
قادرند پیامدهای بی نظميرا تعدیل کرده و بدین وسیله به دولتها کمک کنند تا مشکلات اقدام جمعی را از طریق کاهش سطح فریبکاری و افزایش میزان رعایت قواعد و مقررات حل نمایند. نهادها این وظیفه را با تهیه اطلاعات بیشتر برای اعضاء، کاهش هزینههاي نظارت بر انجام تعهدات و تسهیل مجازات فریبکاران انجام ميدهند. در واقع سازمانهاي فراملی ضمن اینکه از سلطه قدرتی خاص جلوگیری مينمایند در مقام تعیین استانداردهای بین المللی رفتار سیاسی نیز برآمده و به تعدیل آنارشیسم کمک ميکنند.
2-9- نهادگرایی نئولیبرال و همکاری بین المللی
علاوه بر پنج اصل و پیش فرض، این نظریه قائل به تمایز بین شرایط ساختاری متفاوت در نظام بین الملل است و معتقد است که شرایط مختلف، راهبردها و ابزارهای متفاوت را طلب ميکند. ممکن است هر نظام بین المللی دارای چند ساختار باشد که بنا بر حوزههاي موضوعی با هم فرق داشته باشند. هم چنین نئولیبرالیسم، نیروی نظاميرا قابل کاربرد در همه زمانها و در مورد همه حوزههاي موضوعی نميداند و در این زمینه معتقد است که میزان اثر بخشی و کارسازی نیروی نظامينسبت به سایر ابزارها، نخست به ماهیت نظام بین المللی که تعاملات در چارچوب آن صورت ميگیرد و دوم حوزه موضوعی مربوطه بستگی دارد.
نئولیبرالیسم در خصوص امکان همکاری در سطح بین المللی نیز به بحث پرداخته است. این نظریه همکاریهاي بین المللی را از طریق درک و شناخت عوامل و قید و بندهایی که بوسیله نظام بین الملل بر رفتار همکاری جویانه دولتها تحمیل ميشود، توضیح ميدهد. نئولیبرالیسم، با این فرض دولتها بازیگرانی خودپرست هستند و در پی تأمین منافع و سود حداکثر برای خود ميباشند به این نتیجه ميرسد که مهم ترین مانع بر سر عدم همکاری دولتها فریب و بی اعتمادی است و اگر بتوان این مشکل را حل کرد، همکاری بین المللی در شرایط بی نظميهم امکادن پذیر است. نظریه نئولیبرالیسم برای معضل فریبکاری در روابط بین الملل، راه حلهايي را ارائه ميدهد از دیدگاه این تئوری، از چند طریق و اتخاذ چند استراتژی میتوان بر این مشکل فائق آمد. در این بین، نئولیبرالیسم از دو رویکرد نظریه رژیمها (رویکرد بازیها و کارکردی) بهره ميگیرد (بیلیس و اسمیت 1383، 430).
در نظریه بازیها اصل بر چگونگی از بین بردن یا کاهش بی اعتمادی است. این نظریه، با بکارگیری راهبردهای مقابله به مثل، توجه به افق آینده، کاهش هزینههاي معامله، مشکل بی اعتمادی را حل ميکند. نئولیبرالیسم بر اساس نظریه بازی ها، خاطر نشان ميکند که در یک نظام بی نظم، با اتخاذ یک راهبرد مبتنی بر مقابله به مثل، همکاری به بهترین وجه قابل دستیابی است. چون دولتها موجودیتهاي خودپرستی ميباشند و همواره به دنبال منفعتهاي مطلق خود هستند، بهترین راه برای همکاری و جلوگیری از فریبکاری، استفاده از راهبرد همکاری مشروط و مقابله به مثل است. از سوی دیگر تکرار بازی و تعاملات، باعث ميشود که هر یک از کشورها امکان تنبیه را داشته باشند و با تعامل و تماس مکرر کشورها، این احتمال که همکاری برای آنها سودمند است، ایجاد ميشود. (دهقانی فیروزآبادی 1387، 580).
از نکات مهم در نئولیبرالیسم نقش نهادهای بین المللی است و نئولیبرالیسم جایگاه ویژه ای را برای نهادهای بین المللی قائل است و نهاد را مجموعه ای از قواعد رسميو غیر رسميبه هم مرتبط ميداند، که اولاً رفتارهای خاصی را توصیه ميکند، ثانیاً فعالیت دولتها را محدود ميکند و ثالثاً انتظارات دولتها را شکل ميدهد. بنابراین، نهادهای بین المللی کارکردهایی برای تسهیل همکاری دارند و در اینجا رویکرد کارکردی نظریه رژیمها مشهود است. نهادها اولاً باعث ميشوند دولتها تعداد معامله را افزایش دهند و این تکرار موجب کاهش فریبکاری، کاهش هزینه فریب خوردن ميشود. بطوریکه کیوهین معتقد است، که رژیمها با کاهش دادن احتمال فریب خوردن، همکاری را ملموس تر ميسازند. ثانیاً فریب خورده را قادر ميسازد تا تلافی کند و جبران مافات نماید. ثالثاً وقتی بازی تکرار شد، کشورهایی که صداقت داشته و به تعهداتشان پایبند بودند، در دور بعد بازی اعتبار آنها افزوده ميگردد و برعکس، برای کشورهای یاغی بی اعتباری بوجود ميآید.
