
نباشند، نباید امیدی به درک زبان نماشنامه داشته باشند. (تامس، ظفرقهرمانی نژاد، 1387: 191).
مبانی مطرح شده از طرف جمیزتامس نشان میدهد در باور فرمایستی و نگاه آنان به نمایشنامه، آنچه اهمی بالایی دارد خود اثر است و با بررسی دقیق اثر به خوانش خاصی نائل میشوند.از این حیث فاصله دیدگاه آنان با گونه ی ادبی مناظره بیشتر آشکار میشود.قبلا بیان شد که مناظره، قائم به گفت وگو و شخصیت است(چه حقیقی و چه مجازی).این مطلب به خوبی آشکار میکند که در نگاه فرمالیستی اگر بخواهد به مناظره توجه شود بی شک از منظر روش گفت وگو و تکنیک بیانی استفاده شده در اثر قابل تأمل است و این پژوهشی جداگانه را میطلبد تا معین گردد که فرمالیستها آثار شعری و مکتوب در حوزه ی مناظره چه نوع برخوردی داشته اند.
ج) دیدگاه ارسطو و دلایل ترجیح آن:
اگر شش عنصر ارسطویی اساس تعریف نمایش قرار داده شود، پایهای برای مقایسه ی نمایش با مناظره و داستان به دست میآید. ارسطو، طرح را روح تراژدی و اساس نمایش میداند.(زرینکوب، 1357: 124).
طرح نمایشی روند داستان و روایت است که به صورت کنشهای علت و معلولی پیدر پی، نمایشنامه را به سمت نتیجه پایانی پیش میبرد؛ در واقع داستان یا حتی ضد داستان موجود در طرح است که در ساختار آن انتقال پیدا میکند.
سام اسمایلی در بحث روایت و ضد روایت، میگوید: گرچه داستان همان طرح نیست ولی به طور قطع این دو با هم مرتبطاند.در یک اثر نمایشی طرح، عبارت است از: سازمان بخش فراگیر یک کنش.او داستان را توالی انواع معینی از وقایع میداند که رابطه خاص با یکدیگر دارند.
کنش در نمایش ممکن است ستیز شخصیت در برابر شخصیت دیگر، یا ستیز شخصیت با یک عامل بیرونی مانند طبیعت و موجودات فراواقعی، اسطورهها، خدایان یا ستیز شخصیت با یک عامل درونی باشد.((بارزترین نوع ستیز، ستیز آدمی با آدمی است.دو نیرو یا به صورت بیرونی یا به شکل درونی در برابر هم قرار میگیرند.این ستیز ممکن است ستیز فکری،ستیز در پی خواستها، یا ستیز بدنی باشد.))(قادری، 1388: 43).
در مناظره، کنش رویارویی شخصیت در برابر شخصیت آن هم بر سر عقیده، موقعیت نمایشی را به وجود می آورد. نکته قابل تأمل دیگر در داستان، عنصر تغییر است که از رویدادها مایه میگیرد و همان روند علت و معلولی را دارد.
در مناظرهها، تغییر از نوع بیرونی کمتردیده میشود اما گاهی در شکل درونی، در حیطه ی باور و عقیده اتفاق میافتد.به طور معمول در مناظرهها زمینهی عاطفی وجود ندارد.همین حس عاطفی در مناظرهها وقتی با علایق مخاطب گره میخورد بار عاطفی به خود میگیرد.مثلا وقتی امام صادق(ع) هشام را برای مناظره با علمای بصره راهی آن سامان میکند و هشام در جمع مخالفانش که اکثریت هستند به ایراد سخن واستدلال میپردازد، تعدادی از شیعیان با شور و شعف بحث را دنبال میکنند و هر لحظه منتظر پیروزی بر رقیب هستند.
شاید مثال یک مسابقه فوتبال مثال خوبی باشد.عدهای در حال تماشای مسابقهی فوتبال تیم دلخواهشان هستند ، همینکه بازیکن تیمشان به دروازه حریف نزدیک میشود حالت نیم خیز به خود میگیرند. آیا این حرکت ناشی از تأثیر علاقه قلبی آنها به فوتبال نیست؟ در ساده ترین مناظرات انتخابات هم این مسئله صادق است به طوری که افرادی برای پیروزی کاندیدایای مورد علاقهشان، دعا میکنند و با موضع گیریهای او حالتشان تغییرمیکند.
ارسطو به اهمیت کنش در نمایش اشاره میکند و آن را پایه تقلید و اجرا می داند.نیاز به کنش در نمایشنامه یک اصل به شمار میرود و در مقایسه با داستان و مناظره در خور توجه است.ارسطو از کنش نمایشی این گونه سخن میگوید:
مهمترینِ این اجزا ترکیب کردن و بهم در آمیختن افعال است.اشخاص(در صحنه بازی میکنند)از آنچه نمایش میدهند قصدشان، تقلید سیرت وخصلت اشخاص داستان نیست، بلکه خود به سبب افعالی که انجام میدهند، بدان خصلت و سیرت منسوب میشوند.(زرین کوب، 1357: 123)
نمایش فضایی است که با خلق موقعیت و داستان، زمینه را برای بروز ویژگیهای شخصیت فراهم میکنند و او را به کنش وا میدارد اما در مناظره این فضا و کنش وجود ندارد. آنچه در مناظره بروز جدی دارد کنش گفت و شنود است.
