
زندگی وجود دارد طبقات اجتماعی را به وجود میآورد؛ فلذا سبک زندگی هم عامل تعیینکنندهای برای تمایز طبقات اجتماعی است و هم شکلدهنده به آن.
هیل مینویسد: سبک زندگی هر فرد موقعیت او را در جامعه برای دیگران آشکار میسازد. با اشاره به تماس بیشتر انسان امروزی با بیگانگان معتقد است انسان با به کار گیری سبک زندگی تلاش میکند منزلت اجتماعی خود را به دیگران نشان دهد؛ کاری که در یک جامعهی کوچک لازم نبود. بسیاری از دوستیابیها براساس همین سبکها و اطلاعاتی که در مورد آن مبادله میشود پدید میآید (به نقل از کاویانی، 33: 1391)
2-2-2. دیدگاه روانشناسانه
به نظر آدلر چگونگی تلاش فرد برای کنار آمدن با احساسات حقارتآمیز بخشی از «سبک زندگی» خاص وی میشود، یعنی به صورت یک جنبه از کارکردهای شخصیتی وی در میآید.
سبک زندگی خلاقیتی است که نتیجه کنار آمدن با محیط و محدودیتهای آن می باشد؛ به همین خاطر افراد از این جهت متفاوت اند زیرا علاوه بر احساس حقارت و برتریطلبی که میان همهی آدمیان مشترک است، سه عامل بدنی، روانی و اجتماعی، که به ترتیب در ساختمان بدنی و عمل اعضای آن، صفات و استعدادهای روانی و ارتباطات اجتماعی نهفته است، در میان آدمیان متفاوتاند. همین امر شیوهی خاص هر فرد برای جبران احساس حقارت و برتریطلبی را تعیین میکند. شیوهی زندگی پیروزیطلبانهی ناپلئون شاید علتش جثهی نسبتاً کوچک وی بوده است. سیادتطلبی و اعمال وحشیانهی آقا محمدخان قاجار ریشه در پیامدهای اجتماعی اختگی وی داشته است و حرص هیتلر برای تسلط بر عالم، شاید از نقص جنسی وی سرچشمه گرفته باشد (به نقل از برزگر، 1383)
شیوهی زندگی هر فرد به اعتقاد آدلر در پنج یا شش سالگی پایهگذاری میشود. وی سه مثال برای سه عامل بدنی، روانی و اجتماعی میزند که همگی تحت تأثیر محیط خانوادگیاند.
الف) نقص عامل بدنی.کودکی که معلولیت جسمی دارد و خود را در قیاس با همسالان عقبمانده میبیند میتواند به کمک پدر و مادرِ فهمیده و مربیان کارآزموده به جبران آن بپردازد و احساس حقارت خود را به احساس نیرومندی تبدیل کند.
ب) نقص عامل روانی. از سوی دیگر کودکان نازپرورده که مورد حمایت زیاد و افراطی والدین ناآگاه خود قرار میگیرند، ممکن است خودمحور شوند و علایق اجتماعی در آنان ضعیف شود و از دیگران انتظار دارند که خواستههایشان را برآورده سازند.
ج) نقص عامل اجتماعی.کودکان به خود رها شده و طرد شده ممکن است گونهای از سبک زندگی برای خود به وجود آورند که مستلزم انتقامجویی از جامعه باشد. آنان بر اثر جدایی پدر و مادر از یکدیگر، یا بر اثر غفلت و بیاعتنایی نسبت به تربیت آنها از راهنمایی و تشویق محروم بودهاند و نمیتوانند شیوهی زندگی خود را گسترش دهند. افرادی که در کودکی مورد بیمهری و بدرفتاری بودهاند، در بزرگسالی دشمنان اجتماع میشوند و شیوهی زندگی آنان بر اساس نیاز به انتقامجویی در میآید (برزگر، 1388).
