
خانواده ای بسته به لحاظ فرهنگی رشد میکند دردرک و دریافت موسیقی و یا جایگاه اجتماعی موسیقی بافردی که در مقابل درخانواده ای متوسط وبه لحاظ فرهنگی باز رشد میکند تفاوت بسیار دارد. از سويي ديگر نظريه دريافت تا حد زيادي به ايده مخاطب فعال نظر دارد، بر اساس اين ديدگاه مخاطبان ،مصرف كنندگان منفعل در جريان هاي رسانهاي و ارتباطي نيستند و در فرآيندي دو جانبه تاثير ميگذارند و تاثير ميپذيرند. .معمولا از استوارت هال به عنوان پيشگام اين نظريه نام برده ميشود . براساس نگاه او مخاطب ميتواند پيام را بر اساس ذهن و تجربه زيست شده خود دريافت كند هرچند كه سير تكامل در اين زمينه نظريه هاي مخاطب از مخاطب منفعل(آنطور كه آدورنو در دهه 1394 از آن نام ميبرد ) به سمت مخاطب فعال و معناسازي خلاقانه حركت كرده است(كوثري،1391). درواقع تحليل دريافت بر نقش فوق العاده«خواننده» در فرآيند رمزگشايي متون رسانهاي تاكيد ميكند. اين رويكرد پيوسته چهرهاي انتقادي دارد و مدعي قدرت و توان مخاطبان براي مقاومت در برابر معاني مسلط يا سلطه جويانه رسانه هاي جمعي و سست كردن آنهاست(مك كوايل ،1994، به نقل از مهدي زاده،1388: 71) به نظر هال توليد كننده متن يا اثر آنرا بر اساس منافع و خواست خود رمزگذاري ميكند اما مخاطبان آنرا بر اساس موقعيت اجتماعي، ويژگي هاي فردي و ذهنيت خودرمزگشايي ميكند . براساس اين ديدگاه فرآورده هاي فرهنگي و رسانهاي در مرحله مصرف،استفاده يا مطالعه به شيوه هاي پيش بيني نشده و پيش بيني ناپذير گزينش،حذف،تعبير و باز سازي ميشود… و در همين بازسازي ها و معنا سازي هاست كه عنصر مقاومت در مقابل فرهنگ مسلط نمايان ميشود(همان) بنابر اين همين طور كه مخاطبان مختلف ميشوند ،خوانش ها و رمزگشايي ها نيز متفاوت ميشوند . بنابر اين در تحقيق حاضر نقش شنونده موسيقي محلي مهم است به طوريكه به نوعي معناي متن موسيقي را ميسازد .اگرچه پديد آورنده اثر موسيقايي پياميمتفاوت ،و با خواست خود را رمز گذاري ميكند اما مخاطب موسيقي با توجه به سن ،جنس موقعيت طبقاتي و اجتماعي و تجربه زيسات شده اش آن متن موسيقايي را رمزگشايي ميكند . در اين زمينه «مورلي» معتقد است . قدرت مخاطبان براي ساختن معنا هايي كه متناسب با وضعيت اجتماعيشان باشد بسيار بيشتر از قدرتي است كه در نظريه معنايي مرجح هال،وجود دارد(فيسك،1991،به نقل از همان)
نهايتا بايد گفت «نظريه دريافت شامل اصول كليدي چندگانهاي است:چندگانگي معناي محتواي رسانه؛وجود اجتماعات تفسيرگر متنوع، برتري دريافت كنندگان در تعيين معنا.(همان،71)
در توضيح اين سنت مك كوايل مشخصات اصلي اين رويكرد (فرهنگ گرا يا دريافت رسانهاي ) را اين گونه خلاصه ميكند:
*متون رسانهاي بايد توسط ادراكات مخاطبان “خوانده ” شود. اين فرآيند، معاني و لذات ناشي از متون رسانهاي را ( كه به هيچوجه ثابت يا قابل پيش بيني نيستند) ميسازد.
