقد معنا خواهد بود ( نوذری، 1377: 19).
گفتمان در نوشتههای، بنونیست، تاکید بر تجمع لغات درکاربرد چند فاعلی64 زبان دارد. او بر این نکته تاکید دارد که «برای درک گفتمان باید آنرا در وسیعترین سطحش بررسی نمود، هر گفتاری یک سخنران (گوینده) و حداقل یک شنونده دارد، و هدف سخنران اثر گذاشتن بر دیگران میباشد» (عضدانلو، 1375: 50). به عقیده بنونیست، ورود مضاعف زمان گذشته در زبان امری زائد نیست که نشان دهندهی عدم توانایی زبان در اصطلاح خود باشد، بلکه بیانگر این حقیقت است که دو نظام زمانی مجزا وجود دارد که توسط ارتباط مولف کلام با بیان65 از هم متمایز میشوند. یکی از ویژگیها و چه بسا تعارف اصلی گفتمان همین درگیر شدن فاعل خبر در خبر است. در سخن گقتن و گفتار، زمانها همیشه در ارتباط با زمان حال هستند، و باید راه را به روی زمانی بگشایند که گذشته را بر حسب زمان حال تعریف میکند. بنابراین، در نظر بنونیست، یکی از عوامل مهمی که قلمرو تاریخ را از قلمرو گفتمان مجزا مینماید نوع زمانی است که فاعل خبر در گفتار یا نوشتار خود به کار میبرد. به عبارت دیگر، اگر فاعل خبر روایت را، توسط زمانی که بکار میبرد، به زمان حال متصل گرداند در قلمرو گفتمان و در غیر این صورت در قلمرو تاریخ است.
نکاتی که بنونیست به آن توجه نکرده حضور سوم شخص در قلمرو گفتمان است. باید در نظر داشت که حضور سوم شخص در قلمرو گفتمان و ارتباطش با آن، گرچه آشکار نیست، در همه حالات دیده میشود. به عبارت دیگر، خود مخبر، با انتخاب خود، وارد این قلمرو میشود. همین انتخاب است که کارکرد زبان را از حالتی “غیر شخصی” به حالتی “شخصی” تبدیل میکند. نکتهی دیگر این حقیقت است که لنگرگاه زمانی گفتمان، یعنی زمان حال؛ خود را در درون تاریخ رخ میدهد، اتفاقی که بنونیست آنرا “حضور بی موقع” میخواند (عضدانلو، 1375: 50). در نظر بنونیست، زبان در ارتباط با دیگری شکل میگیرد. اما او توضیحی دربارهی اساس زبانی این دیگری به دست نمیدهد. عبوری که به این ضمیر، یعنی سوم شخص، اجاره میدهد هم شکل شخصی و هم غیر شخصی به خود بگیرد. در واقع این فاعل خبر است که، با انتخاب خود، به ضمیر سوم شخص این اشکال را اعطا میکند.
مسئلهی قابل اهمیت، در اینجا، تغییر و تحولاتی است که در یک زمان مشخص در نظام زبانی به وجود میآید. به عبارت دیگر یک روایت میتواند در یک زمان مشخص کارکردهای متفاوت داشته باشد (عضدانلو، 1375: 51). در تئوری بنونیست، تاریخ و گفتمان توسط حضور فاعل خبر در گفتمان و عدم حضورش در تاریخ از هم متمایز شده است. در نظریه بنونیست، تشخیص قلمروهای تاریخ و گفتمان از یکدیگر، بسته به قابل شدن تمایزی است میان کاربرد زبانی که فاعل کلام از آن خارج است و کاربرد زبانی که در آن فاعل میتواند مکان خود را تشخیص دهد. تشخیص چنین مکانی، توسط فاعل، هم به معنی تجربهی عبور از قلمرویی است که در آن “او” ساخته و پرداخته میشود و هم به معنی تجربهی کیفیتهای متفاوت این مکان. به عبارت دیگر، نمی توانیم زبانی مستقل از ذهنیت و ذهنیتی مستقل از زبان داشته باشیم، بلکه باید تلاش کنیم آنها را به صورت یک ساختار، که اجزایش در ارتباط با یکدیگر است، درک نماییم (عضدانلو، 1375: 52).
زلیگ هریس گفتمان را به عنوان “گفتار یا نوشتار متصل” تعریف میکند، تعریفی که تاکیدش خلاف جهت تحلیل چند فاعلی بن و نیست است. دلیل این امر این است که هر متن مشخص ذهنیت خالق متن را نیز با خود همراه دارد و چون خلق کنندهگان متون در شرایط یکسان فرهنگی نیستند هر متنی تجزیه و تحلیل جداگانهی خود را طلب میکند و به علت حضور فعال ذهنیت فاعل زبان، خصوصا در ورای جمله، ما هرگز نمی توانیم به قانون جهانشمولی دست یابیم و چارهای جز این نداریم که اولین گامهای تجزیه و تحلیل خود را، برای کشف قوانین و مقررات، با در نظر گرفتن شرایط مشخص فرهنگی، اجتماعی و سیاسیای برداریم که متن در آن شرایط تولید شده است (عضدانلو، 1377آ: 90).
