
عینی آن انجام شده است (هاگرتی138 و همکاران، 2001). اما با وجود پژوهشهای گستردهای که در زمینه کیفیت زندگی انجام شده است اما هنوز تعریف واحد و مورد توافق همگان درباره کیفیت زندگی ارائه نشده است.
جدول 2-1: قسمتی از الگوی سیستمی کیفیت زندگی
درون داد
واسطه
برون داد
شخصیت
ازدواج و کودک
خانواده و دوستان
خدمات آموزشی
سطوح آموزش
بهزیستی عاطفی
سرمایه
مصرف
بهزیستی مادی
خدمات بهداشتی
سلامت شخص
سلامتی
آزادی
انتخاب شغل
کار و بهره وری
جدول 2-1 الگوی سیستمی کیفیت زندگی بر اساس رویکرد هاگرتی (2001)، را نشان ميدهد که در آن درون دادهای سیاستهای عمومی، با پیامدهای کیفیت زندگی ربط پیدا ميکند. در این الگو، کیفیت زندگی در سطح کلان تر و به صورت نظام دار بررسی شده و دارای پنج شاخه شامل روابط خانواده و دوستان، بهزیستی عاطفی و مادی، سلامت جسمی و کار و بهرهوری است. این قواعد بازی خانوادگی و سیاست عمومی (واسطه) است که، کیفیت زندگی (برون داد) را تعریف و حفظ ميکند نه درون دادهای فردی (به نقل از صافی و همکاران، 1390).
کیفیت زندگی در سطح فردی به جهان بینی فرد و نگاه او به زندگی بستگی دارد. همهي بحث کیفیت زندگی سرانجام به فرد بر ميگردد، این فرد است که باید احساس کند همهی تلاشهایی که در سطح جهانی و ملی و محلی صورت میگیرد، زندگی او را بهبود ميبخشد (خوارزمی، 1382).
ويژگيهاي كيفيت زندگي
اين ويژگيها عبارتند از: چند بعدي بودن، ذهني بودن و پويا بودن.
• چند بعدي بودن : متخصصان معتقدند كيفيت زندگي موضوعي چند بعدي است و توافق دارند كه مفهوم كيفيت زندگي همواره 4 بعد جسمي، رواني، اجتماعي و روحی را در بر میگیرد.
• ذهني بودن: كيفيت زندگي را بايد بيشتر به صورت يك مفهوم ذهني به كار برد. ارزيابي فرد از سلامت و خوب بودنش عامل كليدي در مطالعه كيفيت زندگي ميباشد. قضاوت فرد در مورد بيماري، درمان و سلامتي خود اهميت بيشتري نسبت به ارزيابي عيني از سلامتي دارد. به عنوان مثال ممكن است فردي از يك يا چند بيماري مزمن رنج ببرد ولي خودش را سالم بداند در صورتي كه فرد ديگري با وجود آنكه هيچ نشان عيني از بيماري ندارد خود را بيمار ميپندارد. عامل اصلي تعيين كننده كيفيت زندگي عبارتست از تفاوت درك شده بين آنچه هست و آنچه از ديدگاه فرد بايد باشد.
• پويا بودن: پويايي كيفيت زندگي به اين معناست كه با گذشت زمان تغيير مي كند و به تغييرات فرد و محيط او بستگي دارد. اين مشخصه در يك رابطه طولي قابل مشاهده است.
بنابراين عوامل تعيين كننده كيفيت زندگي در سه طبقه قرار دارند :
• مشخصات فردي شامل متغيرهاي جمعيت شناختي
• شاخصهاي عيني كيفيت زندگي كه شرايط محيطي هستند و بر متغيرهاي مربوط به كيفيت زندگي تاثير ميگذارند. اين شاخصها عبارتند از وضعيت اقتصادي، اجتماعي سياسي، فرهنگي، محيطي و شرايط و امكانات زندگي
• شاخصهاي ذهني كيفيت زندگي كه با مفاهيمي نظير احساس رضايت مندي از زندگي، رفاه و آسايش جسمي و رواني و شادكامي توصيف مي شود (ريبريو، 2004؛ به نقل از مهدیزاده، 1391).
