
کرتینر، توجه فلسفی به انسان را در مطالعات روانشناسی وارد کرد و هویت را از دیدگاه رشدی – اخلاقی و وجودگرا، مفهومسازی نمود. او بر انتخاب، کنترل خود، مسئولیت پذیری و یگانگی ویژگی تاکید داشت.در نظریهی کرتینر، جامعه فرصتهایی را برای رشد شناختی و قابلیتهای روانی – اجتماعی افراد فراهم میکند و در عوض، افراد یک جامعه هم، مسئول ارتقای رشد و تحول آن هستند. کرتینر، فرد را مسئول انتخابهای خود، نتایج و ایجاد کنندهی امکان رشد خویش میداند. انتخابهای زندگی نیاز به استفاده از مهارتهای حل مسئله دارد که از ادبیات تفکر انتقادی گرفته شده است این مهارتها شامل خلاقیت، تعلیق قضاوت و ارزیابی انتقادی میشود. به این ترتیب، او مانند اریکسون هویت را ناشی از از هر دو عامل خود و جامعه میداند؛ هم چنین بین ساختار شخصیت فرد و سازمانهای اجتماعی، ارتباط متقابل قائل است، به طوری که هر کدام میتواند موجب رشد دیگری شود. بیشترین سهم کرتینر در ادبیات هویت، معرفی مجموعهای از قابلیتهایی است که میتواند کیفیت رشد هویت را بهتر کند. کرتینر با تکیه بر مسئولیتپذیری اجتماعی و این که فرد مسئول انتخابهای خود است هویت اجتماعی را همتراز هویت فردی میداند و به تئوریهای نئواریکسونی کمک میکند تا بتواند نسبت به تئوری وضعیت هویت مارسیا، از ابعاد بیشتری به این قضیه بپردازند. کرتینر پیمودن مسیر اکتشاف در فرآیند هویتیابی را نیازمند داشتن مهارتهای حل مسئله میداند که این مهارتها از تفکر انتقادی سرچشمه میگیرند (شوارتز ،2001؛ به نقل ازجوادزاده شهشهانی، 1383).
2-4-2-مارسیا : وضعیتهای هویت
اگرچه مفهوم هویت توسط اریکسون مطرح شد. ولی با تلاش مارسیا تصریح و به صورت عملیاتی تعریف شد. مارسیا بیان میکند یک مفهوم ارزشمند، باید تعریفپذیر و قابلاندازهگیری باشد به طوری که در یک آزمون فرضی عملی بتواند پیشبینیهایی به عمل آورد. وی با مصاحبه نیمه ساختدار، افراد را در یکی از پایگاههای هویت قرار داد.مواردآزمون شامل شغل، مذهب و سیاست بود (مارسیا ،1966).
مارسیا هویت را وابسته به گذشته و تعیین کنندهی آینده است و در دوران کودکی ریشه دارد. و به عنوان پایهای برای وظایف بعدی در نظر گرفته میشود در شروع تحقیق در مورد هویت، به وسیلهی مصاحبه با دانشجویان پسر دانشگاه، ابتدا فقط ملاک اصلی اریکسون یعنی تعهد را درقلمرو شغل و جهان بینی کار کرد و این موضوع به دو انتخاب منجر گردید: « بعد از 20 مصاحبه، مارسیا به این نتیجه رسید که از شیوههای مختلف میتوان به تعهد رسید بعضی از افراد به تعهد میرسند، بدون این که فکری در مورد انتخابهایی که از دوران کودکی داشتند بنمایند؛ برخی دیگر به نظر میرسند، مدتی دنبال امکان انتخابهای مختلف هستند علی رغم این موضوع، همهی کسانی که به تعهد نرسیده بودند، یکسان نبودند؛ بعضی از آنها ظاهرا بدون تفکر کنارهگیری کرده بودند، درحالی که برخی دیگر فعالانه میکوشیدند تا راهی پیدا کنند. بر اساس این مشاهدات، ملاک دیگری به تعهد اضافه گردید وآن ” اکتشاف52 راههای انتخاب ” بود (مارسیا، 1987؛ به نقل از اکبرزداه، 1376).
«مارسیا با استفاده ازمتغیرهای زیربنایی اکتشاف و تعهد، نگرش اریکسون را دربارهی شکلگیری هویت را عملیاتی کرد. حضور و عدم حضور این 2 بعد مارسیا، چهار وضعیت هویت را مطرح نمود. که نتیجهی بحران دوران هویت و چهار گونه متفاوت شکلگیری آن هستند، حوزههای بحران وتعهد درسه زمینه شغلی، جهانبینی مذهبی و سیاسی است. اکتشاف، یعنی تحقیق کردن در مورد ارزشها، اهداف و عقاید است. نوجوان در طول فرایند اکتشاف تجربیات ونقشهای مختلف را مورد آزمایش قرار میدهد و ایدئولوژی متفاوتی را مورد بررسی قرار میدهد. تعهد، یعنی پیوستگی خاص به مجموعهای از عقاید محکم، ارزشها و اهداف اشاره دارد (سونتس و همکارن، 2005).
