
الست آب زندگي خورند
لاجرم شيوه دگر ميرند
(غزل 972)
مولانا در تب ميسوخت «در اين اثنا زلزلههاي پياپي قونيه را ميلرزاند. مردم از بيم زلزله پيش مولانا رفتند. او تبسمكنان گفت: مترسيد، شكم زمين گرسنه است و دنبال لقمهاي چرب ميگردد به زودي اين لقمه چرب را ميربايد و از لرزيدن بازميايستد»23. وي روز يكشنبه جماديالاخر سال 672 و در سن 68 سالگي هنگام غروب آفتاب روي در نقاب خاك كشيد و مردم قونيه از خرد و كلان، مسلمان و غيرآن، با ساز و آواز و اندوه فراوان، جهاني از عشق و آرامش و فرهنگ را به خاك سپرد.
2-1-9- آثار مولوي
2-1-9-1- مثنوي معنوي:
مثنوي كه حسامالدين چلبي الهامبخش آن بود. سرودنش قريب به دوازده سال به درازا كشيد و درنهايت در شش دفتر «كه مطابق نسخههاي درست و معتبر زمان مولانا و نزديك به زمان او بيست و پنج هزار و ششصد و هشتاد و پنج بيت است»24. اين كتاب يكي از برترين كتب ادبيات عرفاني پس از اسلام است مولوي در هر دفتر از اين اثر بعد از مقدمهاي كوتاه حكايتهايي را بيان ميكند كه هركدام يك يا چند زمينه مهم در مسائل عرفاني و تربيتي را برميگيرد. مولوي گاه از قصه بيرون ميرود و انديشهها و تعليمات خود را بازگو ميكند و گاهي قصهاي در ميان قصه ديگر ميآورد چونان شيوه واعظان و مدرسان. او به وفور از آيات قرآن و سخنان بزرگان دين در مثنوي استفاده كرده و «روشنترين دليل پايبندي جدي مولانا به اسلام، {همين} استناد و تكيه فراوان وي بر آيات قرآني و احاديث است كه مخصوصاً در كتاب مثنوي ديده ميشود. شماره مواردي كه مولانا صريحاً به آيه قرآني استشهاد مينمايد، يا آن را مورد تفسير قرار ميدهد در حدود 220 آيه و شماره مواردي كه از احاديث استفاده نموده است، تنها در كتاب مثنوي در حدود 500 مورد است». از همين روست كه مثنوي وي را «قرآن پهلوي» ناميدهاند.
گفتني است كه اين كتاب مستطاب تنها در حيطه زبان فارسي نماند و از آنجا كه محتوايي عميق و درخور توجه داشت به زبانهاي بسيار ترجمه شد و شرق و غرب را درنورديد كه در همين پژوهش به اين مسأله خواهيم پرداخت.
2-1-9-2- كليات شمس (ديوان كبير)
يكي ديگر از آثار برجاي مانده از مولانا، ديوان غزليات اوست. سخنان شورانگيزي كه عشق شمس تبريزي آنها را در قالب غزل ريخته و به راستي خميرمايه ابيات اين ديوان، عشق است. آغاز سرودن اين اشعار با طلوع شمس است و با غروب او شعلههاي آن بيشتر زبانه ميكشد. اين شعر ناب مولاناست كه چون گدازه آتشفشان از درونش بيرون ميريزد. مولوي ميجرخد و ميسوزد و شعر ميگويد و اين آفرينش هنري ذوقي به لحاظ گستردگي واژهها اثري استثنائي است و اين ناشي از وسعت دامنه معاني ذهني و ادراكي مولاناست. «ديوان شمس ديوان شعر نيست، غوغاي يك درياي متلاطم طوفاني است. ديوان شمس، انعكاس يك روح غير آرام و پر از هيجان و لبريز از شور و جذبه است».25
اين اثر از لحاظ تنوع اوزان عروضي شاهكاري بينظير است به گونهاي كه تقريباً كمتر وزني از اوزان عروضي است كه مولوي در آن غزل نسروده باشد. چشمگيرترين وجه تمايز موسيقي در ديوان شمس در موسيقي بيروني، يعني در تنوع و پويايي اوزان عروضي آن است.
محور غزليات مولانا انسان خداگونه، عشق الهي، حقيقت حيات، مرگ، راههاي رسيدن انسان به خدا است. از آنجا كه مولوي يك انسان ساختارشكن است در باب تعداد ابيات يك غزل نيز سنتشكني كرده به گونهاي كه كوتاهي يا بلندي بيش از معمول غزلهايش امري بيسابقه است يك غزل گاهي به 92 بيت ميرسد و زماني از سه چهار بيت تجاوز نميكند. گفتني است، تعداد ناچيزي از غزلياتش به زبانهاي عربي و تركي است.
