
همکاری فراملی را برای حل مسائل مشترک ضروری ميدانست وی یادآور گردید که همکاری در یک بخش ميتواند به سایر بخشها تسری یابد. بر این اساس هر چه دولتها به صورت عمیق تری وارد فرایند همگرایی شوند بهای دور ماندن از همکاری بیشتر رو به افزایش خواهد گذاشت. از نظر محققانی مانند هاس نهادهای بین المللی و منطقه ای همتای ضروری دولتهاي مستقل بودند که ظرفیت شان برای ادامه هدفهاي رفاهی رو به کاهش گذارده بود. کارهای افرادی نظیر هاس و میترانی انگیزههاي لازم را برای همکاری نزدیک تر میان دولتهاي اروپایی فراهم آورد که یکی از نتایج آن ایجاد جامعه فولاد و ذغال در اروپا در سال ۱۹۵۲ میلادی بود.
در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، بر اثر ناکامينظریات همگرایی، تمایل نظریه پردازان نسبت به نظریه نوکارکردگرایی کاهش یافت و نا امیدی و یأس از کارایی و مطلوبیت نوکارکردگرایی باعث پردازش نظریه وابستگی متقابل شد. نظریه پردازان وابستگی متقابل سعی کردند همگرایی را در قالب وابستگی متقابل جهانی توضیح دهند. اصول این نظریه و گستره آن متفاوت از نظریه همگرایی بود و توسعه و محدوده وابستگی متقابل محدوده خاصی نداشت. بطوریکه از بطن نظریه وابستگی متقابل نظریه رژیمها ایجاد شد. در حقیقت نظریه پردازان وابستگی متقابل معتقد بودند در شرایط وابستگی متقابل، رژیمها برای تنظیم روابط بین دولتها شکل ميگیرند. در واقع در یک وضعیت بی نظم که حکومت مرکزی وجود ندارد تا اصول و قواعد رفتاری را ایجاد کند، رژیمهاي بین المللی، که در برگیرنده ترتیبات، قواعد، هنجارها و نهادهای تنظیم کننده روابط بین دولتها ميباشد، برای انجام این کار شکل ميگیرند. رژیمهاي بین المللی از مصادیق همکاری بین المللی محسوب ميشوند. به عبارت دیگر، نظریه رژیمها برای پرداختن به موضوع همکاریهاي بین المللی و نهادسازی در یک نظام بی نظم متشکل از کشورهای دارای حاکمیت که در تلاش اند تا منافع و قدرت شان را به حداکثر برسانند ارائه گردید. بنابراین، نظریه رژیمها منجر به ارائه نظریه نهادگرایی نئولیبرال شد. البته نظریه رژیمها به طور قابل توجهی توسط نئولیبرالها تعدیل و اصلاح گردید. به طور کل ميتوان گفت سلف بلافصل نهادگرایی نئولیبرال، نظریه رژیمهاي بین المللی است که خود ریشه در نظریه وابستگی متقابل دارد (دهقانی فیروزآبادی 1387، 568).
2-8- اصول
هسته مرکزی نظریه نهادگرایی نئولیبرال را پنج اصل یا پیش فرض تشکیل ميدهد. این پیش فرضها عبارتند از:
1. نظام بین الملل مهمترین عامل تعیین رفتار دولت ها
نهادگرایان نئولیبرال معتقدند که نظام بین المللی باعث تعیین رفتار دولتها ميشود و کلیه رفتار دولتها و سیاست خارجی آنها را تحت تأثیر قرار ميدهد. هر کس بخواهد شرایط موجود را به درستی بشناسد و آن را تحلیل کند ناگزیر است که ساختار نظام بین الملل را بشناشد. این نظریه به طور دقیق عنوان ميدارد که نظام بین الملل دو بعد و جنبه دارد؛ ساختار و فرآیند. ساختار به معنای توزیع قدرت بین دولت هااست و فرآیند به صورت «الگوهای تعامل: راه و روشی که واحدها با یک دیگر ارتباط برقرار ميکنند» تعریف ميشود (دهقانی فیروزآبادی 1387، 568).
2. بی نظميبین المللی
فلسفه بدبینانه ماکیاولی و هابز، انسان را موجودی شرور، خودخواه و منفعت طلب تعریف میکرد که شرارت، پرخاشگری، خودپرستی و خشونت را در ذات خود دارد. رئالیستها نیز به همین نحو، انسان را بد ذات ميدانستند که خشونت و منازعه در سرشت وی امری طبیعی و غریزی است. پس کشورها نیز چون انسانها مهم ترین دغدغه شان بقاء و ادامه حیات است. کشورها حتی از افراد نیز بیشتر احساس ناامنی ميکنند، چون در نظاميقرار دارند که فاقد هرگونه مرجع و اقتدار مرکزی مشروع است که از به کارگیری زور و خشونت جلوگیری کند. در چنین وضعیتی کشورها ارجحیتی بالاتر از امنیت و قدرت ندارند. در نتیجه قدرت طلبی امری طبیعی در روابط بین الملل است و تأمین آن حتی با توسل به زور و جنگ نیز جایز است.
