
دیگر، حرکتی فرایندی71 را رقم میزند که این حرکت خود راهی است به سوی تولید معنا (شعیری، 1389: 1).
نشانه با قرار گرفتن در نظامی فرایندی به تولید معنا میپردازد، معنایی که منجمد و ایستا نیست، زیرا فرایندی که نشانه-معناها در آن قرار میگیرند پویا و پایانناپذیر است. نشانه در اینجا گونهای سیال و منعطف و چند بعدی است. فرایند معناسازی خود تحت نظارت و کنترل نظامی گفتمانی قرار دارد نشانه-معناها گونههای حساس و حسی– ادراکیاند که میتوانند در هر زمان و هر کجا بروز نمایند(شعیری، 1389: 2-3).
معنا از طریق رابطة واحدهایی از گفتمان با واحدهایی دیگر قابل دریافت است. با توجه به همین اصل است که معنا فرایندی تلقی میگردد، چرا که کارکرد آن سبب میشود تا معنیهای مختلف موجود در زبان هوشمند گشته، سپس در فرایندی نظاممند قرار گيرند و پیش بروند (شعیری، 1388ب: 57).
معناشناسی مطالعات خود را فقط به نشانه منحصر نمیداند، بلکه علمی است فرانشانهای که به بررسی”مجموعههای معنادار” که در برگیرندهی نشانههای گوناگون هستند، میپردازد (شعیری، 1388: 40). دیدگاه کلامی است که پای عوامل حسی_ادراکی، دیداری، عاطفی و شناختی را در تجزیه و تحلیل باز میکند. اگر زبانشناسی نیازمند رجوع به بافت است، علت آن این است که خود را محدود به کلمه میداند، در حالی که دیدگاه کلامی دیدگاهی فراکلمهای است که در برگیرندهی همه عوامل دخیل در شکلگیری و تولید معناست (شعیری، 1388: 42- 43). معناشناسی نوین با دیدگاهی فلسفی و نه صرفا زبانشناختی به مسئلهی گفتمان میپردازد و نگرانی اصلیاش مطالعه تاثیراتی است که گفتهپرداز بر مخاطب میگذارد (شعیری، 1388: 44).
هر گفتمان جریانی است که به واسطهی آن معنیهای مشترک و یکسان به معناهای خاص، متفاوت، غیرمنتظره و بدیع تبدیل میگردند… معنا پویاست و همواره به دنبال تولید پرسپکتیو است. معنا جریان متداوم شدن است. در تقابل با معنی که تثبیت شده و منجمد است، مهمترین ویژگی معنا دینامیک بودن آن است. اما بدون کنش گفتمانی چگونه میتوان دینامیسم معنایی را تضمین نمود.
گفتمان محل نزاع، تبانی، همپوشی، همسویی، تفکیک، ترکیب، تقابل و تعامل نشانهها با یکدیگر است. به همین دلیل گفتمان راهکارهایی را ایجاد میکند که راه را برای شکلگیری این ویژگیها هموار میسازند. این راهکارها را میتوان به نقش واسطهای گفتمان تشبیه نمود. در واقع، برای اینکه عملیات تولید معنا بتواند به بهترین وجه ممکن تحقق یابد، باید شرایط عبور از آنچه که میتوان آن را روساخت یا صورتهای بیان دانست به سمت ژرفساخت یعنی آنچه که محتوا یا درونههای بیان نامیده میشود، فراهم گردد…گفتمان یا فعالیت گفتمانی عاملی است که این ساختارها را به یکدیگر مرتبط میسازد. این کارکرد را میتوان به نقش واسطهای گفتمان تعبیر نمود. کنشگفتمانی ساختارهای ابتدایی، اولیه و نحوی را که در حافظهی زبانی ذخیره شدهاند به ساختارهای گفتمانی (معنای و محتوایی) تغییر میدهد (شعیری، 1388ب).
آنچه فرایند گفتمان را میسازد در هم آمیختگی سه عنصر اساسی “من”، ” اینجا ” و”اکنون” است. به عقیدهی ژوزف کورتز عمل گفتمان «با نفی من، اینجا و اکنون از طریق عملیات برش گفتمانی72 (که بنیانگذار فرایند اساسی تولید معنا است) به ایجاد گفته منجر میشود. بنابراین تولید گفته منوط به ترک ارتباط با فرایند گفتمان (متشکل از من، اینجا و اکنون) و ثبت عاملهای جدیدی مانند او، جای دیگر و زمان دیگر است که جانشین عاملهای گفتمانی میشوند. در مقابل عملیات برش، عملیات دیگری وجود دارد که عملیات اتصال گفتمانی خوانده میشود… موجب ترک حوزهی گفته و اتصال مجدد با فرایند گفتمان میشود (شعیری، 1388: 58).