2-1-9-3-فيهمافيه:
گذشته از يادگاران شعري مولانا، تقريرات وي و برجستهترين اثر منثور اوست كه مريدان و شاگردان او به سرپرستي فرزندش سلطان ولد، آن را يادداشت و تدوين كردهاند. مباحث مطرح شده در اين اثر شامل ديدگاههاي مولوي درباره وجود متعدد حيات و سولك و مقامات معنوي است اين كتاب، متضمن دقائق تصوف و عرفان اسلامي است. عبارت «فيهمافيه» شايد اشاره به آن دارد كه اين كتاب نام و عنواني ندارد و «ميتواند نامي باشد كه خود مولانا بر اين تقريرات نهاده، زيرا با فروتني خاصي كه در مولانا سراغ داريم، ميتوان گفت كه او اين مجموعه را اثري بزرگ نميشمرده و يادداشتهاي پراكندهاي ميديده كه فيهمافيه (يعني) همين است كه هست».26
محتواي اين كتاب، بيانگر پايبندي گوينده، به اصول شريعت و مبيّن آنكه محور تفكر و عرفان مولانا قرآن و سنّت است. اين اثر مانند ساير آثار مولانا داراي نظم و ترتيب منطقياي نيست و فصلبندي روشني ندارد او به سادگي سخن گفته و از دشواريهاي كلام مثنوي در آن خبري نيست در هر حال وجود اين كتاب كه نشاندهنده روايي از افكار و انديشههاي بسيار ارزشمند مولاناست كه اگر نبود بسياري از انديشههاي مولانا مجهول ميماند.
2-1-9-4- مجالس سبعه:
مضاف بر نچه ياد شد، مولانا در كارنامه حيات خود دو اثر منثور ديگر نيز دارد.. يكي از مجالس سبعه (خطابههاي پيش از ديدار شمس) به دليل سادگي در زبان، كليد فهم مثنوي است. اين كتاب مجموعهاي است شامل گزارش كامل و مواعظ و مجالس مولانا كه به صورت اندرز و تذكر بر سر منبر و به خواهش شاگردان خاصش براي عموم ايراد شده است. وي در آن به شيوه خطيب آن عمل كرده و در آغاز كلام، آيهاي از قرآن را آورده و سپس ضمن شرح و تفسير آن آيه، حديثي از رسول اعظم(ص) را بيان كرده و منظور و مراد خود را شعر و قصه پرورانده است. مجالس سبعه با وجود مشتمل بودن بر نكات اخلاقي و عرفاني، شور و هيجان مثنوي و غزليات مولانا را ندارد.
2-1-9-5- مكتوبات:
مكتوبات يا مكاني نام مجموعه نامههاي مولاناست كه آن را نبايد چون ديگر آثار او تلقي كرد، «در اين مجموعه 144 نامه ميخوانيم و بيشتر آنها نامههاي خصوصي و شخصي است كه مولانا براي امور جاري زندگي مريدان و آشنايان نوشته و بسياري از آنها تصويه نامه است». در حقيقت محتواي بسياري از نامهها امور دنيوي است كه مولانا آنها را به درخواست مردم يا آشنايان و نزديكان خود، به امرا و وزراي آن دوران نوشته است و از آنها درخواست كرده تا در رفع دشواري و اصلاح امور مردم غفلت نكنند. شماري از نامهها نيز در حكم اخوانيات است. چند نامه را نيز خطاب به فرزندان و عروس خود نوشته است. نامههاي مولانا، گرچه از آيات قرآن و حديث و شعر و برخي نكتههاي عارفانه خالي نيست، اما بيشتر حال و احوال ياران و بستگان و درويشان او را نمايش ميدهد و از نظر تحقيق در تاريخ سلجوقيان و شناخت روحيات مولانا و از جهت مناسبات او با مردمي كه در ايجاد فضاي زندگي او نقش داشتند، ارزشمند است.27
2-1-10- نگرش مولانا
بيگمان آنچه مولانا را مولانا كرد آن بود كه اين عارف بزرگ داراي ذهني پارادوكسيكال بود. به گونهاي كه ميتوان گفت تناقض، قانون اعظم ذهن اوست و اصولاً چنين شخصيتهايي، هزارتو و پر راز و رمزند. مولوي در حيات خود انساني با رفتارهاي پارادوكسيكال؛ ضد و نقيض و غيرقابل پيشبيني بوده است. چنانچه خود به اين نكته اذعان دارد:
هست احوالم خلاف همدگر
هر يكي با هم مخالف در اثر
(6/51)
اما آنان كه با مكتب ذوقي و عملي مولانا آشنايند، ميدانند كه مولوي در همه پديدارهاي ضد و نقيض با چشم يگانگي مينگرد. مولوي عارفي است محقق زيرا «كسي كه ميتواند دو روي متضاد يك امر را مثل دو زاويه تلقي بكند، حقيقت را دريافت كرده است» 28. منظور وي از اين تخالف و تضاد، تواناييهاي بالقوه انسان است كه در يك دم رشته و در ديگردم شيطان است و يا لحظهاي صيد است لحظهاي دگر صياد:
كاندرين يك شخص هر دو فصل هست
گاه ماهي باشد او و گاه شست
(2/604)
از اين رو مولانا عارفي است كه بيرنگي را اصول رنگها ميداند:
هست بيرنگي اصول رنگها
آشتي باشد اصول جنگها
(6/59)
و با اين انديشه است كه همه جنگها و نزاعها را از ميانه برميدارد و وقتي در غزلي ميگويد:
به جبر جمله اضداد را مقابله كرد
خمش كه عقل در اشک است زين عجايبها
(غزل 216)
باز هم بر اين تأكيد دارد كه حكمت خداوند در مقابل هر مثبت يك، منفي يكي هم گذاشته است و به همين دليل اين كه جمع جبري عالم خلق، صفر است و اين عالم چيزي نيست جز طلسمات حق و اين يعني پايان جنگها.29
به همين سبب مولوي عارفي مداراگر، كثرتگرا و نسبيت گراست و همين انديشههاست كه مولوي را مورد توجه فرهنگ غرب كرده است. ذهن پارادوكسيكال وي بيانات متناقض نماي بسياري را در آثار و اشعار او به وجود آورده است:
اه چه بيرنگ و بينشان كه منم
كي ببينم مرا چنانكه منم
گفتي اسرار در ميان آور
كو ميان اندر اين ميان كه منم
كي شود اين روان من ساكن
اينچنين ساكن روان كه منم
بحر من غرقه گشت هم در خويش
بوالعجب بحر بيكران كه منم
(غزل 1759)
اين غزل كه يكي از شاهكارهاي مولوي است و در آن مكرر از تركيبات متناقضنما استفاده كرده نشانگر درك و اعتقاد رومي به تضاد درون (ديالكتيك) به عنوان نيروي محرك هستي است.
