
و تأثیر اندکی برای متغیرهای سطح واحد و ویژگیهای ملی و هویتی ایران در سیاست خارجی قائل است.
سوم، به علت تأکید انحصاری و بیش از حد بر تواناییهای مادی، تأثیرگذاری عناصر و منابع غیرمادی قدرت جمهوری اسلاميایران را نادیده میگیرد. چهارم، عقلانیت حاکم بر سیاست خارجی ایران را محدود به عقل ابزاری مبنی بر تحلیل هزینهـ فایده میداند که صرفاً برمبنای منطق نتیجه عمل میکند. پنجم، پیگیری منافع فراملی یا مصالح اسلاميدر سیاست خارجی ایران را نمیتوان بر پایه منطق نظری نوواقعگرایی توضیح داد.
افزون بر این، بسیاری از رفتارهای سیاست خارجی ایران در گذشته و حال را نمیتوان در چارچوب مفروضهها و مفاهیم نوواقعگرایی تحلیل و تبیین کرد (دهقانی فیروزآبادی 1391، 49).
در رابطه با نئولیبرالیسم نیز همین امر صدق ميکند. اگرچه این نظریه مؤکد بر گسترش همکاری بین کشورها و پیش بردن سیاستهاي توسعه محور است اما باز هم در برخی زمینهها این عدم سازگاری به چشم ميخورد.
اتخاذ و اجرای سیاست خارجی توسعه محور، محصول اجماع تماميارکان نظام سیاسی مبنی بر اولویت یافتن توسعه ملی و تأمین رفاه شهروندان بر سایر اهداف و اولویتهاي مجموعه نظام سیاسی است. این امر از یک سو منوط به درک تحولات عمیق جهانی در قالب عالم گیر شدن توسعه برون گرای مبتنی بر اصول بازار و الزامات، ملحقات، فرصتها و چالشهاي ناشی از آن است. الزامات و فرایندهای پرقدرتی که توسعه و تأمین رفاه شهروندان را به بنیان اصلی و اولیه ایجاد و تداوم مشروعیت و امنیت نظامهاي سیاسی تبدیل کرده است. از سوی دیگر این مهم نیازمند درک و سپس تلاش برای تغییر ساختارهای ذهنی حاکم بر جمهوری اسلاميو نخبگان آن است که یک سیاست خارجی غیرتوسعه ای مواجههآمیز با جهان را ایجاد کرده اند.
علی رغم اینکه تغییر جهتی توسعه گرایانه و تعاملی در ساختارهای ذهنی حاکم بر بخشی از سیاست گذاران کلیدی نظام ملاحظه ميشود، عدم هماهنگی و اهتمام برخی از ارکان و نهادهای اجرایی برای حرکت در مسیر تحقق اهداف، به ویژه در حوزه سیاست خارجی بیانگر این امر است که تحول در ساختارهای معنایی حاکم بر نظام به صورت فراگیر محقق نشده است و بخشهاي قدرتمندی از نظام هم چنان سیاست گذاریهاي خود را مسیر غیر تعاملی و غیر توسعه ای پیش برده و منافع نظام را در قالب جدایی، نفی و رویارویی با جهان غرب تداعی میکنند (موسوی شفایی 1389، 337).
ملاحظه ميشود که نکاتی هرچند نه چندان زیاد در ابعاد سیاست خارجی ایران وجود دارد که کاملاً قابل انطباق با دو رویکرد مطرح شده نیست اما از آن جا که در جنبههاي بسیاری ميتوان این تطابق را در فرضیه با نظریات مطرح شده مشاهده کرد، بنابراین چارچوب مناسبی قلمداد ميشوند.
2-12- نتیجه گیری
دو تئوری که در این فصل به عنوان چارچوب نظری، به بررسی و شرح آنها پرداختیم عبارت بودند از نو واقع گرایی و لیبرالیسم نهادگرا.