به عقیدهی فوکو «گفتمانها تشکیل شده از علامات میباشند، اما کارکردشان از کاربرد این علامات، برای نشان دادن و برگزیدن اشیا بیشتر است و همین ویژگی است که آنها را غیر قابل تقلیل به زبان، سخن و گفتار میکند و این ویژگی همان است که ما باید آن را آشکار کرده و توصیف نمائیم ( focuault, 1974: 49). نقطه شروع کار فوکو پدیدارشناسی سطح دومی است که سعی در تجزیه و جدا ساختن کلیتهایی دارد که هرگونه تولید معنا در آن صورت میگیرد. پدیدارشناسی کلاسیک با دسته بندی ارجاع گزارهها به واقعیات بیرونی، عمده توجه خود را به معنی گزارهها معطوف ساخته است (نوذری ، 1377 آ: 46-47).
ژاک میلر66 متذکر میشود که ما میتوانیم، توسط گفتمان «فرایند زبان را که حقیقت از آن طریق خود را تحمیل میکند درک کنیم» (Jacques Alain Miller, 1966:5). میلر به روشنی بیان میدارد که ثمرهی فرعی تحمیل حقیقت، به صورتی اجتناب ناپذیر، تولید یک فاعل67 نیز هست، فاعلی که بوسیلهی فرایند واقعی زبان، که او را به درون هستی فرا میخواند، تقسیم شده است. همین تقسیم فاعل در زبان است_ فاعلی که در مفهوم لاکانی همان دال است_ که نقش اساسی در ساخت و پرداخت هو نوع تئوری گفتمان بازی میکند (عضدانلو، 1375: 49).
“ارنستو لاكلاو”و “شانتال موفی” در كتاب “هژمونی و راهبرد سوسیالیستی” (1985)، گفتمان را مجموعهای معنیدار از علائم و نشانههای زبانشناختی و فرازبانشناختی تعریف میكنند ( تاجیک، 1383: 21).
علیرغم همه اختلاف نظرهای موجود در تعریف گفتمان، میتوان گفت كه مفهوم آن از یك طرف به محصول مادی متجلی در متن و از طرف دیگر در فرایند ارتباط مرتبط میباشد. بهعبارت دیگر، اگر متن یك محصول مادی و دیداری است، گفتمان یك فرایند ارتباطی و شنیداری محسوب میشود و اصولا مفهوم گفتمان بهشكل جدی با زبان و ساختارهای زبانی و فرازبانی عجین است (بشیر، 1384: 8).
گفتمان در معنای فنی و علمی و زبانشناسانه به جنبههایی از زبان میپردازد كه تنها میتوان آنها را با ارجاع به متكلم، وضعیت یا موقعیت مكانی و زمانی وی یا با ارجاع به متغیرهای دیگری بیان نمود؛ كه در مشخص كردن بسترهای بافت موضعی پارهگفتار بهكار میروند. بنابراین گفتمان، مدعی حوزه معین، مستقل و كاملا تعریف شدهای از مطالعه است؛ كه شامل ضمایر شخصی (من و تو)، اشارات (ضمایر اشاره و اسمهای اشاره)، شاخصهای مكانی (اینجا و آنجا) و شاخصهای زمانی (اكنون، دیروز، امروز و …) است كه در صورت فقدان آنها، پارهگفتار مورد نظر فاقد معنا خواهد بود (فرقانی،1382: 60-61). به بیان دیگر، میتوان گفت بستر زمانی، مكانی، موارد استفاده و سوژههای استفادهكننده هر مطلب یا گزاره و قضیه تعیینكننده شكل، نوع و محتوای هر گفتمان بهشمار میروند ( تاجیك، 1383: 17).
گفتمانكاوان برآنند كه باید مؤلفههای اساسی دیگری را نظیر اینكه چه كسی، چگونه، چرا و چه وقت به كاربرد زبان روی میآورد، به مفهوم گفتمان اضافه كرد كه بر همین اساس، در بررسی مفهوم گفتمان، ما با سه بعد اصلی روبرو خواهیم بود:
الف) كاربرد زبان؛ (میرفخرایی، 1383: 9) باید در نظر داشت كه كاربرد زبان تنها محدود به زبان گفتاری نبوده بلكه میتوان آن را به ارتباطات، كنش متقابل و زبان نوشتاری و چاپی هم تعمیم داد؛ این كاربرد زبان زمانی واقع میشود كه مثلاً ما روزنامه یا كتاب یا انواع دیگر متون را میخوانیم. وندایك68 در اینباره میگوید: «با آنكه بسیاری از گفتمانكاوان بهطور خاص به زبان محاوره یا گفتگو توجه میكنند، وارد كردن متون نوشتاری در مفهوم گفتمان نیز مفید فایده است» (بشیر، 1384: 18).
