
برای تحریک تخمک گذاری، خطراتی برای سلامت زنان ایجاد میکنند و به سبب واداشتن زنان نازا به تلاش برای بچه دار شدن باعث وارد آمدن یا افزایش فشارهای اجتماعی بر آنان ميشوند (به نقل از عباسی شوازی و همکاران، 1384).
فمنیستها همچنین پزشکان را در خطرهایی که زنان را تهدید ميکند، مسئول ميدانند، چرا که به نظر آنها، پزشکان تکرار روشهای مختلف درمان را به بیماران خود توصیه ميکنند، در حالی که میزان موفقیت این روشها چندان بالا نیست. فمنیستهای رادیکال فناوریهای باروری جدید را ابزار پدر سالاری و صنعت پزشکی بر علیه زنان ميدانند که هدفش، کنترل بدن زنان و بویژه فرایند فرزندآوری است. بسیاری از آنها زنانی را که به دنبال روشهای درمانی ميباشند را فریب خوردهي فرهنگ معرفی ميکنند (ونبلن107 و گریتس108، 2001).
تاثیر ناباروری بر روابط زوجین
ناباروری نه تنها شبکههای اجتماعی و خانوادگی زوجین را تحت تاثیر خود قرار ميدهند، بلکه تاثیرات (مثبت یا منفی) عمیقی بر روابط زوجین با یکدیگر ميگذارد. ناباروری و درمان آن بسیاری از محرکهای تنش زا مانند شکایتهای جسمانی ناشی از درمان هورمونی، پریشانی هیجانی، تغییر در زندگی جنسی زوجین با هم و مشکل در تصمیم گیری را وارد روابط زوجین با یکدیگر ميکند که بسیاری از این محرکهای تنش زا به گونه ای متفاوت توسط مرد و زن تجربه ميشوند. تحقیقات اشمیت109، هولستین110، کریستنسن111 و بویوین112 (2005؛ پیترسون، پیریتانو113، کرستنسن و اشمیت، 2008؛ به نقل از ظریف گلبار یزدی، 1390) و کار بالینی، اهمیت ارتباط زوجین با یکدیگر را در درمان ناباروری نشان ميدهند. بنابراین یک از اهداف مشاوره ناباروری بایستی بهبود روابط زوجین با یکدیگر باشد. تفاوتهای جنسیتی در ناباروری، یک راه خوب برای آغاز کردن بحث در رابطه با این است، که بیماران چگونه خود و همسراشان را در رابطه با تجربه ناباروری شان ميبینند (پش114 و همکاران، 2002؛ به نقل از ظریف گلبار یزدی، 1390).
در زوجین نابارور هنگام مواجهه با تجربه دردناک ناباروری، زن خواستار صحبت کردن با دیگران درباره رنج، درد و ناراحتی خود است، در حالی که مرد احساس درماندگی و طرد ميکند. هنگاميکه زن میخواهد همسرش را درک کند و به او نزدیک شود، این کار را به روش غیر موثر و افسرده کننده تری از آنچه همسرش در شرایط موجود درک ميکند، انجام ميدهد، در مقابل مرد به طور نمایشی تاکید بیشتری بر خلق افسرده زن میکند که گاهی حتی برخلاف تصوری است که زن از خود دارد. در مشاوره با زوجین، روشن سازی چنین تفاوتهایی بین زن و مرد ميتواند مفید باشد. سوال مهميکه در این جا مطرح ميشود، این است که آیا مردان نیز از ناباروری رنج ميبرند؟ مردان هیجانات خود را هم برای حمایت از همسرشان و هم برای همنوایی کردن با ارزشها و انتظارات جامعه سرکوب ميکنند. به عبارت دیگر مردان احساسات خود را سرکوب ميکنند تا درد و رنج خود را از دیدگاه همسرشان پنهان کرده و فشار مضاعفی بر او وارد نسازند ( ظریف گلبار یزدی، 1390).
