
بازنمایی را انجام میدهد در این روش که برای نخستین بار هاله لاجوردی در پایان نامه دکتری خود آن را به کاربست شیوهای از بازنمایی ساخته میشود و نوعی نگاه نسبت به جامعه شکل داده میشود. این سنت اخیر از دل سنت انتقادی بیرون آمده و هیچ ارتباطی با شیوهای از بازنمایی که در رسانهها مطرح است ندارد. همچنین مدل تفسیر انتقادی به مراتب دشوارتر و پیچیدهتر از مدل بازنمایی در مطالعات فرهنگی (سنت نخست) است (همان).
آنچه که باید در بررسی پایاننامههای مطالعات بازنمایی بدان توجه داشت که معمولاً این دو شیوه بازنمایی باهم آمیخته شده است، به طوری که در عمل نمیتوان دستهبندی مشخصی از پایان نامههای بازنمایی برمبنای این دو سنت به دست داد چرا که در مرز بین این دو روش قرار دارند.
موضوعات بازنمایی
کاظمی (1390) معتقد است درنقد و ارزیابی مطالعات بازنمایی باید چند پرسش کلیدی پرداخت:
1- چه موادی (میدانهای مطالعاتی) در مطالعات بازنمایی بیشتر مطالعه شدهاند؟ و چه مواردی مغفول ماندهاند؟ سریال، فیلم، خبر، میزگرد، کتاب ،رمان،کتاب ، فضای مجازی، روزنامه، فضای مجازی و یا سیاستگذاری ها کدامیک و به چه میزان میدان مطالعه بوده اند؟
2- چه موضوعاتی در بازنمایی مطالعه شده اندو به چه موضوعاتی پرداخته نشده است؟ درواقع چه موضوعاتی مد نظر بوده است؟ زنان، جوانان، سالمندان، معلولان و …
3- هر موضوع چقدر به لحاظ کمی مطالعه شدهاند؟
4- در مطالعات بازنمایی بیشتر از چه روشهایی استفاده شده است و کدام روشها محل اعتنا نبودهاند؟
5- چارچوبـهای نظری مورد استفاده در این مطالعات چه بوده و میدانهای مطالعاتی برگزیده و موضوعات منتخب بیشتر درچارچوب نظریات کدامیک از نظریه پردازان مورد بررسی قرار گرفتهاند؟
6- مطالعات انجام شده در حوزه بازنمایی به چه نتایجی دست یافتهاند؟ نتایج به دست آمده افقهای روشنی را برای مطالعات آینده پیش روی ما نهادهاند و یا تکرار یافته ها و نتایج مطالعات پیشین بوده است؟ به بیانی دیگر آیا انباشت دانش صورت گرفته است و یا حداقل پرده از ابعاد جدیدی از موضوعات مورد مطالعه سابق برداشته شده است؟
7- این شیوه از مطالعه بازنمایی که در مطالعات بازنمایی در ایران برگزیده و به خدمت گرفته شده است چه نسبتی با قدرت و مقاومت دارد؟
مطالعه نسبتاً دقیق کارهای انجام شده در این حوزه این نکته را آشکار و به بیانی محرز میسازد که مطالعات بازنمایی در ایران به لحاظ موضوعی از تنوع قابل قبولی برخوردار است، هرچند متاسفانه این نقطه قوت در میان بررسی های نه چندان تیزبینانه مخالفان و منتقدان از نظرها پنهان میماند. گروههای حاشیهای سنی (جوانان)، جنسیتی (زنان و دختران)، اقوام (قومیت کرد و ترک)، گروههایی همچون جانبازان، فرودستان در دورههای تاریخی مختلف تنها بخشی از محورهای اصلی جامعهآماری تحقیق حاضر را تشکیل میدهند. اگر مطالعات گروههای همسایه همچون ارتباطات و مطالعات جوانان و مطالعات زنان را به این آمار بیفزاییم نتایج به مراتب جالبتری نیز به دست خواهد آمد. تجربه دینی، فرهنگ سیاسی، هویت در ابعاد مختلف آن(دینی، ملی و …)، مردسالاری، خانواده، امر مقدس، زندگی روزمره، انقلاب مشروطه، جریان کشف حجاب از دیگر موضوعاتی است که دانشجویان در انتخاب موضوع برای نگارش پایاننامه در حوزه بازنمایی بدانها توجه ویژهای نشان دادهاند. موارد اخیر حاکی از آن است که در مطالعات فرهنگی ایرانی از دریچه مطالعات بازنمایی است که به گروهها، خرده فرهنگها و موضوعاتی جز گروههای حاشیهای نیز اقبال نشان داده شده است.