ابعاد و جنبههای کیفیت زندگی
از نظر سازمان جهانی بهداشت (WHO) ابعاد و جنبههای تشکیل دهنده کیفیت زندگی از این قرار هستند (به نقل از مشیریان فراحی، 1393):
جدول 2-2 : ابعاد و جنبههاي تشكيلدهنده كيفيت زندگي ارائه شده توسط سازمان جهاني بهداشت
ابعاد
جنبهها
سلامت جسمي
سلامت عمومي، درد و ناراحتي، انرژي و خستگي، فعاليت جنسي، خواب و استراحت
روان شناختي
هيجانات مثبت و منفي، عملكرد حسي، يادگيري، حافظه و تمركز حواس، عزت نفس، تصوير بدن
سطح استقلال
فعاليت روزمره زندگي، وابستگي به مواد
(داروئي و غير داروئي)، تحرك و ظرفيت ارتباط
ارتباطات اجتماعي
ارتباطات صميمي و هيجاني، حمايتهاي اجتماعي، فعاليتها به عنوان حامي
محيطي و حمايتي
ايمني و امنيت فيزيكي، محيط خانه، رضايت كاري، منابع مالي، مراقبتهاي بهداشتي و اجتماعي
دسترسي و كيفيت
فرصتهايي براي كسب اطلاعات و مهارتهاي جديد، مشاركت و داشتن فرصتهايي براي فعاليتهاي تفريحي سرگرم كننده، حمل و نقل
بعد معنوي
معنويت، مذهب و عقايد شخصي
در دهههاي اخير بسياري از پژوهشگران ضرورت در نظر گرفتن نقش وسيعتري براي مداخلات روانشناختي به منظور بهبود كيفيت زندگي بيماران را تاييد كردهاند (لش139 و همكاران، 2006).پژوهشهای انجام شده در زمینه کیفیت زندگی زنان نابارور، مشاوره و مداخلههای روانی را لازمه کمک به این زنان دانسته اند (نوربالا و همکاران، 1386). چرا که مشاوره باعث ارتقای کیفیت زندگی بسیاری از افرادی که قربانی ناباروری گشتهاند، ميشود (برسنیک140 و تایمور141، 1979).
نتايج مطالعه ي چوبفروشزاده و همكاران (1389) نشان داد ميانگين نمرات كيفيت زندگي بعد از مداخله ي مهارت مديريت استرس شناختي – رفتاري در گروه آزمايش افزايش معناداري نسبت به گروه كنترل در زنان نابارور داشته است. برگر و همکاران (2008) دریافتند که مهارتهای مدیریت استرس شناختی – رفتاری اثرات مثبت ماندگاری در کیفیت زندگی و سلامت روان افراد آلوده به HIV دارد (به نقل از پارسا منش و همکاران، 1390). اثربخشی مدیریت استرس شناختی – رفتاری در بهبود کیفیت زندگی در مردان اسپانیایی تک زبانه مبتلا به سرطان پروستات نشان داده شده است (پندو142 و همکاران، 2007). آنتونی و همکاران (2006) نشان دادند که مدیریت استرس ميتواند کیفیت زندگی را بعد از درمان سرطان پروستات بهبود بخشد. در پژوهش لوپز143 و همكاران (2010) مهارت مديريت استرس (شناختی – رفتاری) بر روي نمرات كيفيت زندگي و استرس بر زنان مبتلا به خستگی مزمن اثر معناداری دارد.پندو و همكاران (2003) دريافتند مهارت مديريت استرس شناختي- رفتاري تأثير قابل توجهي بر بهبود كيفيت زندگي دارد. نشاط دوست و همکاران (1388) در پژوهشی تحت عنوان اثربخشی درمان شناختی – رفتاری مدیریت استرس بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به آلوپسی آرئاتا در مرکز تحقیقات پوست و سالک اصفهان، دریافتند که درمان شناختی – رفتاری مدیریت استرس باعث بهبود کیفیت زندگی در این بیماران ميشود. جواهری و همکاران (1389)، دریافتند آموزش گروهی مدیریت استرس با رویکرد شناختی – رفتاری بر بهبود کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به صرع لوب گیجگاهی موثر است. جبل عاملی و همکاران (1389) در پژوهشی تحت عنوان اثربخشی مداخله مدیریت استرس به شیوه شناختی – رفتاری بر کیفیت زندگی و فشارخون بیماران زن مبتلا به فشارخون، دریافتند که این آموزش بر بهبود کیفیت زندگی و فشارخون این افراد موثر است. آنتونی (2003) در پژوهش خود دریافت که مهارتهای مدیریت استرس به شیوهي شناختی – رفتاری در دراز مدت بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان سینه موثر است (به نقل از نادری و همکاران،1390). پارسامنش و همکاران (1390)، دریافتند که آموزش مدیریت استرس میزان کلی کیفیت زندگی را در زنان شاغل افزایش داده است. نادری و همکاران (1390) در پژوهشی تحت عنوان اثر بخشی آموزش مهارت مدیریت استرس بر کیفیت زندگی، نشان دادند که آموزش مدیریت استرس به این شیوه باعث افزایش کیفیت زندگی زنان شاغل ميشود (امامي و همکاران، 1388). صفرزاده و همکاران (1391 الف) در پژوهشی تحت عنوان اثربخشی آموزش مدیریت استرس و آرام سازی در کاهش عاطفه منفی و افزایش کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان که بر روی 20 آزمودنی انجام شده است، این گونه نتیجه گیری کردند که با استفاده از برنامه مدیریت استرس و آرام سازی برای زنان مبتلا به سرطان پستان ميتوانیم به ارتقای کیفیت زندگی و وضعیت روانشناختی بیماران مبتلا به سرطان پستان در ایران اقدام کرد. رضایی و همکاران (1388) نشان دادند که آموزش گروهی مدیریت استرس به شیوه شناختی – رفتاری بر بهبود کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به آسم موثر است.
