
ه آيندهي جامعه در گرو شناسايي عواملي است که بر شرايط زندگي انسانها تاثير ميگذارد(صادقي، 1383).
تاريخچه پيدايش مفهوم کيفيت زندگي به دوران ارسطو در 385 سال قبل از ميلاد مسيح باز ميگردد. در آن دوران ارسطو «زندگي خوب» يا «خوب انجام دادن کارها» را به معني شاد بودن در نظر گرفته است، ليکن در عين حال به تفاوت مفهوم شادي در افراد مختلف پرداخته است و ذکر نموده است. سلامتي که باعث شادي در يک فرد بيمار ميشود با ثروت که فرد فقيري را شاد ميکند يکسان نيست و بهطور مشخص بيان نموده است که شادي نه تنها براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد بلکه براي يک فرد نيز در شرايط متفاوت معني يکساني نخواهد داشت. به هرحال در آن زمان شادي يا شادمانه زيستي معادل با آنچه که امروز کيفيت زندگي نام دارد تلقي ميشد؛ ولي اصطلاح «کيفيت زندگي» تا قرن بيستم مورد استفاده قرار نگرفته بود(نجات، 1387).
واژه کيفيت زندگي در سال 1920 ميلادي توسط پيگو در کتاب اقتصاد و رفاه، مورد استفاده قرار گرفت. از دههي 1930 محققان مختلف علمي به تحقيق، تحليل، سنجش و اهميت کيفيت زندگي در مناطق مختلف جغرافيايي روي آوردند و سعي در تبيين کيفيت زندگي در مناطق شهري و ايالات متحده و همچنين مربوط به ملتهاي مختلف در ايالات متحده مورد ارزيابي قرار دهند. تاريخچه پژوهش در کيفيت زندگي به تحقيقات جامعهشناختي برميگردد و در زمينه بهداشت رواني از دهه 1960 ميلادي به دنبال نهضت مؤسسه زدايي آغاز گرديده است(زکي، 1387).
گرچه مفهوم کيفيت زندگي از اواخر قرن بيستم مورد توجه جامعهشناسان قرار گرفته است، اما ريشههاي آن در جامعهشناسي را ميتوان تا اواسط قرن بيستم پي گرفت. در جامعهشناسي اولين اثر مهم درباره کيفيت زندگي از آگبرن1 (1946) ميباشد که درباره حيات روستايي در ايالات متحده نوشته شده است. در دهه 1960 هنگامي که جامعهشناسان عليه چيرگي شاخصهاي اقتصادي واکنش نشان دادند، مفهوم کيفيت زندگي در پژوهشهاي اجتماعي اهميت يافت اما تا آن هنگام تمام شاخصهاي کيفيت زندگي، عيني بودند. در دهه 1970 شاخص هاي ذهني هم براي سنجش کيفيت زندگي اضافه شدند. اولين بار کمپبل و همکاران در اثر خود در سال 1976 به شاخصهاي ذهني و روانشناختي کيفيت زندگي توجه کردند2 (کمپبل، 1976).
مراکز تحقيقاتي گوناگوني هماکنون به سنجش کيفيت زندگي در سطح ملي و بينالمل ميپردازند. در ايالات متحده آمريکا از دهه 1960 انستيتو تحقيقات اجتماعي در دانشگاه ميشيگان و مرکز نظرسنجي شيکاگو کيفيت زندگي را ميسنجند و از سال 1995 با تأسيس انجمن بين المللي پژوهشهاي کيفيت زندگي3، سنجش اين مفهوم به خوبي نهادينه شده است4 (فيليپس، 2006).
توجه به مفهوم کيفيت زندگي در مجامع علمي و نيز در ميان سياستگذاران روبه فزوني است و اين مفهوم در بسياري از حوزههاي علوم اجتماعي و بهداشتي مورد استفاده قرار ميگيرد. به واقع ميتوان گفت که کيفيت زندگي مفهومي بين رشتهاي در علوم اجتماعي است.