همانطور که رضایی (1390) اشاره کرد یک نکته بسیار مهم در موضوع شناسی مطالعات بازنمایی وجود دارد که در بسیاری از موارد از آن غفلت شده اینست که ساختارهای حاکم بر هرجامعه در تعریف گروههای حاشیهای و اقلیتها نقش اصلی را ایفا میکنند از اینرو در مطالعات بازنمایی در جوامع مختلف با موضوعات متفاوتی سروکار داریم. گروههایی که اساساً فاقد هرنوع مشروعیتی در نظام و جامعه ایرانی هستند در مطالعات بازنمایی ایرانی با روی خوش مواجه نمیشوند. همجنسخواهی و شیطانپرستی را میتوان در این دسته جای داد. اما موضوعاتی نیز همواره وجود خارجی داشتهاند که ریسکپذیری در پرداختن بدانها همچنان پایین است. فرهنگ سیاسی و صاحبان قدرت اقتصادی و سیاسی، معتادان، تبدل خواهان جنسیتی، خرده فرهنگهای مختلف جوانان از این جملهاند. بنابراین به نظر میرسد بومیبودن مطالعات فرهنگی در این بخش از مطالعات به ویژه بیشتر نمایان میشود.
الزامات مطالعات بازنمایی
کاظمی (1390) توجه به چهار حلقه را در مطالعات بازنمایی ضروری میداند این حلقه ها عبارتند از:
1- ابعاد بازنمایی؛ یکی از مواردی که در مطالعات بازنمایی همواره باید بدان توجه داشت و برآن اساس کیفیت بازنمایی را بررسی کرد درنظر داشتن سه گانه زیر در مطالعه است:
عدم بازنمایی/ بازنمایی؛ در وهله نخست باید به این سوال پاسخ داد که گروه موردنظر اعم از زنان، همجنس بازان، معتادان، طبقه پایین شهری اساساً در متن نمایش مجال حضور یافتهاند یا خیر؟
کم نمایی/ بیش نمایی؛ مرحله دوم مطالعه باید معطوف به این باشد که سوژه مورد مطالعه کمتر و یا بیشتر از حد واقع نمایش داده شده است؟
خوب نمایی/ بدنمایی؛ پس از گذر از دو مرحله فوق است که پرسش از کیفیت نمایش سوژه قابلیت طرح و پیگیری می یابد.
2- روش؛ باید توجه داشت که بازنمایی روش نیست، بلکه بازنمایی روشهای ما را مشخص میکند.
3- نظریه؛ همچنین باید توجه داشت که بازنمایی نظریه نیست و در یک مطالعه بازنمایی نباید صرفاً درباره نظریههای بازنمایی صحبت کرد. مثلاً در مطالعه بازنمایی قومیتها باید به نظریههای قومیت توجه شود.
4- پیشینه؛ لازم است که به پیشینه تحقیقها توجه بیشتری نشان داده شود چون کارهای پژوهشی ما به ادبیات تحقیق جهانی متصل نیست.
یکی از نقدهای مهمی که میتوان به مطالعات بازنمایی در ایران وارد کرد رعایت نکردن الزامات و بایستههای این مطالعات است. این ضعف زمانی بهتر آشکار میشود که فاصله میان مطالعات بازنمایی موجود و اهدافی که ادعا می کند را بسنجیم. مورد دیگر به ناکافی بودن تلاش مطالعات بازنمایی در تحقق ادعای خود برمیگردد. در توضیح نکته اول باید گفت هدف از مطالعات بازنمایی نخست آشکار و افشا کردن شیوه بازنمایی و سپس معرفی شیوههای دیگر است به گونه ای که کاربست آنها منجر به تغییر شیوه موجود شود. این تغییر از دید وی از دو راه صورت میگیرد (رضایی :1390):
– از طریق روشنفکران با انجام تحقیقات و مراجعه به سازمانهای مرتبط سعی در تغییر بازنمایی میشود.
– مورد دوم که در ایران نیز وجود ندارد به جنبشهای اجتماعی مربوط میشود. با توجه به اینکه وظیفه این جنبشها اصلاحگری است روشنفکران آکادمیک با برقراری ارتباط با این جنبشها میتوانند مسیر نتیجه بخشی این جنبشها را هموار سازند.
اما مشکل به همین جا ختم نمی شود؛ آنچه از سابقه مطالعات بازنمایی در طول چند دهه گذشته برمیآید این است که مطالعات بازنمایی برای نتیجهبخش بودن زحمات خود باید همانطور که رضایی(1390) نیز اشاره داشت به استفاده از مکانیسمهای مکمل روی آورد. تعامل با نهادهای سیاستگذار به قسمی که بنت پیشنهاد میدهد یکی از گزینههایی است که از دید ما در تغییر سیاستهای موجود قطعاً تاثیرگذار خواهد بود.
رضایی (1390) انتقاد دیگر را معطوف به انحصار و توقف مطالعات بازنمایی در ایران در سطح متن میداند. این درحالی است که بسیاری از مواردی را که در درک دقیق و جامعتر بازنمایی به کار خواهد آمد در «زمینه یا کانتکست»110 باید جستجو کرد. واکاوی سیاستهای دولت و دخالت نیروهای فرادست دیگر خود یکی از مواردی است که بیتوجهی به آنها به میزان زیادی از کیفیت مطالعات بازنمایی کاسته است. براین اساس زمانی که بازنمایی گروههای حاشیهای را مورد بحث قرار میدهیم باید به خاطر داشته باشیم که علاوه بر رسانهها نقش عواملی مثل سیاستگذاری و فضاهای شهری در ایجاد گروههای حاشیهای را هم باید ارزیابی کرد. ورود به بخش دوم لزوماً با زحمت و درسر دوچندان و ریسکپذیری همراه است اما محقق مطالعات فرهنگی در هر کسوتی ناگزیر و موظف به پشت سر نهادن مرزهای متعارف متنی است.
