
ارزش بالايي قايل باشيم. پس از تماشاي برنامهها، اين که اين نيازها چگونه و به چه ميزان برآورده شدهاند را ارزيابي کرده و به آن وزن خواهيم داد. در نتيجة اين ارزيابيهاست که تصميم ميگيريم ديدن برنامهها را در آينده تکرار کنيم يا متوقف سازيم (عمل مستدل).
نظرية شناختي- اجتماعي (يادگيري اجتماعي): بر اساس اين نظرية مهم و کاربردي که از نظرية شناختي- اجتماعي بندورا (1973) سرچشمه گرفته، شيوههاي پاسخ ميتواند در نتيجة مشاهدة تجربة الگو يا با سرمشقگيري از مدل، يادگيري شده و به اکتساب پاسخهاي تازه بينجامد. يافتههاي مطالعاتي نشان ميدهند که پاداش داده شده به خشونت (که ممکن است در حد يک کاميابي يا يک تأييد ساده فاعل آن باشد)، هم در ميان کودکان و هم در ميان بزرگسالان ميتواند بر خطر يادگيري افکار و رفتار پرخاشگرانه بيفزايد. در اين چهارچوب، رسانههاي تصويري منبع کارآمدي براي ياد دهي و آموزش رفتار به شمار ميروند. براي مثال، چنانچه نتيجة اعمال خشونت از جانب قهرمان داستان، موفقيتآميز به نظر برسد، اين احتمال وجود دارد که ما نيز گزينة اعمال خشونت را براي حل مشکل زندگي واقعي مورد توجه قرار دهيم.
رويکرد شناختي- تداعي (اثر پيشاندازي): خاطرات پنهان (يا ناهشيار) صحنهها و لحظات خشونت ميتوانند باز تحريک شده و بر انگيخته گردند. چنين برانگيختگي را اثر پيشاندازي (يا اثر تقدم) گويند. اين هنگامي است که نشانههاي مناسب و مرتبطي فراهم آيند.
به نظرم اين نظريه بسيار مهم است و باعث ميشود تمام نشانههاي موجود در فيلم برايمان مهم باشند، اينکه چه نشانههايي تکرار ميشوند و کدامين آنها در کنار هم آمدهاند و روابط بين آنها چگونه است. زيرا تمام اين نشانهها در ناخودآگاه ما تأثير خود را گذاشته و در زماني ديگر در مواجهه با مسائلِ مشابه در زندگيِ واقعي به عنوان راهبرد و پاسخ به ناخودآگاه ما خواهند آمد؛ در نهايت بدون آنکه آگاه باشيم منبع اين راهبردها از کجا بوده است، با ناخودآگاهمان به عملي مطابق ميل رسانه تشويق خواهيم شد.
مدل کوشش درخور: اين نظريه که در اصل در حوزة مباحث تغيير نگرشها و متقاعدسازي مطرح شد به ما گوشزد ميکند، براي متقاعدسازي مخاطب در مورد چيزهايي که اهميت بالاتري براي مخاطب دارند بايد استدلالهاي دقيقتري آورد. از سوي ديگر براي متقاعدسازي او در مورد چيزهايي که اهميت بالايي براي او ندارند لازم نيست اينچنين استدلالهايي را ذکر کرد و چه بسا اينجا با ذکر استدلال باعث خستگي مخاطب هم بشويم. بنابراين اين مدل نيز اهميت شناخت مخاطب و نيازها و علايق او را براي ما آشکار ميکند.
نظرية استفاده و رضامندي: نظرية استفاده و رضامندي هدف ارتباط را که در ديدگاه پيشينيان از رسانه آغاز ميشد به هدف خوانشگري تغيير جهت داد و مصرفکننده را آغازگر ارتباط برشمرد و بدينگونه دريچة تازهاي را به روي پژوهش رسانه گشود. در واقع، هدف مشخص اين نظريه دستيابي به ماهيت تجربة مخاطب بود.
