
فعالانه در تعریف و چینش و معماری آن بر اساس نظام اعتقادی و ارزشهایش مشارکت داشته باشد؛ البته رسانهها دائماً تصویرهای جدید از سبک زندگی را منتشر میکنند و ذهنها و دلها را برای انتخاب آن برمیانگیزند.
4. سبک زندگی قابل ایجاد و قابل تغییر است؛ زیرا نوعی انتخاب شخصی و آیین فردی است. نوعی طراحی است که میتوان آن را نقد کرد و میتوان آن را درانداخت؛ گرچه شرایط اجتماعی ممکن است تغییر و تحول در سبک زندگی را بسیار دشوار کند.
5. جز در دوران کودکی که هنوز شخصیت فرد شکل نگرفته است، نمیتوان انسانی را بدون آداب یا سبک زندگی تصور کرد. در حقیقت، هیچ کس بیادب نیست؛ همانگونه که بیتربیت، بیفرهنگ و بیشخصیت نیست؛ حتی اگر انسان تحت تأدیب صحیح قرار نگیرد، بیادب نمیشود، بلکه بدادب، بدتربیت و بدشخصیت میشود. اگر ما شکل خاصی از زندگی را با اراده و اختیار خود انتخاب نکنیم، ناخودآگاه در قالبهای تعیینیافته محیط و جامعه قرار میگیریم؛ بنابراین چه خوب است که آگاهانه و از سر اختیار صورت زندگی خود را تعیین کنیم و اجازه ندهیم شرایط محیطی، رنگ شخصیت ما را عوض کند.
6. سبک زندگی به یک نوع هویت اجتماعی ختم میشود. پدیدارشناسان فرهنگی تأکید میکنند که سبک زندگی برای افراد شخصیت میسازد؛ یعنی فرد، کلاس هویتی خود را با نوع ارتباطات، نوع شغل، سبد مصرفی و سایر ظواهر انتخابیاش معرفی میکند. از سوی دیگر، فرد بر اساس سبک زندگی (چیزی که میخورد و میپوشد، جایی که زندگی میکند، ماشینی که سوار میشود و با کسانی که حشر و نشر دارد و…) آرامآرام به رفتارهایی عادت میکند و از درون شکل میگیرد. این موضوع باعث میشود که نظام ارزشی خاصی نیز برایش درونی شود.
7. تجزیه و تحلیل ما هم از شخصیت و هویت دیگران تا اندازهای به همین ظواهر وابسته است و موضعگیریها، رفتارها و قضاوتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگیِ دیگران برای ما با سؤالهایی که از آنان میکنیم، قابل پیشبینی خواهد بود.
8. سبک زندگی در نهایت در سطح کلان اجتماعی، همگرایی و واگرایی پدید میآورد. کسانی که سالها مانند هم زیستهاند، آرامآرام مانند هم فکر میکنند و حساسیتها و علاقههایی مشترک خواهند داشت. این همگرایی از پیش تعریف نشده، به موضعگیریها و قضاوتهای اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی یکسان خواهد رسید و یک قطب همنوا و یا قدرت اجتماعی پنهان تشکیل خواهد داد. (شریفی، احمد حسین، همیشه بهار، تهران: انتشارات نهاد رهبری، 1391، ص 29تا31)
2-7. کارکردهای سبک زندگی
2-7-1. فهم زندگی
سبک زندگی راهنمای نقشه زندگی است که به فهم و درک آن کمک می کند تا با فکر کردن به زندگی و مخلوقات با آن تعامل برقرار کند و به احساس برسد نه تنها در مورد خود به جستجو بپردازد بلکه راجع به چیستی زندگی و دیگر افراد اطراف خود نیز به کاووش بپردازد ودر مورد نحوه ارتباط برقرار کردن با دیگران، خود، طبیعت و همه هستی و خدا را مورد جستجو قرار داده تا معنایی دست یابد و به فهم زندگی برسد اینکه با خدای خود چگونه ارتباط داشته باشد و روابطش با دیگران در چه حدی باشد و به چه شکل و شیوه ای عمل کند. سبک زندگی فرد میتواند فهم دقیقتر از زندگی را برای فرد بازگشاید تا او به شناخت بهتری برسد. اگر شخص فهمی ازسبک زندگی خاص خود را نداشته باشد، امکان درک و تفسیر و ارتباط با اطراف را نخواهد داشت. شناخت سبک زندگی، فهم درستی از نوع زندگی به ما خواهد داد که ریشه در افکار و نگرشهای ما دارد.