مفهوم «سبک زندگی» نیز متأثر از عوامل سهگانهی بدنی، روانی، و اجتماعی است. وضعیت نقایص سهگانه در شخص و استعدادهای وی و نیز زمینههای اجتماعی و امکانات آن، راههای گوناگونی را پیش روی هر فرد قرار میدهد و وجه خاصی برای جبران احساس حقارت رقم میزند و شیوهی زندگی معینی تحقق مییابد.(همان)
آدلر بر مبنای «سبک و شیوهی زندگی» چهار سبک و سنخ شخصیتی را شناسایی کرده است:
الف) سنخ اول یا سلطهجویانه و تحکیمآمیز. این سنخ نگرشی را نشان میدهد که در آن شخص دارای آگاهی و علایق اجتماعی ضعیفی است.چنین شخصی بدون ملاحظه نسبت به دیگران از خود رفتار بروز میکند (برزگر، 1388(
ب) سنخ دوم یا گیرنده. آدلر آن را رایجترین گونهی شخصیتی میدانست که در آن افراد انتظار دارند همه چیز خود را از دیگران بگیرند و به شدت به دیگران وابسته میشوند.
ج) سنخ سوم یا اجتنابگر.چنین شخصیتی با اجتناب از درگیر شدن در مسائل از احتمال مغلوبشدن خود جلوگیری میکند؛ بنابراین از دست و پنجه نرم کردن با مسائل زندگی رویگردان است.
از نظر آدلر این سه سنخ فاقد علاقهی اجتماعی بوده و سبک زندگیشان با واقعیات جامعه در تعارض است و آنان نمیتوانند با دیگران همکاری داشته باشند.
تنها سنخ اجتماعی، سنخ چهارماند.
د) سنخ چهارم یا اجتماعی مفید. آنان دارای علایق اجتماعی و سبک زندگی مطابق با جامعه هستند و قادر به همکاری و سازگاری با دیگراناند (همان(
2-3. سبك زندگي
مفهوم سبک زندگی اگرچه در ادبیات علوم اجتماعی سابقه ای بیش از صد سال دارد، در سه دهه اخیر، هم زمان با شکل گیری جوامع و فرهنگ های مصرفی در جهان، این مفهوم دوباره در میان دانشمندان علوم اجتماعی، به ویژه جامعه شناسان و محققان مطالعات فرهنگی جذابیت خاصی یافته است.(شهابی،1386؛44)
معادل واژه «سبک» در زبان عربی تعبیر «اسلوب» و در زبان انگلیسی «style» است. عبارت «سبک زندگی» در شکل نوین آن (life style) اولین بار توسط «آلفرد آدلر» در روانشناسی در سال 1929 میلادی ابداع شد. این عبارت به منظور توصیف ویژگی های زندگی آدمیان مورد بهره برداری قرار گرفت. در کتاب های لغت انگلیسی، این واژه در معانی کم و بیش مشابهی به کار برده شده است: «سبک های زندگی مجموعه ای از طرز تلقی ها، ارزش ها، شیوه های رفتار، حالت ها و سلیقه ها در هر چیزی را در بر می گیرد. موسیقی عامه، تلویزیون، آگهی ها، همه و همه، تصورها و تصویرهایی بالقوه از سبک زندگی فراهم می کنند.» این واژه پس از يك دوره افول، مجدداً از سال 1961 مورد اقبال انديشمندان به خصوص جامعه شناسان قرار گرفت. جنسن (2007) معتقد است بيشتر اوقات، اين مفهوم بدون آنكه به طور دقيق معناي روش زندگي را بدهد، مورد استفاده قرار مي گيرد و در ادبيات اين واژه، به روشهاي مختلف تعريف شده و اينكه در چهار سطح جهاني، ملي، منطقه اي و فردي قابل اندازه گيري است. (بيرو، 1375) مایک فیدرستون در این باره می نویسد:
