
موفقيت به معني رقابت نيست، بلکه دستيابي فرد به استانداردهاي خود است.
2-1-2-6-6- احساس کفايت
عوامل ارتقاء دهنده خود جهت مندي142 يا خودکارايي143 عبارتند از باور والدين به حس کنترل در کودک، پاسخگويي (به خاطر اينکه والدين پاسخگو به کودک نشان ميدهند که رفتار وي اثري دارد)، پايداري، گرمي و تمجيد، حمايت و ترغيب کودک به درگير شدن در محيط خود (گليگان، 2000).
2-1-2-6-7- احساس داشتن يک پايگاه ايمن
دلبستگيهاي ايمن براي کودک پايگاه ايمني را فراهم ميکند که موجب ترغيب بررسي دنياي اطراف ميگردد (بالبي144، 1988). در همين ارتباط ورنر اسميت (1992؛ به نقل از گليگان، 2000) بيان ميکنند که داستان زندگي افراد تاب آور نشان ميدهد که شايستگي و اعتماد حتي تحت شرايط دشوار ميتوانند وجود داشته باشند، به شرط آنکه اين کودکان در زندگي با افرادي مواجه شده باشند که پايگاه امني براي ايجاد اعتماد، استقلال و ابتکار عمل فراهم کرده باشند. اکثر افراد ميتوانند اين فرصت را داشته باشند که با يک يا هر دو والد يا با خواهران و براداران يا ساير اعضاي خانواده رابطه ايمني داشته باشند. اين افراد با گذر زمان، زمان بيشتري را دور از اين پايگاه ايمن سپري ميکنند، اما در زمان بيماري، پريشاني و نيازمندي به اين پايگاه مراجعت ميکنند.
اين سه منبع تاب آوري- پايگاه ايمن، اعتماد به نفس و خودکارآمدي ميتوانند به وسيله تجربيات مثبت کسب شده و در بافت زندگي روزانه افزايش يابند.
کوون145 و همکاران (1996) ويژگيهاي کودکان تاب آور را چنين ميشمرد: خوي146 نرم، باهوش بالا، پيوند قوي بين والدين و کودک، احساس کفايت والدين، والدين داراي سلامت روان، احساس شايستگي از طرف کودک، کنترل واقعي147، همدلي، و توانايي مشکل گشايي اجتماعي.
شکل 2-2- پيوند والديني با تاب آوري از نظر کوون وهمکاران (1996)
راتر (1987) يکي از چهار فرايند محافظت کننده را که تقويت کننده تاب آوري هستند، ايجاد و حفظ اعتماد به نفس و کفايت خود ميداند.
شکل 2-3 اعتماد به نفس و تاب آوري از نظر راتر (1987)
ريچاردسون148 و وايت149 (2002) در مطالعهاي که به منظور ارتقاء بهداشت روان انجام دادند، اعتماد به نفس، کانون کنترل دروني، و روابط بين فردي را از مولفههاي اصلي تاب آوري بر ميشمرند.
شکل 2-4- مولفههاي تاب آوري از نظر ريچاردسون و وايت (2002)
گارمزي (1983) به عنوان يکي از پيشگامان مطالعات تاب آوري ويژگيهاي افراد تاب آور را اين گونه فهرست ميکند: دامنهاي از مهارتهاي اجتماعي، ميزان زياد واکنش دهي و حساسيت اجتماعي، هوش، همدلي، حس شوخ طبعي، مهارتهاي مشکل گشايي؛ همچنين؛ تعامل مثبت با همسالان و بزرگسالان، حالت دفاعي و پرخاشگري پايين و همکاري و مشارکت بالا و پايداري هيجاني، يک حس مثبت از خود، احساس نيرومندي، کانون کنترل دروني (باور به اينکه تا حدي بر محيط کنترل دارند. ). از نظر راتر (1993) کودکان تاب آور همچنين والديني مراقبت کننده دارند.
مگناس150 و همکاران (1999) نيز در پژوهشي احساس کودک از شايستگي خود، نگاه مثبت به خود، همدلي و کانون کنترل دروني را تفکيک کننده افراد تاب آور از افراد غير تاب آور گزارش ميکنند. همچنين، نتايج اين پژوهش نشان دادکه افراد تاب آور از مهارتهاي تطابقي مثبت تري استفاده ميکنند.
شكل 2-5 مهارتهاي تطابقي مثبت با تاب آوري از نظر مگناس و همكاران (1999)
2-1-2-7- ويژگيهاي محيطهاي تاب آور
حسن شاهي (1390) در اين محيطها باورهاي مثبت وجود دارد و شناسايي نقاط مثبت در راس کار قرار دارد. حمايتهاي بي چشمداشت، چالش طلبي حمايت گرانه، فرصتهايي براي رقابت اجتماعي و حل مسئله، فرصتهايي براي مشارکت و مسئوليت دهي، باورمندي و اعتقاد و ايمني، شنيدن و درک کردن از جمله ويژگيهاي محيطهاي به وجود آورنده تاب آوري است، اين محيطها ميتواند خانواده، مدرسه و اجتماع باشد شايد بتوان سه ويژگي را براي آنها در نظر گرفت:
الف- انتظارات مثبت، به طوري که نقاط مثبت را شناسايي ميکند انگيزه بوجود ميآورد و راهکارهاي ساختارمند ارائه ميدهد.
