
خود از اين اصطلاح داشتهاند، متحول شده است. (روزنامه همشهري 30/11/1374: 6)
سير تحول مفهومي واژه ژئوپوليتيک
اين واژه در طول قرن 21 داراي تحولي مفهومي بوده است، که به طور خلاصه به آنها اشاره ميکنيم.
دوره اول (1897-1945): در دوره اول، زماني که دولتها و امپراتوريها براي گرفتن سهمي از امپراتوري جهاني با يکديگر به رقابت ميپرداختند، علمــاي ژئوپوليتيک سعـي ميکردند با توجه به تغييرات به قانونمنديهايي برسند که توجيه گر الگوهاي پيچيده رفتار بينالمللي باشد. “راتزل” اولين نظريه پردازي بود که با توجه به نظريه ارگانيسم، يعني دولت به مثابه يک ارگان زنده سعي کرد نياز فضايي دولتها را توجيه کند. “مکيندر” يکي از پيشکسوتان اين حوزه در سال 1904 اولين مقاله خود را تحت عنوان “محور جغرافيايي تاريخ” نوشت. وي به تحرک سياسي توجه داشت و معتقد بود توزيع فضايي فرصتهاي استراتژيکي در جهان عادلانه نيست و تکنولوژي، ضرورت ارزيابي مجدد مفاهيم فضايي و در نتيجه استراتژيهاي نظامي را آشکار ساخته بود. با شروع قرن بيستم نيروي دريايي قدرت فائقه خود را از دست داده بود.
به عقيده مکيندر ظهور خطوط راه آهن و انتقال سريع ارزشهاي بزرگ از اين طريق، ميدان جنگ را از دريا به خشکي انتقال داد. وي با ارائه نظريه معروف خود به نام “هارتلند” در 1919، مدعي بود کليد دستيابي به حکومت جهاني در دستيابي به هارتلند اوراسيا نهفته است. از نظريه هارتلند استفادههاي زيادي شد. مانند “نظريه مهار” که توسط “جورج کنان” در اواخر دهه 1940 مطرح گرديد. نظريه مهار موجب اتخاذ استراتژي جنگ سرد آمريکا و تلاش براي محاصره شوروي گرديد. هدف جورج کنان تدوين استراتژيي بود که بتواند نفوذ اقتصادي و سياسي شوروي سابق را مهار کند. اين هدف ديپلماتيک بعدها به صورت يک استراتژي تغيير شکل يافت. استراتژي براي جلوگيري از نفوذ کمونيسم به “جزيره جهاني” بدين ترتيب 45 سال جنگ در منطقه حاشيه، در ادامه اجراي اين استراتژي بود. از سوي ديگر ژنرال “هاوس هافر” جغرافيدان آلماني و رئيس موسسه ژئوپوليتيک مونيخ، تحت تأثير افکار راتزل، نظريهاي ارائه داد که در آن قدرت نظامي لازمه پيشبرد خودکفايي اقتصادي تلقي ميگرديد. اين نظريه در واقع ادامه منطقي نظريه ارگانيک راتزل بود. بر اساس اين نظريه، يک دولت قوي از طريق تصرف منابع مهم و اشغال مکانهاي استراتژيک و با جمعيت زياد که به صورت کارگر صنعتي ارزان مورد بهره برداري قرار ميگيرد، توانايي تداوم را خواهد داشت. با بهره برداري از اين افکار به ويژه توصيههاي هاوس هافر به هيتلر، آلمانهاي نازي سياست توسعهطلبانه و خشن خود را توجيه کردند و جنگ جهاني دوم را به وجود آوردند.
دوره دوم (1945-1980): دوره دوم، دوره افول مطالعات ژئوپوليتيکي توسط جغرافيدانان است. جغرافيدانان به دليل اثرات نامطلوبي که در اثر ظهور ژئوپوليتيک خاص آلمان به وجود آمده بود، حتي از کاربرد لفظ ژئوپوليتيک امتناع ميورزيدند. در عوض مطالعات جغرافياي سياسي در درون مرزهاي دولت و واحدهاي محلي متمرکز شد و نظريههاي رشد گرايي و کارکرد گرايي دولت در اين زمان ارائه شد.