*مساله اصلي تحقيق، فرآيند استفاده از رسانه و نحوه ظهور ان در هر زمينه اجتماعي –فرهنگي خاص است
*استفاده از رسانه نوعا وابسته به موقعيتهاي خاص و معطوف به وظايف اجتماعي استفاده كنندگان است كه خود از مشاركت افراد در جماعتهاي تفسيرگر نشات ميگيرد
*مخاطبان گونههاي خاص رسانه غالبا متشكل از چندين جماعت تفسيرگراند و شكلهاي گفتماني و چارچوبهاي مشتركي براي معناسازي از رسانهها دارند
*مخاطبان هيچگاه منفعل نيستند و افراد مختلف نيز، به دليل مجربتر و فعالتر بودن برخي از آن ها، هيچگاه يكسان نيستند.
*روش تحقيق بايد كيفي وژرف نگر –غالبا قوم نگارانه-باشد و محتواي رسانه اي، عمل دريافت، وپس زمينه اجتماعي –فرهنگي مخاطبان را به طور توامان در نظر بگيرد (مك كوايل، 1387: 29-30)
3-3 الگوهاي مصرف و مصرف فرهنگي
3-3-1 مصرف موسيقي
امروزه مصرف موسیقی و وابستگی انسانها به موسیقی مورد علاقهشان به آنها نوعی قدرت بازتعریف واقعیت های زندگی روزمره را میدهد. در این باره آدورنو مینویسد: «مردم با شرايط زندگي خود سازگار ميشوند، زيرا هدف اصلي موسيقي احساساتي ارائه يك راه گريز موقت از اين آگاهي است كه فرد در زندگي خود به آرزوهايش نرسيده است. موسيقي احساساتي. براي تودهها به منزله يك تخليه هيجاني است اما نوعي تخليه هيجاني كه حتي بيشتر آنها را كنترل ميكند. اين نوع موسيقي به شنوندههاي خود اجازه ميدهد آزردگي و اندوه خود را اعتراف كنند، آنها را از طريق «گريز» با وابستگي اجتماعيشان سازش ميدهد» (آدورنو، 1991: 313-314 به نقل از استرياني، 1380:103)
3-3-2 الگوهاي آغازين مصرف و رويكردهاي نظري به آن
الگوهاي اوليه مصرف در درون ساختار سرمايه داري در نيمه دوم سده هفدهم و در انگلستان شروع به برآمدن كرد. اين الگو متاثر از ايدههاي پيوريتانيسم و بويژه در شكل كالوني آن بود. ژيوريتانيسم دربرگيرنده ارزشهايي چون زهد، رياضت كشي و دوري از كامجويي بوده و به تبع آن مصرف غير ضروري بوده، اين سلسله ارزشها در بيان وبر يكي از خواستگاههاي پديد آمدن و تقويت شكل بندي سرمايه داري بوده است (وبر:1373به نقل از ايلخاني زاده، 14:1389) مصرف كنندگان ابنداي دوره مدرن را ميتوان به عنوان گروهي در نظر گرف كه الگوهاي مصرف، تاثير مهميدر زندگيشان پديد ميآورد به طوريكه اين الگوي مصرف براي آنها ابزاري براي ايجاد تمايز و رقابت با ديگر گروههاي اجتماعي ميشد. چنين گروههاي مصرف كنندهاي در اواخر سده نوزدهم در ايالات مكتحده امريكا و در اروپاي غربي همزمان با توسعه سرمايه داري صنعتي ظهور كردند (باكاك:1381) شهر و مصرف از جمله مفاهيم ديگر در اين زمينه است، گروه ديگري كه در الگوي زندگي روزانهشان مصرف نقش مركزي ايفا ميكرد، ساكنين شهر برلين بودند كه در سالهاي اواخر قرن نوزدهم توسعه چشمگيري يافته بودند. اين گروه و الگوهاي زندگي آنها مورد توجه زيمل قرار گرفت. وي در اهميت دادن به مفهوم شهر تا بدانجا پيش ميرود كه مينويسد«شهر مدرن يك هويت فضاي با نتايج جامعهشناختي نيست بلكه هويتي جامعهشناختي است كه به شكل فضايي شكل گرفته است» (همان). درواقع گمناميحاصل از زندگي در كلانشهر و همچنين الزامات ساختاري ناشي از زندگي مدرن، فرد را به پيگيري و بسط مجموعهاي از الگوهاي مصرف جهت متمايز كردن خود سوق ميدهد. او مشتاقانه به جستجوي شيوه هايي پرداخت كه افراد به