ب- پيوند مهربانانه، به گونهاي که اعتماد و ايمان به وجود ميآورد، به گفتن، شنيدن و درک کردن مي پردازد و حمايت ميکند.
ج- ايجاد فرصت براي رقابتهاي سالم اجتماعي، مسئوليت دهي و پذيرش فرد بدون قيد و شرط (نيل151، 2006).
2-1-3- مباحث نظري کانون کنترل سلامت
2-1-3-1- منبع کنترل
مفهوم منبع کنترل که نخستين بار به وسيله راتر مطرح شد در مطالعات مربوط به انگيزيش به گونهاي فزايندهاي اهميت نظري و عملي به دست آورده است. نظريه يادگيري اجتماعي که مفهوم منبع کنترل از آن مايه ميگيرد عبارت است از اين که شخص در برابر يک موفقيت با انتظاراتي روبرو ميشود که نتايج احتمالي رفتارهاي ممکن او را در بر ميگيرد. اين انتظارات مبتني بر تجارب گذشته فرد هستند. بنابر نظريه راتر احتمال رفتاري معين به گونهاي قانونمند با توجه به انتظارات فرد نسبت به نتايج آن رفتار فرق ميکند.
کنترل يعني توان هدايت يا اعمال قدرت يا بازداري رفتار خود يا ديگران. احساس کنترل داشتن احساس مطلوبي است که در بهداشت رواني فرد نقش مهميبازي ميکند حتي اگر اين احساس توهميبيش نباشد (کريمي، 1374).
محققان در مورد توانايي فرد در کنترل محيط از ديدگاههاي مختلف و تحت عناوين گوناگون سخن گفتهاند مانند رقابت، شايستگي، تفوق طلبي، درماندگي و نوميدي همه به نوعي در توصيف اينکه فرد تا چه درجهاي قادر است حوادث و رويدادهاي مهم زندگي خود را کنترل کند به کار رفته است از ديدگاه روانشناسان واژه کنترل داراي دو معناي عمومي است:
الف) کنترل تجربي که نوعي متدولوژي علمي است و در محدوده تجربيات علمي عمل ميکند.
ب) کنترل به عنوان يک متغير رفتاري يا به طور روشن تر توانايي تاثيرگذاشتن و دستکاري محيط در نظر گرفته ميشود (پودات، 1375).
به طور کلي مقصود از کنترل دروني اين است که شخص رويدادهاي خاص را از رفتار يا ويژگيهاي نسبتاً پايدار خود ميداند از سوي ديگر کنترل بيروني اين است که شخص نوعي تقويت منفي يا مثبت را که به دنبال رفتار خاصي آمده معلول رفتار خود ندانسته، بلکه آن را نتيجه تصادف و اتفاق و شانس تلقي ميکند. يا آن را به نفوذ افراد قدرتمند نسبت ميدهد و با پيش کشيدن عوامل محيطي امکان پيشبيني آن را نفي ميکند (آناستازي 152، 1364). به عبارت ديگر منبع کنترل دروني به اين معنا است که تقويت و تنبيههايي که شخص دريافت ميکند حاصل تلاش و تدابير شخص هستند. منبع کنترل بيروني به اين معنا است که تقويت شخص به سبب نيروهاي بيروني وراي کنترل او ميباشند (صبوري، مقدم، 1376).
کسي نميتواند از يک شخصيت دروني که کاملاً مستقل از محيط است صحبت کند و همچنين نميتواند روي رفتار به عنوان پاسخ خودکار نسبت به مجموعهاي عيني از محرکهاي محيطي تکيه کند. براي فهم رفتار يک فرد ترجيحاً بايد هم جنبههاي فردي (تاريخچه و تجربيات يادگيري اش) و هم جنبهي محيطي (محرکهايي که شخص به آنها آگاهي است و پاسخ ميدهد) را در نظر داشت (مارنس153، 2001).
اگر منبع کنترل را بر روي يک پيوستار تصور کنيم در يک طرف پيوستار منبع کنترل درونيها قرار ميگيرد که معتقدند پيش آمدهايي که با آنها مواجه ميشوند اساساً از اعمال خودشان نشات ميگيرد در انتهاي ديگر پيوستار بيرونيهاي هستند که معتقدند بيشتر چيزهايي که برايشان اتفاق مي افتد نتيجهاي از علل خارجي و فراسوي کنترل مستقيم آنها ميباشد (بارون154، 1997).
