
موافق با دليل عقل تأويل ميبرند و اگر محملي براي آن نبود (بنا به نظر برخي) روايت مخالف با حكم صريح عقل را تأويل ميكنند و يا به بيان ديگر علم آن را به اهلش وا ميگذارند.»212
در قسمت قبل موضع مدل پاد درباره اين مسأله گذشت؛ طراحان اين مدل در توليد علوم انساني اسلامي، به صراحت ابراز داشتند كه پيش فرض آنها در توليد دانش ديني، نقص و بي كفايتي علوم موجود و به تعبيري تعارض آنها با آموزههاي دين نيست بلكه اين مدل راههاي دست يافتن به حقايق عالم را منحصر به فرايند، منابع و روشهاي رايج نميداند. اين قرائت از علم ديني، ضمن احترام به دستاوردهاي دانش امروز و حتّي بهره گرفتن از آنها در مراحلي، مدّعي وجود راهها و روشهاي ديگري در كشف واقعيت است.213
آقاي بستان يكي ديگر از موافقان علم ديني در ايران، ضمن تقسيم انگيزهها و عوامل طرح و بسط انديشه علم ديني به سه دسته معرفتي، اخلاقي و ديني و نيز بيان اين مطلب كه انگيزه عدهاي از صاحب نظران مسلمان از طرح انديشه علم ديني، دفاع از آموزههاي ديني در برابر دعاوي ناموجّه علوم جديد بوده است، نقصان علوم تجربي موجود را ناتواني آنها از احاطه بر همه عوامل طبيعي دخيل در پديدهها ميداند. او در اين باره معتقد است:
«علم تجربي در بهترين حالت به درك وجوهي از واقعيت نايل ميشود، امّا درك همه وجوه واقعيت طبيعي حتّي اگر ممكن باشد، معمولاً دور از دسترس است؛ بدين لحاظ، علم ديني ميتواند در مواردي اين نقيصه را نيز برطرف كند و وجوه ديگري از واقعيت و بخشي از عوامل طبيعي دخيل در پديدهها را كه از نگاه عالمان تجربي مخفي مانده آشكار سازد.»214
دكتر خسرو باقري يكي ديگر از مدافعان علم ديني، در كتاب مهمّش، هويّت علم ديني، از تعارض علوم انساني موجود با آموزههاي ديني، به عنوان انگيزه يا پيش فرض توليد علوم انساني اسلامي سخني نگفته است بلكه ايشان در جاي ديگر به صراحت ابراز ميدارد: «به وجود آوردن علمهاي ديني، نه به منزله دفاع از دين، بلكه صرفاً از آن رو است كه ما ميخواهيم كار و بار علم را گسترش دهيم.»215
بنابراين غالب مدافعان و موافقان علم ديني در ايران، تعارض علوم انسانی موجود با آموزههاي دين درباره انسان را، پيش فرض و دليل روي آوردن به توليد علوم انساني اسلامي نميدانند و به نظر ميرسد از تعارض مذكور به عنوان پيش فرض توليد علوم انساني اسلامي، نميتوان دفاع كرد. لذا از اين جهت حق به جانب آقاي ملكيان است ولي همانگونه كه ملاحظه گرديد اغلب مدافعان علم ديني در ايران تعارض مذكور را پيش فرض توليد علوم انساني اسلامي نميدانند تا اشكالي از اين لحاظ متوجّه آنان گردد.