دوره سوم (1980 تاکنون): دوره سوم که از دهه 80 شروع ميشود، دوران تجديد حيات ژئوپوليتيک چه از نظر لفظ و چه از نظر معناست. در اين دوره تحليلهاي ژئوپوليتيکي از مسائل جهاني و منطقهاي تحت همين عنوان صورت ميگيرد. اصطلاح ژئوپوليتيک نه تنها در محافل علمي و سياسي، بلکه در زبان عاميانه هم راه مييابد. در اين دوره کتابهايي تحت عنوان ژئوپوليتيک قحطي، اسلام، اقليتها و دريا منتشر گرديد.
با پايان جنگ سرد مفهوم ژئوپوليتيک بار ديگر متحول شده است. پايان يافتن رقابت ميان دو ابرقدرت که سالها نظام بينالملل را اداره ميکردند، نقش قدرت سياسي و سياست مبتني بر زور را به عنوان اساس مطالعات ژئوپوليتيک کم رنگ کرده است. اکنون به اقتصاد و نقش تکنولوژيهاي جديد توجه زيادي ميشود. در نتيجه اصطلاحهايي مانند ژپولي نومي يا ژئواکونوميک مطرح شده است. در عين حال تعداد رو به رشد بازيگران با نفوذ بينالمللي به غير از دولتهاي ملي که سابقاً مرکز توجه ژئوپوليتيک بود، زياد شده است. اين بازيگران با نفوذ شرکتهاي چند مليتي نقش مهمتري ميتوانند در ژئوپوليتيک داشته باشند و البته حاکميت ملي در اثر به قدرت رسيدن اين بازيگران جديد نسبت به گذشته تضعيف شده و اين از تحولاتي است که در ژئوپوليتيک جنگ سرد به وقوع پيوسته است. (عزتي 1371:ف1)
عوامل مؤثر در ژئوپوليتيک
عواملي که در ژئوپوليتيک مؤثرند به دو دسته کلي عوامل ثابت و عوامل متغير تقسيم بندي ميگردند. عوامل ثابت در حقيقت همان پديدههاي طبيعي و جغرافيايي هستند و عوامل متغير که ممکن است برخي از آنها نيز منشاء طبيعي داشته باشند به دليل مطرح بودن نقش کميت در آنها، جزء عوامل متغير محسوب ميگردند. موقعيت جغرافيايي در بين عوامل ثابت و انسان در بين عوامل متغير، نقش دو قطب اصلي را در تحليلهاي ژئوپوليتيکي ايجاد ميکنند.
* عوامل ثابت ژئوپوليتيک
الف- موقعيت جغرافيايي
موقعيت، عبارت است از چگونگي قرار گرفتن يک نقطه در سطح کره زمين که خود داراي دو حالت عمومي (نسبي) و خصوصي (رياضي) است. در حالي که موقعيت عمومي در مقياس قارهاي و جهاني و يا منطقهاي خود تقسيمات ديگري دارد و از اهميت زيادي برخوردار است، موقعيت رياضي و يا خصوصي در مطالعات ژئوپوليتيکي کمتر مورد بررسي قرار ميگيرد.
امروزه جغرافيدانان سياسي براي مطالعه وضع سياسي جهان، کليه وابستگيهاي ناحيهاي، ملي و قارهاي را در نظر گرفتهاند و چهار موقعيت جغرافيايي را مورد توجه قرار ميدهند که عبارتند از:
– موقعيت محوري که در واقع همان مرکزي يا بري است.
– موقعيت حاشيهاي که همان موقعيت ساحلي است که معمولاً محل برخورد است.
– موقعيت بيروني که منطبق با شرايط جزيرهاي است و داراي نقش سرپل هاي نظامي هستند.
– موقعيت استراتژيک که تاريخ ساز است.