اصطلاح سبک زندگی در حال حاضر مبهم است. هرچند این اصطلاح یک معنای محدود جامعه شناختی دارد که به سبک زندگی متمایز گروه های منزلتی خاص، در درون فرهنگ مصرفی معاصر اشاره دارد، ولی این واژه به معنی فردیت، خوداظهاری و یک خود آگاهی سبک مند نیز هست. بدن،لباس،نحوه صحبت کردن،فعالیت های فراغتی،ترجیح های خوراکی و نوشیدنی،خانه،اتومبیل،انتخاب مقصد گذران تعطیلات و مانند اینها را باید شاخص های فردیت ذائقه و سبک مورد علاقه مصرف کننده دانست.(Feather stone,1994:83)
کوایل نیز با اشاره به لزوم جداسازی سطح تحلیل در مطالعه سبک زندگی، می نویسد:
یکی از اصلی ترین مشکلات مربوط به مفهوم سبک زندگی، پیدا کردن سطح مناسبی برای تحلیل آن است. یوهانسون و میگل سه سطح متفاوت را مشخص کرده اند: سطح کل جامعه (بین المللی)؛ سطح تفاوت های درون جوامع و فرهنگ ها و در پایان سطح فردی. اینان معتقدند که در سطح فردی،سبک های زندگی ، تجلی بلند پروازی های افراد برای آفریدن هویت های اجتماعی و فرهنگی شخصی و خاص آنهاست. بیشترین کاربرد مفهوم سبک زندگی، در سطح دوم (یک جامعه) بوده و در بیشتر موارد به نتایج متضادی انجامیده است. در سطح سوم نیز احتمالا به تعداد افراد مردم، سبک های زندگی وجود دارد.(مک کوایل،139:1387)
در فرهنگ علوم اجتماعي نیز سبك زندگي، به نوع زندگي يا نوع معيشت ترجمه شده كه منظور، چگونگي جريان حيات و شيوه زندگي انسانها به صورت فردي و گروهي است و چگونگي استفاده از درآمد، طول زمان كار، شيوه لباس پوشيدن، تغذيه، نحوه آرايش، محل سكونت، رفتارهاي ديني و فرهنگي و… را شامل مي شود (بيرو، 1375)
بدین ترتیب دو برداشت متفاوت از مفهوم سبک زندگی در ادبیات جامعه شناسی مطرح می شود. یکی (برداشت اول) در دهه 1920، كه اولین بار مفهوم سبك زندگي قدم به عرصه ادبیات جامعه شناسی گذاشت و معرف ثروت و موقعيت اجتماعي افراد بود و غالباً به عنوان شاخص تعيين طبقه اجتماعي به كار می رفت (چاپين 1995؛ چاپمن 1935) در این برداشت که رویکردی جامعه شناختی و با سطح تحلیل «جامعه» است، سبک زندگی را براساس فعالیت و رفتارهای مصرفی تعریف می کنند و ارزش ها و نگرش ها مدنظر نیستند. سبک زندگی از این منظر، فعالیت های مصرفی افراد جامعه است که به عنوان شاخصی برای تعیین طبقه اجتماعی به کار می رود. این صورت بندی نظری را در آثار نظریه پردازان کلاسیک مانند وبلن،زیمل و وبر می بینیم.(معیدفر،70:1390)
این رویکرد خود بر دو قسم است:
2-3-1. سبک زندگی به عنوان گروه بندی اجتماعی:
تقسیم بندی افراد یک جامعه به گروه ها یا قشرهایی که سبک زندگی مشابه دارند، مانند قشربندی معروف دهه شصت جامعه آمریکا به سبک زندگی حومه نشینان و مرکز نشینان یا دسته بندی جوانان به هیپی ها و بیتل ها. به نظر می رسد در میان جامعه شناسان یکی از کسانی که سبک زندگی را اینگونه معنا نمود وبر بوده است . وبر واژه سبك زندگي را جهت اشاره به شيوه هاي رفتار، لباس پوشيدن، سخن گفتن، انديشيدن و نگرشهايي كه مشخص كننده گروههاي منزلتي متفاوت بودند، به كار گرفت.