دومین عامل نمایشی ارسطویی، شخصیت است از نظر ارسطو کاراکتر در درجه دوم اهمیت قرار دارد.او طرح را اساس کار نمایشی می داند.ارسطو اذعان دارد که نمایش بدون شخصیت ممکن است.(قادری، 1388: 113). ارسطو برای کاراکترهای تراژیک چهار منش را در نظر دارد.1- خوب باشند 2- متناسب باشند3- مطابق با اصل باشند 4- دارای ثبات باشند.(قادری،1388: 125). سؤال اینجاست وقتی نمایش بدون شخصیت امکان دارد. آیا داستان بدون شخصیت به وجود میاید؟ آیا مناظره بدون شخصیت تحقق پیدا میکند؟
سومین عامل نمایشی ارسطویی، فکر و اندیشه است.این عنصر اختصاص به یک گونه ی ادبی خاص ندارد بلکه ممکن در هر اثر ادبی تبلور داشته باشد. هر نمایشی بر اساس فکر واندیشهای ارائه میشود و در نهایت در مواجهه با مخاطب، تفسیر و تعبیر نهایی از آن صورت میگیرد.
نقطه ی مشترک میان مناظره، داستان و نمایشنامه این است که تفسیر نهایی از اندیشه نهان در اثر با شیوه ی ایجاد موقعیت میان شخصیتها در ذهن مخاطب شکل میگیرد نه توصیف باورهای آنها و اندیشه نهان در اثر. در مناظره، کنش گفت وگو میان شخصیتها اندیشه و درونمایه اصلی اثر را منتقل میکند.در داستان و نمایشنامه، روند پیرنگ و تصمیمها و گفت وگوی شخصیتها در موقعیتهای گوناگون انتقال دهندهی اندیشه و درونمایه اصلی اثر میباشد.
وجود اندیشه در داستان، نمایشنامه و مناظره بدیهی است اما شیوه ی بیان در نمایشنامه و داستان در پیرنگ و لایههای نمایشی پنهان است و در مناظره، به شکل صریح در موضوع مورد بحث ارائه و ارزیابی میشود.
ارسطو چهارمین عنصر یعنی گفت وگو را با فن خطابه قیاس میکند و میگوید: ((تفاوتی که در بین است فقط در این است که در نمایشنامه، باید این امور خود بدان صورت جلوه کنند، بیآنکه حاجت به استدلال و تقریر در میان باشد.))(زرینکوب، 1357: 148).ارسطو گفت وگوی نمایشی را با انواع مناظره و مباحثه که در دوره ی افلاطون مرسوم بوده، مقایسه کرده است.
عنصر پنجم، موسیقی است که در کارکردهای گوناگون میتواند در نمایش باشد یا نباشد؛ اما در زمان ارسطو به شکلهای گوناگونی مانند همسرایان و نواختن برخی آلات موسیقی جزء جداییناپذیر نمایش بوده است.
در مناظره اول امام جواد(ع) با یحیی بن اکثم،هنگامی که امام وارد دربار مأمون میشود عدهای در حال نواختن عود و تار هستند.این نکته بیانگر این است که برگزار کنندگان مناظره با وارد کردن گروه مُغَنی، قصد بر هم زدن تعادل روحی امام(که آن زمان کودک بوده است) را داشتند.
در نمایشنامهی ادیب، همسرایان باخواندن اشعاری به روند قصه کمک میکنند و ناگفتهها را برای مخاطب بازگو میکنند البته بیان آنها بر افراد حاضر در نمایش نیز اثر میگذارد.این اثر به قدری مهم است که حذف آن خلل به نمایشنامه وارد میکند.اما در داستان این عمل ذهنی است و تا به اجرا نرسد فقط می تواند با کیفیت نفسانی خواننده ی اثر، منطبق باشد.
در مناظره، موسیقی میتواند کارکردهای گوناگون به خود بگیرد. برای نمونه وقتی مأمون دستور میدهد با ورود امام جواد(ع) عدهای بنوازند، به تعبیر من اشاره به این موضوع دارد که مأمون نگاه جدی به امام ندارد و میخواهد با این عمل فضای پیرامونی خود را محک بزند تا از بستر آن به اهداف سیاسیاش برسد. اگر بخواهم مؤیدی بر تعبیر خود بیاورم شما خواننده ی محترم را ارجاع میدهم به مطالعه ی مناظرات امام رضا(ع) در دربار مأمون. در آن مناظرات جایی برای بزم آرایی و استفاده از موسیقی نبوده است و اصلا مأمون جرئت نمیکرده در محضر امام رضا(ع) از خوانندگان و مغنیان استفاده کند. در آن مناظرات برگزاری مراسم مناظره ی عمومی و با حضور بزرگان و مقامات شکل میگرفته است.
ششمین عنصر نمایش، منظر است که شامل هر چیزی است که در فضاسازی صحنه و شکل گیری فضا و مکان در نمایشنامه کمک میکند.ارسطو آن را بیاهمیتترین عنصر نمایشی میداند.
