
ه توسط استرنبرگ و واگنر طراحیشده بود، سنجیده میشود.
➢ سبک تفکر آزاداندیش: در این پژوهش سبک تفکر آزاداندیش بهوسیلهی 5 سؤال (45 – 53 – 58- 64 – 65) که توسط استرنبرگ و واگنر طراحیشده بود، سنجیده میشود.
➢ سبک تفکر محافظهکارانه: در این پژوهش سبک تفکر محافظهکارانه بهوسیلهی 5 سؤال (13 – 22 – 26 – 28 – 36) که توسط استرنبرگ و واگنر طراحیشده بود، سنجیده میشود.
➢ پذیرش تغییر سازمانی: در این پژوهش پذیرش تغییر سازمانی بهوسیلهی 18 سؤال که توسط ساعتچی، کامکاری و عسکریان طراحیشده بود، سنجیده میشود
➢ نگرش عاطفی: در این پژوهش نگرش عاطفی بهوسیلهی 6 سؤال (1-2-3-4-5-6) که توسط ساعتچی، کامکاری و عسکریان طراحیشده بود، سنجیده میشود.
➢ نگرش شناختی: در این پژوهش نگرش شناختی بهوسیلهی 6 سؤال (7-8-9-10-11-12) که توسط ساعتچی، کامکاری و عسکریان طراحیشده بود، سنجیده میشود.
➢ نگرش رفتاری: در این پژوهش نگرش رفتاری بهوسیلهی 6 سؤال (13-14-15-16-17-18) که توسط ساعتچی، کامکاری و عسکریان طراحیشده بود، سنجیده میشود.
1-8 چهارچوب فصول بعدی
در این رساله به ترتیب در فصل دوم به توضیح و تشریح متغیرهای موردپژوهش میپردازیم و در پایان فصل به نتایج تحقیقات داخلی و خارجی که متغیرهای پژوهش را بررسی نمودهاند ارائه میگردد. در فصل سوم روش تحقیق مورداستفاده، قلمرو زمانی و مکانی، مراحل انجام تحقیق، محدودیتهای پژوهش، روشهای تجزیهوتحلیل دادهها، روشهای گردآوری دادهها و ابزارهای مورداستفاده پرداخته میشود. فصل چهارم به تجزیهوتحلیل اطلاعات و فرضیات در سطح توصیفی و استنباطی اختصاص دارد و در فصل پنجم به نتیجهگیری و بحث پیرامون نتایج بهدستآمده از آزمون فرضیات و ارائه چند پیشنهاد کاربردی و پژوهشی پرداخته میشود.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
فصل دوم: پیشینه پژوهش
2- 1. مقدمه
یکی از بخشهای مهم تحقیق، بخش مربوط به پیشینه و ادبیات تحقیق است؛ یعنی یکی از کارهای ضروری در هر پژوهشی، مطالعه منابع مربوط به موضوع تحقیق است؛ زیرا سرچشمه علوم را میتوان در پیشینه آنها کاوش کرد (دمپی یر36، 2006، ص 1). جان دیویی اعتقاد دارد مطالعه منابع، به محقق کمک میکند تا بینش عمیقی نسبت به جنبههای مختلف موضوع تحقیق پیدا کند. مطالعه منابع، باید از منابعی باشد که هم بهطور مستقیم و هم بهصورت غیرمستقیم در رابطه با موضوع تحقیق میباشند (دلاور، 1375، ص 182). این فصل از دو بخش تشکیلشده است در بخش اول به مطالبی در مورد تعاریف (سبک، تفکر، سبک تفکر)، دوران تکامل سبکهای تفکر، شیوههای تفکر، الگوهای سبک تفکر، اصول شکلگیری سبکهای تفکر و متغیرهای مؤثر در شکلگیری سبکهای تفکر، مفهوم تغییر و انواع آن، عناصر نگرش به تغییر سازمانی، اهداف سازمانی تغییر، الزام برای تغییر، نقش مدیران در فرایند تغییر، عوامل اصلی تغییر، دیدگاه آبهای آرام و کفآلود، مقاومت در مقابل تغییر و روشهای غلبه بر آن، الگوها و مدلهای تغییر اشارهشده است. در بخش دوم پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی موضوع بیانشده است.