از نظر رضایی (1390) سطوح مطالعات بازنمایی میتواند حداقل سهگانه باشد و در مطالعه بازنمایی به یکی از این سطوح که سطح مقدماتی است بیشتر توجه نشان داد. این سطوح سهگانه را اینچنین توصیف می توان توصیف کرد:
در سطح اول میتواند دغدغه اصلی این باشد که چه کنیم که به هم آزار نرسانیم؟ در این سطح باید بحثها ناظر بر این باشد که چه کنیم درد و رنج جاری کمتر شود.
سطح دوم این است که چه کنیم همدیگر را به رسمیت بشناسیم؟ ممکن است کاری به کار هم نداشته باشیم ولی همدیگر را به رسمیت نشناسیم، عدم به رسمیت شناختنها خود در مواقعی منجر به محنت و رنج در زندگی میشود.
در سطح سوم باید به این سوال پاسخ دهیم که چگونه مراقب هم باشیم؟ اگر مطالعات فرهنگی مسئولیت و تعهد اجتماعی برای خودش متصور نشود سطح سوم اتفاق نمیافتد. او مرز میان میان سلطه و بیتوجهی بسیار باریک است؛ بنابراین مردم خود، نقطه عزیمت خوبی برای کار مطالعات فرهنگی محسوب میشوند.
یکی از مهمترین نکاتی که در نقد مطالعات بازنمایی همواره بدان اشاره می شود این است که غالب مطالعات انجام شده در ایران در سطح ارائه گزارشهایی کمی از وضعیت بازنمایی یک گروه یا موضوع در متون مورد بررسی متوقف شده است. گروهی مثل زنان، اقوام، جوانان و الی آخر در رسانهها به چه میزان و چگونه نمایش داده شدهاند. این درحالی است که همانطور که رضایی (1390) تاکید می کند مشخص کردن حالت مطلوب مطالعه بازنمایی، منوط و مستلزم شناخت و درک سطوح نقد مطالعات فرهنگی درک است تا امکان سنجش بازنمایی صورت گرفته فراهم گردد. توجه به این مسئله که اساساً گروههای مورد بحث در متن رسانهای در چه روابطی نمایش داده می شوند نمونه دیگر از بایستههایی است که در مطالعات بازنمایی ایرانی محل اعتنا نبوده است. بنابراین مشخص کردن سطوح نقد مطالعات فرهنگی در ایران و بررسی وجود یا عدم وجود چشم اندازی برای مطالعات بازنمایی خود میتواند در تدوین معیاری برای سنجش کاربردی بودن مطالعات فرهنگی مفید واقع شود.
نپرداختن به دریچهها و منظرهایی که میتوان از آنها برای صحبت کردن و به نمایش گذاشتن استفاده کرد محل بحثی دیگر است. محدود شدن به افشای صرف شیوههای طبیعی نشان دادن روابط موجود، ارزیابی مقایسهای را غیرممکن می سازد. درواقع نادرستی و انحراف شیوه موجود در مقایسه با سایر شیوههای نگریستن بایستی مشخص گردد. این روش به ارائه راهبردهایی مشخص در جهت اصلاح و بهبود شیوههای نگریستن نیز میانجامد.
یکی از ضعفهای اصلی مطالعات بازنمایی در تهیشدن از بار انتقادی آن است. درحالی که همواره یکی از مهمترین ممیزههای مطالعات فرهنگی در وجه انتقادی و موضعگیریهای سیاسی آن نهفته است.
پیشنهاد مهمی که کاظمی همواره در سخنرانیها و جلسات کلاسی مختلف از آن سخن گفته کنار گذاشتن درک تک بعدی از گروه های حاشیه ای، و چندگانه دیدن آنهاست. درواقع وی توجه ما را به این امر معطوف میسازد که در مطالعات بازنمایی اقلیتها و در پهنهای گستردهتر مطالعات فرهنگی گروه های حاشیهای رسیدن به درکی چندبعدی باید مطالعه عمیق تر و پیچیده تر بازنمایی را در دستور کار خود قرار داد و یکی از مهمترین ابزارهای تحقق آن، تجهز خود به نگاهی اصطلاحا تقاطعی111 است. دستاورد مهم پیشنهاد اخیر آن خواهد بود که ترکیبی از ابعاد مختلف حاشیهای بودن را در هنگام مطالعه سوژه درنظر داشته باشیم. مثال بارز این نگاه در ترکیب زن شهرستانی طبقه پایین خانه دار کرد به خوبی نمود می یابد. در این مثال ما با ابعاد مختلفی از حاشیهای بودن جنسیتی (زن در مقابل مرد) شهرستانی (در مقابل تهرانی)، طبقه پایین (درمقابل طبقه متوسط و بالا) و قومیتی (قومیت کرد در برابر