به نظر مارسیا (1993) تعهد میتواند همراه اکتشاف و یا بیملازمت آن صورت گیرد؛ در وضعیت نخست هویت ساخته میشود و در وضعیت دوم، هویت اعطا میشود (به نقل از شهرآرای،1384، 175).
مارسیا همانگونه که بیان شد نظریه رشد هویت اریکسون را با توجه به دو ملاک تعهد و اکتشاف، با ترکیب وجود یا فقدان این معیارها به صورتی که در ( نمودار 1-1) آمده است چهار وضعیت هویت را با تعریف عملیاتی شرح میدهد
(نمودار1-1) چهار وضعیت هویتی مارسیا اقتباس ازکالج و ویلیامزتون (2004، ص242)
تعهد داشتن
اکتشاف
بلی
خیر
بلی
هویت موفق
دیررس
خیر
زودرس
سردرگم
هویت موفق
این وضعیت هویت از نظر رشدی پیشرفتهترین وضعیت است. فرد دورهای از جستجوگری را پشت سرگذاشته و به تعهدات ثابت و روشنی رسیدهاند. آنها به طور جدی انتخابهای متعددی را در نظر گرفته و با توجه به شرایط خود تصمیمگیری میکنند. در زمینه جهانبینی، عقاید گذشته خود را مجددا ارزیابی کرده و به راهحلی میرسند که آنها را برای انجام فعالیت آماده میکند؛ انتخابهای نهایی آنها ممکن است شامل تبدیل یافتهای از خواستههای والدین است. به طور کلی اگر در معرض تغیرات ناگهانی محیط قرار بگیرند، خود را نمیبازند و قدرت انعطافپذیری آنها توصیف کنندهی شیوه ارتباط این افراد با جهان است (کروگر،1996؛ به نقل روانبند، 1387). از نظر مارسیا این گروه بحران هویت را تجربه کردهاند و آن را خوبی حل کردهاند، و تعهدی نسبتا پایدار را در خود ایجاد کردهاند. دانشجویانی که هویت کسب شده دارند، در خودشان احساس هماهنگی میکنند و ظرفیتها محدودیتهای خود را میپذیرند ( شکرکن و همکاران، 1380).
هویت گم گشته/ آشفته
این افراد معمولا عزت نفس، سازگار روانی، خودفرمانی و خودکنترلی پایینتری نسبت به سه وضعیت هویتی دیگر نشان میدهند و احتمال دارد دیگران آنها را بیفکر و بیتعصب قلمداد کنند. این افراد ازهر نوع اطلاعات اجتناب میکنند و تصمیمگیری را به تاخیر میاندازند (مارسیا،1993؛ به نقل از شهرآرای ،1384). این افراد هنوز بحران هویت را تجربه نکردهاند. وتعهد به یک شغل و نظام ارزشی یا مجموعهای از عقاید در آنان دیده نمیشود و به شدت تاثیرپذیرند، یعنی نسبت به اکثر تجارب حالت پذیرندگی دارند. این افراد فاقد نوعی احساس کلی از هویت هستند و به سادگی نظراتشان در مورد خودشان تغییر میکند (شکرکن،1380). افرادی که هویت سردرگم دارند، معمولا خود را به دست سرنوشت و شانس میسپارند. این افراد نگرش ” برایم مهم نیست” دارند و هر کاری که جماعت انجام دهد، با آن همرنگ میشوند و در نهایت در بیتفاوتی و بیعلاقگی به سر میبرند و تعصبات قومی و مذهبی دربین آنها شایع است (نورم،1994؛ به نقل از سعادتی شامپر، 1383).
هویت زودرس
این افراد هویت حاضر و آمادهای را میپذیرند و ضبط میکنند که یک فرد مقتدر (معمولا والدین، رهبران مذهبی، یا مشوقها) آن را برایشان برگزیده است فرد به وسیله دیگران هدایت میشوند، یعنی جهتیابی آنها بیرونی است نه درونی. فرد دارای هویت زودرس، اگر با موقعیتی روبرو شوند که در آن ارزشهای والدین و دیگران کارایی نداشته باشد، به سختی احساس ترس میکند. این افراد همنوایی، انعطاف پذیری، و وابستگی به مراجع قدرت را نشان میهند. آنها معمولا تکانشیاند و استقلال و اعتماد به نفس کمتری دارند (برک،2003، ترجمهی سیدمحمدی، 1382). این افراد هرچند هنوز بحران هویت را تجربه نکردهاند، اما براساس تصمیمگیری دیگران(معمولا والدین) مجموعهای از ارزشها را پذیرفتهاند. برای فردی با هویت زودس، دانشگاه فرصت مناسبی برای کشف موقعیتهای تازه نیست، بلکه فرصتی برای تحقق اهداف والدین است. این افراد قبل از آن که تحت تاثیر اکتشاف و ارزشیابیهای شخصی خود قرار گیرند، تحت تاثیر ارشیابیهای دیگران، به ویژه افراد مهم قرار میگیرند (شکر کن ،1380 ).
