
کند، وی دوک دستی بلندی در دست دارد و با دست دیگر نخ را کنترل می کند و به نظر می رسد که شیء دیگری نیز وجود دارد که اگر بتوان حدس زد شاید Distaff(فرموک= وسیله ای که پشم نریسیده روی آن نگه داشته می شود) باشد.»( ریاضی،1381،:10-11)
تصویر1– دوک نخ ریسی مسی مکشوفه از تپه حصار– هزاره چهارم ق.م (ریاضی،1381،:12)
تصویر2– زن نخ ریس اثر مهر مکشوفه از چغامیش حدود 3300 ق.م (همان منبع،:12)
تکامل تدریجی در بافت نمود بسیار جالبی از پیشرفت یادگیری و نیز ابتکارات بشری است که در عین حال بسیاری از مناسبات فرهنگی و همچنین تأثیرات آنها را بر یکدیگر آشکار میسازد و به این ترتیب می توان از این راه به جنبههای مختلف یک فرهنگ پی برد و همچنین نشانهای از انتقال فکری و سیاسی و اقتصادی نیز دانست.
«افزون بر تکامل و تنوع دوک ها در اوایل هزاره چهارم باید به پدیده نو ظهور دار اشاره کرد ، به استناد یافته های باستانشناسی وجود دار بافت در اوایل هزاره چهارم قطعی است چرا که بر روی مهری که از شوش بدست آمده است یک دار افقی دیده می شود که در هر طرف آن یک نفر خم شده مشغول بافتن است نقش دار بر روی مهرها حکایت از اعتلای فن بافندگی به عنوان یک حرفه در آغاز دوران شهرنشینی دارد و می توان حدس زد که در آن زمان در شوش کارگاه های متعدد بافندگی وجود داشته است، در نقاشیهای هزاره چهارم ق.م مصر نیز دار بافت مشابه دار شوش مشاهده می شود و در خط نوشتههای میخی اواخر هزاره سوم بین النهرین به عنوان دارهای بافت اشاره شده است.»(باربر،:84-83)
تصویر3–دار پارچه بافی اثرمهرچغامیش حدود 3300 ق . م (همان منبع، : 13)
پیشرفت ریسندگی و بافندگی، پشم ریسی و حتی پشم چینی به وضوح در آثار باقی مانده از آن دوره قابل مشاهده می باشد. «اولین مدارک مسلم بافندگی در لایههای باستانی هزاره هفتم و ششم ق.م تپه علی کش دهلران، چتل هویوک ترکیه جارمو، تل شمشارا کردستان عراق و تل حمار فلسطین بدست آمده اند. این مدارک به صورت اثر بافت حصیر، بوریاوسبد است که بر روی کف فضاهای مسکونی باقی مانده است و اولین اثر بافت واقعی به شکل اثر نخ های بافته شده متعلق به هزاره پنجم قبل از میلاد است که از محوطه باستانی تپه یحیی در کرمان نیز تولید منسوج با الیاف های حیوانی رایج بوده است. قطعاً در هزارهی پنجم جوامع روستا نشین ایران، بین النهرین، فلسطین، قفقاز، آناتولی، مصر قادر بوده اند با استفاده از پشم و روشهای ریسیدن نخ به تولید منسوجات با استفاده از دارهای زمینی بپردازند. بقایای پارچه بر روی یک پیکره آغاز ایلامی از شوش که با نخ حیوانی بافته شده نشان میدهد که در آن زمان تولید پارچه های پشمی و احتمالاً کتانی فراوان بوده است، مشاهده اثر تار و پود بجای مانده بر روی یک تبر مسی نشان دهندهی پارچه لطیفی است که با چرخ بافته شده است.»(پوپ،1387،: 77، جلد 1)
تصویر4- سنگ نگاره تخت جمشید – اهدای کلاف و بافت (گلاک،1356،: 179)
خدمت صنعت کاران ایرانی به پیشرفت صنعت، در هیچ جا بهتر از توسعهی صنعت نساجی عیان نیست، چرا که به کمک باستان شناسی به این مهم دست یافته ایم.
«کشف حدود 40 تابوت عاج متعلق به اواخر هزاره سوم ق.م از همین محل که برخی از آنها دارای سوراخ محل عبور نخهای تار است. ثابت می کند که دانش بافندگی در آن زمان از سطح بالایی در خوزستان برخوردار بوده است، به طوریقین از هزارهی چهارم تا شروع دوره هخامنشی خوزستان و غرب ایران از جمله مراکز تولید انواع پارچههای لطیف و ظریف و منقوش بوده اند. اگر چه در منابع ایلامی کمتر مدارک مکتوب وجود دارد اما به استناد تن پوشهایی که بر روی سنگهای حجاری شده و یا بر روی آثار فلزی و مهرهای قلمزنی و کنده شده، به آسانی می توان به شکوه بافتههای ایلامی پی برد، تن پوش پیکره مفرغی ملکه ناپیراسو متعلق به 1250ق.م و پیکره الهه ناروندی بر روی جام مرودشت نشانه ی تنوع مدل و نقوش در پارچههای ایلامی است.