2-7-2. امکان پیشبینی
سبک زندگی به ما امکان پیشبینی میدهد. بدون سبک زندگی ما مجبور خواهیم بود لحظه به لحظه مطالب را باز آموزی کنیم، شکست ها و خطاهای گذشته را دوباره تجربه کنیم. اما با داشتن یک نقشه و طرح می توانیم آن را برای آینده بازسازی و آماده نماییم. این طرح (سبک زندگی) همواره به طور خودآگاه یا ناخودآگاه پیش روی ما گسترده است. این امکان پیشبینی از سبک زندگی در عمق وجود ما حضور دارد. اینگونه نیست که آن را فراموش کنیم یا در مواقع هیجانهای شدید آن را از دست بدهیم یا…؛ بنابراین این نقشه همواره امکان پیشبینی خودمان را به ما میدهد؛ برای مثال نگرش من به زندگی، امکان این پیشبینی را به من میدهد که اگر به جنگ ناخواستهای گرفتار شدم، چگونه رفتار خواهم کرد.
2-7-3. امکان کنترل
سبک زندگی به ما امکان کنترل میدهد. اگرچه از دیدگاه وجودی[12]، هیچ کس نمیتواند زندگی را کنترل کند؛ اما در سطح کارکردگرایی[13] تا حدی میتوانیم کنترلهایی داشته باشیم. می توانیم به آن چه می خواهیم برسیم، از آن چه که ممکن است برای ما اتفاق بیفتد جلوگیری کنیم. موقعیتی را فراهم سازیم که به مسیر مورد نظر خودمان برسیم. بدون شک تفاوت بسیار است میان زمانی که ما نقشه شناختی از خودمان داریم، با زمانی که اینچنین نیست. به همین ترتیب، هر قدر سبک زندگی خود را بشناسیم و بر آن مسلط باشیم، بهتر میتوانیم زندگی خود را مدیریت کنیم. همچنین در کنار شناخت سبک زندگی خود، شناخت سبک زندگی اطرافیان و دیگران نیز میتواند ما را برای کنترل بیشتر بر اوضاع و سبک زندگی خویش تواناتر کند؛ چرا که انسان موجودی اجتماعی است و گاهی از سبک زندگی دیگران تأثیر میپذیرد و بر آنها تأثیر میگذارد.
2-8. سلیقه (ذائقه):
حال این سؤال پیش می آید که آیا الگوهای مطرح شده در سبک زندگی غربی در جوامعی که زیست متفاوتی از غرب دارند نیز می تواند به عنوان الگو مطرح باشد؟ از آنجا که درتعریف ما از سبک زندگی، بینش و نگرش نیز جایگاه خاص و مخصوص به خود را داراست آیا جامعه ای که بیش از ماده به ماوراء ماده و بیش از عالم ظاهر به عالم غیب توجه دارد، آیا نباید شاخصه های ملموسی برای این سطح از سبک زندگی خود شناسایی کند؟ اصولا سبک زندگی در جامعه ای که ایمان به غیب در آن به وضوح نمایان است، به وسیله چه شاخصه هایی مطالعه پذیر و پس از آن مدیریت پذیر می باشد؟ اساساً هویت زندگی دینی چیست؟ و سبک زندگی برآمده از آن کدام است؟
برای یافتن پاسخی روشن به این پرسش ها می بایست فرایند به وجود آمدن سبک زندگی را شناخت. همانگونه که قبل از این دیدیم حس انتخاب گر انسان در میان انبوهی از گزینه های ریز و درشت انسان براساس میل درونی خود دست به اقدام می زند و این همان چیزی است که به آن سلیقه و یا حتی ذائقه می گویند.