نظرية وابستگي: رويکرد استفاده و رضامندي بذر شمار ديگري از رويکردهاي جالب را نيز پاشيد که مهمترين آنها، نظرية وابستگي در نظام رسانهاي است. بر مبناي اين رويکرد، هدفهاي مخاطب بيانگر بخش مهمي از چرايي قرارگيري وي در معرض رسانه است. در اين دنياي اشباعشده از رسانهها، مردم به اينجا ميرسند که براي يافتن هرگونه اطلاعات در هر زمينهاي، به شدت به رسانهها وابسته ميباشند.
نظرية فرهنگسازي: اين نظريه از ميان کارهاي جورج گربنر در خلال دهة 1970 سر بيرون آورد. به طور خلاصه، موضع نظرية فرهنگسازي بر اين است که استفادة مفرط و فراوان از رسانههاي جمعي و قرارگيري دراز مدت در معرض آن، ادراک مردم را از واقعيتهاي اجتماعي شکل ميدهد. استدلال گربنر اين بود که جامعه و فرهنگ که رسانه اکنون جزء تفکيکناپذير آن گرديده است، به طور دايم و به شکل پويايي با هم در آميخته و در تعامل هستند و در نتيجه، همان محيط نمادين (محيطي پر از نمادها و نشانهها) را ايجاد کردهاند که از همان لحظه تولد در آن پا ميگذاريم.
اين نظريه بسيار مهم است و طبق آن حتي ميتوان پژوهشي قومنگار از شخصيتهاي درون فيلمها داشت و به اين طريق اثر آنها را بر مخاطب محاسبه کرد. زيرا قرار گرفتن ما در برابر رسانه طبق اين نظريه، چيزي نيست جز اينکه از پشت يک پنجره به دنيايي ديگر نظر بيندازيم و به خلوت ديگران سرک بکشيم و افراد آن سوي پنجره نيز هميشه در حاليکه وانمود ميکنند از حضورمان بيخبرند اما هميشه در حال فکر کردن به ما هستند.
نظرية برجستهسازي: رسانه ميتواند تعيين کند چه موقع به چه چيزي از دنياي اجتماعي بينديشيم.
مدل شبکهاي FCB: تقسيمبنديهاي اين مدل شبکهاي در ساية مطالعات متعددي مورد تأييد قرار گرفته است. طبق آن ميبايست با در نظر گرفتن شرايط شناختي- احساسي- انگيزشي مخاطب يکي از اين چهار راه را براي متقاعدسازي مخاطب برگزيد.
تفکر
احساس
درگيري بالا
يادگيري – احساس – عمل
احساس – يادگيري – عمل
درگيري پايين
عمل – يادگيري – احساس
عمل – احساس – يادگيري
ميدانيم که مسئلة هويتيابي براي نوجوان از اهميت بسيار بالايي برخوردار است و از آنجا که هم تفکر و هم احساس نوجوان داراي رشد چشمگيري است، لازم است براي بيان اين مسئله از هر دو روش درگيري بالا استفاده شود.
البته نظريات ديگري نيز وجود دارند که انسان را به تأمل و تدبر وا ميدارند. نظرات متضادي که نميتوان هيچ کدام را بر ديگري برتري داد، اما شايد بتوان راهحلي براي جمع اين نظرات به دست آورد و حدودي در مصداق اين نظرات ايجاد کرد. همين کشف راهحل و اينکه چقدر و چگونه جايز است خشونت را در الگوي ديني فيلم نوجوانان نمايش دهيم، به تحقيقات فراوان و مفصلي نياز دارد.
مثلاً بعضي معتقدند نمايش خشونت در رسانه آثار منفي بر مخاطب، مخصوصاً کودک و نوجوان به جا خواهد گذاشت و باعث خواهد شد مخاطب دست به تقليد زده و يا حداقل قبح اينچنين صحنههايي در نظرش کاهش يابد. عدة ديگري نيز معتقدند که مخاطب با تماشاي اين صحنههاي خشن و با همذاتپنداري با بازيگران روحش را پالايش داده و خود را از هيجانات مضاعف و مخرب تخيله ميکند و به اين ترتيب اين صحنهها اثر خوبي بر او به جاي خواهند گذاشت.