«مطالعات تجربی به طور پیوسته نشان میدهد که افراد با هویت زودرس در هردو جنس اغلب در نگرشهایشان مستبد بودند. این گروه از نظر تعهد به اهداف و برنامههای زندگی در سطح بالایی هستد زمینه اصلی در وضعیت بحران هویت اجتناب از انتخاب و خودمختاری است. فرد بیشتر پیرو دیگران است و آن چه که بزرگترها دربارهی شغل و مسائل سیاسی به او تحمیل میکنند میپذیرند و از تلاش برای ایجاد خود به عنوان یک فرد مستقل و خود مختار اجتناب میورزد گویی شخص از مسئولیتهایی که با آزادی فردی همراه باشد وحشت دارد» (دومبو،1994؛ به نقل از روانبند،1383).
هویت دیر رس
این افراد بر اساس اهداف، فعالانه در جستجوی هویت و به دنبال رسیدن به تعهد در زمینه اهداف انتخابی خود هستند؛ اغلب به نظم و نظامهای ساخته شده حساس و بیاعتمادند هر آن چه که میبینند به مبارزه فرا میخوانند و ظرفیت بالایی برای شناسایی مشکلات دارند ( شکرکن،1380). « افراد با هویت دیررس به جستجوی صادقانه برای یافتن راهها و اهداف مختلف میپردازند و صرفا گذشت زمان و اتلاف وقت مطرح نیست. در اینجا نیاز نیست که فرد به بررسی و آزمون خود بپردازد تا دانش عمیقی دربارهی خود به دست آورد. تعهدات موقتا بنا به دلایلی معقولی کنار گذاشته میشوند. بنابراین هویت دیررس یک رها کردن ساده نیست، به گونهای که شخص بدون هدف و سرگردان شود، بلکه یک دورهی فعال جستجوی هدف و آماده شدن برای تعهدات است. این افراد تفکر اخلاقی دارند ضمن اینکه میدانند رابطه صمیمانه چگونه کیفیتی دارد، اما همواره چنین رابطهای را برقرار نمیکنند، روابط بین فردی آنها کلیشهای بوده و از لحاظ ابراز فردی در سطح پایینی قرار دارند اغلب با عنوان افرادی که که با خود دلمشغولی دارند، توصیف میشوند هر چند خواستههای والدین برای این افراد مهم است، اما بین خواستههای خود، تقاضاهای اجتماعی و خواستههای والدین تعادل ایجاد میکنند» (اسپرینتال53 و تایز-اسپرینتال54،1983؛ به نقل از شهرآرای ،1384).
2-4-3- برزونسکی : مدلهای سبک هویت
برزونسکی الگوی شناختی – اجتماعی را در سال (1990) مطرح کرده است که در آن جوانان در ساخت، نگهداری و انطباق هویت خودشان تاکید میکند و اشاره دارد به تفاوت چشمگیر در درگیری و یا اجتناب افراد از تکالیف مختلف، چون تصمیمگیری، حل مسائل شخصی و موضوعات هویت است( برزونسکی و فراری،؛ 1996).
«برزونسکی (1990) صریحا بیان میکند که همهی افرادی که از نظر روانشانسی سالم هستند باید بتوانند هر کدام از این سه سبک را طی دوران نوجوانی و بزرگسالی استفاده کنند. جهتگیری سبک هویتی که افراد انتخاب میکنند ثابت و در برابر تغییر مقاوم است. بنابراین میتوان این استدلال را داشت که سبک هویت یک ویژگی است و مهارت نیست و سبکی که فرد مشخصا نمایش میدهند یک اولویت انتخاب شده است که در مقابل صلاحیت به دست آمده قرار دارد. اگرچه برزونسکی در اصل بر هویت فردی تاکید دارد، اما ماهیت فرایندگرا و پویای مدل او ممکن است تا حدی از “هویت من ” نیزاستفاده کند. سبک هویت در مقایسه با وضعیت هویت مارسیا باثباتتر فرض میشود، زیرا انتظار میرود سبکی که فرد به طور مشخص از آن استفاده میکند با ثباتتر باشد. وی معتقد است که هویت فردی به وسیلهی تعاملهای اجتماعی55 شکل میگیرد. و برای تدوین مدل سبک هویت از نظریه کِلی (1995) درباره ” نظریهی ساخت فردی ” سود برده است. از دیدگاه کِلی افراد به عنوان نظریهپردازان خود، قلمداد میشود که مدلهای موثری را در جهان اطراف خود خلق میکنند. در این نظریه افراد به عنوان دانشمند، فعالانه میتوانند مدلی را انتخاب کنند که با آنها بیشترین تناسب را داشته باشد» ( برزونسکی،1998،1990، به نقل از دانشورپور، 1389).
برزونسکی مدلی از رشد هویت فردی را ارائه میدهد، سه سبک مجزای هویت را بر اساس ثبات و تفاوتهای فردی بنا کرد که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
هویت اطلاعاتی
این سبک معرف جوانانی است که با استفاده از جستجو وارزیابی اطلاعات به احساس هویت خود دست مییابد جوانان دارای این سبک هویت، خودپندارههای انتقادی دارند و در هنگام برخورد با