نوواقع گرایی که هم چنان دولت را به عنوان بازیگر اصلی صحنه سیاست بین الملل ميداند روایتی قدرتمند از واقع گرایی است که ميگوید تا وقتی نظام بین الملل اقتدارگریز باشد کشمکش بر سر قدرت و امنیت ادامه خواهد داشت.
از دیدگاه نو واقع گرایی، اصل نظام بخشی که در سیاست بینالملل به ساختار نظام بینالملل شکل میدهد، همان «آنارشی» است. از این رو عامل تعیینکننده سیاست بینالملل ، رفتار سیاست خارجی کشورهای نظام بینالملل و ویژگیهای ساختار آنارشیک آنهااست، اصل نظمدهنده روابط بینالملل طی قرنها، ثابت مانده است و دولتها به هنگام مواجهه با معمای امنیتی که در «آنارشی» نهفته است به خودیاری تکیه کردهاند.
واقعگرایان ساختاری بر این باورند که ساختار آنارشیک نظام بینالملل است که کشورها را بر آن میدارد تا در پی کسب قدرت برآیند. تأثیرات این ساختار آنارشیک رفته رفته به ایزوله شدن کشورها ميانجامد مگر این که روابط و جریانهای غالب کشورها این حصر را بشکند و تحت عنوان تعاملی سازنده و جریانی پویا ضمن حفظ احترام متقابل به همکاری بپردازند.
این جنبه همکاری جویانه روابط بین کشورها، در تئوری بعدی، یعنی لیبرالیسم بررسی ميشود.نهادگرایان لیبرال معتقد به اخلاق جمعی و همکاریهاي فراملی مبتنی بر منافع مثبت در غالب نهادهای بین المللی هستند. بر اساس تاریخ اصول روابط بین الملل، فروپاشی جامعه ملل نشان دهنده پایان ایده آلیسم بود. یکی از بحثهایی که نهادگرایان لیبرال در اوایل دوران پس از جنگ جهانی دوم مطرح کردند و یکی از مهم ترین بحثهاي این گروه ميباشد مربوط به ناتوانی دولتها در کنار آمدن با مسأله نوسازی است. دیوید میترانی که یکی از متقدمان نظریه همگرایی محسوب ميشود همکاریهاي فراملی را برای حل مسائل مشترک ضروری ميدانست. این استدلال در مورد منافع مثبت همکاریهاي فراملی جزو اجزای اصلی نهادگرایی لیبرال قرار دارد. به گونه ای که از نظر نویسندگانی مانند هاس نهادهای بین المللی و منطقه ای همتای ضروری دولتهاي حاکم هستند که اهمیت آنها باید مورد توجه قرار گیرد.
فصل سوم:
تعامل ایران و هند در سایه تحریمهاي بین المللی
3-1- مقدمه
تعاملات و اشتراکات فرهنگی ایران و هند، به بیش از سه هزار سال قبل و مهاجرت آریاییها باز میگردد. در راستای پرداختن به مبحث اصلی، ابتدا اشاره ای مختصر به پیشینه روابط دو کشور ميشود، سپس به زمینههاي همکاری دو کشور اشاره ميکنیم و در آخر حوزه اصلی را که همان تعاملات در روابط فی ما بین دو کشور است، بر اساس سیاست خارجی که دو کشور در قبال یکدیگر در پیش گرفته اند، شرح ميدهیم.
3-2- پیشینه روابط ایران و هند پس از استقلال هندوستان
در سال 1947 کشور هند پس از نيم سده مبارزه با استعمار انگليس، استقلال و حاکميت خود را بازيافت. شبه قاره ي هند پس از استقلال به سبب اختلاف مذهبي به دو کشور هند و پاکستان تقسيم شد. برخي از مسلمانان به کشور پاکستان و بنگال شرقي که بعدها با نام بنگلادش از پاکستان جدا شد، روي آوردند و نزديک نيمياز مسلمانان شبه قاره نيز در جمهوري هند باقي ماندند ( جلالي ناييني 1375 ، 55).