در فصلهاي بعدي کتاب نيز مباحث بسيار مهمي از کتابهاي معتبري ذکر ميشوند تا خواننده بينش هر چه جامعتري از مباحث روانشناسي رسانه به دست بياورد. منتهي از آنجا که اصل آن متون غربي است، تأثيرات منفي رسانه از نظر دين برايشان خيلي مهم نبوده است؛ با اين حال حتي ميتوان با کمک همان مباحث به تحقيقاتي دربارة تأثيرات ديني رسانهها پرداخت.
8. بازنمايي ايران و اسلام در هاليوود18
اين اثر با تحليلي نشانهشناسانه به پژوهشي کيفي از 10 فيلم شاخص غرب ميپردازد تا به نحوة بازنمايي تصوير ايرانيان و مسلمانان در رسانههاي غرب و هاليوود پي ببرد.
نويسنده ميگويد: “تصويري که در رسانههاي غرب، مخصوصاً سينماي هاليوود از ايرانيان و مسلمانان ارائه ميشود، ناخوشايند، غير منصفانه، اغراقآميز، مخدوش و کليشهاي جلوه کرده و نزد ديگر مخاطبان، به ويژه مخاطبان غربي، تهديدآميز، افراط گرايانه، مشارکت گريز و آشفته بوده است”.
يقيناً با کمک نتايج حاصله از اين تحقيق در تعريف مؤلفههاي ديني يک الگوي فيلم نوجوانان بايد هشيار باشيم، خودمان هرگز چنين تصويري را از مسلمانان و ايرانيان و الگوهايمان ارائه ندهيم و به سخنان و تصاوير پوچ رسانههاي غرب مهر تأييد نزنيم.
سخن اينجاست که آيا جايز است در رسانة ديني هم تصويري مخدوش و تهديدآميز از بيگانگان ارائه شود. به نظر ميرسد رسانة ديني نبايد پا را از حقيقت فراتر بگذارد و روشي مانند منش بيگانهها براي خود برگزيند، بلکه اگر رسانة ديني واقعاً در مسير حقيقت باشد، يقيناً دشمنش کسي نخواهد بود جز آنکه حقيقتاً زشت و بيدين باشد و در اينجا وظيفة رسانة ديني است که دروغها و زشتيهاي واقعي و دروني بيدينان را آشکار و دربارة آنها به انسانيان هشدار دهد.
جمعبندي: از آنجا که اغلب تفاوت ميان الگوي ديني درون فيلم و بيرون از فيلم ناديده گرفته ميشود، نوشتههاي پيشين فارسيزبان، اکثر در صددِ بيان مشخصات انسان کامل و در واقع يک الگوي ديني منتهي نه يک شخصيت فيلم بودهاند. اين آثار رابطة محکمي با مسير اين تحقيق ندارند، زيرا آنها از خصوصيات انسان يا الگوي دينياي بحث کردهاند که خارج از فيلم است و ويژگيهاي مخاطب فيلم را مد نظر قرار ندادهاند. بعضي آثار هم که به روانشناسي مخاطب و محدودة اثرگذاري فيلمها بر او پرداختهاند، هدف ديني نداشته و بيشتر تأثير آسيبهايي بر مخاطب را در نظر داشتهاند که در يک جامعة غربي مصداق آسيب باشد نه در يک جامعة ديني که به عنوان مثال تحقيقات غربي که در صدد بيان چگونگي تأثير خشونت يا برهنگي بر مخاطب بودهاند زياد به چشم ميخورد. حال که هدف اصلي اين تحقيق، بيان چگونگي افزايش تأثير مطلوب الگوهاي ديني فيلم بر مخاطب نوجوان است، سعي ميکنم در حد توانم از اين تحقيقات تا آنجا که امکان دارد بهره گيرم و نکاتي کاربردي را ارائه دهم.