توجه به مفهوم کيفيت زندگي مرهون رشد ديدگاههاي کمتر اقتصادي درباره کيفيات زندگي اجتماعي است. مفهوم کيفيت زندگي سعي ميکند شرايط زندگي مردم را در زمينه اجتماعي خود آنها بررسي کند. به همين دليل شاخصهايي را براي سنجش اين مفهوم انتخاب ميکند که وابستگي زيادي به زمينه پژوهش دارند(نوغاني، 1388).
تعريف مساله و بيان سؤالهاي اصلي تحقيق
کيفيت زندگي از مسايل پيش روي جهان امروز و از مباحث اساسي در تکوين سياستگذاري اجتماعي به شمار ميرود. بدون شک در طول سه دهه اخير، کيفيت زندگي، به عنوان جانشيني براي رفاه مادي، به اصليترين هدف اجتماعي کشورهاي مختلف تبديل شده است. امروزه کيفيت زندگي، يکي از چارچوبهاي نظري مورد قبول در بررسي شرايط زندگي جوامع مختلف به شمار ميرود. مطابق آمارهاي موجود، نزديک به نيمي از مردم جهان، ساکن شهرها ميباشند و انتظار افزايش آن در دهههاي آينده وجود دارد، در حالت کلي اين موضوع را ميتوان ناشي از تلاش مردم براي ارضاي نيازهاي خود و وجود امکانات مناسب زندگي شهري در شهرها دانست. شهر به عنوان يک سامانه داراي عناصر گوناگوني است و به صورت مداوم بر آنها اثر ميگذارد و يا از آنها تاثير ميپذيرد. اين سامانه داراي تقسيمات کوچکتري زير عنوان محله ميباشد. اين پژوهش با بهرهگيري از ابعاد مختلف کيفيت زندگي به بررسي وضعيت کيفيت زندگي سرپرستان خانوار ساکن در محلههاي مختلف شهر زنجان ميپردازد.
گرچه مفهوم کيفيت زندگي کاربردهاي فراواني دارد، اما ارايه تعريفي روشن و جامع براي آن دشوار است چون در زمينههاي گوناگون و با کاربردهاي متفاوتي به کار گرفته شده است. خود مردم معمولاً تصوير روشني از کيفيت زندگي خود در ذهن دارند. آنها معمولاً ميدانند که اگرچه شرايطي رخ دهد در زندگي احساس خوشبختي خواهند داشت. به عنوان مثال درآمد بيشتر، داشتن خانه (يا خانه بزرگتر) اتومبيل خوب، تعطيلات فراوان و غيره. همچنين مردم معمولاً به صراحت ميگويند که اگرچه شرايطي رخ دهد، همگان احساس خوشبختي (کيفيت زندگي جمعي) خواهند کرد. به عنوان مثال وجود محله يا شهري آرام و زيبا، نبود ترافيک، نبود بيکاري و فقر، وجود امکانات درماني براي همه و غيره.
در واقع در هنگام تعريف کيفيت زندگي، از آنجايي که قرار است وضعيت مطلوب تصوير شود تا موقعيت کنوني با آن مقايسه شود، مسأله تا حدي فلسفي ميشود. هنوز فلاسفه توافقي درباره شهر آرماني، جاييکه همگان در آن خوشبخت هستند، ندارند. چنين بحثي اساساً ريشههاي ايدئولوژيک و ديني دارد چرا که قرار است خوب و بد را تعيين کند.
نکته ديگر آنکه هنوز فلاسفه توافقي درباره افضل بودن برابري يا عدالت ندارند. آيا دولت بايد از ناتوانان حمايت کند؟ کدام جامعه بهتر است؟ جامعهاي که در آن افراد آزادند تا کام خود را برآرند يا جامعهاي که دولت در آن اعمال قدرت ميکند و از حقوق همگاني حفاظت ميکند؟
آيا شرايط براي همگان بايد برابر باشد، آيا تمام انواع نابرابري مذموم است؟ به هرحال تعاريفي که هماکنون ارايه ميشود بازتاب کيفيات و کميابي مطلوب جامعه انساني است که البته ميتواند در طول زمان تغيير کند.