کشور پاکستان پس از استقلال از هند، زبان اردو را زبان رسميو ملي خود قرار داد و امروزه اردو، زبان ملي پاکستان و زبان اصلي مسلمانان هند است.
روابط ايران و هند در مارس 1950، در فاصله کوتاهي پس از استقلال هند، برقرار شد و دهلي نو و تهران يک پيمان دوستي که «صلح و دوستي ابدي» ميان دو کشور ناميده شد را امضاء کردند. اين سند دو طرف را به ايجاد روابط دوستانه متعهد کرد، ليکن، در عمل هريک از دو دولت ايران و هند وارد ائتلافهاي مخالف دوران جنگ سرد شدند و اين امر توسعه مناسبات دو جانبه را متوقف نمود.
ايران و هند در 6 اسفند 1355 موافقتنامة همكاري در زمينة استفادة صلحجويانه از انرژي هستهاي را در بمبئي امضاء كردند. اين موافقتنامه در مورخ 7 دي ماه 1356 به تصويب مجلس سنا رسيد. طبق اين موافقتنامه طرفين متعهد شدند:
اطلاعات پژوهشي و تجربي در زمينة استفادة صلحجويانه از انرژي هستهاي را مبادله نمايند.
بورسهاي علميو تحصيلي براي كارآموزي دانش پژوهان و تسهيلات لازم براي بازديدهاي هيئتهاي علميو تكنسينها در زمينههاي مورد علاقة متقابل براي مدتي كه مورد توافق طرفين است فراهم نمايند.
براساس توافقهاي خاصي كه در آينده بين سازمان انرژي اتميو كميسيون انرژي اتميهند به عمل ميآيد، ترتيبات لازم را براي اجاره يا فروش مواد و وسايل ضروري به منظور انجام برنامههاي طرفين در زمينة استفادة صلحجويانه از انرژي هستهاي فراهم نمايند. (سفارت جمهوری اسلاميایران- لاهه، 1392، 1)
ايران، در دوران محمدرضا شاه، از طريق مشارکت در «پيمان بغداد» (که بعدا سازمان پيمان مرکزي، سنتو نام گرفت) مناسبات نزديکي را با ایالات متحده و پاکستان برقرار کرد. در طول جنگهاي 1965و 1971 ميان هند و پاکستان، ايران براي پاکستان کمکهاي نظاميمهميرا فراهم نمود. در واقع ايران در آن دوران بخشي از «عمق راهبردي» پاکستان به شمار ميآمد. جواهر لعل نهرو چنين ائتلاف هايي را به عنوان “رهيافت اشتباه، خطرناک و مضر” مورد انتقاد قرارداد و بجاي آن از «جنبش عدم تعهد» دفاع کرد. البته لازم به ذکر است که علي رغم اين بيزاري از ائتلاف با ابرقدرت ها، هند روابط نزديکي را با اتحاد جماهير شوري برقرار کرد؛ به گونه اي که اين کشور به اولين تأمين کننده تسليحات نظاميهند تبديل گرديد.
در سالهاي دهه ۵۰ و ۶۰ ميلادي كشور مصر نيز از عوامل تيرگي روابط هند و ايران بود . خصومت برخي از كشورهاي عربي با ايران بار ديگر هنگامينمايان شد که رهبر مصر « جمال عبدالناصر» از ادعاي مالكيت عراق بر خوزستان ايران پشتيباني كرد. اين اقدام ناصر، مردم ايران را برآشفت و در تهران عليه ناصر تبليغات زيادي به راه افتاد . اگرچه هند تا حد زيادي كوشش كرد خود را از اين ماجرا دور نگه دارد؛ اما دوستي شخصي نهرو با ناصر ناگزير بر روابط ايران و هند تأثير گذاشت.