كمك آنها نميگذارند زندگي مدرن آنها را درخود غرق كند. بدين گونه جمله آغازين مقاله «كلان شهر و حيات ذهني»زيمل در نگراني بابت سرنوشت فرد دربرابر عقلاني شدن فزاينده جهان با نوشتههاي وبر همنواست اما بدون به كار بردن تصوير بدبينانهاي همچون انگاره قفس آهنين (كاستلز:1378، به نقل از ايلخاني زاده، 15، 1389) به همين منوال مصرف كنندگان دوره مدرن را ميتوان به عنوان گروهي تعريف كرد كه همزمان كه الگوهاي مصرف نقشي محوري در زندگيشان بازي ميكرد به آنان يك حس هويت اجتماعي ميداد. و از اين طريق الگوهاي مصرف ابزار تمايز آنها را از ساير گروههاي هم منزلت اجتماعي فراهم ميكرد. در مصرف مدرن هيچ چيز طبيعي وجود ندارد؛مصرف چيزي است اكتسابي و فراگير؛چيزي است كه بعضي از مردم نسبت به آن جامعه پذير ميشوند (باكاك، 80:1381) سرمايه داري مدرن همچنين وابسته به دستهاي از نمادها است كه براي مصرف كنندگان بالقوه قابل درك است. اين نمادها به راحتي نميتوانند توسط شركتهاي سرمايه داري كه كالا هايشان را تبليغ ميكنند به مشتريان تحميل ميشوند؛آنها اگر ميخواهند موثر باشند، ناچارند با شيوههاي زندگي خود مشتريان وفق يابند (همان، 81)
درواقع چنين گروههاي مصرف كنندهاي در اواخر سده نوزدهم در ايالات متحده آمريكا و در اروپاي غربي همزمان با توسعه سرمايه داري صنعتي ظهور كردند. دسته اول طبقه متوسط به تازگي ثروتمند شدهاي در ايالات متحده بودند كه مورد توجه وبلن قرار گرفتند. كه وبلن از مصرف اين گروه با عنوان مصرف متظاهرانه5 ياد ميكرد. اين گروه تمايل به تقليد سبك زندگي طبقات بالا داشت و دسته دوم ساكنين شهر برلين بودند، اين گروه و الگوي زندگي روزانه آنها توسط زيمل مورد بررسي قرار گرفت (همان)
3-3-3 مصرف و امر نمادين
درواقع به زعم بورديو و بودريار مصرف به عنوان يك ويژگي اوليه شامل عنصري نمادين است. مصرف صرفا يك فرآيند اقتصادي نيست، بلكه فرآيندي اجتماعي و فرهنگي نيز هست. در اين زمينه ژان بودريار در كتاب جامعه مصرفي خود مينويسد؛مصرف يك اسطوره است، يعني گفتار جامعه معاصر درباره خود است و شيوهاي است كه جامعه ما از خود صحبت ميكند و به نوعي تنها واقعيت عيني مصرف، ايده مصرف يعني اين صورتبندي بازتابنده و گفتماني است كه توسط گفتمان روزمره و گفتمان فكري مورد استفاده قرار گرفته و نيروي عقل مشترك را پيدا كرده است. (بودريار، 312:1389)
«بورديو ميخواست مفهوم منزلت اجتماعي و استفادهاي كه گروههاي منزلتي از الگوهاي خاص مصرف به مثابه راهي براي مجزا كردن روش زندگي يكي از ديگري ميكند را با اين ايده تركيب كند كه مصرف متضمن نشانه ها، نمادها، ايدهها و ارزشها است. مصرف را نبايد به عنوان ارضائ يك دسته از نيازهاي از نظر زيستي ريشه دار تحليل كرد. در اين مسير، بورديو را ميتوان به عنوان كسي ديد كه كوشيده است در جامعهشناسي رهيافتهاي به خوبي تثبيت شده مصرف را از طريق انگارههاي گروههاي اجتماعي منزلتي، با رهيافتي به نمادها و نشانهها و از آن مهمتر به فرهنگ تركيب كند (باكاك، 80:1381)
3-3-4 تحليل بورديو از مصرف و چند مفهوم
پير بورديو جامعهشناس شهير فرانسوي از پيشگامان تحليل جامعهشناختي مصرف موسيقي است. وي با طرح مفاهيمينظير سبك زندگي، سرمايه فرهنگي، بازتوليد طبقاتي و مهمتر از همه تمايز موج جديدي از پژوهش در حوزه مصرف فرهنگي را آغاز كرد.