تصویر 5–شاهدخت نخ ریس ایلامی، حجاری روی سنگ اوایل هزاره اول
(فریه ،1374،:19) (ریاضی،1381،:16)
در یک حجاری ایلامی متعلق به اوایل هزاره اول قبل از میلاد، شاه بانویی را در حال نخ ریسی نشان می دهد، وی لباس بلند و حاشیه منقوشی بر تن دارد.» (تصویر5)(ریاضی، 1381،:15-16)
تصویر 6–طرح خطی از روی پیکره ناپیراسو همسر اونتاش گال مکشوفه از شوش، موزه لوورپاریس(پوپ،1387،:74)
تا قبل از حفاریهای رودنکو در سال1967م در منطقهی آلتای مغولستان هیچ نمونه پارچه ای که به توان آن را به طور قطع به هخامنشیان نسبت داد، یافت نشده بود و برای بررسی این موضوع، فقط مقایسهی آثار هنری همزمان و منابع مکتوب این امکان را در اختیار ما قرار می داد که به رغم ناقص بودن، وقتی این شواهد در کنار یکدیگر بررسی و مقایسه می شدند، اطلاعاتی را در مورد هنر هخامنشیان ارائه می داد. «دربارهی مهمترین پارچه هایی که می توان به این دوره نسبت داد، اشاره ای به توصیفی از نقش یک پرده در دست است که نقوش آن به پوشش زنان یونانی اهل سوباریس )شهری در جنوب ایتالیا که یونانی نشین بود و مردمان شان به خوشگذرانی معروف بودند=(Sybris مشهور است، پارچه ی آن دارای نقش مایه های ایرانی است، ولی قطعاً نمی توان گفت بافت ایران است.»(پوپ و اکرمن،1387،جلد دوم،:850-851) و همچنین گفته می شود:« در یکی از تالارهای تخت جمشید پردهی بلند دیگری با رشته های طلا و نقره زردوزی و سنگ های گران قیمت ترصیع شده بود.»(گیریشمن،1351)کشورگشایی هخامنشیان، تحت سلطه در آمدن کشورها و همچنین ارتباط با آن ها باعث شد التقاطِ فرهنگیِ به وجود آمده تأثیرات به سزایی برهنروفرهنگ بگذارد، لذا به خوبی تأثیرات آن در طراحیهای صورت گرفته توسط هنرمندان بر روی نقش برجستههای تخت جمشید و نقوش شوش قابل شناسایی است، تا آن زمان «منبع مهم جهت شناخت پارچههای دوره هخامنشی، لباس سربازان شاه است که بر نقوش آجرهای لعاب دار شوش مشاهده می شود.»(پوپ واکرمن،1387،جلد دوم) و همچنین «در لوحهای مکتوب هخامنشی مکشوفه در شوش شرح بافندگی پارچه و نیز تزیین جامه با سوزن دوزی رنگین به خوبی ضبط شده است»(فریه،1374،:151)
ابهامات به وجود آمده با حفاریهای انجام شده درمنطقهی سیبری از بین رفت و در کنار زیورآلات و ظروف طلای به دست آمده بهترین نمونه دست بافتهها در دوره هخامنشی نمد زینها و قالی معروف منطقه ی پازیریک است که به روشنی نوعی از انواع شیوهی بافت و مواد به کار رفته در بافت آن را مشخص کرده است و همچنین درنای بافته شده که به صورت سه بعدی و کاملاً تجسمی بافته شده است.
تصویر7- قالی پازیریک – (پازیریک،1389)
«تنها پارچهی موجود در دوره سلوکیان لوازم و زین اسب است که از پازیریک(در جنوب سیبری) به دست آمده و درموزهی آرمیتاژ نگهداری می شود، که از لحاظ زمانی مربوط به دوره سلوکیان (سده3یا4 ق.م)است و از لحاظ شیوهی بافت و نوع نقوش با پارچههای ایران و به خصوص دوره هخامنشی بسیار نزدیک بوده است.
