
پیشرفت، عادت به کار کردن و توجه به وظایف. اگر چه خانواده ها در آموزش این مهارت ها به کودکان با هم تفاوت دارند، اما نتایج کار بعضی از خانواده ها در ایجاد مهارت ها و توانمندی های دیگر قابل توجه و بررسی است. نتایج بسیاری از تحقیقات نشان می دهد که بخش بزرگی از تغییرات پیشرفت درسی به ویژه تغییرات توانایی های کلاسی کودکان ناشی از تفاوت های محیط خانواده است (ملک مکان، 1378). اگر چه مختصات خانواده از ابعاد گوناگونی چون ساختار ارزشهای حاکم، نحوه انتظارات و توقعات والدین، روشهای تربیتی، پایگاه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، حجم و تعداد فرزندان، شخصیت و منش والدین، روشهای تربیتی، پایگاه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می تواند بر عملکرد تحصیلی فرزندان تأثیر مثبت داشته باشد. به طور خلاصه، محیط خانواده در ایجاد پاره ای از ویژگی های کودک که برای یادگیری های بعدی وی در آموزشگاه نقش تعیین کننده دارند، هم از جنبه مثبت و هم از جنبه منفی تأثیر بسیار زیادی دارند (سیف 1386). در یک تحقیق 85% از موفق ترین دانش آموزان، اولیای خودشان را الهام بخش در کارهای مدرسه دانسته اند، بنابراین در اکثر موارد همکاری تشریک مساعی والدین است که دانش آموزان موفق به وجود می آورد. اگر چه ممکن است دیگر اعضای خانواده بر پیشرفت دانش آموزان تأثیر بگذارند اما به نظر می رسد که طرز تفکر و گرایش مثبت والدین به مدرسه مهمترین عاملی است که در موقعیت یا شکست تحصیلی دانش آموز اثر می گذارد(سیف 1386).
ارزشها و انتظارات والدین و عملکرد تحصیلی
تلاشهای کودک برا ی موفق شدن تحت تأثیر ارزشهای دستیابی، انتظار توفیق، استنباطی که از توفیق خود دارند و علت یابی های آنان است. والدین از طریق بالا بردن انتظارات معقول خود، می توانند عملکرد تحصیلی کودکان خود را به سطح برتر سوق دهند. در مطالعه ای که در این زمینه در دانشگاه میشیگان درباره موفقیت در ریاضیات انجام پذیرفت، معلوم شد ارزشی که والدین برای قلمروهای مختلف قائلند، ارزشهای فرزندان را تحت تأثیر قرار می دهند. در ضمن ادراک والدین از توانایی های فرزندان در احساس کارآیی و انتظارات آنها تأثیر مستقیم دارد. انتظار کودکان از موفقیت به انتظار والدینشان بیشتر بستگی دارد تا عملکرد خودشان. ظاهراً استنباطی که والدین از تواناییهای فرزندنشان دارند، مستقیماً در اعتماد به نفس کودکان و میزان موفقیت آنها تأثیر می گذارد. همچنین والدین در شکل گیری نگرش کودکان تأثیرگذار می باشند. مهمترین نقش آنها در زمینه عملکرد تحصیلی فرزندان ایجاد محیطی روانی – عاطفی آرام و مساعد، فراهم نمودن کتاب های غیردرسی و وسایل آموزشی است (بیابانگرد، 1378).
عوامل موثر بر عملکرد تحصیلی
سالهای متمادی است که محققان و پژوهشگران تعلیم و تربیت و روان شناسان اجتماعی مطالعات فراوانی در مورد عوامل مؤثر بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان انجام داده و همیشه در نظر آنها بوده است (محمدی باغملایی، 1374)، چرا که عملکرد تحصیلی موضوعی است که به خصوص در حال حاضر مورد توجه تمامی کشورهای جهان است و هر ساله مقدار زیادی از بودجه جوامع صرف تحصیل کودکان و نوجوانان می شود و پژوهش های زیادی به بررسی عوامل مختلفی که می تواند بر عملکرد تحصیلی تأثیر داشته باشد، عواملی مانند: خانواده، محیط زندگی، مدرسه و برنامه های آموزشی اختصاص یافته است (بیابانگرد، 1378).
مطالعه عوامل مؤثر بر عملکرد تحصیلی مسأله پیچیده ای است، که چرا که پیشرفت عنصری چند بعدی است و به گونه ای ظریف به رشد جسمی اجتماعی، شناختی و عاطفی دانش آموزان مربوط است. در گذشته بسیاری از پژوهشگران بروی تأثیر توانایی های ذهن و شناختی بر عملکرد تحصیلی تأکید می کردند.
مککلهلند84 نخستين كسي بود كه با همکارانش دربارهي ماهیت و اندازهگیری انگیزهي پیشرفت مطالعه کرد. وی شرایط اجتماعی را در ایجاد انگیزهي موفقیت دخیل میداند که برخی از آنها عبارتند از:
1ـ آموزش در خانواده: مککلهلند مهمترین آموزش در خانواده را آموزشی میداند که صفاتی نظیر استقلال فردی، کنترل خویشتن، بلندپروازیهای خاص و اعتمادبهنفس را در کودکی تقویت نماید. بهنظر وی، درجهي انگیزهي موفقیت، یکبار برای همیشه در کودکی ثابت میشود و پس از آن دیگر تغییری نمیکند.