همچنين کنترل عبارت است از درجه يا ميزان اعتقاد فرد به اينکه تقويتها وابسته يا همراه با رفتار او هستند، به اين ترتيب شخصي که احساس ميکند بر اين تقويتها تسلط دارد درون بين تلقي ميشود. حال آنکه اگر شخص پيامد رفتار را مستقل از نحوه رفتار يا پاسخ خود را وابسته به شرايط ديگري بداند برون بين ناميده ميشود. اصطلاح مرکز، کانون يا هسته کنترل به ادراکي گفته ميشود که ما از عليت نتايج رفتار خود داريم (بال، 1977).
2-1-3-2- سرسختي روانشناختي (سخت رويي)
در روند شناسايي عوامل ايجاد کننده تفاوتهاي فردي در واکنش به فشارهاي زندگي، کوباسا155 بيان کردکه سرسختي روان شناختي به عنوان يک ويژگي شخصيتي، رابطه بين استرس و بيماري را تحت تاثير قرار داده، از عوامل اصلي ايجاد تفاوتهاي فردي در اين زمينه است. از آن زمان به بعد، پژوهشهاي متعدد فرضيه کوباسا را حمايت کرده و نشان دادهاند که سرسختي روان شناختي به عنوان يک ويژگي شخصيتي رابطه بين استرس و بيماري را تعديل ميکند. کوباسا سرسختي را يک ويژگي شخصيتي ميداند که در مواجه با حوادث فشار زاي زندگي، به عنوان يک منبع مقاومت و سپر محافظ عمل ميکند. او با استفاده از نظريههاي وجودي در شخصيت، سر سختي را ترکيبي از باورها در مورد خويش و جهان تعريف ميکند که از سه مولفه تعهد156، کنترل157، و مبارزه جويي158 تشکيل شده و در عين حال يک ساختار واحد است که از عمل يکپارچه و هماهنگ اين سه مولفه مرتبط با هم سرچشمه ميگيرد (کوباسا159، 1979).
تعهد: احساس در آميختگي با بسياري از جنبههاي زندگي مثل خانواده، شغل و روابط بين فردي است. فرد داراي اين احساس، معنا و هدفمندي زندگي، کار و خانواده را دريافته است.
کنترل: اعتقادي است مبني بر اين که رويدادهاي زندگي و پيامدهاي آن قابل پيشبيني و کنترل هستند و ميتوان آنها را تغيير داد.
مبارزه جويي: عبارت است از اين باور که تغيير، جنبهاي عادي از زندگي است. و وضعيتهاي مثبت يا منفي که به سازگاري مجدد نياز دارند، فرصتي براي رشد و يادگيري بيشتر هستند، نه تهديدي براي امنيت و آسايش فرد (شريفي و همکاران 1384).
به طور کلي سرسختي روانشناختي بر تجربه دروني و دريافت ذهني انسان تاکيد ميکند. افراد سر سخت داراي ويژگيهايي مثل حس کنجکاوي قابل توجه، تمايل به داشتن تجارب معني دار، اعتقاد به موثر بودن و ابراز وجود، نيرومندي، توانايي و مقاومت ميباشند (يوسفي و نبوي حصار، 1383).
بر مبناي يافتههاي به دست آمده در پژوهشها و جنبههاي نظري سخت رويي ويليامز160 (1992) مدل مفهومي، ارتباط سخت رويي و سلامتي را بر مبناي يک ديدگاه روان فيزيولوژيک اجتماعي ارائه کردهاند. براساس اين مدل ارزيابي تهديد آميز رويداد و پاسخهاي مقابلهاي بي ثمر (مقابله واپس رونده) عامل افزايش برانگيختگي فيزيولوژيک هستند؛ و برانگيختگي فيزيولوژيک مکرر و يا طولاني نيز به فشار و اختلال در عمل سيستم ايمني، و در نهايت بيماري منجر ميشود. اما سخت رويي پرسش در ارزيابي روي دادهها و پاسخهاي مقابلهاي از برانگيختگي فيزيولوژيک منفي و آسيب زا جلوگيري ميکند.
پژوهشهاي مختلف در طول يک دهه و اندي اين مدل مفهوميرا تقريباً تاييد کردهاند. اما هنوز نميتوان در مورد جايگاه سخت رويي در زمينه استرس، سلامتي و بيماري و به طور کلي يک زندگي کارا و بارور به نتيجه گيري قطعي رسيد. عوامل شخصيتي ديگري وجود دارد که برخي محققان در زمينه سلامت و بيماري به آنها نيز توجه کردهاند (قرباني، 1374).
2-1-3-3- کانون کنترل
برخي افراد معتقدند تقويت کنندهها به اعمال خودشان بستگي دارند در حالي که ديگران باور دارند که تقويت کنندههاي آنها به وسيله ديگران و نيروهاي بيروني کنترل ميشوند. راتر اين مفهوم را منبع کنترل ناميد (شولتز و سيدني الن شولتز، 1388).
2-1-3-4- کنترل دروني و بيروني
افرادي که به صورت شخصيتهاي داراي منبع کنترل دروني مشخص شدهاند معتقدند تقويتي که دريافت ميکنند تحت کنترل رفتارها و نگرشهاي خود آنها قرار دارد. آنهايي که از شخصيت داراي منبع کنترل بيروني برخوردارند تصور ميکنند