تصوير8 ـ پارچه ساساني، موزة لورن در نانسي(رياضي،1381،:336)
زین اسب از نمد است که شیـــوه ی تزیینی آن به صورت تکه دوزی تهیـه می شود و سپس به صورت جدا با زمینهی هماهنگ به صورت بخیهدوزی (احتمالاً دوخت زنجیرهای) روی زمینه به صورتی دقیق و زیبا دوخته شده است که به نظر نمی رسد جدا از هم باشند و تصور می شود با متن یکی است. این قطعه نمد تکه دوزی شده از نظرتاریخ منسوجات بسیار مهم است، چرا که ادامه ی این شیوه را در دوره صفوی در شهر رشت می توان دید.»(پوپ- اکرمن،1387،: 852)
با شروع سلسهی اشکانیان اطلاعات بیشتری درباره ی پارچه بافی بدست آمده است،«با شروع سلسلهی هان در چین در قرن دوم ق.م تجارت ابریشم پا بر جا گردید، چند قطعه پارچهی با ویژگیهای هنر پارتی و نقش مایهی ایرانی است از جمله یک قطعه فرشینهی پشمی در منطقه لولان سوریه بدست آمده است که به شکل یک نوار است و نقوش آن به چند بخش تقسیم می شود، نقوش متأثر از نقوش یونانی است که مشابه آن را با اندکی تغییردر کاخ آشور می توان یافت به دلیل این که نقوش مذکور مربوط به نقوش رایج در آثار مناطق غرب و شرق تحت قلمرو اشکانیان است چنین استنباط می شود که از نقوش رایج در دوره اشکانیان است ولی نمی توان محل اصلی آن را حدس زد.در دوره ساسانی مدارک زیادی جهت شناخت پارچه بافی به دست آمده است،
تصوير9- پارچه ساساني، موزه سوئيس(همان منبع،:240 )
هنرمندان ساسانی هم در بافت پارچه های ابریشم منقوش شده و هم در بافت پارچه های پشمی استاد بودند، به طور کلی تعیین هویت پارچه های ساسانی به لحاظ مختلف کار دشواری است، زیرا تعدادی پارچههای متعلق به دوره ساسانی از حفریات مصر و تعدادی از آسیای مرکزی به دست آمده است و همچنین تعداد قابل توجهی در کلیساهای اروپا نگهداری می شود. پارچههای ساسانی با توجه به رشد هنر پارچهبافی نزد هنرمندان سوریه و تأثیر آن بر هنر پارچهبافی کشورهای همسایه میتوان نتیجه گرفت که پارچههای ابریشمی ساسانی تحت تأثیر کارگاههای سوریه بوده است، بهترین منبعی که می توان به شناخت هویت واقعی پارچههای ساسانی را بر نقش از پارچههای ساسانی کمک کند، نقش برجستههای طاق بستان در کرمانشاه است.»(پوپ- اکرمن ،1387،: 853،860)
2-2 دوره اسلامی:
2-2-1 اول هجری تا دوره سلجوقی:
سبک پارچه بافی دوره ساسانی چنان با قدرت، هنرمندانه و باشکوه بود که اعراب که دارای سبک خاصی از خود نبودند مایل به جایگزینی فرهنگ خویش نشدند و تحت تأثیر فرهنگ ایرانی با پذیرفتن آن در اوایل دوران اسلامی به رونق آن کمک کردند.
تصوير10-پارچه دوره ساساني، نقش برجسته طاق بستان، صحنه شكار گراز(همان منبع،:352)
«موجودات افسانهای، تصاویر شکارگاهی جفتی یا تکی و پارچه های چند پودی یا پود مرکب با ابداعات گوناگون میراث گرانبهایی بود که سراسر دنیای اسلامی و اروپای مسیحی5را فرا گرفته و روبه مشرق تا چین و ژاپن نیز گسترش یافت چندان که نگارهها و نمادهایش تا پنج قرن پس از انقراض آن سلسله به دست فاتحان عرب بر پا مانده همواره منبع الهام هنرمندان واقع شده و می شود.»(حقیقت،1369،:125)
تصویر11- سر گراز،ابریشم جناغی باف،نقش ساسانی،ماوراالنهر،ایران ،موزه دهلی نو(فریه،1374،:153)
تصویر12- قوچ،ابریشم جناغی باف،قرن 1و2ه.ق،آنتیئونه مصر،ایران(هریس،1372،:69)
« پارچههای طراز6 که در زمان خلافت امویان، فاطمیان و … بافته می شدند، مرغوبیت آن پارچه به حدی بود که توانست جای خود را در اروپای غربی در تمام کلیساها و قصرها باز نماید.» (دیاموند،1336، :232-233) همواره در دوران اسلامی نگارگری منبع بسیار مناسبی جهت بررسی و تحقیق درنحوهی عادات، تفکر، شیوهی زندگی وهمچنین پوشش ایرانیان و … می باشند، به دلیل آسیب پذیر بودن مواد و مصالح به کار رفته در پوشش و زیراندازها لذا تصاویر نگارگری کمک شایان توجهی به ما می کند. «در مورد بافت پارچههایی از جنس ابریشم و پشم و نخ کتان در حد اعلاء تهیه می شده است پارچه بافی از صنايعی است كه پس از ظهور اسلام در ايران سزایی يافت،
تصویر13- پارچه های طراز ،قرن سوم هجری،قلاب دوزی روی ابریشم(فریه،1374،:155)
تصویر14- پوشش روی تابوت،آل بویه(لوبل،1355،:29)
از آن جمله: پارچه ای است که،ابن خردادبه7 در كتاب مسالك الممالك، ياقوت حموی8 در كتاب معجم البلدان و مسعودی9 در كتاب مروج الذهب درباره پارچهبافی در شهرهای ايران مطالبی ذكر كردهاند كه ثابت می كند مراكز مهمی برای بافت پارچههای ابريشمی در اين مملكت وجود داشته و محصولات آن به خارج صادر میشده است.
اصطخری درباره پارچههای ابريشمی بافت ايران مي گويد:
«مخازن فرش و قماش كاخ های فاطمیهای مصر در ضمن آثار پربها و ابريشم در سال 253 هجری به امر المعز