ويژگي مفهوم کيفيت زندگي آن است که ميتواند شامل تمام کيفيات (مفاهيم) جامعهشناختي شود. يعني گستره بزرگي از مفاهيم جامعهشناختي ميتوانند در چتر کيفيت زندگي قرار بگيرند. اما وجه مهم اين مفهوم آن است که معمولاً براي بررسي عملکرد و نتايج سياستها و برنامهها مورد استفاده قرار ميگيرد به همين خاطر معمولاً در هر زمينه بنابر انتظارات سياستگذاران و مجريان برنامههاي اجتماعي تعريف ميشود. برخي مؤلفان کيفيت زندگي را تنها احساس خوشبختي دانسته اند(ميلبراث5، 1978).
سازمان بهداشت جهاني کيفيت زندگي را بهزيستي در حوزههاي اجتماعي، رواني و فيزيکي ميداند و آن را چنين تعريف ميکند: «کيفيت زندگي ادراک فرد از موقعيت زندگي خود در چهارچوب نظامهاي فرهنگي و ارزشي است که در آن زندگي ميکند و با اهداف، معيارها، و دغدغههاي او رابطه دارد. اين امر بسيار گسترده است و به شيوهاي پيچيده تحت تأثير سلامت فيزيکي، حالت رواني، و ميزان استقلال و روابط او با جنبههاي مهم محيط وي قرار دارد(هوکوگروپ،6 1993).
با توجه به تعاريف ارائه شده، ميتوان گفت که اصولاً کيفيت زندگي مفهومي پيچيده و چندبعدي است که با وضعيت جمعيت در يک مقياس جغرافيايي خاص(مانند روستا، شهر، و يا کشور) در رابطه است و از اين رو، هم به شاخصهاي ذهني يا کيفي و هم به شاخصهاي عيني و کمي متکي است(کوکبي، ۱۳۸۵).
استان زنجان که از آن به عنوان فلات زنجان نيز نام برده مي شود، در قسمت مرکزي و شمال غربي کشور، و مابين35 درجه و 25 دقيقه تا 37 درجه و15 دقيقه عرض شمالي و 47درجه و 1 دقيقه تا 49 درجه و 52 دقيقه طول شرقي از نصف النهار گرينويچ واقع شده است. اين استان با هفت استان هممرز ميباشد به طوريکه از شمال به شهرستان خلخال از استان اردبيل، و شهرستان رودبار از استان گيلان، از شمال شرقي و شرق به شهرستانهاي تاکستان و بوئين زهرا و قزوين از استان قزوين، از جنوب به شهرستان همدان از استان همدان، از جنوب غربي به شهرستان بيجار از استان کردستان و از مغرب به شهرستان تکاب از استان آذربايجان غربي و از شمال غرب به شهرستانهاي ميانه و هشترود از استان آذربايجان شرقي محدود است. وسعت استان حدود 21848 کيلومتر مربع و تراکم نسبي در استان 42 نفر در هر کيلومتر مي باشد. به اين ترتيب در مقايسه با ميانگين مساحت استانهاي کشور (65920کيلومتر مربع)، استان زنجان در رديف استانهاي کوچک از نظر وسعت قلمرو دارد و سهم نسبي استان از مساحت کل کشور 34/1درصد ميباشد.