کارکرد دوم نهادها این است که نهاد یک پیوند موضوعی ایجاد ميکند. پیوند موضوعی به مانند تکرار مبادله باعث همکاری شده و امکان فریبکاری را کاهش ميدهد و باعث ميشود هزینههاي فریبکاری افزایش یابد و امکان تلافی ایجاد گردد. از سوی دیگر، نهادهای فرصتهاي جدیدی را برای دولتها ایجاد ميکند و دولتها را قادر به انجام اقداماتی ميکند که اگر این نهادها نبودند، امکان انجام آن نیز وجود نداشت. مهمتر اینکه، نهادها بر تعریف منافع ملی کشورها از تغییر انگیزهها و انتظارات کشورها تأثیر ميگذارند.
کارکرد دیگر نهادهای بین المللی همان گونه که اشاره شد، افزایش اطلاعات کشورهاست. افزایش اطلاعات به دو طریق به کاهش فریبکاری و در نتیجه افزایش همکاری کمک ميکند. اولاً امکان دستگیری فریبکاری را افزایش ميدهد. ثانیاً، هشداری به کشور خاطی داده و اینکه قبل از فریبکاری شناخته خواهد شد. چنین است که کشور مغلوب متوجه شده و راههاي پیشگیری را در پیش ميگیرد. کارکرد چهارم این است که نهادها هزینههاي معامله را کاهش ميدهند و از سوی دیگر، معیارهای مشترکی ایجاد ميکنند که نظارت بر انجام تعهدات و انتظارات کشورها را تثبیت کند.
برای تشریح همکاری میان دولتها گاه از معمای دو زندانی نیز سود جسته ميشود. در بازی معمای زندانی، اگر اعتمادی بین دو زندانی وجود داشته باشد و به هر دو زندانی اطمینان دهد که دیگری اعتراف نمينمایند، همکاری بین دو زندانی صورت ميگیرد، هیچ کدام اعتراف نميکنند و قاضی هم که مدرکی علیه آنها ندارد ناگزیر آنها را آزاد ميکند؛ یعنی اگر اطلاعات به هر دو زندانی برسد و اعتماد ایجاد شود، همکاری انجام ميپذیرد. در واقع رژیمها در نظام بین المللی اطلاعات را ارائه ميدهند و باعث ميشوند که دولتها در منافع خود بازنگری نمایند. این در حالی است که رئالیستها آن دو زندانی را در غیاب رژیم مطرح ميکنند و به همین دلیل است که همکاری بین دو زندانی آسیب پذیر و غیر ممکن ميگردد (عسگرخانی 1383، 77).
2-10- مقایسه نئورئالیسم و نئولیبرالیسم
در یک جمع بندی کلی، در قیاس دو نظریه نئورئالیسم و نئولیبرالیسم ميتوان به نکات زیر اشاره کرد:
1. هر دو معتقدند که نظام بین الملل هرج و مرج گونه است. نئورئالیستها معتقدند که هرج و مرج محدودیت بیشتری را برای سیاست خارجی بوجود ميآورد و نئولیبرالها اهمیت بقاء را بعنوان هدف هر دولت کم اهمیت جلوه ميدهند. نئولیبرالها هم چنین معتقدند که نئورئالیستها اهمیت وابستگی متقابل بین المللی، جهانی شدن و رژیمهايي که به منظور کنترل این تعاملات ایجاد شده اند را کم اهمیت جلوه ميدهند.
2. نئورئالیستها معتقدند که همکاریهاي بین المللی بدون اقدام و اراده دولتها نميتواند به وقوع بپیوندد.آنها معتقدند دستیابی به اینگونه همکاریها مشکل و حفظ آن دشوار و وابسته به قدرت دولت ميباشد. نئولیبرالها هم چنین معتقدند که همکاری در حوزههايي که دولتها در آنها منافع متقابل دارند آسانتر به دست ميآید.
3. نئولیبرالها معتقدند که بازیگران بین المللی با منافع مشترک به دنبال آنند تا منافع مطلق خود را افزایش دهند و در مقابل نئورئالیستها ادعا ميکنند که نئولیبرالها اهمیت منافع نسبی را نادیده ميگیرند. ولی در واقع نئولیبرالها به دنبال آنند تا میزان کلی منافع را برای همه گروههاي دخیل افزایش دهند، در حالی که نئورئالیستها معتقدند هدف اصلی دولتها در رابطه همکاری جویانه این است که جلوی منافع بیشتر دیگران گرفته شود.
4. نئورئالیستها بیان ميکنند که هرج و مرج دولتها را وادار به تفکر درباره قدرت نسبی، امنیت و بقاء در نظام بین المللی رقابت آمیز ميکند. در مقابل نئولیبرالها بیشتر درگیر موضوع رفاه اقتصادی یا اقتصاد سیاسی بین المللی هستند و به دیگر موضوعات غیر نظاميمانند دغدغههاي محیط زیست بین الملل نیز توجه دارند.