تقویت مهارتهای ارتباطی مؤثر نیز ميتواند روابط زوجین با یکدیگر را بهبود ببخشد و داشتن زمان و صحبت کردن درباره احساسات مشترک یک چالش بزرگ برای زوجین است. احساسات مشترک اشاره به دردها، چالشها، ابهامها و مشکلاتی دارد که زوجین با آن رو به رو هستند. اجتناب از صحبت کردن درباره مسائل مهم به بهانه اینکه دردناک و عذاب آور هستند و کنار گذاشتن همسر از احساسات و هیجانات خود به منظور حفاظت از او، روابط میان زوجین را بهبود نميبخشد. هنگاميکه در جلسات مشاوره یا روان درمانی، هر یک از زوجین درباره احساسات خود سخن ميگویند، ضروری است که درمانگر و زوج دیگر به شیوهي فعالانه ای به او گوش سپارند. مشاور ميتواند گوش دادن فعال بدون پیش داوری و چگونگی توجه کردن به نشانههای کلامی و غیر کلامی هنگام سخن گفتن را به زوجین بیاموزد. برای بعضی از زوجها، درمانگر ميتواند به نوبت زمان یکسانی برای سخن گفتن آنها در نظر بگیرد. در عین حال باید توجه داشت که هر چند سخن گفتن و گوش سپردن مهارتی مهم و ضروری است اما مهارت حل مسئله نیست. با استفاده از مهارت سخن گفتن و گوش سپردن، زوجین به درک تازه ای از این که همسرشان چگونه به مسئله مياندیشد و چه احساسی دارد دست ميیابند. در هنگام صحبت کردن زوجین با یکدیگر، استفاده از «جملات من» به جای سرزنش کردن و گناهکار دانستن دیگری، ضروری است. «جملات من» مشاهدات، احساسات، عقاید و نگرشهای فرد را بازگو ميکنند و مربوط به گوینده هستند و نه شنونده. به عنوان مثال زنی که خطاب به همسرش ميگوید «در طول درمان پزشکی، تو با من نبودی، حتی یکبار هم نیامدی، تو اصلاً اهمیتی به من و این قضیه نمیدهی و…» پاسخ متفاوتی دریافت خواهد کرد تا زنی که با استفاده از «جملات من» به همسرش ميگوید « من واقعا خیلی ناراحتم، من به تو نیاز داشتم، من دوست داشتم در طول درمان پزشکی تو در کنارم باشی و…» اگر زوجین ارتباط مناسب با یکدیگر داشته باشند و در زمان بحرانهای عاطفی به احساسات یکدیگر گوش بسپارند، روابط بین آنها روز به روز مستحکم تر خواهد شد (بروک و همکاران، 2010).
تمایلات جنسی و تصویر تن نیز در طول ماهها و یا سالهایی که زوجین برای والد شدن تلاش میکنند، تحت تاثیر قرار میگیرد (ویشمن، 2010). زوجین به طور خود به خود توجه بسیاری بیشتری بر مقاربتهای جنسی خود میکنند. در حقیقت مقاربتهای جنسی در طول این دوره، زمان بندی و برنامهریزی شده و معطوف به باردار شدن ميشود تا بر کسب لذت توسط طرفین. هنگاميکه یک زوج، درمان پزشکی را آغاز میکنند، مقاربتهای جنسی از اختیارشان خارج شده و تقریباً شکلی اجباری به خود ميگیرند. در جلسات مشاوره زوجین بایستی به همان اندازه که درباره نیازشان به صمیمیت صحبت ميکنند، درباره نا امنیها و ترسهایشان نیز سخن بگویند. ارتباط باز و صادقانه در جلسات مشاوره سبب ميشود که احساسات زوجین (چه مثبت و چه منفی) یکی پس از دیگری مطرح شود. برای بعضی از زوجها، تفاوت گذاشتن بین فعالیت «فعالیت جنسی برای باردار شدن» در طول دوره ای از عادت ماهیانه زن که احتمال باروری بیشتر است و «فعالیت جنسی برای لذت و تفریح» میتواند سودمند باشد. اگر زوجین بخاطر استرس و فشار وارد شده در طول درمان پزشکی، از بدکاری عملکرد جنسی رنج ميبرند، مشاور باید تفکیک و جداسازی بین دو فعالیت جنسی (فعالیت جنسی تکلیف گرا) و (فعالیت جنسی لذت گرا) را تقویت کند. در چنین شرایطی همچنین باید به احساسات ضمنی زوجین (احساسات شکست، گناه، شرم، تصویر تن و غیره) پرداخته شود. به طور کلی نیازها و انتظارات بیماران از یکدیگر و از جلسات درمانی باید درک شود (بروک و همکاران، 2010).
موضع گیریهای نظری در خصوص کیفیت زندگی
کیفیت زندگی و ناباروری
عوامل مختلفی در کیفیت زندگی افراد تاثیر ميگذارند و ناباروری نیز از شرایط دشوار و ناتوان کننده است که مشکلات اجتماعی و بهداشتی مهمی ایجاد ميکند (خایاتا115، ریزک116، حسن117، غزل-اسود118 و اسد119، 2003). یافتههای حاصل از یک مطالعه نشان داد که شیوع مشکلات روانی و بخصوص اختلال اضطرابی منتشر در زوجهای نابارور و به خصوص در زنان قابل توجه ميباشد و بطور بارزی کیفیت زندگی آنها را تحت تاثیر قرار ميدهد. این مساله جزء مهمي از مشکلات بزرگی است که زوجهای نابارور با آن رو به رو هستند (اوپکونگ120 و اورجی121، 2006). همچنین مونگا122 و همکاران (2004) در پژوهشی چنین به دست آوردند که ناباروری بر کیفیت زندگی، سازگاری زناشویی و کارکرد جنسی زنان تاثیری منفی میگذارد (به نقل از ابولقاسمی و همکاران، 1387).