ب- فضا و تقسيمات آن
در ژئوپوليتيک مفهوم فضا شامل سرزمينهايي است که انسان توانسته در آن جا سکونت گزيند و يا به گونهاي در آن دخل و تصرف کند. بنابر اين قلمرو فضايي ژئوپوليتيک با توسعه و پيشرفت تکنولوژي گسترش مييابد.
فضا صحنه نمايش پديدههاي گوناگوني است که در آنجا ترکيب و تلفيق اين پديدهها به شکلهاي گوناگون، آثار متنوعي از خود بر جاي ميگذارند و در نتيجه موجب پيدايش سيستمهاي سياسي گوناگوني ميگردند.
ج- وسعت خاک
وسعت خاک بر خلاف گذشته اکنون ديگر ارزش مبنايي و تعيين کنندهاي براي مقايسه کشورها با يکديگر ندارد. در طبقه بندي کشورها از لحاظ قدرت، عوامل ديگري به ويژه سازمان اقتصادي، ويژگيهاي اجتماعي ملت نقش اساسي دارند و به همين دليل برخي از فرضيههاي ژئوپوليتيکي، مانند نياز کشورها به مساحت زياد يا فضاي حياتي، خلاف حقيقت و نادرست است.
امروز طبق اعتقاد عمومي، وسعتي ايده آل است که با توزيع جمعيت آن کشور هماهنگي داشته باشد، زيرا اگر وسعت کشور زياد ولي از جمعيت کمي برخوردار باشد، مسئله دفاع از آن کشور با مشکل مواجه خواهد شد.
د- وضع توپوگرافي
* مرزها
اساس و مبناي شکل مرزها و خط سير آنها گوناگون است و در مجموع ناشي ازتوجه به امنيت، ميراث تاريخي موافقت نامهها و درگيريهاي نظامي است، ولي در نهايت شکل هندسي مرزها زائيده تفکرات ژئوپوليتيکي خواهد بود.
شکل هندسي مرزها به سه صورت کلي قابل بحث است:
1- محدب
2- مقعر
3- مستقيم
مرزهاي محدب هميشه وسوسه انگيزند، در برخورد نظامي ايران و عراق قبل از هر چيز مرزهاي محدب، کشور ايران دستخوش آفند عراق گرديد. مرزهاي محدب موجب ميشود که در ابتدا و شروع درگيريهاي نظامي ابتکار عمل در دست کشور دارنده آن باشد و در مقابل، کشوري که از چنين امتياز مرزي برخوردار نيست سعي ميکند اين ابتکار عمل را در شروع بحران از طرف مقابل سلب کند.
* شبکه آبها
شبکه آبها از ديگر عوامل طبيعي است که طي تاريخ داراي تنشهاي گوناگوني بوده است. تا قبل از جنگ جهاني دوم شبکه آبها داراي نقش بازدارنده بودند. اما با پيشرفت تکنولوژي، امروزه رودخانهها اهميت سابق خود را از دست دادهاند. اگر چه در مقياس کوچک عملياتي تا حدي مؤثرند، به گونهاي که در طول زمان آثاري از خود بر جاي ميگذارند. مثلاً تا قبل از توسعه خطوط آهن در کشورهاي جهان، قسمت اعظم رفت و آمد و تجارت داخلي از راه رودخانهها صورت ميگرفت و همين امر در توسعه وحدت ملي به خصوص در منطقهاي که حوزه رودخانه از وسعت زيادي برخوردار بود، اهميت زيادي داشت. اگر فرانسه و آلمان را از اين نظر با هم مقايسه کنيم، به دو نمونه متفاوت بر ميخوريم. مثلاً علت تسهيل بسط و تکميل و صورت ملي در کشور فرانسه، گسترش حوزه رودخانههاي بزرگ آن کشور به شکل چتري به طرف شمال و مغرب است و ديگر اينکه همه در يک ناحيه مرکزي جريان دارند و همين ناحيه مرکزي است که کانون فعاليتهاي اقتصادي و سياسي سرزمين فرانسه گرديده است. يکي از علل عمده تأخيري که در وحدت سياسي آلمان صورت گرفته و اين کشور را با مشکلات گوناگون و متنوع روبرو ساخته شکل و جهت رودخانههاي آن است. در آلمان رودخانههاي رن، اودر، وزر و آلب همه به طرف شمال و به موازات يکديگر جارياند. مفهوم اين وضع طبيعي اين است که هيچ ناحيه و منطقه طبيعي در آلمان وجود ندارد که مرکزيتي براي منافع ملت ژرمن و ايجاد وحدت ملي آلمان باشد.