5. نئورئالیستها بر توانمندیهاي دولتها (قدرت) بیشتر از تمایلات و منافع آنها تأکید دارند و معتقدند که توانمندیها برای دستیابی به امنیت و استقلال بسیار حیاتی ميباشد و عدم اطمینان دولتها در مورد تمایلات دولتهاي دیگر، آنها را وادار ميکند تا بر تواناییهاي دیگران تمرکز داشته باشند. ولی نئولیبرالها بر خلاف نئورئالیستها بر تمایلات و منافع تأکید دارند.
6. نئولیبرالها نهادها و رژیمها را نیروهای مهم در روابط بین الملل ميدانند. اما نئورئالیستها معتقدند نئولیبرالها تأثیر رژیمها و نهادها بر رفتار دولت را بیش از حد بزرگ جلوه ميدهند. هم چنین نئولیبرالها ادعا ميکنند که رژیمها و نهادها همکاریها را تسهیل ميسازند ولی نئورئالیستها ميگویند که نهادها و رژیمها تنها اندکی هرج و مرجهاي حاکم بر همکاری را کاهش ميدهند. (بیلیس و اسمیت، 1383: 431)
به طور کلی برخی از پژوهشگران معتقدند که تفاوت بین این دو نظریه در این است که هر یک از آنها در دنیاهای متفاوتی بسر ميبرند. نهادگرایان نئولیبرال مطالعه خود را روی موضوعات اقتصاد سیاسی، محیط زیست، حقوق بشر و سیاستهاي نازل متمرکز ميکنند؛ در حالی که نئورئالیستها بر حوزه مطالعات امنیتی حاکم اند. آنها موضوعات امنیت بین الملل یا به اصطلاح موضوعات سیاست عالی را مطالعه ميکنند. بسیاری از نئورئالیستها فرض ميکنند که آن چه مطالعه روابط بین الملل را از علوم سیاسی متمایز ميکند، تأکید بر موضوع بقاءاست. به علاوه موضوع سیاست عالی، موضوعاتی واقعی هستند و سیاست نازل مربوط به رفاه اقتصادی و دیگر موضوعات زندگی مناسب است که در روابط بین الملل کم اهمیت تر از دیگر موضوعات در نظر گرفته شود. از نظر نهادگرایان نئولیبرال سیاست خارجی امروزه بیشتر در باب کنترل وابستگی متقابل پیچیده و فرایندهای متعدد جهانی شدن است و هم چنین در مورد پاسخ به مسائلی است که رفاه اقتصادی مردم جهان را تهدید ميکند.
دیدگاه نئورئالیستها درباره سیاست خارجی بیشتر دولت محور است. آنها روابط بین الملل را روابط همکاری و درگیری ميدانند هم چنین معتقدند که همانند اسلاف رئالیست سنتی خود سیاست خارجی را بر پایه موضوعاتی مانند امنیت ملی و بقاء ميدانند. هم چنین معتقدند که تهدید به استفاده از زور، مؤثرترین ابزار حکومت داری است و حتی در دوره جهانی شدن، دولتها باید به دنبال منافع خود باشند. به بیان نئورئالیستها تمام دولتها بصورت خودخواهانه در پی ارتقاء ارزشهاي خود هستند. نئورئالیستها معتقدند که در حوزههايي که منافع متقابل وجود دارد و منافع امنیت ملی در خطر قرار نميگیرد، احتمالاً این نهادها از اهمیت بیشتری برخوردار خواهند شد. به هر حال تأکیدی را که دولتها بر منافع نسبی قرار ميدهند رشد نهادها را محدود و همواره همکاری را دشوار خواهد ساخت. از نظر نئورئالیستها مسأله مهم این نیست که همه ما از این همکاری بهره ببریم، بلکه مسأله این است که چه کسی بیشتر بهره خواهد برد. (بیلیس و اسمیت 1383، 431).
2-11- نوواقع گرایی و نئولیبرالیسم؛ تعامل و تقابل با ایران
هر یک از دو رویکردی که به عنوان چارچوب نظری منطبق با فرضیه تحقیق عنوان گردید، اگرچه در ابعادی با فرضیه سازگاری دارند اما از آن جا که نميتوان اهداف سیاست خارجی کشورها را به صورت کامل با یک نظریه تطبیق داد ميبینیم این دو نظریه نیز نواقصی دارند.
بنابراین نوواقعگرایی، بهعنوان چارچوب نظری، برای تحلیل سیاست خارجی ایران دچار اشکالات چندی است. اول، نوواقعگرایی یک نظریه قدرت بزرگ هژمونيك زيادهخواه است. از اینرو، تحلیل سیاست خارجی ایران در قالب آن مستلزم جرح و تعدیل بعضی از مفاهیم و مفروضههای آن است. دوم، نوواقعگرایی یک نظریه جبرگرااست که سیاست خارجی را اسیر جبر ساختاری نظام بینالملل میداند. از اینرو، نقش
