
نکاتی کاربردی حاصل شود که خطمشیگذاران و سازندگان اثرها بتوانند با بهرهگیری از آن رهنمودها به ارائة الگوهای دینیای بپردازند که نامشان نه تنها بر سر زبانها مانده بر دلها نیز نقش ببندند و نه تنها تأثیر مطلوبشان بر مخاطبان ایرانی مشهود باشد، دیگر مردم جهان را نیز به دین اسلام علاقمند سازند.
2. مدیران و برنامهسازان: هر چند مخاطب اصلی محققان عزیز هستند، اما بهتر است مدیران عزیز هم نگاهی به آن داشته باشند تا با توجه به مسیر معرفی شده در آن، بتوانند برنامهریزیهایی کاربردی جهت خلق و افزایش الگوهای تأثیرگذار دینی در رسانه انجام دهند. هر چند این تحقیق در ابتدای راه خود است، اما بسیار سعی کردم، همین نیز تا حدودی برای برنامهسازان هم مفید باشد.
3. عموم جامعه: این تحقیق حتی میتواند برای مخاطب عام نیز مفید باشد، زیرا در این زمانه که هجمة تبلیغات و تصاویر رسانهای غرب ذهن و دین مردم را نشانه گرفته، هر شخصی میبایست با افزایش دانش خود از فنون رسانهای بر قدرت دفاع خود بیافزاید و دیگران را نیز از ترفندهای مخرّب آن آگاه سازد.
3-1-3-2-2. رفع معایب روش موردی
حال که مخاطبان اصلی این مطالب محققان و دانشجویان گرامی میباشند، سزاوار نیست تحقیق از حالت احساسی برخوردار باشد و از ذکر دلایل کافی و منطقی کوتاهی کند و میبایست علاوه بر بیان شیوة نگارش و شیوة اجرای تحقیق، رابطة بین تحقیق موردی، دستاوردها و تئوری پیشین نیز کاملاً مشخص باشد.102 در اینجا برای اطمینان مخاطبان به مطالبی دربارة امکان رفع معایب تحقیق موردی اشاره میکنم.
یِن برای کنترل یکسونگری یا تعصب نویسنده، یکی از بهترین روشها را این میداند که شخص پژوهشگر پذیرای دستاوردها و نتایج مخالف نظر خود باشد. او نویسنده را مکلّف میکند دستاوردهای خود را در اختیار دو یا سه دوست یا همکار خردهگیر خود قرار دهد تا این همکاران موضوع را تشریح کرده و در بیان نقاط قوت و ضعف تحقیق پیشنهاداتی را ارائه نمایند.103
استیک هم برای دستیابی به تأیید لازم، افزایش اعتبار تفسیر و نشان دادنِ عام بودن یک حکم پیشنهاد میدهد پژوهشگر از یکی از روشهای متعدد مثلثسازی بهره گیرد که عبارتند از:
مثلثسازی منبع اطلاعات: در این مثلثسازی باید دید که در موقعیتها، مکانها یا در تعاملهای متفاوتِ افراد؛ پدیده یا مورد به همان حال قبلی خود باقی میماند یا نه.
مثلثسازی محقق: برای انجام فرایند مثلثسازی در مورد محقق، باید از پژوهشگران بخواهیم که به همان چشمانداز یا پدیده توجه کنند. بهترین روش آن است که مشاهدات خود را (با تفسیر یا بدون تفسیر) به جمعی از پژوهشگران یا کارشناسان ارائه کنیم تا تفسیرهای دیگر هم به بحث گذاشته شود. وقتی فرضیهای را در اختیار دیگران میگذاریم، نه تنها ممکن است واکنش دیگران تفسیرهایمان را تأیید کنند بلکه امکان دارد اطلاعات تازهای نیز برای پژوهش در اختیار ما قرار بدهند. خلاصه برای آنکه محقق اطمینان پیدا کند از برداشت درستی نسبت به سوژه برخوردار شده است، نظر دیگران را نیز در این زمینه جویا میشود و در مثلثسازی محقق برداشتها، نگاهها و تفسیرهای محقق است که سنجیده میشود.
مثلثسازی نظریه: محقق در اینجا با جویا شدن نظراتِ دیگر افراد متخصص، نتیجهگیری و نظریة خود را میسنجد. البته این مثلثسازی مبتنی است بر مثلثسازی محقق و اینکه از قبل به درستی منابع و برداشتی که محقق از آنها داشته است اطمینان داشته باشیم تا بتوانیم با خیال راحت به بررسی نتایج و نظراتی که به آنها دست یافته است بپردازیم.
مثلثسازی روششناختی: چهارمین معیار، که از همة اصول دیگر شناختهشدهتر است مثلثسازی روششناختی است. وقتی در پژوهش موردی از روش سخن میگوییم، اشارة ما به مشاهده، مصاحبه و بررسی اسناد است. به عنوان مثال پس از مشاهدة حادثهای، میتوانم از دیگران هم بپرسم که آنها چه دیدهاند و به این صورت متوجه شوم حادثة یاد شده به آن سادگی که ابتدا فرض کردم نبوده است.