* ناهمواريها
ارتفاعات يکي ديگر از عوامل طبيعي است که تا حدي در سرنوشت سياسي کشورها مؤثر است. اساساً هرگاه مرزهاي سياسي يک کشور با سرحدات طبيعي به ويژه ارتفاعات هماهنگ باشد، شرايط پدافندي مطلوبتري براي آن کشور فراهم ميشود. اگر چه پيشرفت تکنولوژي تا حد زيادي در ارزش سياسي و نظامي ارتفاعات تغييراتي به وجود آورد، اما ارتفاعات همچنان به شکلي در مسائل ژئوپوليتيکي کشورها مؤثرند.
ارتفاعات موجب کندي حرکات زميني و محدوديت در ايجاد شبکههاي ارتباطي ميشود و اين امر بر شيوههاي اقتصادي و توليدي تأثير مستقيمي دارد. مثلاً کشوري که در يک موقعيت کوهستاني قرار گرفته، بيشتر به استقرار صنايع کوچک و سبک گرايش مييابد تا صنايع سنگين و چه بسا در مراحل تکاملي آن صنعت به درجه تخصصي برسد. چنين کشوري اگر مکمل سرزمينهاي اطرافش نباشد، علاوه بر پيشرفت و توسعه امکان درگيري نظامي کمتري برايش فراهم ميشود. شکل ناهمواريها در جابجايي هاي داخلي جمعيت و امکانات تأثير ميگذارد و موجبات بروز نابرابريها ناحيهاي و در نتيجه تقويت افکار جدايي را فراهم ميسازد. در واقع يکي از مشکلات ژئوپوليتيکي کشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا ناشي از همين وضع است.
ه- شکل کشور
عامل مهم ديگري که در سرنوشت سياسي کشورها سهم بسزايي دارد، شکل هندسي آنهاست. مقصود از شکل هندسي، فاصله نقاط سرقطرهاي يک کشور تا مرکز جغرافيايي آن است. مهمترين تأثير شکل هندسي در نحوه اعمال قدرت حکومت مرکزي بر پهنه کشور است.
صرف نظر از پارهاي جزئيات کشورها از نظر شکل هندسي به پنج گروه تقسيم ميشوند:
* کشورهاي طويل يا دراز
در اين گروه کشورهايي قرار دارند که درازي آنها تقريباً شش برابر متوسط پهناي آنها باشد؛ مانند شيلي، نروژ، سوئد و ايتاليا.
* کشورهاي دايرهاي يا مدور
شکل مدور، شکلي است که فاصله بين مرکز جغرافيايي کشور با مناطق پيرامون آن در تمام جهات تقريباً يکسان و يکنواخت باشد؛ مانند فرانسه، لهستان، سودان و بلژيک.
* کشورهاي داراي زائده يا دنباله دار
در اين حالت ممکن است بخشي از يک کشور به صورت دالان يا زائدهاي وارد خاک کشورهاي ديگر شود؛ مانند افغانستان، تايلند، زئير، برمه.
* کشورهاي پاره پاره
اين کشورها شامل دو يا چند قسمت جداي از يکديگر يا توسط آبهاي بينالمللي و يا خشکي از يکديگر جدا شدهاند؛ مانند مالزي و اندونزي.
* کشورهاي منگه اي يا محيطي
کشورهايي هستند که همه و يا بخشي از يک کشور ديگر را در خود جاي دادهاند بهترين مثال برخي از کشورهاي واقع در آفريقاي