آقاي ملكيان در بخشي از انتقادشان بر پيش فرض مذكور، پس از ذكر اين مطلب كه اگر ظواهر آيات و روايات با مستقلّات عقليه ناسازگار بود، بايد از ظاهر آنها دست كشيد، مينويسند: «اين از لحاظ معرفت شناختي بدان معناست كه حتّي در معلومات بشر هم گاه چنان صلابتي وجود دارد كه اگر ميان آن و سخن خداوند ناسازگاري بود بايد سخن خدا را تغيير داد، منتها ظاهر را نه نص را.»216 درباره اين عبارت آقاي ملكيان، (باتوجه به اينكه ايشان در مباحث خود مشي تحليلي دارند و عنايت خاصي به ايضاح مفاهيم و درست به كار بردن كلمات مبذول ميدارند)، لازم است اشاره شود، درست است كه اصوليان معتقدند در صورت تعارض مستقلّات عقليّه با ظواهر آيات و روايات، مجازيم از ظاهر آنها دست برداريم «امّا حاشا كه مراد آنان از اين ديدگاه، تغيير سخن خداوند باشد! زيرا بسيار واضح است كه اصوليان براساس مبناي قويم ملازمه ميان حكم قطعي عقل و حكم شرع به چنين امري مبادرت ميورزند، امّا نه از باب صلابت معلومات بشري، تنها از آن حيث كه بشرياند، بلكه از آن جهت كه با حكم شارع ملازمه دارند و قانون ملازمه به صورت برهاني از قبل ثابت است و در غير اين صورت به هيچ رو، مجوّز چنين كاري را صادر نميكردند. در واقع با اين مبنا، اصوليان معتقدند كه در چنين فرضي كشف ميشود كه حكم واقعي خداوند، همان است كه عقل مستقل ميگويد و ظاهر نقل معارض، حكم خداوند نيست.»217 به احتمال قريب به يقين مراد آقاي ملكيان نيز همين توضيحي است كه بيان شد و مقصود از اين اشاره و تذكّر، تنها توجّه دادن به دقيق نبودن عبارت مذكور بود كه اعتراض برخي علما را در پي داشته است.218
4. امكان علم ديني
آقاي ملكيان در انتقادهايشان بر علم ديني، سه معنا و تصوّر از علم ديني را مطرح و نقدها و ايرادهايي به هريك وارد مي كنند و نتيجه ميگيرند اين معاني از علم ديني امكان تحقّق و وقوع ندارند. نكته جالب و قابل توجه آن كه ايشان در جايي تصريح ميكنند:
«صرف عدم موفقيّت برخي از كوششهايي كه در جهت ديني سازي و اسلامي سازي علوم و معارف بشري انجام گرفته است، دالّ بر عدم امكان تأسيس علم ديني و اسلامي نيست؛ زيرا صرف عدم وقوع يك امر دلالت بر عدم امكان آن نميكند.»219
در اين قسمت آن سه معنا و تصوّر از علم ديني كه ايشان مورد انتقاد قرار دادهاند، مطرح و انتقادهاي ايشان، سنجش و بررسي ميگردد.
الف) تصحيح علوم موجود
ايشان به صورت بسيار مختصر و گذرا اين معنا از علم ديني را اينگونه گزارش ميكنند: «شايد مراد از اسلامي كردن علوم اين باشد كه آنچه را در يكايك علوم عقلي و تجربي و تاريخي گفته شده است بر قرآن و روايات معتبر عرضه كنيم و از آن ميان هرچه را قرآن و روايات معتبر تصديق كردهاند، بپذيريم و بقيّه را وازنيم يا هرچه را قرآن و روايات معتبر تكذيب كردهاند وازنيم و بقيّه را بپذيريم و در هر صورت، مجموعه آنچه ميپذيريم يك علم اسلامي به حساب آوريم.»220ايشان پس از گزارش اين قرائت و معنا از علم ديني، انتقادهايي را بر آن وارد ميكنند كه عبارت است از:
«اولاً: چگونه اثبات ميكنيد كه كس يا كساني كه قرآن و روايات معتبر از آنان صدور يافتهاند در مقام بيان حقايق عقلي و تجربي و تاريخياي كه در علوم كشف ميشوند، بودهاند و يا اين حقايق را بيان كردهاند؟ (مسأله هرمنیوتيكي)؛ ثانياً: آنچه در فرآيند مذكور، ردّ يا قبول ميكنيد صرفاً بدين دليل ردّ يا قبول ميكنيد كه قرآن و روايات معتبر آن را تكذيب يا تصديق كردهاند يا علاوه بر اين بر اساس شيوههاي استدلال و معيارهاي ردّ و قبول خود آن علم نيز كار خودتان را توجيه معرفتي ميكنيد؟ درصورت اول، خروج از طور بحث كردهايد و سخنتان براي هيچ يك از عالمان آن علم اعتبار ندارد و در صورت دوم، رجوعتان به قرآن و روايات معتبر بيهوده بوده است. ثالثاً: به جاي آنچه ردّ ميكنيد چه رأي ديگري ميآوريد؟ و از كجا ميآوريد؟ علم نميتواند بدون رأي و نظريّه روزگار بگذراند … رابعاً: اين كار سلبي، شما را در موضعي صرفاً انفعالي قرار ميدهد. به تعبير ديگر، با اين فرآيند نميتوان سبب ساز پيشروي علوم شد، بلكه فقط ميتوان از علي الإدعا، كژروي علوم جلوگيري كرد. خامساً: مشتريان اين علم كيانند؟»221
نقد و سنجش
با صرف نظر از مناقشه در برخي انتقادهايي كه ايشان مطرح كردند، ميتوان گفت اين معنا و قرائت از علم ديني مورد قبول و تأييد غالب موافقان علم ديني در ايران نيست و در حال حاضر شايد نتوان موافقي يافت كه مدافع اين معنا و قرائت از علم ديني باشد. غالب موافقان علم ديني در ايران متفطّن و متوجّه ضعف و ناكارآمدي اين معنا و قرائت از علم ديني بودهاند و برخي از آنها صراحتاً به نقد آن پرداختهاند که به نظر ميرسد نقدهاي آنها قابل قبولتر از برخي انتقادهاي آقاي ملكيان باشد.
دكتر خسرو باقري از اين معنا و قرائت از علم ديني با عنوان رويكرد تهذيب و تكميل علوم موجود نام ميبرد. به باور او اين رويكرد تلاش ميكند با نظر به انديشه اسلامي، علوم موجود را از ناخالصيها و انحرافات بپيرايد و احتمالاً بخشهايي نيز به آن بيفزايد.222 دكتر باقري اين قرائت از علم ديني را در معرض اين مخاطره ميداند كه وحدت و يكپارچگي نظريههاي علمي را كه در فرضيهها، روشها و يافتههاي آنها جلوهگر ميشود، ناديده بگيرد.223 او چند ايراد اساسي را متوجّه اين قرائت از علم ديني ميداند224: بوجود آوردن مجموعههاي ناهمساز، تطبيق تكلّف آميز، احساس بي نيازي كاذب و وهن اسلام كه شرح و توضيح هريك در فصل اول، بخش مباحث مقدماتي، گذشت.
طرّاحان مدل پاد نيز با تفكيك قائل شدن ميان تعبير «دانش ديني يا اسلامي» و تعبير «ديني سازي يا اسلامي سازي علوم»، از قرائت مورد بحث با تعبير دوم ياد ميكنند و معتقدند: «عملي بودن ديني يا اسلامي سازي معرفت يا دانش … به طور جدّي با ترديد و تأمّل مواجه است؛ زيرا دانش كه در بستري خاص و با فرآيند، منابع و روشهاي ويژه و به تعبير علمي مورد نظر ما در يك پارادايم مختص خود، پديد آمده، چگونه ممكن است رنگي به خود گيرد كه از جايي ديگر آمده و هيچ سنخيتي با آن ندارد و ثبوتاً حاكي از فرايند و روشها و منابع خاصي است … به نظر ميرسد نظريّه ديني يا اسلامي سازي علوم بدون توجه كافي به اين مباني و فرايندها اظهار شده و نشان از نوعي تسامح در اهتمام به چيستي و چگونگي ساختار و مكانيسم توليد دانش دارد.»225
بايد پذيرفت اين قرائت از علم ديني در سطح جهان اسلام و در ايران طرفداراني داشته و شايد دارد امّا در بين موافقان و مدافعان مطرح و جدّي علم ديني در ايران كه در اين نوشتار از آنها ياد شده است، كسي مدافع اين معنا و قرائت از علم ديني نيست.
