
فعلی داشتند. همچنین روند ناباروری اولیه طول عمر نشان داد کمترین میزان شیوع آن در سن ازدواج 22 سالگی و به میزان 19% است که تا حدود سن 28 سالگی وضعیت تقریبا ثابت باقی ميماند و بعد از آن مجددا افزایش قابل توجهی ميیابد (وحیدی و همکاران، 1385؛ به نقل از ظریف گلبار یزدی، 1390).
مرور مطالعات بسیاری در بسیاری از مناطق جهان بیانگر این است که زنان بار اصلی ناباروری را به دوش میکشند. این بار ممکن است شامل سرزنش به دلیل شکست در فرزندآوری، پریشانی، اضطراب، غم و اندوه، ترس، طرد از اجتماع، تهدید به ترک و طلاق و یا زندگی در شرایط چند همسری شود. ایران از جمله کشورهایی است که از نظر اجتماعی – فرهنگی و مذهبی اهمیت خاصی به فرزندآوری ميدهد. فرهنگ عمومی جامعه ایران نیز از نقطه نظر مذهبی و تاریخی، فرزندان را موهبت الهی قلمداد ميکند و بی فرزندی را امری ناخوشایند ميشمرد. اصلاح «کور بودن اجاق» در جامعه ایرانی به خانوادههای بدون فرزند اطلاق ميشود. این هنجارهای حاکم بر خانواده عموماً از پشتوانه فرهنگی نیز برخوردارند (عباسی شوازی و همکاران، 1384).
اینهورن75 (2003) در رابطه با ناباروری بیان ميکند که پارادوکس اصلی ناباروری این است که عمومیت آن بیشتر در جوامعی است که باروری نیز بالا است و افراد جامعه برای فرزندآوری اهمیت خاصی قائل هستند. اینهورن از این وضعیت به عنوان «دیالکتیک باروری و ناباروری» نام ميبرد. در این جوامع، ناباروری برای سیاستگذاران مسئله بی اهمیتی ميباشد و سیاستهای بهداشت باروری بر ابزارها، وسایل پیشگیری و خدمات درمان ناباروری کمتر، تاکید دارند.
در سال 1994 در کنفرانس بین المللی «جمعیت و توسعه76» در قاهره این موضوع به عنوان یکی از جنبههای بهداشت باروری که میتواند بر زندگی و سلامت افراد تاثیر داشته باشد مورد توجه قرار گرفت. کنفرانس جمعیت و توسعه، تغییر جهت صریحی در تعریف بهداشت باروری داشت. بهداشت باروری به عنوان وضعیتی از رفاه فیزیکی، روانی، اجتماعی کاما نه فقط نبود بیماری یا ناتوانی معرفی شد و برای اولین بار جمعیت نابارور نادیده گرفته شده نظیر زنان یائسه، دختران و زنان نابارور موضوع مورد بحث بهداشت باروری قرار گرفته و ناباروری به عنوان یک اولویت بهداشتی معرفی شد. علیرغم این تحولات در بسیاری از کشورهای در حال توسعه که با افزونی جمعیت و رشد جمعیت روبرو ميباشند، کنترل باروری اهمیت زیادی دارد و به ناباروری در بستر فرهنگی، خویشاوندی و خانواده توجهی نميشود. این در حالی است که در بسیاری از جوامع، زنان نابارور با مشکلات بسیار زیادی روبرو هستند (به نقل از عباسی شوازی و همکاران، 1384).
ناباروری یک مسئله یا مشکل مزمن است که همیشه و همه جا در روابط زوجین نابارور حاضر است، چرا که اساساً با ایجاد مانع بر سر راه رسیدن به یکی از اصلی ترین اهداف ازدواج، یعنی تولید مثل و والد شدن، جریان تحول خانوادگی به دورههای بعدی را مسدود و یا حداقل با مشکل بسیار جدی مواجه ساخته است. در مراجعه با این مشکل، زوج نابارور به طور مکرر چرخهي ماهیانهي مزمنی از ناامیدی و فقدان را تجربه ميکند (پیترسون77، نیوتون78، روزن79 و اسکاجز80، 2006). هر قدر مدت زمان درمان نازایی طولانی تر و تجارب ناموفق درمانی بیشتر شده، تنش و آسیبهای روانشناختی نیز افزایش ميیابند (کارنو ملندز81 و همکاران، 2007). این تنش بر روابط بین فردی، اجتماعی و زناشویی تاثیر گذاشته و ميتواند منجر به عدم تعادل روانی زوجین، طلاق و قطع رابطه بین آنها گردد (غفاری و همکاران، 1387). مسترز و همکاران (1987) اظهار میدارند معمولاً اقدامات و درمانهای پزشکی برای دورهای کوتاه هر چند که بسیار مشکل هم باشند، قابل تحملاند ولی درمانهای پزشکی برای بیماریهای مزمن که برای مدتی طولانی و نامشخص ادامه ميیابند بسیار طاقت فرسا ميشوند (نور بالا و همکاران، 1386؛ به نقل از ظریف گلباریزدی، 1390).