با تأکید رئالیستها بر وضعیتی شبیه به وضعیتی طبیعی در روابط بین الملل، اتکاء بر سیاست قدرت، بی اعتمادی و بی اعتقادی به ترتیبات نهادی برای همکاری بین المللی، عدم باور به امکان تغییر معنادار در روابط بین الملل و تداوم جنگ در روابط میان دولتها در وضعیت آنارشی حاکم بر روابط بین الملل کلیه دولتها باید در پی کسب قدرت باشند، زیرا دولتها تنها به وسیله قدرت ميتوانند از خود محافظت کرده و رفاه اتباع خود را ارتقاء بخشند. به عبارت دیگر، به خاطر محروم بودن نظام سیاسی بین المللی یا اجتماع دولتها از وجود هرگونه مرجع مرکزی برای حل و فصل اختلافات و تخصیص منابع کمیاب، این عمل به عهده یکایک اعضاء است که برای کسب منافع به هر آن چه ميتوانند دست زنند و برای حفظ خود در مقابل تهدیدات خارجی روی پای خود بایستند (دویچ و دیگران 1375، 244).
به طور کلی نهادگرایان نئولیبرال همانند نئورئالیستها معتقدند که نظام بین الملل بی نظم است. در واقع نظام بین الملل بی نظم پیش فرض محوری نئولیبرالها است. نئولیبرالیسم، بی نظميبین المللی را به صورت فقدان حکومت مرکزی در نظام بین المللی که قادر به تضمین اجرای قوانین و رعایت تعهدات میان کشورهای سود جو و خودپرست ميباشد، تعریف ميکند. بی نظميبدین معنا است که در نظام بین الملل اقتداری وجود ندارد که قوانین را وضع و اجرا نماید یا کشورها را وادار به همکاری نماید. در این زمینه رابرت اکسلراد ميکوشد به این مسأله بپردازد که تحت چه شرایطی در یک جهان بدون اقتدار مرکزی، همکاری پدیدار خواهد شد؟ (دهقانی فیروزآبادی 1387، 573).
آنارشی بین المللی پیامدهای مهميبرای رفتار دولتها و روابط بین الملل دارد. به طور کلی، آنارشی سه الگوی رفتاری را برای دولتها در روابط بین الملل ایجاب ميکند:
اولاً، دولتها نسبت به یکدیگر بی اعتماد هستند و سوء ظن دارند. آنها همواره از خطر بروز جنگ نگران هستند. اساس این ترس، این واقعیت است که در جهانی که دولتها قادرند به کشوری دیگر حمله کنند، آنها برای حفظ بقای خود حق دارند که نسبت به دیگران بی اعتماد باشند. علاوه بر این، در نظاميکه هیچ مرجع قانونی وجود ندارد که یک دولت تهدید شده برای کمک گرفتن به آن مراجعه کند، دولتها انگیزه بیشتری برای سوءظن ميیابند.
ثانیاً، مهم ترین هدف دولتها در نظام بین الملل، تضمین بقاء و ادامه حیات است. به کلام دیگر، چون نظام بین الملل خودیار است، هریک از دولتها باید به تنهایی امنیت خود را تأمین کنند و اتحادها و پیمانهاي نظامياموری موقت و متغیر هستند.
ثالثاً، کشورها در نظام بین الملل تلاش ميکنند قدرت نسبی خود را به حداکثر برسانند. دلیل این رفتار نیز ساده است. هر چه قدرت و مزیت نظاميیک کشور بر دیگران بیشتر باشد، ضریب امنیتی آن بیشتر و بالاتر خواهد بود (دهقانی فیروزآبادی 1387، 575).
نئورئالیسم، ماهیت و امکان و احتمال همکاریهاي بین المللی را نیز بر اساس ساختار آنارشیک بودن این نظام تجزیه و تحلیل ميکند. پیامدهای آنارشیک بودن نظام بین الملل دو مانعی را بر سر راه همکاریهاي بین المللی ایجاد ميکند که دست یابی به آن را بسیار مشکل ميسازد وآن اینکه بر اثر جو بی اعتمادی حاکم بر روابط بین الملل، کشورها از ترس استثمار شدن و فریب خوردن توسط شرکای خود در آغاز و ادامه همکاری با کشورهای دیگر محتاط هستند. مینلر عنوان ميدارد که :« مهمترین پی آمد بی نظمی، این است که به علت فقدان یک حکومت مرکزی که قواعد و قوانین را ضمانت و اجراء کند، عمده ترین مشکلی که کشورها در روابط بین الملل با آن رو به رو هستند، فریبکاری و سواری رایگان12 است.
3. دولتها مهم ترین بازیگر هستند.
نئولیبرال ها، کشورها را مهمترین بازیگران نظام بین الملل ميدانند. کیوهین در مقایسه نئولیبرالیسم با نئورئالیسم، بر این پیش فرض که کشورها مهمترین بازیگران بین المللی هستند صحه ميگذارد، گرچه نسبت به نئورئالیسم تأکید بیشتری بر نقش بازیگران غیر دولتی دارد.