ب) تأسيس علوم جديد
آقاي ملكيان در توضيح دومين معنا و قرائت از علم ديني كه در ادامه به انتقاد از آن ميپردازد، مينويسد:
«شايد مراد از اسلامي كردن علوم اين باشد كه با رجوع به قرآن و روايات معتبر كاري ايجابي ميكنيم، يعني هريك از علوم را از نو پديد ميآوريم. به جاي اينكه براساس كتاب و سنّت به غلط گيري و تصحيح علوم موجود و اخذ و اقتباس از آنها مشغول شويم، بر همان اساس طرحي نو در مياندازيم و علوم جديدي را پي ميريزيم. مواد خام براي تأسيس و ايجاد علوم جديد نيز در كتاب و سنّت كم نيست. مگر نه اين است كه في المثل شيخ انصاري فقط با استفاده از چند آيه و حديث همه موضوعات مربوط به بيع و خيارات بيع را تدوين كرد و همه مسائل ذي ربط به اين مبحث را حلّ كرد و كتاب حجيم و قطوري پديد آورد؟ آنچه كم است فقط عزم و همّتي همانند عزم و همّت شيخ انصاري است كه از دل كتاب و سنّت علم اقتصاد اسلامي، جامعه شناسي اسلامي، روانشناسي اسلامي و حتّي زيست شناسي و شيمي و فيزيك و رياضيات و منطق و … اسلامي استخراج كند.»226
ايشان در چند جا از مباحث شان در باره علم ديني، به طور مفصّل به انتقاد از اين معنا و قرائت پرداختهاند كه مجموع آن انتقادها در اينجا مطرح ميگردد.
انتقاد اول
اولين انتقاد ايشان به اين معنا و قرائت از علم ديني آن است كه «چه دليلي داريد بر اينكه مقصود كتاب و سنّت بيان حقايق عقلي و تجربي و تاريخي است؟ ظاهراً بر اين مدّعا دليلي نيست، بلكه بر خلاف آن ميتوان اقامه دليل كرد و گفت كه رجوع به كتاب و سنّت، وجود چنين حقايقي را به حدّي كه براي تأسيس صدها رشته علمي كفايت كند، تأييد نميكند … استشهاد به كار شيخ انصاري نيز گرهي از كار نميگشايد، چون با قطع نظر از اينكه در متدولوژي وي نيز جاي چون و چرا هست، نميتوانيد كار خودتان را به كار وي قياس كنيد؛ زيرا جاي اين احتمال هست كه از دل كتاب و سنّت همه احكام بيع و خيارات بيع و حتّي همه احكام فقهي، قابل استخراج باشند امّا حتّي يك حكم رياضي يا اقتصادي قابل استخراج نباشد، علي الخصوص با توجّه به اينكه احكام فقهي در حوزه علوم دستورياند و احكامي كه شما در صدد استخراج آنهاييد همه به حوزه علوم توصيفي تعلّق دارند.»227
ايشان در جاي ديگر به بياني متفاوت از آنچه گذشت به ذكر اين انتقاد ميپردازد. او در اين باره مينويسد:
«برأي العين ميبينم كه در متون مقدّس ديني و مذهبي ما … موادّ خام لازم براي پديد آوردن علم ديني وجود ندارد. آشنايي بسيار اجمالي و اندك با حتّي يكي از هزاران شاخه علوم و معارف بشري، هر شخص منصفي را به اعتراف به كمبود و حتّي عدم مواد خام لازم براي تأسيس يك علم و معرفت ديني