2-2. چارچوب نظري تحقيق
براي تعريف مؤلفههاي ديني الگوي فيلم نوجوانان لازم است ابتدا به شناختي کافي از مخاطبان نوجوان دست يافت، به همين علت ابتدا به بيان ويژگيهاي دوران نوجواني ميپردازم.
يکي از مسائل پيچيده و بارز دوران نوجواني اينکه ناگهان وظايف سنگين رشدي به او محول ميشود و چون هيچ تجربهاي در مواجهه با اينچنين مسائلي ندارد، براي غلبه بر آنها شديداً نيازمند کمک ديگران است. اما از سويي ديگر، نوجوان ياري خواستن از ديگران را مخالف بعضي نيازهاي ديگر خود از جمله استقلال و بزرگي تصور ميکند و به همين علت با وجود نياز شديدش، از کمک ديگران استقبال نکرده و در راهحلي ديگر شروع به الگوبرداري ميکند.
از آنجا که از نظر روانشناسان مهمترين نيازهاي دوران نوجواني، مربوط به مسئلة هويتيابي است در ادامه به بيان ابعاد هويت پرداخته و بيان ميکنم مسائلي از جمله نياز ذاتي انسانها به کمال و همچنين نزاع ذاتي ميان هويتها انسان را مشتاق ميکند تا به دنبال هويتي با جهانبيني برتر براي خود باشد و اين هويت ديني است که تنها هويت برتر ميباشد که رسانة ديني نيز ميبايست آن را در مخاطبانش تقويت کند.
سپس به رابطة هويت و ارزشها و رابطة الگوها با نشانهها اشاره کرده و با در نظر گرفتن شرايط خاصي که هنر سينما آن را ايجاب ميکند، با ياري گرفتن از آموزههاي روانشناسان و نشانهشناسان به پژوهشي موردي از دو اثر محبوب نوجوانان در هاليوود پرداخته و با تحليل نمادهاي به کار رفته در الگوهايشان چگونگي تأثيرگذاريشان بر ارزشگذاريهاي مخاطب نوجوان را مورد بررسي قرار داده، تا در نهايت بتوانم با بهرهگيري از اين تجربيات به راهکارهايي عملي براي خلق الگوهاي ديني در فيلمها با تأثيرگذاري مطلوب بر مخاطب نوجوان و هويت او نائل آيم.
2-3. نوجوان
2-3-1. مقدمه
اولين قدم براي دست يافتن به مولفههاي ديني الگوي فيلم نوجوانان اينستکه ابتدا شناختي کافي از محدوده سني نوجواني و اقتضائات و نيازها و وظايف اين دوره به دست آوريم تا بدانيم نوجوان به چه چيزهايي علاقهمند است و چگونه ميتوان او را به سمت يک الگوي رسانهاي جذب کرد. اگر الگوي رسانه ديني براي نوجوان جذاب نباشد ديگر بحث از مولفههاي ديني در آن بيفايده خواهد بود، چرا که نوجوان به محض اينکه احساس کند به الگو علاقه ندارد از آن فاصله ميگيرد و چه بسا اگر مولفههايي ديني نيز در اين الگو موجود باشد، از آنها نيز فاصله بگيرد.
هنر اين است که بتوانيم در فيلمهايمان ميان جاذبهها و مولفههاي ديني جمعي حاصل کنيم، يعني مولفههاي ديني را به صورتي در الگو بياوريم که نوجوان جذب آنها شود. در اينجا تنها شناخت مولفههاي يک فرد ديني منظور نيست؛ زيرا بزرگان ديني ما قبلا جزئيات افکار و رفتار يک فرد ديني را کامل بيان فرمودهاند و راههاي رسيدن به کمال انساني را براي ما روشن نمودهاند اما آنچ