سوم: مبانی نظری و چهارچوب علمی تحقیق:
ابتدا لازم است میان ساختار مناظره، داستان و نمایشنامه مقایسهای تطبیقی انجام شود تا اساسا امکان ظرفیتهای نمایشی این سه نوع ادبی مشخص شود. پایه و اساس این مقایسهی تطبیقی، وجود عنصر شخصیت، دیالوگ و مکان در مناظره است.در نگارش متن نمایشنامه دو عنصر(کاراکتر و دیالوگ) وجود دارد که دیالوگ سهم به سزایی از بار نمایش را به عهده دارد.در این پژوهش شخصیت را فصل مشترک داستان، مناظره و نمایش قرار می دهیم و دیالوگ را فصل مشترک مناظره و نمایشنامه تا الگوی مناسب به دست آید..
مهمترین تفاوت و شباهتهای متن نمایشی، داستان و مناظره عبارتند از :
مناظره
داستان
نمایشنامه(متن نمایشی)
مناظره برای خواندن نوشته میشود نه اجرا
برای خواندن نوشته میشود
نوشته میشود برای اجرا
به خاطر ویژگی این گونه ی ادبی، حضور شخصیت زنده در آن امری غیر قابل انکار است.(در تشکیل آن نیاز به حضور حداقل دو شخصیت زنده می باشد.) آیا اگر قرار باشد شخصیت غیر انسان باشد، باید بتواند مفاهیم مورد قبول انسان را بسط دهد.
در این گونهی ادبی، شخصیتها ساختگی است که اغلب زائیده ذهن نویسندهی اثر میباشد و بسته به نوع قصه (کوتاه – نیمه بلند- بلند) قابل بررسی است ولی به هر حال انتزاعی است.
به خاطر تئاتر بودگی، حضور شخصیت زنده در آن امری مسلم است.دو نوع شخصیت در آن وجود دارد یکی شخصیت قصهای که میتواند انسان یا غیر انسان باشد و دیگری شخصیت بازیگر که انسان است.
در مناظره بیواسطهگی کنش را داریم البته کنش گفتوشنود، که بر محور تضاد و تعارض شخصیتها پیش میرود.
کنش در داستان، در ضمن پیرنگ قصه یک داستان پیش میرود و با توصیف و فضاسازی داستانی سر و کار دارد.
کنش در نمایشنامه پایه و اساس نمایش میباشد.کنش معمولا از ستیز بین شخصیتها یا ستیز بین شخص و موقعیتها و …به وجود میآید.کنش، گفتاری – حرکتی است.
مناظره
داستان
نمایشنامه
دارای مکان و زمان است – البته زمان آن محدود است.مثلا مناظره ی امام جواد(ع) با ابن ابی دواد، در بغداد و سال 220 هجری در دربار معتصم می باشد.معمولا زمان در مناظره محدود است.
دارای مکان و زمان است – البته زمان و مکان آن متناسب با قصه میتواند محدود و نامحدود باشد.گاهی زمان داستان یک ساعت از زندگی شخصیت است و گاهی سالهای زیادی را در بر میگیرد.
در متن نمایشی شبیه داستان است و در اجرا(نمایش) دارای مکان(صحنه) و زمان میباشد.
شخصیت- هم می تواند شخصیت، آدم حی و زنده باشد مثل مناظره یامام رضا(ع) با سلیمان مروزی. و هم شخصیت می تواند غیر آدمی باشد مثل شخصیت دیوگاو پا در مناظره ی مرد دینی و دیو گاو پا .
شخصیت – البته شخصیت در داستانها تخیلی، فرا واقعی و وام گرفته از حقیقت میباشند.
شخصیت در داستانهای رئال هم با تناسبات ذهن نویسنده تطبیق مییابد.
شخصیت – جزء لاینفک نمایش است.شخص بازی در نمایش که نماینده و جایگزین شخصیت قصهی نمایش میباشد و شخصیت قصه که محصول فکر خالق اثر است.شخصیت در نمایشنامه با استفاده از هنر دیالوگ گویی و حرکت، مسیر قصه را پیش می برد تا تجلی از شخصیت ذهنی قصه باشد.
دیدگاه(انگاره) در مناظرات دیدگاه مبنای اصلی تقابل هستند.مثلا در مناظره ی مرد دینی و دیو گاو پا.دیو از مرد دینی میخواهد وجود خدا را برایش اثبات کند وگرنه او و مردم شهرش را نابود خواهد کرد.در واقع مرزبان ابن رستم با نوشتن این مناظره دیدگاه خود را از زبان شخصیتهای مناظره بیان میکند.
دیدگاه – در داستان تبلور خواست نویسندهی اثر است و بسته به انتخاب قصه میتواند به موضوعات اجتماعی، عاشقانه، اعتقادی، تخیلی و علمی بپردازد.
دیدگاه در نمایشنامه، از دو نظر قابل بررسی است 1- دیدگاه خالق اثر که شبیه به گونه (مناظره و داستان) است.دیدگاه هر یک از بازیگران که در