بخش اول: مبانی نظری تحقیق
2- 2. تعریف سبک، تفکر و سبک تفکر
2- 2- 1. سبک
واژة سبک37 در زبان و ادبیات فارسی به شیوه، روش، سبک نگارش، سلیقه، سبک متداول و قلم ترجمه کردهاند (آریان پور، 1367). اصطلاح تخصصی، سبکشناسی شیوهای است که فرد اطلاعات را پردازش میکند و گویا نخستین بار این اصطلاح را روانشناسانی که در زمینة تواناییهای حسی- حرکتی تحقیق میکردهاند، توسعه دادهاند. سبک شیوهای برای تفکر است، اصطلاح سبک مترادف با توانایی نیست بلکه شیوهای برای بهکارگیری تواناییهای بالقوه است. توانایی به این اشاره دارد که یک فرد چقدر خوب میتواند کاری را انجام دهد، اما سبک به این امر اشاره دارد که فرد دوست دارد کار را چگونه انجام دهد (استرنبرگ،1381). در دوران رنسانس نخستین کسی که تعریفی علمی و دقیق از سبک به دست داده است بوفن38 (1753) طبیعیدان فرانسوی است. وی سبک را عبارت میداند از «نظم و تحرکی که مردم در اندیشههای خود پدید میآورند». بسیاری از سخنانی که پس از بوفن دربارهی سبک گفتهشده است، تعبیرهای دیگری است از سخنان او. آرتور شو39 (1832) سبک را «سیمای فکر انسان» میداند و آن را راهی مطمئن برای شناخت خلقوخوی انسان میشناسد. ابن خلدون خود یکی از معدود دانشمندان مشرق زمین است که در کتاب خود، بحثی را به سبک اختصاص داده است وی گفته است «اسلوب همچون نوردی است که ترکیبها را بر آن میبافند یا مانند قالبی است که سخن را در آن قالبریزی میکنند»(غلامرضایی،1377).
سبک در هنر نیز اینچنین بیانشده است: «شخصیت بیانی مخصوص و مربوط به گروهی از هنرمندان در برنامهریزی، سازماندهی و شیوۀ اجرایی آنها». هنگامی یک سبک شکل میگیرد که عناصر و عوامل زیباییشناختی در زمان و مکانی خاص بهصورت قالب مورداستفاده قرار گیرد. دربارۀ گرافیک کلمه سبک نشانه ارجحیت دادن هنرمند در استفاده از تصویری مخصوص یا خانوادهای از همان تصویر یا مشابه آن بارنگهای نزدیک به هم میباشد تا نوع برخورد کاربردی یا تزئینی او را به موضوعات روشن آشکار سازد (هلر و پومری40، 1387).
2- 2- 2. تفکر
واژة تفکر41 را میتوان اندیشیدن، فکر کردن، تخیّل، گمان کردن و مورد تأمل قرار دادن معنا کرد. بهطورکلی تفکر شامل هر نوع فعالیت ذهنی است که به تدوین یا حل یک مسئله، تصمیمگیری، یا فهم مطلب کمک میکند، یک فعالیت آگاهانه است که از فرایندهای ناآگاهانه نیز تأثیر میپذیرد و باوجود شخصی و خصوصی بودن، نه در انزوا، بلکه باواسطه گری دیگران انجام میپذیرد (فیشر، 1385). درواقع از طریق اندیشیدن است که ما به حیات فردی و اجتماعی خویش معنا میبخشیم؛ بنابراین تفکر فرایندی است که در سرتاسر زندگی ما حضور دارد و به علت نقش کلیدی و تعیینکنندهای که دارد، بر تمام جنبهها و خصوصیات درون فردی و میان فردی ما تأثیر میگذارد. لذا عاملی است که باید موردتوجه و تأکید بسیار قرار گیرد تا از طریق آن بتوان فرد و جامعه را بهسوی پیشرفت، موفقیت و سلامت رهنمون کرد. اقتضای رسیدن به این مهم، انجام پژوهشها و بررسیهای متعدد در زمینههای گوناگون مرتبط با تفکر است. تفکر عبارت است از فعالیتهای جهتدار ذهن، برای حل مسئله، یا بهعبارتدیگر اندیشیدن و تفکر به آن نوع فعالیت یا رفتار ذهنی گفته میشود که به حل مسئلهای متوجه باشد (شعبانی، 1375). شریعتمداری (1382) در کتاب روانشناسی تربیتی خود تفکر را، جریانی که در آن فرد کوشش میکند مشکلی را که با آن روبهرو شده مشخص سازد و با استفاده از تجربیات قبلی خویش به حل آن اقدام نماید تعریف میکند. در جریان تفکر برای تغییر، معمولاً فرد میخواهد مشکل یا مسئلهای را که مانع رسیدن به هدف است از میان بردارد و خود را به هدف نزدیک کند. محرک اساسی فرد در جریان تفکر هدف مشخصی است که میخواهد به آن برسد (شریعتمداری،1377). جان دیویی42 در کتاب چگونه فکر میکنیم دربارهی مفهوم تفکر میگوید: علمی است که در آن موقعیت موجود، موجب تأیید یا تولید واقعیتهای دیگر میشود، یا روشی است که در آن باورهای آینده بر اساس باورهای گذشته پایهگذاری میگردد (به نقل از: شعبانی، 1382).
ازنظر سولسو43 (1990) تفکر فرایندی است که از طریق آن، یک بازنمایی ذهنی جدید بهوسیله تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد میگردد. ویناک44 در کتاب روانشناسی تفکر، تفکر را چنین تعریف میکند: تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است. به بیانی سادهتر ویناک عقیده دارد تفکر، به اندوختههای ذهن در شاخهای که فکر در آن لحظه روی آن متمرکزشده رجوع میکند و با انجام فرایندهای مختلف آن را سازمان یا تجدید سازمان میبخشد تا به هدف و نتیجهی مطلوبی دست پیدا کند. ایسون45 تفکر را فرایندی رمزی و درونی میداند که منجر به یک حوزه شناختی میگردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر میدهد، به عبارتی ایسون تفکر را ابزاری برای تشکیل یک حوزهی شناختی معرفی میکند که توسط آن فرد قادر خواهد بود به ابعاد مختلف شناختی دیگری دربارهی آنچه به آن فکر میکند دست پیدا کند که نهایتاً منجر به شناخت بهتر موضوع مربوطه خواهد شد (شریعتمداری، 1382).