موضع گیریهای نظری در خصوص افکار خودآیند منفی
افکار خودآیند منفی و ناباروری
افراد افکار خودآیند منفی را در موقعیتهای مختلف و همچنین مواقع فشارزا و استرس زا تجربه میکنند. از آنجا که ناباروری مقوله ای است که جدا از مسایل جسمانی مسایل روانشناختی همچون غم و اندوه، احساس شرم، احساس گناه، احساس بی ارزش بودن، اضطراب و استرس را نیز دربر میگیرد، مسلماً افکار خودآیند منفی بسیاری، به ذهن زنان نابارور خطور خواهد کرد.
افکار خودآیند منفی
اولین افکاری که در یک موقعیت تجربه ميکنیم، افکار خودآیند نامیده میشود. این افکار چنان سریع اتفاق ميافتند که “خودآیند” به نظر میرسند. آنها قبل از اینکه بتوانیم خودمان را “بیابیم” رخ میدهند و نشان دهندهی شیوهی عادتی ما در پاسخ به شرایط پر استرس ميباشند. از آنجا که این افکار بسیار سریع رخ ميدهند به نظر ميرسد که پاسخهای هیجانی ما بدون اساس و به طور ناگهانی به وجود ميآیند. مشکل این است که این افکار اغلب منفی هستند و از لحاظ صحت و دقت متفاوتند. از آنجایی که این افکار همیشه صحیح نیستند، ممکن است پریشانی غیر ضروری برای ما ایجاد کنند. زمانی که تفسیر ما از وقایع، افراطی یا نادرست است به این افکار، “تحریفات شناختی” میگوییم (آنتونی و همکاران، 2007؛ به نقل از آل محمد و همکاران، 1388). افکار منفی، بخشی از زندگی و جزیی از آن شده است به همین علت افکار منفی را افکار اتوماتیک یا افکار خودآیند منفی نامیدهاند، زیرا بدون ارادهی فرد، خود به خود و بدون اینکه خواسته شوند در ذهن فرد جاری ميشود و فرد کمترین شک به حقانیت و وجود خارجی دانستنشان ندارد (قراچه داغی، 1383؛ به نقل از عبدی زرین و همکاران، 1387).
افکار خودکار منفی کیفیتی ذهنی است که بر توانایی شخص در برخورد با تجربههای زندگی اثر گذاشته، هماهنگی را بی جهت مخدوش میسازد و واکنشهای بیتناسب و دردناک تولید ميکند (بک و همکاران، 1979).
افکار خودآیند منفی، افکار غیر ارادی مختص موقعیت هستند که در مواقع استرس یا تنش هیجانی به ذهن فرد هجوم میآوردند. این افکار معمولا در حاشیهی هوشیاری یا دقیقا بیرون از آن قرار دارند و مراجع میتواند با پرسیدن سوال اساسی شناخت درمانی: (چه چیزی در ذهن من میگذرد؟) نسبتاً راحت آنها را به سطح هوشیاری بیاورد (بک144، 1995؛ به نقل از محمدی و همکاران، 1391).
افکار خودآیند منفی سطحیترین لایه شناختها هستند این افکار آشکارترین و قابل دسترسترین سطح شناخت را تشکیل میدهند (بک و وشیار، 2002؛ کلارک، بک، الفورد، 1999؛ بک، راش، شاو و امری، 1979؛ بک، 1995؛ به نقل از موتابی و فتی، 1390). هرچند در اختلالات روانی، افکار خودآیند منفی افزایش یافته و بسیار بارز ميشوند؛ ولی افرادی نیز که دچار اختلال نیستند وجود این افکار را گزارش میکنند. به عبارت دیگر افکار خودآیند منفی در تمام افراد اعم از بیمار یا غیربیمار، وجود دارد. ولی این افکار در افراد دچار اختلالات روانی و افرادی که دچار این اختلالات نیستند تفاوتهایی دارند (بک، راش145، شاو146 و امری147، 1979؛ بک، 1995؛ به نقل از محمدی، کهن زاد، جوشقانی و منصوری راد، ، 1391): نخست اینکه شدت و فراوانی افکار خودآیند منفی در افراد دچار اختلال بیشتر است. دوم، طول مدت حضور این افکار در ذهن فرد در بیماران بیش از افراد غیر بیمار است. وسوم، افراد دچار اختلال روانی اعتقاد بیشتری به افکار منفی خود دارند.
در نظریه شناختی بک در زمینه اختلالات هیجانی، سه عنصر اصلی وجود دارد.اولین عنصر وجود افکار خودآیند منفی است. خودآیند به دلیل حضور بی مقدمه آنها، که غالباً از قرار معلوم به وسیله رویدادها (و نه لزوماً فکر هدایت شده) برانگیخته میشوند. آنها بی