ب) برقراری ارتباط میان باورها (شناخت)؛ مردم زبان را برای برقرار کردن ارتباط میان اندیشهها و باورها یا بیان احساسات بهکار میگیرند.
ج) تعامل در موفقیتهای اجتماعی؛ یکی از ابعاد گفتمان، بعد تعاملی گفتمان است که لازم به بهرهبرداری از آن برای برقراری تعامل یا کنش متقابل با یکدیگر میباشد.
باید دانست گفتمانكاوان در مطالعه، توصیفی یكپارچه از این سه بعد اصلی گفتمان ارائه میكنند و در واقع مشخص میكنند كه چگونه كاربرد زبان بر باورها و تعامل تأثیر میگذارد یا برعكس چگونه تعامل بر نحوه سخن گفتن تأثیر میگذارد؛ یا چگونه باورها، كاربرد زبان و تعامل را كنترل میكند (میرفخرایی، 1383: 9).
تحلیلگران گفتمان بر روی موضوع واحدی کار نمیکنند و هر یک بنا بر حوزهی فعالیت خود تعریفی از گفتمان و به تبع آن تعریفی از تحلیل گفتمان را میپذیرند. میتوان بر چند نکته مشترک میان همهی رویکردهای گفتمانی و برخی پیش فرضهای آنها اشاره کرد. بین همهی نحلههای گفتمانی دربارهی مقولات زیر اجماع نظر نسبی وجود دارد:
– زبان صرفا رسانهای که حامل بی طرف معنا باشد نیست.
– زبان به عنوان یک نظام در کنار نظامهای دیگر تا حدودی استقلال دارد و صرفا منفعل نیست.
– زبان در همه ی سطوح اجتماعی دست اندرکار ایجاد نظم و تغییر است.
– رابطه ماهوی میان ذهن و زبان وجود دارد، این رابطه فراتر از یادگیری نظام نشانهها توسط ذهن است.
– زبان ماهیتا اجتماعی و وابسته به زمینه است.
– زبان از سوی کنشگران برای ساختن بسیاری از مقولات اجتماعی_هویت، قدرت، سلطه، تبعیض و… به کار گرفته میشود و فقط در خدمت برقراری ارتباط نیست.
– تحلیل ساختار و کارکردهای زبان میتواند در خدمت درک بهتر انسان و جامعه ی انسانی قرار گیرد.
– هر نوع کلام، گفتار یا نوشتاری اجتماعی است و ماهیت و ساختار اجتماعی دارد، پیوند معناداری میان ویژگیهای خاص متون، شیوههایی که متون با یکدیگر پیوند مییابند و تعبیر میشوند، و ماهیت عمل اجتماعی وجود دارد.
– زبان همواره در قالب گفتمان در حال ساختن و بازساختن روابط سوژهها ابژه است(فاضلی،1383: 84-85).
نظریه کنش کلامی و پراگماتیک؛ مطالعهی معنا، هستهی مرکزی پراگماتیسم است. به عبارتی پراگماتیسم عبارت است از مطالعهی معنا درجریان فرایند تعامل. در این فرایند بر روابط میان گوینده، شنونده، آنچه گفته شده و زمینه تاکید میشود. در نظریه کنش کلامی که اساسا منسوب به جان سرل69 فیلسوف امریکایی است، به نقش زبان در تغییر دادن واقعیت و همچنین کنشهایی که به واسطهی زبان صورت میگیرند توجه میشود (فاضلی،1383: 86).
به عقیده آستین70 فیلسوف انگلیسی که وابسته به سنت فلسفهی تحلیلی است، «ما با بیان جمله نه تنها ایدهها را مراوده میکنیم، بلکه واقعیت را تغییر میدهیم» (Jaworski & coupland, 1999: 16).
2-6- تجزیه و تحلیل نشانه-معناشناسی گفتمان
هرگاه بحث گفتمان به میان میآید، دیگر ما با نشانههای منفرد،کلان نشانهها، خرد نشانهها و یا مجموعهای از نشانهها روبهرو نیستیم. آنچه بیش از هر چیز نظر ما را به خود معطوف میکند، چیزی است که در ورای نشانهها و در پس نشانهها و در تعامل آنها با یکدیگر میگذرد. به این ترتیب، ما برای نشانهها تعریفی پویا قائلیم که آن را در نظامی فرایندی قرار میدهد، یعنی اینکه هر نشانه در تعامل، چالش، تبانی، پذیرش، طرد، تناقض، تقابل، همگرایی، واگرایی، همسویی، دگرسویی، همگونگی و دگرگونگی با نشانههای