در چهار چوب گفتمان، زبان فرایندی است که کسی عهدهدار تولید آن میشود. در همین مرحله است که شاخصهای فردی دخیل در تولیدات زبانی به عنوان عناصری مهم و تعیین کننده به حوزهی مطالعات زبانی را مییباند. گرمس معتقد است…گفتمان فرایندی زبانی است و سبب ایجاد نوعی حضور73 در متن میشود. این حضور همان گفته یا همان موضوع نشانه-معناشناختی(سخن، موضوع تولید شده) است که نشانه-معناشناسی را ملزم به بررسی و یافتن شرایط این تولید از نظر گفتهپرداز یا فاعل گفتمانی میکند. هرگاه رابطهای کلامی در میان باشد، با نوعی حضور مواجهیم، اگر این حضور فاعلی باشد حکایت از حضور مفعولی دارد و اگر این حضور مفعولی باشد از حضوری فاعلی خبر میدهد… متن نیز نوعی حضور است که به واسطهی خصوصیت موضوعی آن (موضوع نشانهشناختی) حضوری مفعولی تلقی میشود. به همین دلیل، میتوان به دنبال بررسی جایگاه فاعلی دخیل در تولید و شکل گیری آن بود. این جایگاه همان جریانی است که عنوان گفتهپردازی را به خود گرفته است و در حوزهی فعالیت گفتمانی می گنجد. در حقیقت گفتهپرداز همان فاعل گفتمان و گفتار، موضوع یا مفعول گفتمان است. بی شک هویت چنین فاعلی فقط از طریق مجموعه ی اطلاعاتی که متن در اختیار ما میگذارد قابل شناسایی است. به همین دلیل است که گفتار، ابزار اصلی شناخت ما از جایگاه گفتمانی است که فاعل گفتهپرداز در آن قرار گرفته و سبب بروز و شکلگیری حضور تحت عنوان حضور متنی میگردد. به این ترتیب گفتهپردازی حضوری است پویا و در حال شکلگیری (شعیری، 1389: 11-12).
به طور کلی، از دیدگاه زبانشناختی، برای اینکه گفتمان داشته باشیم، سه شرط اساسی لازم است: الف. گفتهپردازی یا گفتهآرایی؛ ب. تعامل یا کنش زبانی که همان تحقق زبان با تأثیر بر گفتهپرداز است؛ ج. استعمال زبانی که محصولات گفتمانی مانند ژانرها، متنها، گونههای زبانی، جملات، اصطلاحات، واژگان و در مجموع آثار غیر فردی گفتمانی را فرا خوانده است. این فراخوانی توسط گفتهپردازی فردی در هنگام گفتهپردازی صورت میپذیرد ( شعیری ، 1388ب: 56). بنونیست معتقد است که «هر گاه فردی طی کنشی گفتمانی و در شرایطی تعاملی که تنها عامل ارتباط زبانی است، زبان را مورد استفاده فردی خود قرار دهد به تولید گفتمان پرداخته است» (Benveniste, 1988: 266 ).
گفتمان فعالیتی است که خود نتیجهی کنش زبانی است. چنین کنشی تابع عمل فردی است که به واسطهی استفاده از زبان تحقق مییابد. در نظام فردی، زبان به واسطهی فردی که عهدهدار به کارگیری آن است در قالب گفتمان تجلی می یابد. فقط در این حالت است که گفتمان شکل میگیرد.گفتمان جایگاهی است که از آن عوامل گفتمانی (گفتهپرداز و گفتهیاب74) بر حسب عملیات زبانی فردی شده موضعگیری میکنند (شعیری، 1389: 17).
استعمال زبان جایگاه ویژهای را در مطالعات نشانه-معناشناختی به خود اختصاص داده است. در واقع، استعمال زبان به مجوعة کاربردهای زبانی جوامعی اطلاق میشود که در طول زمان شکل گرفته و به عادات زبانی تبدیل شدهاند. این عادات زبانی که حافظة فرهنگی و جمعی جوامع زبانی را تشکیل میدهند، میتوان به گفتمانهایی جمعی تعبیر كرد. بدون وجود این گفتمانهای جمعی تصور شکلگیری آنچه که آن را گفتمان خلاق و فردی مینامیم غیر ممکن است. استعمال زبانی بهکارگیری کلیشههایی است که بر اثر استفاده و عادت تثبیت، در زبان حفظ شدند و آماده برای استفاده هستند. اما این گفتمان است که کلیشههای زبانی ایجاد شده بر اثر استعمال را فراخوانده، بازسازی كرده، جانی دوباره به آنها ميبخشد و دوباره ارائه مینماید.