2- 2- 3. سبک تفکر
معنای لغوی اصطلاح «سبک تفکر» شیوة اندیشیدن، مدل فکر کردن و ذخیره و پردازش اطلاعات در ذهن است (اتکینسون، 1998). اصطلاح سبکهای تفکر توسط استرنبرگ (1997) به شیوههای متفاوتی که افراد برای پردازش اطلاعات به کار میبرند، اطلاق شد. ازنظر او، سبک تفکر درواقع روش رجحان یافته تفکر است. سبک شیوهای برای تفکر است. اصطلاح سبک مترادف با توانایی نیست، بلکه شیوهای برای بهکارگیری توانایی فرد است. تمایز بین سبک و توانایی امری دشوار است. توانایی به این امر اشاره دارد که فرد چقدر خوب میتواند کاری را انجام دهد، اما سبک به این امر اشاره دارد که فرد دوست دارد کار را چگونه انجام دهد. بدین ترتیب، دو فرد با تواناییهای یکسان ممکن است سبکهای متفاوتی داشته باشند که این سبکهای متفاوت نه خوب هستند و نه بد، بلکه فقط متفاوتاند. استرنبرگ با طرح نظریه خودگردانی ذهنی46 این ایده را مطرح کرد که افراد در برخورد با مسائل و موقعیتهای جدید، شیوههایی را بر شیوههای دیگر ترجیح میدهند، یعنی بهطور آگاهانه تفکر خود را سازماندهی میکنند (استرنبرگ، 1997). به نظر بعضی از محققان تمایز بین سبک تفکر و سبک شناخت زیاد روشن نیست. چنانکه بعضی سبک تفکر را عنصری از عناصر چندگانه شناخت انسان ذکر کردهاند (گالیان47، 1998). برای سبک تفکر تعاریف گوناگونی اشارهشده است که در اینجا چند تعریف ذکر میشود:
روشهایی که افراد آن را برای خود مناسب مییابند (استرنبرگ و گریگورنکو48، 1993). فرایند شناخت درونی که گاهی اوقات میتواند بهصورت رفتار بیرونی خود را نشان دهد (مایر،1990). جایگزینی و پردازش اطلاعات در ذهن (استرنبرگ، 1995). خود مدیریتی هوش و آنچه شخص ترجیح میدهد انجام دهد و نحوهای که دوست دارد آن را انجام دهد (لی و تاسی49، 2004)؛ سبکهای تفکر ابزاری قوی برای افراد هستند تا بدان وسیله آنها بتوانند خود و دیگران را درک کنند و مهارتهای اجتماعی خود را بهبود بخشند (استرنبرگ، 1998).
هریسون و برامسون (2002) معتقدند که عدم تطابق بین یادگیری و تفکر به تفاوتهای فردی نسبت داده میشود که البته صحیحتر آن است که تفکر به شخصیت افراد نسبت داده شود، آنها اینطور استدلال میکنند که سبکهای تفکر مکمل مجموعه راهبردهای مفهومی و عینی افراد هستند. در سازمانهایی که ارتباطات قوی و تنگاتنگ بین افراد باعث ایجاد خلاقیت و موفقیت است، مقوله سبکهای تفکر کارایی بسیار دارد. در یک محیط گروهی اطلاع از شناخت، طرز گفتار و رفتار افراد درون گروه برای افزایش کارایی بسیار مؤثر است. منظور از شناخت، فرایندهای ذهنی و فکری افراد است.
اینکه افراد ترجیح میدهند، چگونه بیندیشند، میتواند بهاندازه اینکه تا چه حد خوب میاندیشند، حائز اهمیت باشد. سبکها ما را قادر میسازند، به تواناییهای خود پی ببریم و متناسب با آنها شغلی را انتخاب کنیم؛ افراد با سبکهای تفکر متفاوت، مایلاند از تواناییهایشان به طرق مختلف استفاده کنند و متناسب با نوع تفکرشان، واکنشهای متفاوت ارائه دهند. سبکهای تفکر مانند ساختارهای دیگر، مثل سبکهای یادگیری و سبکهای شناختی بهعنوان یکی از زیر ساختارهای سبک عقلانی به شمار میرود (ژانگ50 و استرنبرگ، 2006). یک سبک خاص وجود ندارد، بلکه شماری از سبکها وجود دارند. افراد ممکن است تواناییهای مشابهی داشته باشند، ولی سبکهای تفکرشان متفاوت باشد؛ اما جامعه همیشه با توجه به تواناییهای یکسان افراد، یکجور در مورد آنها قضاوت نمیکند. افرادی که سبک تفکرشان در موقعیتهای خاص متناسب با انتظارات جامعه است، بهعنوان