4. دولتها بازیگران عاقلی هستند
اصل دیگر عاقل بودن دولتها در عرصه بین المللی است. نئولیبرالها دولتها را موجودیتهاي واحد و عاقلی فرض ميکند که بدنبال ارتقاء و افزایش منافع ملی شان هستند. به عبارت دیگر، دولتها از میان گزینهها و اقدامات ممکن و با محاسبه سود و زیان آن ها، گزینه ای را انتخاب ميکنند که سود و فایده خود را به حداکثر برسانند. نئولیبرالیسم، همچنین دولتها را «خودپرست» ميداند. خودپرستی بدین معنااست که کشورها بدون در نظر گرفتن فواید و سودی که نصیب کشورهای دیگر ميشود، سعی ميکنند تنها فواید و سود خودشان را به حداکثر برسانند. بنابراین، نئولیبرالها معتقدند که دولت ها، واحدهای بسیط و عاقلی هستند که به دنبال تأمین منافع فردی شان که بصورت سود و فایده مطلق تعریف ميشود ميباشند و دولتها اساساً کنشگرانی عقلانی هستند. عقلانیت به این معنا که دولتها ترجیحهاي پایدار منظميدارند و جهت به حد اکثر رساندن فایده مورد نظر خود با توجه به این ترجیحات، به محاسبه سود و زیان ميپردازند. به گفته کیوهین، نفع پرستی آن است که دولتها مستقل از یکدیگر عمل ميکنند، آنها فایده خود را صرفاً بخاطر سود و زیانهاي دیگران بدست نميآورند یا از دست نميدهند (دهقانی فیروزآبادی 1387، 575).
در توضیح خودپرست بودن دولتها ميشود به مثال کنت والتز اشاره نمود. والتز به عنوان یکی از نظریه پردازان اصلی نئو رئالیسم به نقل از ژان ژاک روسو، «تمثیل شکار گوزن» را مطرح مينماید. بر اساس این تمثیل، تعدادی شیر گرسنه ممکن است برای شکار گوزن و سیر کردن شکم خود با یک دیگر توافق نمایند، اما چنان چه یکی از شیرها در مسیر شکار گوزن به یک خرگوش برخورد کند، ترجیح ميدهد به خرگوش برای سیر کردن شکم خود اکتفا نماید. بنابراین از این منظر دولتها در روابط خود با دیگر بازیگران، خودخواه هستند و صرفاً به منافع خود مياندیشند. (عبداله خانی 1383، 123) هم چنین در همین راستا ميتوان به تمثیل «شکار گوزن توسط شکارچیان» اشاره نمود. بدین صورت که چند شکارچی در پی شکار یک گوزن در انتظار هستند و ناگهان یک خرگوش ظاهر ميشود. شکارچیان برای حفظ منفعت بزرگ که همان شکار گوزن است با هم همکاری نموده و از شکار خرگوش به صورت فردی خودداری مينمایند. نظریه پردازان روابط بین الملل دولتها را همانند این شکارچیان در نظر ميگیرند که به صورت موجودات عاقلی در نظام بین الملل عمل نموده و با صرف نظر از منافع کوچک و فردی برای دست یابی به منافع بزرگتر دست به همکاری ميزنند.
5. نهادها دارای هویت مستقل هستند
مهم ترین ویژگی نظریه نهادگرایی نئولیبرال، قائل بودن هویت مستقل برای نهادهای بین المللی در نظام بین الملل است. طبق این نظریه، نهادهای بین المللی بازتاب توزیع قدرت و منافع ملی نیستند و با تغییر تواناییهاي ملی و منافع کشورها، تغییر نميکنند. نهادهای بین المللی از استقلال و خود مختاری برخوردارند. بطور کلی نهادهای بین المللی به شکل گیری دستور کار بین المللی کمک کرده و به عنوان عواملی تسریع کننده برای تشکیل ائتلافات و هم چنین به عنوان میدانی برای برای بروز ابتکارات سیاسی و برقراری پیوند عمل ميکنند. البته اعتقاد به استقلال نهادها از سوی نئولیبرالها بدین معنا نیست که از بدو تأسیس این نهادها مستقل بودهاند بلکه نئولیبرالها نهادها را همانند بذری ميدانند که توسط دهقانی در زمین کاشته شده و پس از مراقبت اولیه به درخت محکم و تنومندی تبدیل ميشود که نیازمند آن مراقبتهاي اولیه نميباشد. پس نئولیبرالها معتقدند نهادها پس از تأسیس و رشد اولیه به موجودیتهايي مستقل و غیر وابسته از دولتها تبدیل ميشوند.
نئولیبرالها معتقدند که نهادهای بین المللی ميتوانند تأثیر مهميرا روی رفتار همکاری جویانه دولتها بگذارند. سازمانها با وضع قوانینی، فضای ابهام آلود بین المللی را اصلاح و زمینه همکاری و رقابت سالم بین دولتها را فراهم ميآورند. نهادها