مباحث مصرف فرهنگي و بالاخص مصرف موسيقي در مطالعات جامعهشناختي مستقيما با نظريات جامعهشناس فرانسوي پير بورديو در ارتباط است. در اين زمينه بورديو به روش جامعهشناسانهاي به بررسي رابطه مصرف موسيقي و طبقه اجتماعي توجه كرده است. بدين صورت كه معتقد است: گروههاي فرادست و فرودست طبقات متوسط درگير مبارزهاي ملايم براي تثبيت هويت، ارزش و موقعيت اجتماعي خود هستند (فاضلي:1382؛44) و در اين راستا هر طبقهاي به لحاظ نوع و ميزان مصرف موسيقي از يكديگر متفاوت ميشوند. به عبارت ديگر بورديو تحليلي طبقاتي از مصرف موسيقي و مصرف فرهنگي را مورد توجه قرار ميدهد. وي مصرف را از اصلي ترين عناصر دنياي اجتماعي مدرن ميدانست و به عنوان متغيري مستقل و نه فقط وابسته به عوامل اقتصادي تحليل ميكرد (همان) منش نيز مفهوم ديگري است كه بورديو مطرح ميكند كه حالت ساختار دهندهاي بر وجود فردي دارد مثلا مجموعهاي از جنسيت، رشته تحصيلي، طبقه اقتصادي و اجتماعي و محل زندگي و. .. جزئي از منش به حساب ميروند كه سبك زندگي و “انتخاب “هاي فرد را تحت تاثير قرار ميدهند. به گمان بورديو وقتي كه منشها سبك زندگي را توليد ميكنند، سبكهاي زندگي به مثابه يك سيستمياز فعاليتهاي طبقه بندي شده با ذائقههاي متفاوت، درنظر گرفته ميشوند. اين فعاليتها شامل اشكال ويژه لباس پوشيدن، غذا خوردن، موسيقي، هنر، اوقات فراغت و غيره هستند كه همه آنان، تمايزات قومي، طبقهاي و جنسيتي را بيان ميكنند. پس طبقات متفاوت انواع متفاوتي از سبكهاي ورزش كردن، غذا خوردن و غيره را دارند كه بدان وسيله خودشان را تعريف ميكنند (ادموند و ترنر، 2002؛220-222 به نقل از شكوري، علي وغلامزاده نطنزي، امير حسين، 1388). در ادامه براي روشنتر شدن مفاهيم مطروحه بورديو به توضيح آنها ميپردازيم:عادت واره، ذائقه، ميدان، انواع سرمايه، سبك زندگي، سبك زندگي فرهنگي و مصرف موسيقي.
به باور بورديو، جامعهپذيري6 با تضمين ادغام عادت وارههاي طبقاتي، به واسطه بازتوليد طبقه به مثابه گروهي كه عادت واره مشابهي دارند، در افراد تعلق طبقاتي ايجاد ميكند كه البته اين مفهوم ميتواند به ساز و كار نوآوري و تغيير هم بدل شود (بون ويتز،