سلیقه در زبان انگلیسی به معنای taste می باشد. واژه«Taste» که در زبان انگلیسی در اصل به معنی «مزه و طعم» و «قوه چشایی» بوده ،بعدها به معنای «میل، علاقه، اشتیاق، دوست داشتن ، لذت بردن و قدرت تشخیص» گسترش یافته است.(لغت نامه وبستر،1973و 2003؛لغت نامه آمریکن هریتیچ،2000).این معنا (مزه و طعم یا قوه چشایی) در واقع مترادف با معنای ذائقه در زبان فارسی می باشد اما در لغت نامه های دهخدا ، عمید و معین در ذیل واژه سلیقه، اینگونه آمده است: سرشت، طبیعت، طبع، نهاد، خصلت و ذوق . فرهنگ عمید سلیقه را ذوق برای انتخاب یا ترجیح چیزی تعریف کرده است که با معنای جدید از کلمه taste که به معنی قدرت تشخیص در زیبایی شناسی (هنر و ادبیات) رواج یافته است – «قوه تشخیص آنچه در طریق زیبایی شناختی، خوب یا مناسب است» ( لغت نامه آمریکین هریتیچ،2000) – مترادف است. در این معنا سلیقه یا همان taste «نوعی توانایی فردی برای قضاوت یا درک آنچه خوب یا مناسب است» می باشد. به خصوص در مواردی همچون هنر، سبک، زیبایی و رفتار. بررسی متون علوم اجتماعی بیانگر آن است که تلاش زیادی برای ارائه تعریفی از واژه «سلیقه» انجام نشده است. گویا دانشمندان علوم اجتماعی این واژه را با همان معنای لغوی یا زیبایی شناختی به کار برده اند و آن را یک اصطلاحِ خاصِ رشته خود تلقی نکرده اند و تنها چند بیان متفاوت از جامعه شناسانی (مثل بوردیو، زیمل و هیوم) که در این حوزه دست به نگارش زدند، مفهوم جامعه شناختی سلیقه را تا حدودی تبیین می نماید.
از نظر جامعه شناسی مانند بوردیو «سلیقه اصولی است که مردم را قادر می سازد تا در میان کالاهای طبقه بندی شده آنچه مناسب ایشان است، بشناسند.»(Bourdieu ,1993:108) بنابراین «سلیقه محصول مواجهه میان سلیقه های عینیت یافته هنرمندان (تولیدکننده) و سلیقه مصرف کننده است.» ازنظر بوردیو سلیقه یک رغبت، ظرفیت، خلاقیت، انتخاب و ترجیح است. پس سلیقه جنبه درونی داشته و امور بیرونی ای که مطابق با سلیقه فرد خوانده می شود از نظر بوردیو وجود تفاوت ها و البته سیاست های ناشی از مبنایی است که سلیقه را تشکیل می دهد.او این مبنا را فضاهای اجتماعی و موقعیت افراد در آنها می داند که سلیقه را به امری کاملا اکتسابی بدل می کند.(همان)
بنابراین از نظر وی، سلیقه بر مبنای نظام قشربندی اجتماعی پدید می آید و در ظاهر انتخاب هایی را در قالب سبک زندگی ارائه می کند، اما در واقع چند راهه های جبری است که فضای اجتماعی پیش روی افراد در هر موقعیت به عنوان راهبرد زندگی قرار می دهد (Bourdieu ,1993:108) به بیان دیگر، سبک زندگی، نماد نظام قشربندی اجتماعی است و سلیقه ، همین ظرفیت درک و آگاهی این نظام است و البته تغییر شرایط ، موقعیت هایی را به افراد مستعد می دهد که نمادهای مناسبی برای شرایط جدید خلق کنند و چند راهه های جدیدی را برای دیگران بیافرینند. (مهدوی کنی، 1387، 71)
زیمل،سلیقه را توان گزینش شکل صورت های مناسب رفتاری می داند که فرد به منظور عینیت دادن به معنای مورد نظر خود(فردیت برتر) برمی گزیند. زیمل این تعریف را در خلال تعریف سبک زندگی ارائه می کند که معنای لغوی آن به سلیقه نزدیک است.