2ـ طبقهي اجتماعی والدین: بهنظر مککلهلند، طبقهي اجتماعی، انگیزهي موفقیت را تحت تأثیر قرار میدهد و این انگیزه در طبقهي متوسط بیشتر از سایر طبقات است.
3ـ تحرک اجتماعی: در افراد و گروههایی که گرایش به تحرک اجتماعی دارند، انگیزهي موفقیت بیشتر دیده میشود.
4ـ ایدئولوژی: عامل دیگری که مککلهلند به آن توجه داشته، تأثیر تعيير ایدئولوژی بر انگیزهي موفقیت است. وی این مسأله را در زمینهي پیدایش مذهب جدید، ایدئولوژی مذهبی بازسازیشده، ناسیونالیسم و… مطرح میکند (روشه، 1370).
«باری سوگارمن85» (1970) جامعهشناس بریتانیایی، برخی از جنبههای خردهفرهنگهای طبقهي متوسط و کارگر را، مستقیماً به عملکرد تحصیلی افتراقی ربط میدهد. وی در مورد وجود افتراق در نگرش و دیدگاه بین دو طبقه، تفسیری ارايه میدهد و بر آن است که بهطور عمده، ماهیت مشاغل یدی و غیریدی است كه موجب این تفاوتها میشود. بسیاری از شغلهای مربوط به طبقهي متوسط، فرصتی برای پیشرفت مستمر در زمینهي درآمد و مقام به همراه دارند. این امر، مشوق برنامهریزی برای آینده میشود. بهعنوان مثال: صرف وقت، انرژی و پول برای کارآموزی، به منظور برخورداري از موقعیتهای بالای شغلی، از آنجمله است. همچنین، بسیاری از مشاغل مربوط به افراد یقهسفید، درآمد کافی برای سرمایهگذاری در آینده فراهم میکنند. در مقایسه، مشاغل طبقهي کارگر، نسبتاً با سرعت به حد نهايی درآمد میرسند. در این مشاغل، انتظار برای ترقی کمتر است و درآمد کافی برای سرمایه گذاری وجود ندارد. افزون بر این، امنیت شغلی در اینگونه مشاغل کم است. کارگران ساده، در مقایسه با کارکنان یقهسفید، با احتمال بیشتری اخراج میشوند.
یکی از عواملی که ممکن است بهعنوان شاخص طبقهي اجتماعی بهکار برده شود، میزان درآمد است؛ زیرا، این شاخص، رابطهي نسبتاً نزدیکی با موقعیت اقتصادی خانواده دارد. بهعبارت دیگر: نهتنها فقر اثر مستقیمی را بر کیفیت زندگی خانواده، سوء تغذیه، بیماری و… دارد؛ بلکه بر روابط خانوادگی و الگوهای فرزندپروری نیز اثر غیرمستقیم دارد (شریفیان، 1381).
دومین عاملی که بهعنوان شاخص طبقهي اجتماعی بهکار گرفتهشده، سطح تحصیلات است. در بسیاری از تحقیقات، از سطح تحصیلات والدین برای نشاندادن طبقهي اجتماعی استفاده شده است. در اینخصوص، بایستی اشاره نمود که مطالعات مختلف در ایران نشان داده است که سواد پدر – بهطور اخص- بهترین معیار تعیینکنندهي محیط فرهنگی و اجتماعی خانواده است و میتواند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بر توانايیهای ذهنی فرزندان اثر بگذارد. سومین عاملی که بهطور گستردهای در تحقیقات اخیر بهعنوان شاخص طبقهي اجتماعی بهکار رفتهاست، شغل والدین میباشد. اگر چه تعریف طبقهي اجتماعی، بهعنوان موقعیت شغلی یا بهعنوان شاخصی از طبقهي اجتماعی ممکن است مورد انتقاد قرار گیرد؛ ولی میتوان گفت که این شاخص رابطهي نزدیکی با درآمد و منزلت یا موقعیت اجتماعی دارد. بههرحال، پیوستگی شغل با درآمد و منزلت اجتماعی – بهعنوان دو جنبهي اصلی طبقهي اجتماعی- این شاخص را، شاخص مناسبتري نسبت به ساير شاخصهای طبقهي اجتماعی درآورده است (ساعی، 1377).
در اين ميان، خانواده شرایطی را فراهم میآورد که بتواند در زندگی تحصیلی فرزندان نقش اساسی داشته باشد. تجارب خانوادگی، میتواند در عملکرد تحصیلی فرزندان مؤثر باشد و از اینرو در زندگی بعدی او اثر بهسزایی دارد. ازجملهي این تجارب، میتوان به از هم گسستگی خانواده، رفتار اقتدارگرایانه، سطح سواد و درآمد والدین اشاره نمود. والدینی که در مواجهه با فرزندان رفتاري خشن و غیردوستانه برميگزينند؛ غالباً به سرزنش و اهانت و تنبیه فرزندان خود تمایل دارند و والدینی که از فرزندان خود مسؤولیت نمیخواهند معمولاً نظم و قاعدهي خاصی را در تربیت فرزندان خود دنبال نمیکنند.