درمانهای ناباروری تاثیرات مخرب جسمی، اقتصادی، روحی- روانی و عاطفی (سویکل و همکاران، 2004)، کاهش شدید اعتماد به نفس، تصویر ذهنی از خود، اختلال در هویت مردانگی و زنانگی، بر زنان و همسرانشان بر جا ميگذارد (اشنایدر123، الیوت124، لوبیوندوود125، بنلاند126 و هابر127، 2004). لذا ناباروری یک مشکل جدی پزشکی و موثر بر کیفیت زندگی ميباشد (لودرمیلک128 و پرری129، 2004).
ابی130، اندروز131 و هالمن132 (1992) معتقدند که ناباروری منجر به کاهش عزت نفس و کنترل درونی و افزایش تعارضات بین فردی در زوجین نابارور ميشود و هم چنین استرس ناشی از ناباروری اثرات مخرب روی کیفیت زندگی دارد و این تاثیر منفی در زنان بیشتر از مردان است.
کیفیت زندگی
کلمه کیفیت از لغت لاتین به معنی چیزی و چه (Qual) استخراج شده است. نخستین تلاش برای کیفیت زندگی در سال 1948 توسط سازمان بهداشت جهانی صورت گرفت که سلامتی را نه فقط فقدان بیماری، بلکه وجود سلامتی و رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی دانست (آزاد، 1388).
کیفیت زندگی مفهومی است بسیار انتزاعی که نمیتوان برای آن تعریف جامعی ارائه داد و بطور کلی تعریف مفهومی آن چندان ساده نیست ولی بر حسب نیاز میتوان برای آن تعاریف عملیاتی ارائه کرد (نیلفروشان و همکاران، 1385). با این حال دونالد کیفیت زندگی را اصطلاحی توصیفی عنوان ميکند که به سلامت و ارتقاء عاطفی، اجتماعی و جسمی افراد و توانایی آنها برای انجام وظایف روزمره اشاره دارد (دونالد133، 2001). کیفیت زندگی، مجموعه ای از رفاه جسمانی، روانی و اجتماعی است که توسط شخص یا گروه اشخاص درک میشود. مانند شادی، رضایت و افتخار، به نحوی که بهترین مفهوم آن احساس خشنودی است که به هر علتی فرد از زندگی خود دارد (پارک، 2011).
کیفیت زندگی از بنیادیترین مفاهیم مطرح در روانشناسی مثبتنگر است (اسکالاک134 و همکاران، 2002). سازمان بهداشت جهانی در سال 2000 این مفهوم را به این صورت تعریف کرده است: کیفیت زندگی درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی ميکنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهایشان است؛ پس، کاملاً فردی است و برای دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبههای مختلف زندگیشان استوار است. کیفیت زندگی درجهی احساس اشخاص از تواناییهایشان در مورد کارکردهای جسمی، عاطفی و اجتماعی است (به نقل از نادری و همکاران، 1390).
کیفیت زندگی مفاهیم عمده ای را که موجب رضایت کلی از زندگی ميشود در بر ميگیرد. این مفاهیم شامل سلامتی، مسکن مناسب، اشتغال، امنیت شخصی و خانوادگی، آموزش و اوقات فراغت ميباشد (به نقل از جواهری و همکاران، 1389).
برخی از محققان کیفیت زندگی را با رویکرد عینی تعریف کرده اند و موارد آشکار و مرتبط با معیارهای زندگی از جمله سلامت جسمانی، شرایط شخصی (ثروت، شرایط زندگی و…)، ارتباطات اجتماعی، اقدامات شغلی یا دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی را با کیفیت زندگی معادل دانستهاند. در مقابل این رویکرد، رویکرد ذهنی وجود دارد که کیفیت زندگی را مترادف با شادی یا رضایت فرد درنظر ميگیرد و بر عوامل شناختی در ارزیابی کیفیت زندگی تاکید دارد (لیو135، 2006).
بین دو رویکرد عینی و ذهنی، رویکرد جدیدی به نام رویکرد کل نگر وجود دارد که نظریهپردازان آن معتقد هستند کیفیت زندگی همانند خود زندگی، مفهومی پیچیده و چند بعدی است و در بررسی آن هر دو مؤلفه عینی و ذهنی را در نظر ميگیرند (مالکینا- پیخ 136و پیخ137، 2008). در حال حاضر کیفیت زندگی یکی از نگرانیهای عمده سیاستمداران و متخصصان علم پیشگیری است و به عنوان شاخصی برای اندازهگیری وضعیت سلامت در تحقیقات شناخته شده و به کار ميرود. به دلیل اهمیتی که مفهوم کیفیت زندگی پیدا کرده است، سازمان جهانی بهداشت یکی از اهداف عمده خود را تا سال 2010 افزایش کیفیت زندگی ذکر ميکند (گروه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت، 1994).
کیفیت زندگی به تامین سلامتی و شادکامی در افراد و بهره مندی آنها از یک زندگی سالم کمک ميکند.کیفیت زندگی، مفهومی است که در سه دهه گذشته تلاشهای زیادی برای تعریف و اندازهگیری