در اینجا باید یادآوری کنم که این یک پژوهش کیفی است و هیچگاه هم نباید از خصوصیات این نوع روش غافل باشیم. پژوهشگران کیفی نه تنها معتقدند که وجوه و منظرهای متفاوتی از «مورد» باید ارائه شود، بلکه باور دارند هیچ راهی برای تعیین بهترین دیدگاه، به شکلی که مخالفتی را برنیانگیزد، وجود ندارد. از همین رو از دیدگاه بسیاری از آنها، اصل مثلثسازی نیز بیش از آنکه به دنبال تأیید یک معنای واحد باشد، در تلاش برای یافتن تفسیرهایی دیگر است.104
البته خود تحقیق کیفی نیز نیاز به اعتباریابی دارد که کرسول و میلر (2000)، بر هشت استراتژی که به دفعات توسط پژوهشگران کیفی به کار رفتهاند اشاره کردهاند.105 توصیه کرسول به پژوهشگران کیفی این است که حداقل دو مورد از آنها را به کار گیرند؛ که در ادامه به بیان آنها میپردازیم:
• مشارکت بلندمدت و مشاهده مصرّانه در میدان مطالعه مستلزم اعتمادسازی با مشارکتکنندگان، یادگیری فرهنگ مد نظر و کنترل و بررسی اصطلاحات نادرستی که حاصل تحریفات پژوهشگر یا افراد مطّلع میباشد است.
• در همهجانبه نگری، پژوهشگران از مآخذ، روشها، پژوهشگران و نظریههای چندگانه و متفاوت برای فراهم کردن شواهد تقویتکننده استفاده میکنند.
• مرور یا بازخورد همتایان، نوعی کنترل بیرونی بر فرایند پژوهش است. نقش همتای ارزیاب را همانند نقش «منتقد مدافع» میدانند؛ فردی که با پژوهشگر صادق است، سوالهای چالشبرانگیزی در مورد روشها، معانی و تفاسیر میپرسد؛ و با گوش سپردن همدلانه به احساسات پژوهشگر فرصت تخلیه هیجانی او را فراهم میآورد.
• در تحلیل مورد منفی، پژوهشگر فرضیههایش را در حین پیشرفت پژوهش و در پرتوی شواهد منفی یا نامساعد اصلاح و تعدیل میکند. وی فرضیههای اولیهاش را آنقدر تعدیل میکند تا با همه موردها سازگار شوند. در ادامه نیز این فرایند را در تحلیل داده و حذف همه برونزادها و استثنائات تکمیل میکند.
• تصریح سوگیری پژوهشگر از آغاز مطالعه بسیار مهم است، به طوری که خواننده بتواند موضع پژوهشگر و هر گونه سوگیری یا پیشفرضی که بر پویش اثر گذاشته را فهم کند. پژوهشگر در قالب این تصریحگری، در مورد تجارب گذشته، سوگیریها، پیشداوریها و جهتگیریهایش که احتمالاً بر تفسیر ارائه شده و رویکرد مطالعه تأثیر داشته توضیحاتی ارائه میدهد.
• در روش کنترل اعضا، پژوهشگر از دیدگاههای مشارکتکنندگان برای برقرار ساختن اطمینانپذیری یافتهها و تفاسیر استفاده میکند.
• توصیف پرمایه و غنی به خواننده امکان قضاوت در مورد انتقالپذیری یافتهها را میدهد؛ چرا که نویسنده به وسیله این توصیف تفصیلی خواننده را قادر به انتقال اطلاعات به دیگر شرایط و تصمیمگیری در مورد اینکه آیا یافتهها را میتوان «بر اساس ویژگیهای مشترک» انتقال داد یا خیر میسازد.
• به یک مشاور و ممیز خارجی که هیچ ارتباطی با مطالعه نداشته است اجازه داده میشود تا هم فرایند و هم محصول شرح ارائه شده را بررسی و صحت آنها را ارزیابی کند. وی در ارزیابی خود به بررسی صحت این نکته میپردازد که آیا یافتهها، تفاسیر و نتیجهگیریها توسط داده حمایت میشوند یا خیر. لینکن و گوبا (1985) این استراتژی را به صورت استعاری با حسابرسی مالی مقایسه کردهاند.
در نهایت برای بررسی صحت این یافتهها و عدم یکجانبه گرایی، خواهشمندم عزیزان محقق و دانشجو نیز آن موارد را مد نظر قرار داده و نظرات و تفسیرها و توصیفهای خود را در این زمینه بیان بفرمایند. لازم است این موارد توسط افراد متعددی تفسیر گردد و به این طریق با ارائه نقطه نظرات متفاوت و دیدگاههای گوناگون به شناخت بهتری از آنها دست یابیم. من نیز با قرار دادن یافتههای خود در اختیار چند تن از اساتید مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما و دانشکدة صدا و سیمای قم و با بهرهمندی از نظرات این بزرگان، قصد دارم علاوه بر افزایش اعتبار مطالب بتوانم یافتههای خود را تصحیح و از یکجانبه گرایی پرهیز نمایم.