مادران بر روی تحصیل و انتخاب شغل دخترانشان تأثیري قوی دارند؛ اما، مادرانی که از طبقهي اقتصادیاجتماعی پایینی هستند و نسبت به آینده ناامید و از زندگی خود نيز ناراضی و پریشانخاطر هستند؛ معمولاً با دخترانشان در مورد آموزشعالی و حرفهي مناسب زیاد صحبت نمیکنند؛ در نتیجه، چنین دخترانی حتی وقتی که در دبیرستان معدل خوبی هم دارند، معمولاًٌ به ترک تحصیل خود فکر میکنند (به نقل از عارفی، 1383).
محیط خانواده، عامل ديگري است كه بر عملکرد تحصیلی فرزندان مؤثر است. اندرسون (2005) در مطالعات خود راجع به فرایند اجتماعیشدن خانواده، به این نتیجه رسیده است که تعداد بیشتری از متغیرها، مربوط به محیط خانواده بوده و درعینحال در عملکرد تحصیلی فرزندان مؤثرترند؛ اين متغيرها عبارتند از: پافشاری خانواده برای پیشرفت فرزندان، تلاش خانواده، علایق هوشی خانواده و عادات کاری خانواده. سطح سواد والدین و مشکلات خانوادگی نيز از دیگر عوامل خانوادگی است كه بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان مؤثر میباشد (شریفیان، 1381).
سازماندهی ساختاری و اجتماعی محیط آموزشی، بر خوداثربخشی و کارآیی و درنهایت بر عملکرد دانش آموزان مؤثر است. مدلهای مفهومی مربوط به پیشرفت علمی دانش آموزان، نشاندهندهي آن است که بایستی کمّیت و کیفیت تعاملات دانش آموزان با مدرسه، میزان مسؤولیتهای بیرونی دانش آموزان، مقدار و نوع حمایت مالی، ارزیابی دانش آموزان از امکانات علمی و ساختار دانشکده و زمینههای اقتصادی اجتماعی آنان توجه شود.
تحقیقات انجامگرفته نشان دادهاست که وضعیت اقتصادی خانواده نیز در موفقیت دانش آموزان مؤثر است؛ بهخصوص در خانوادههایی که در آنها، فراگیر، مجبور باشد علاوه بر تحصیل، به کارهای جانبی نیز بپردازد (احمدی، 1374). سطح آموزش و شغل والدین، ممکن است درآمد پایین خانواده را بیان کند. نتایج تحقیقات، حاكي از آن است که منزلت و موقعیت اقتصادیاجتماعی والدین (شغل و سطح آموزش) با انگیزش عملکرد تحصیلی و موفقیت تحصیلی، رابطه داشته است (ترنر86، 2005). همچنین نتایج تحقیقات پیشین، نشان داده است که انگیزهي پیشرفت و علاقه به رشتهي تحصیلی، با عملکرد تحصیلی دانش آموزان رابطه و همبستگی مثبتی داشته است (سیف، 1386).
پیاژه با تبیین تحول ذهن با این فرض که فرایند تفکر در نوجوانی و بزرگسالی به لحاظ کیفی با فرایند تفکر در دوران کودکی تفاوت دارد و نیز با تأکید بر ساختار تفکر و نه محتوای آن، جریان رشد شناختی را در طی چهار مرحله (حسی- حرکتی – پیش عملیاتی، عملیاتی عینی و عملیات صوری) تبیین می کند که ترتیب عبور از این مراحل برای همه افراد یکسان است. پژوهش ها نشان می دهند که بین رشد شناختی، و پیشرفت در مدرسه رابطه وجود دارد. به این صورت که دانش آموزان دارای رشد ذهنی بالاتر از پیشرفت بهتری در مدرسه بر خوردارند. اما دانش آموزانی که از لحاظ رشد شناختی در مرحله عینی قرار دارند، تنها 30 درصد از مفاهیم سطح عملیات عینی را درک می کنند و تقریباً قادر به درک هیچ یک از مفاهیم انتزاعی نیازمند به استدلال صوری نیستند. پژوهشهای بسیار دیگری نشان داده اند که هوش و سطح توانایی دانش آموزان در پیش بینی موفقیت تحصیلی در مدرسه از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است. اما به مرور زمان مشخص شد که هر چند توانایی های ذهنی و شناختی تا اندازه ای با عملکرد تحصیلی رابطه دارند و تا حدود زیادی عملکرد تحصیلی را پیش بینی می کنند، اما تنها کلید پیش بینی موفقیت تحصیلی نیستند (اقدم و گدازگر، 1382).
به همین دلیل محققان در سالهای اخیر متوجه یک سری از عوامل غیرشناختی شده اند که میتوانند در عملکرد تحصیلی و به طور کلی موفقیت مؤثر باشند. این محققان در تبیین اهمیت عوامل غیرشناختی در موفقیت، به نتایج قابل ملاحظه