نكته مهم ديگر در سلوك مولانا اين است كه تصوف او تصوفي عاشقانه است و از منظر او محور نظام هستي عشق است. او مروّج سلوكي عاشقانه بود مولوي رهايي از دشمنيها و تعلقات را براي همه مايه آسايش و آرامش ميشناخت و ميدانست كه در اين بازار اگر سودي است با درويش خرسند است. فروتني مولانا زبانزد بود «با آن همه علم و دانش كه به شهادت آثارش در مولانا سراغ داريم، هرگز گرد نخوت و كبر عالمانه و به خودبنديهاي اقطاب نميگشت و با كمال فروتني طالب حق بود». 30
بخش دوم : (كلياتي در باره زندگي، آثار و آموزههاي وين داير)
2-2-2-2-وين داير معلم روحاني غرب
گفتـــاراول: تأثيرگذاري وي بر فكر و فرهنگ غرب
پرفسور وین دایر در می 1940 در شهر دیترویت یکی از شهرهای آمریکا پا به عرصه گیتی نهاد علیرغم زندگی سخت و دشوار به دانشگاه راه یافته و در رشته روانشناسی و با اخذ درجه دکترا به سمت استادی دانشگاه به تدریس پرداخت وی در اوج موفقیت بود که تصمیم خود را مبنی بر تغییر و تحول در زندگی و انتخاب حرفهای دیگر ـ یعنی نویسندگی ـ اتخاذ کرد، کار در فرهنگستان و چاپ مطالب در روزنامه و به صورت خصوصی به درمان بیماری روانی میپرداخت، سخنرانی در دانشگاه سنت جان خیل گستردهای از دانشجویان را بر آن داشت که در کلاسهای خصوصی وی ثبت نام کنند آژانش ادبی به دایر پیشنهاد میکند که ایدههای خود را جمعآوری کند و نتیجه آن کتاب در قلمرو اشتباهات شما بود در سال 1976 به چاپ برساند از قرن 19 تا قرن حاضر را میتوان آشنایی مؤلفههای غربی یا آثار مستشرقین و متفکرین و اندیشمندان ایرانی و شرقی دانست.31
از سال 1987 دایر به عنوان بهترین سخنران آمریکا شناخته شد و از سال 1965 با آثار مولانا آشنا شد و به مطالعه آثار مولانا در زمینه روانشناسی و عرفان از آن بهره فراوان گرفت. کتاب مثنوی معنوی را مفید و مؤثر دانست و برای پیشبرد اهداف سازنده خود در جهت درمان بیماریهای روح و جسم پرداخت و آن را در جامعه غرب تبلیغ کرد و با آگاهی به این علم به اشاعۀ فرهنگ و اندیشۀ متفکر بزرگی همچون مولانا پرداخت.
دایر یکی از استادان برجسته فناوری فکر در آمریکاست که به پدیدههای بشری و الهی نگاه زیبایی دارد وی انسان را موجودی الهی و معنوی میداند که در یک جسم انسانی غالب اختیار کرده است او انسان را یک نور الهی میداند که در جسمی تجلی پیدا کرده، با این تعریف او بر این باور است که انسان میتواند واقعیت و جادو را در کنار هم عینیت بخشد و با این نگاه قدرتمندانه و توانگرانه از زندگی خود یک شاهکار بسازد، و جادوی واقعی را در زندگی خود خلق کند.
دایر برای رسیدن به چنین تفکری از منابع شرق و آشنایی با آثار مولانای رومی بهرههای فراوان گرفته است وی عاشق مولوی و اندیشههای عرفانی و معنوی دایر الهام گرفته از مکتب مولانا