(تامين، 1383). وبر در تحليلي چند بعدي به سه مفهوم سبك زندگي يا سبك مند شدن زندگي ، تدبير زندگي و بخت زندگي اشاره مي كند. وي خصيصه اصلي سبك زندگي را انتخابي بودن آن مي دانست كه محدود به برخي مضايق ساختاري است و اين محدوديتها اقتصادي و اجتماعي اند. وبر كاركرد دو گانه اي براي سبك زندگي قایل است. از يك طرف موجب تفاوت بين گروهي مي شود و به برتري هاي منزلتي و طبقاتي مشروعيت مي بخشد و از سوي ديگر موجب انسجام بخشيدن درون گروهي مي شود. به نظر او سبك زندگي بيش از آنكه بر توليد استوار باشد، برشباهت الگوهاي مصرف استوار است (فاضلي، 1382)
2-3-2. سبک زندگی به عنوان «شاخصه» طبقه یا قشر اجتماعی:
در این قسم سبک زندگی به معنی شناخت طبقه ها و قشرهای گوناگون اجتماعی یک جامعه بر اساس میزان اشتراک یا تمایزشان در سبک های گوناگون زندگی می باشد؛ مانند آنچه وبلن و بوردیو در مورد سبک زندگی گفته اند. وبلن(1386) درباره سبک زندگی طبقه تن آسا، انگيزش هاي اجتماعي براي رفتار رقابت آميز و چشم و همچشمي را پايه و اساس تبيين پديده مصرف مدرن قرار مي دهد وبا طرح مفهوم طبقه تن آسا، مفهوم تمايز طبقاتي كه در مصرف تجلي پيدا كرده است را مطرح مي كند و قدرت مالي و ثروت را مبناي افتخار، منزلت و جايگاه اجتماعي مي داند. البته وي نقش ذخيره كردن ثروت در كسب افتخار را ضعيف تر از نمايش دادن آن مي داند و معتقد است كه براي به دست آوردن و حفظ اعتبار، فقط داشتن ثروت يا قدرت كافي نيست بلكه ثروت وقدرت بايد نشان داده شود، زيرا اعتبار فقط با آشكار كردن آنها به دست مي آيد. به نظر او افراد ثروتمند در جوامع كوچك از طريق فراغت خود نمايانه و در جوامع بزرگ و شهري از طريق مصرف خود نمايانه و نمايشي، ثروت خود را به نمايش مي گذارند. وي به اصل و قانون ضايع كردن تظاهري در جريان مصرف نمايشي اشاره مي كند كه منظور مسابقه و رقابت برسر هر چه بيشتر پول خرج كردن است. وي پديده مد را مختص به طبقه بالايي مي داند كه مي خواهند نشان دهند براي كسب درآمد مجبور به كار كردن نيستند. او يكي از بهترين زمينه هاي مصرف نمايشي و ضايع كردن تظاهري را مصرف لباس مي داند. و یا بوردیو که کاربرد سبک زندگی در طبقه بندی جامعه فرانسه را در کتاب خود به نام تمایز مطرح می نماید. (مهدوی کنی،181:1387) بورديو در باره شكل گيري سبك هاي زندگي نظريه اي منسجم ارائه داده است. مطابق مدلي كه او بیان داشته است شرايط عيني زندگي و موقعيت فرد در ساختار اجتماعي به توليد منش خاص منجر مي شود و منش دو دسته نظام است. نظامي براي طبقه بندي اعمال و نظامي براي ادراكات و شناختها (قريحه ها). نتيجه نهايي تعامل اين دو نظام سبك زندگي است. سبك زندگي همان اعمال و كارهايي است كه به شيوه اي خاص طبقه بندي شده و حاصل ادراكات خاص هستند. همچنين سبك زندگي تجسم يافته ترجيحات افراد است كه به صورت عمل در آمده و قابل مشاهده هستند. الگويي غير تصادفي كه ماهيت طبقاتي دارد. او با نشان دادن