عده دیگری از دانشمندان نیز سرّ تنوع در سلیقه ها را در شخصی بودن آن جستجو می کنند. زیرا اینان قائلند شخصی بودن، ذهنی بودن و درونی بودن آن را می رساند و اگر کسی بخواهد در سلیقه آدمی کنکاش نموده آن ها را مورد بررسی قرار دهد ناچار است بین ذهنیت و سلایق آنها دنبال رابطه بگردد. اگر این رابطه کشف گردد آنگاه می توان از ذهنیت افراد پی به سلایق مختلف آنان برد. ایومیشو می گوید:
مسئله ای که زیبایی شناسی سلیقه مطرح می سازد، در واقع به این شکل است که تنوع داوری ها و ارزیابی ها خبر از سلیقه های عمیقاً حسی و شخصی ( احساسی که هیوم از آن حرف می زند) می دهد، با این وجود از وقتی که نقطه اتکاء داوری زیبایی شناختی در ذهنیت فردی بازشناسی شد، باید راه را به شکل برعکس پیمود، یعنی از ذهنیت فردی باید حرکت کرد و باید ببینیم که چگونه در فرآیند ارتباطاتی با هنجارها و قوانین، انطباق پیدا کرده و گسترش می یابد.» (ایومیشو،سنجه های زیبایی شناسی و داوری سلیقه،80)
بنابراین ذوق و سلیقه ( taste ) امر کاملا شخصی و فردیست، ممکن است شخصی به یک نوع غذای خاص، اتومبیل یا یک نوع دکوراسیون علاقه مند باشد اما شخصی دیگر کاملا با آن نوع ترکیب، مخالف بوده و چینش متفاوتی را بپسندد. حتما شنیده ایم که ذوق و سلیقه حساب و کتاب ندارد و هرگز نمی توان شخصی را بخاطر داشتن یک نوع ذوق و سلیقه متهم کرد و یا از او انتقاد نمود. اگر شخصی را بخاطر سلیقه او در نوع انتخابش مؤاخذه کنیم حتما در جواب خواهد گفت که دوست دارم، ما پس از این جواب هیچ استدلالی را دال بر توجیه نمودن ایشان نخواهیم داشت. هیچ اشل و میزانی برای آن که نظر او را پس بزنیم در اختیار نداریم. هیوم پیرامون این مطلب در کتاب نقدی بر هنجارهای سلیقه ، بین سلیقه که یک احساس است و داوری تفاوت قائل شده و می گوید:
بین احساس و داوری، فاصله خیلی زیادی وجود دارد. هر احساسی کاملاً درست است، زیرا احساس، هیچ مرجعی در بیرون از خودش ندارد. در نتیجه هربار که فردی احساس خاصی داشته باشد و به آن آگاه باشد، احساس او واقعی است. ولی تعیین کننده های ادراک صحیح نیستند زیرا به چیزی در بیرون از خود رجوع دارند، یعنی به چیزی واقعی، وهمیشه مطابق بر چنین هنجاری نیستند.» (دیوید هیوم، نقدی بر هنجارهای سلیقه)
با این بیان روشن می شود که سلایق ما از ادراکات ما نشأت می گیرد و اگرچه سلیقه را با مرجعی بیرون از خود نمی توان نقد کرد و یک امر کاملا درونی است اما این ادراکات