در جريان جنگ هند و پاكستان در سال ۱۹۶۵ ميلادي روزنامههاي هند از قول منابع مصري درباره كمك نظاميايران به پاكستان گزارش هايي را به چاپ رساندند. اين مطالب خشم مردم هند را برانگيخت و عده اي از مردم در شهرهاي بمبئي و دهلي نو در برابر كنسولگري و سفارت ايران دست به تظاهرات اعتراض آميز زدند، در سالهاي دهه ۷۰ افكار عموميهند، ايران را نه تنها متحد پاكستان، بلكه كشوري كه داراي گرايشهاي ضدهندي است به شمار ميآوردند.
حتي در دوراني كه روابط سياسي دو كشور تيره بود ، روابط اقتصادي ايران و هند در سطح بهتري قرار داشت . در اين دوران دكترين اقتصادي دو كشور كه ايران با منابع سرشار نفتش ميتواند نيازهاي هند را برآورده كند و دهلي نو با پيشرفتهاي علميو نيروي كارآزموده ميتواند به توسعه صنايع فلزي و فولا د ايران ياري دهد، كماكان پابرجا ماند . سفر ۱۲ روزه مقامات پهلوي از جمله وزراي خارجه، دارايي و مشاور نفتي وزارت نفت به هند در سال ۱۹۷۸ اين اميدواري را به وجود آورد كه روابط دو كشور بهبود چشم گيري پيدا كند. اما اوضاع چنين نشد، چون هند از حمايت ايران از پاكستا ن در جنگهاي سالهاي ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱ عليه كشورش ناراضي بود . علاوه بر اين هند از موضع ايران در سازمان كنفرانس اسلامينيز ناراحت بود . به دنبال پيروزي هند در جنگ سال ۱۹۷۱ با پاكستان محمدرضا پهلوي به اين نتيجه رسيد كه هند در منطقه جنوب آسيا به قدرت نظاميبزرگ تبديل شده و مانعي در راه اجراي برنامههاي جاه طلبانه اش است . هم چنين وي اذعان داشت كه هند متمايل به شوروي ميتواند ايران را كه از ديدگاه ناظران غربي عامل ثبات منطقه بود به مبارزه طلبد.
جنگ نفتي اكتبر سال ۱۹۷۳ ميلادي كه در نتيجه آن بهاي نفت چهار برابر شد هند را در وضعيت دشواري قرار داد و اين ضرورت را به وجود آورد كه دهلي نو با ايران معاملات نفتي انجام دهد . ابتكار عمل در اين هنگام با هند بود و در اين راستا «ایندیرا گاندی» نخست وزیر وقت هند سفر کوتاهی به تهران داشت اما با وجود این، روابط سیاسی دو کشور چندان بهبود نیافت. (مهری پرگو، 1386: 3 و 4)
تا پايان جنگ سرد، بهبود قابل توجهي در روابط دو کشور حاصل نشد. در دوران پس از جنگ سرد، يکي از مهمترين حوادث تاريخ روابط ايران و هند، ديدار «ناراسيمها رائو» نخست وزير هند از ايران در سال 1993 بود. رائو اولين نخست وزير هند بود که پس از انقلاب اسلامياز ايران ديدار کرد، و اين ديدار رسمياو از سوي هاشميرفسنجاني، رئيس جمهوري وقت ايران، به عنوان يک نقطه عطف تفسير شد. در سال 1995 نيز هاشميرفسنجاني يک ديدار متقابل را از هند انجام داد. در حالي که ديدارهاي مقامات بلندپايه دو طرف پس از سال 1995 هم ادامه يافت – ديدارهايي که براي تعيين و تحکيم حدود مناسبات و منابع اقتصادي دو طرف در بخشهاي مهم فني و تکنولوژيک بسيار موثر بود – ديدار رسميدر سطح سران تا سال 2001 صورت نگرفت و در اين سال بود که «اتال