شهرستان زنجان از شمال به بخشهاي آقکند و هشت جين از شهرستان خلخال، از شمال شرقي به ماسوله، فومن، رشت و شهرستان رودبار زيتون، از شرق به بخش هاي سيردان، تاکستان، آوج از استان قزوين، از جنوب به کبوتر آهنگ از استان همدان، از جنوب غربي به شهرستان بيجار، از مغرب به تکاب و از شمال غربي به قره آقاج و ميانه محدود است و رودخانه قزل اوزن با گردش خود حد طبيعي اين شهرستان را تعيين نموده و وسعت اين شهرستان بالغ بر 6763 کيلومتر مربع ميباشد. از نظر توپوگرافي شهرستان زنجان منطقهاي است کوهستاني که بصورت فلات مرتفعي خودنمايي ميکند و در اثر تجزيه رودخانه جلگههاي حاصلخيز مستقلي را تشکيل داده است. ناهمواريهاي شهرستان در اين مقوله به کوههاي زنجان شمالي و کوههاي زنجان جنوبي تقسيم گرديده است که از نظر تقسيمات جغرافيايي، رشته کوههاي زنجان شمالي ادامه رشته کوههاي البرز و کوههاي زنجان جنوبي جزئي از رشته کوههاي منفرد مرکزي است. جهت کوهها بطور طبيعي از شمال غربي به جنوب شرقي ممتد بوده و دره زنجانرود برزخي را ميان رودخانه قزل اوزن سفلي و عليا بوجود آورده و بخشهاي قره پشتلو و طارم عليا در منطقه رشته کوههاي زنجان شمالي واقع شده است.
شهرستان زنجان با قدمت تاريخي کهن مرکز استان ميباشد و براساس آمارگيري سال 90 داراي 386851 نفر جمعيت است. زبان اهالى استان زنجان نيز مانند نژاد آنها يک دست نيست و در طول تاريخ دست خوش تغيير و تحولات فراوان شده ولى آنچه مسلم است اين که زبان اهالى بومى استان، پيش از هجوم اقوام مغول فارسى بوده است. در صورالاقاليم آورده شده که “زبانشان زنگان پهلوى راست است”. پس از استقرار اقوام ترک در اين منطقه و مهاجرتهايى که از سوى نژاد ترک آذرى انجام گرفته، مخلوطى از زبانهاى ترکى، جغتايى، ترکى آذرى و زبان فارسى که کلمات زبان کردى نيز در آن وجود دارد، تشکيل شده که هماکنون نيز رايج است. در حال حاضر به علت همجواري اين شهر با پايتخت استفاده از لغات فارسى در مکالمات روزمره مردم منطقه مرسوم شده و مردم استان زنجان در ادارهها، مدارس و مکان هاى عمومى به زبان فارسى و در مکالمههاي روزمره و محلى به زبان ترکى صحبت مى کنند.
تنوع ويژگيهاي طبيعي، اجتماعي، اقتصادي، و فضايي – کالبدي باعث شده است که هر ناحية داراي ويژگيها، امکانات، استعدادها و نيز تنگناها و محدوديتهاي خاص خود و به همين ترتيب، با قرار داشتن در سطحي معين از توسعه وسازمان يافتگي، داراي اولويتها و نيازهايي خاص باشد.
با توجه به مطالب عنوان شده، بررسي جامعهشناختي کيفيت زندگي و ابعاد آن در مناطق شهري زنجان در چارچوب تعريف سازمان بهداشت جهاني از کيفيت زندگي به عنوان موضوع اين پژوهش انتخاب شده است. در حقيقت سه سؤال اساسي اين تحقيق را ميتوان به صورت زير بيان کرد:
1- وضعيت کيفيت زندگي و ابعاد آن در مناطق مختلف شهرستان زنجان چگونه است و آيا تفاوتي بين کيفيت زندگي اين مناطق وجود دارد؟
2- چه رابطهاي بين سبک زندگي فرهنگي و کيفيت زندگي وجود دارد؟
3- کدام خصوصيات فردي تغييرات کيفيت زندگي در شهر زنجان را تبيين ميکنند؟
ضرورت انجام تحقيق
از اوائل دههي 1970 سنجش نابرابريهاي منطقهاي در چارچوب جامعهشناسي توسعه با توجه به تشديد فاصلهي ميان جوامع توسعه يافته و در حال توسعه مورد توجه زيادي قرار گرفت و