اما باید بپذیریم تمام این تحقیق تنها میتواند قدم کوچکی در این راه باشد که امیدوارم حداقل جرقهای ایجاد کند که نظر محققان دیگری نیز به سوی آن جلب شود و مشتاقشان کند تا آنها نیز در این زمینه مواردی را به نقد بکشانند تا روزی از مباحث این بزرگان نکاتی مفید و کاربردی استخراج گردد.
3-1-4. روش تحلیل دادهها
همانطور که قبلاً ذکر شد، در تجزیه و تحلیلهای مبتنی بر جزءنگری (که این تحقیق نیز مبتنی بر آن است) میتوان تقریباً از همة روشهای تحلیلی رایج در علوم اجتماعی استفاده کرد و هر روشی که مورد استفاده قرار گیرد ذیربط خواهد بود. نویسنده نیز بنا بر آشنایی قبلی خود قصد دارد از روش نشانهشناختی برای تحلیل اجزای واقع در قضیة اصلی بهره بگیرد. یقیناً بهرهگیری از روشهای مختلف بر اعتبار نوشتهها خواهد افزود، اما از آنجا که یک مطالعة دانشجویی در دست تهیه است تنها به همین روش برای تحلیل اجزا اکتفا میشود و به نظرم حتی اگر بتوانم تنها قسمتهایی از همین دو انیمیشن را با روش نشانهشناختی به درستی تحلیل نمایم کار بزرگی انجام داده و به آنچه مد نظرم بوده است رسیدهام، البته از آنجا که سوسور نشانهشناسی را بخشی از روانشناسی اجتماعی دانسته،106 سعی میکنم در این تحقیقِ موردی در حد توانم برخی سکانسهای منتخب از الگوهای واقع در این دو انیمیشن را با کمک مباحث روانشناسی از نشانههای مورد نظرم به نتیجه برسانم.
3-1-4-1. نشانههای احساسی و نشانههای شناختی
این نکته بسیار مهم است که ما در تحلیل نشانهها همواره باید هر دو وجه احساسی و منطقی نشانهها را در نظر داشته باشیم. این دو جدا از هم نیستند و همزمان عمل میکنند. در یک پیام واحد میتوان این کارکردها را به نسبتهای گوناگون و به طور آمیخته مشاهده کرد، که بسته به نوع ارتباط، یکی از آنها نقش مسلط در پیام را ایفا میکند که در فیلمها معمولاً نقش مسلط با وجهه احساسی نشانههاست و معمولاً از همین طریق احساس است که به شناخت بیننده نیز رسوخ میکنند. کارکردهای ارجاعی (عینی، شناختی) و عاطفی (ذهنی، بیانی) دو شیوة مهم بیان نشانهای هستند و به نحو متناقضی در تضاد با یکدیگر قرار دارند. در واقع، فهم و احساس، ذهن و روح، دو قطب تجربة ما هستند و با شیوههای ادراکیای انطباق مییابند که نه تنها با هم تضاد دارند، بلکه نسبتی معکوس با یکدیگر دارند. چنانکه میتوان عاطفه را همچون ناتوانی در فهم تعریف کرد. عشق، درد، شگفتی، ترس و غیره مانع از عملِ عقل میشوند و عقل نمیتواند به فهمِ آنچه رخ داده است راه بَرَد؛ هنرمند یا شاعر قادر به توضیح هنر خود نیست، همانطور که ما نیز نمیتوانیم توضیح دهیم که چرا از خمیدگی شانة یک شخص، از یاوهگوییِ یک شخص یا از انعکاس نور بر آب آشفته میشویم.
نتیجة این امر رانشِ دو سویهای است که از سویی میانِ نشانههای منطقی و عاطفه پدیدار میشود و از سوی دیگر میانِ نشانههای بیانی و فهم. هیچ رابطهای میان وجوهِ نشانهای شناخت ذهنی و زبانِ احساسی وجود ندارد؛ و این چیزی است که به واسطة ناتوانیِ ذهن در تعریف، ساختدهی یا فهم اصطلاحاتی مانند هیجان، میل و عاطفه، موجب میشود مطالعة علمی پدیدههای احساسی چنین دشوار باشد.
ناتوانی نشانههای منطقی در بیانِ تجربة روانی، شالودة تمامی هنرهایی است که به واسطة ماهیتشان، واجدِ شیوههای دلالتیِ شمایلی و همریخت هستند. کارکردِ هنر این نیست که احساسات را با به زنجیر کشیدنِ آنها در شبکهای از روابطِ عینی به ما بفهماند، بلکه کارکردِ آن این است که با ارائة تقلیدی از واقعیت، کاری کند که ما آنها را احساس کنیم.107
3-1-4-2. تأکید بر نشانههای احساسی
پییر گیرو در کتاب نشانهشناسی، نشانهها را با دو کارکرد عمده در نظر گرفته است:
1. نشانه هایی با کارکرد ارجاعی
2. نشانه هایی با کارکرد عاطفی108
همین تقسیم به ظاهر ساده نکاتی بسیار پیچیده و تأملبرانگیز را به دنبال خواهد داشت که تأثیر چشمگیری در تعیین مسیر این تحقیق نیز دارد. یکی از آن نکات این است که