فعالیتهای گفتمانی که در اینجا نقش واسطه بین اشکال منجمد و تثبیت شدة زبانی و اشکال پویا، متغیر و سیال ایفا میکند، کنشی است که سبب تولید مکانها، زمانها و کنشگرانی جدید و در نتیجه معناهای متفاوت در زبان میگردد. بنابراین گفتمان را میتوان واسطهای بین نظام اجتماعی زبان و کنشی فردی دانست که منجر به رابطهای تعاملی و ارتباط با دیگری میگردد. بر این اساس، تولیدات زبانی جمعی و استعمال زبانی منشأ اصلی گفتمان ادبی، هنری، استعارهای و خلاق هستند. این موضوع به خوبی آشكار ميسازد که گفتمان نمیتواند فقط به استفاده از دادههای تثبیت شدة نظام زبانی یا رمزگان از پیش تعیین شده بسنده کند (شعیری ، 1388 ب: 60-61). «گفتمان همواره در پی ابداع اشکال جدید، تغییر شکل و بازپردازی نظام زبانی است که گفتمانهای پیشین در ایجاد آن نقش داشتهاند» .(Fontanille, 1998 : 82)
زبان دارای زوایای معنایی مختلفی است که فقط بخشی از آن در قالب گفتمان بر ما متجلی میشود. برای پی بردن به دیگر زوایای معنایی، باید در گفتمان شرکت کرد و از یک مخاطب ساده به فاعل یا شریک گفتمانی75 تبدیل شد. زبان نیز به نوبه ی خود دارای خلاء است و این گفتهیاب است که به واسطهی فعالیتی تعاملی این خلاء را پر میکند. این گفتهیاب است که روی دیگر سکه را مییابد و در اعمال تکمیل گفتمان شرکت میکند. عمل تولید زبانی فرایندی یک طرفه و بسته نیست، بلکه جریانی است که در آن همواره شنونده یا گفتهیاب در جهت کامل نمودن قسمت پوشیده یا ناقص زبان فعالیت میکند، تا معنای زبان کامل شود. این همان چیزی است که اعمال تعامل زبانی نامیده میشود (شعیری، 1389: 20-21).
از همان زمانی که گرمس به جایگاه کنشگر گفتمانی و نقش او در تولیدات زبانی اعتراف نمود، دیگر محدودیتهای مطالعات زبانی مربوط به دیدگاه ساختگرایی که زبان را ابژهای بیش نمیدانست، پایان یافت. گرمس در این دیدگاه نوین خود به این موضوع مهم اشاره دارد که «یا گفتهپردازی، کنشی غیر زبانشناختی است و به این ترتیب از حوزة مطالعات نشانهشناختی خارج است، یا اینکه چنین کنشی به هر شکل لازمة تولید متن زبانی است و در این صورت گفتهپردازی را میتوان به گفتهای از نوع ویژه تعبیر نمود: یعنی اینکه گفتهای گفتهپردازی شده دانست. چرا که میتوانیم، گفته را ابژة گفتهپردازی بدانیم» (Greimas, 1972: 20). این عبارت آشكار ميسازد که هر تولید زبانی نیازمند یک سوژه در مقام گفتهپرداز و یک ابژه که همان گفته یا متن زبانی است میباشد. بر این اساس، گفتمان عملی است که بهواسطة آن گفتهپرداز و گفته با یکدیگر مرتبط میگردند (شعیری ، 1388 ب: 58).
حضور کنشگری که در مبدأ گفته قرار دارد یکی از شرایط اساسی شکلگیری گفتمانی است. اگر گفته یا متن ابژة زبانی است، حضور هیچ ابژهای بدون در نظر گرفتن کنشگر (سوژه) تولیدکنندة آن اعتبار ندارد. پس حاصل فعالیت گفتمانی شکلگیری گفتهای است که در رأس آن گفتهپردازی قرار دارد که همواره آن را فعال نموده، به پیش میبرد و رد پای خود را در آن به جا میگذارد (شعیری ، 1388ب: 59).
لازم است گفتهپرداز قبل از تولید معنا و استفادهی مطلوب و با فایده از زبان؛ در عرصهی گفتمان از چهار توانش بهرهمند باشد:
الف) توانش معنایی76: گفتهپرداز در این مرحله باید اطلاعاتی در امور فرهنگی، ادبی، سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و… داشته باشد که: «این توانایی در حافظه نگهداری میشود، تحت شرایطی تحقق مییابد و به گفته تبدیل میشود» (شعیری ، 1388ب: 45)
ب) توانش کیفی77: مرحلهای فراتر از توانش معنایی است که گفتهپرداز باید به صورت بالقوه دارای آن باشد و این توانش را میتوان در چهار فعل کمکی مشخص کرد:
ب-1- خواستن (میل به تولید داشتن)
ب-2- بایستن (اجبار و ضرورت در تولید)
ب-3- دانستن (توانایی و تجربه و دانش در تولید)
ب-4- توانستن (بهرهمندی از ابزار و لوازم کافی)
ج) توانش سودایی78 (عاطفی): میل شدید و عشقی که در وجود گفتهپرداز نهفته است و عاشقانه انگیزهی حرکت را در خود به وجود میآورد.
د) توانش قطعی (کنش): در این مرحله گفته و گفتمان با توجه به پشتوانهی توانشهای قبلی، تولید میشود و گفتهپرداز عمل زبانی را به بالفعل میرساند (شعیری، 1388ب: 48-49).
در طول گفتمان است که کنش گفتمانی شکل ميگيرد و کنشگر با تولید معنا خود را بیش از پیش به ما میشناساند. حتی گرمس در کتاب معناشناسی ساختاری خود هم بر این نکته تأکید دارد که «دنیای انسانی دنیایی است که فقط به واسطة معنادار بودن آن قابل توصیف است. اگر میتوان دنیا را انسانی نامید فقط به این