در سالهای اخیر به نقش عوامل روانشناختی در ناباروری توجه قابل ملاحظه ای شده و دانش پزشکی ارتباط بین نازایی و عوامل روانشناختی را مطرح ميکند (ریچلین82، شانتی83 و مورفی84، 2003). برخی معتقدند که درمان شناختی ـ رفتاری باید همیشه اولین قدم در درمان زوجهای نابارور باشد (چوبفروش زاده و همکاران، 1388). با وجود اینکه مطالعات مختلف اهمیت ارتباط مسائل جسمی – روانی و ناباروری را نشان داده اند، جنبههای گوناگون ناباروری هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد (سویکل85، گیدرن86 و شینر87، 2004). تحقیقات بسیاری که به بررسی اثربخشی مداخلات روانشناختی بر روی سلامت روانی و میزان بارداری بیماران نابارور پرداختهاند، نشان دادهاند مداخلات روانشناختی تأثیرات مثبتی هم بر افزایش سلامت روانی و هم بر احتمال باروری زوجین نابارور داشتهاند (لیز88 و استراوس89، 2005).
همپنین در پژوهشی مشخص شد که استفاده از فنون شناختی رفتاری به طور مستمر در زنان نابارور بدون علت طبی و جسمانی مشخص باعث کاهش افسردگی و اضطراب و علایم روانشناختی در آنها شده است و بعد از مدتی تعدادی از آنها باردار شدند (هاوس90، 2011). در پژوهشی تحت عنوان اثربخشی مدیریت استرس بر افسردگی، اضطراب و ناباروری زنان به این نتیجه دست پیدا کردند که آموزش مدیریت استرس مبتنی بر نظریه شناختی ـ رفتاری باعث کاهش افسردگی و اضطراب در زنان نابارور پس از خاتمه جلسات درمانی و بعد از دوره پیگیری دوازده ماهه شد. و از سوی دیگر تعداد 9 زن از زنان نابارور بعد از شش ماه تا یکسال باردار شدند (حمید، 1389).
ناباروری
از نظر تعریف، به عدم وقوع حاملگی بدون پیشگیری (لاننفلد91 و استریگم92، 2004) و داشتن نزدیکی (حداقل یکبار در هفته) پس از یک سال (برخی منابع دوسال) ناباروری گفته ميشود (قره خانی و ساداتیان، 1384).
ناباروری به عنوان شکست در بارداری پس از یک سال نزدیکی منظم و بدون پیشگیری (بنسون93، 1983؛ به نقل از بشارت و حسینزاده بازرگانی، 1385)، یکی از تجربههای تلخ زندگی (فریمن94، باکسر95، ریکلز96، تورک97و ماسترویانی98، 1985)، قابل مقایسه با مرگ یکی از بستگان درجه یک (دوهرنوند99 و دوهرنوند، 1981) که واکنش سوگ را به دنبال دارد (بویارسکی و بویارسکی100،1983؛ به نقل از بشارت و حسین زاده بازرگانی، 1385)، توصیف شده است.
طبقه بندی این مشکل به صورت ناباروری اولیه و ثانویه است. در ناباروری اولیه هیچ گونه بارداری قبلی رخ نداده است. در ناباروری ثانویه، بارداری قبلی، اگرچه لزوما منجر به تولد زنده نشده باشد، رخ داده است (برک101، 2002؛ به نقل از منجمی، خطیبی، کاظم زاده و پاک مهر، 1382). اگر زوجین، نزد هم زندگی کنند و از هیچ روشی برای پیشگیری از بارداری استفاده نکنند، از هر ده زوج، در نه زوج، بارداری رخ خواهد داد و حدود 10 تا 15 درصد زوجین، دچار ناباروری خواهند بود (اشرفی و اشرفی، 1392). طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت، شکست در بارداری حدود 80 میلیون فرد را در دنیا درگیر کرده است (واینا102، 2002). حدود یک چهارم زوجهای ایرانی ناباروری اولیه را در طول زندگی مشترکشان تجربه ميکنند و 4/3% زوجها در هر زمان دارای مشکل ناباروری اولیه هستند (خداکرمی و همکاران، 1388).
پالگ103 و همکاران 1943 چند تعریف رفتاری برای ناباروری ارایه کردند:
1. ناتوانی در بچه دار شدن بعد از یک سال ارتباط جنسی کامل به صورت متوالی حداقل هفته ای یکبار یا دوبار بدون استفاده از وسایل پیشگیری.
2. صدمه دیدن اعضای تناسلی مانند: مجاری تناسلی، برداشتن رحم، تخمدانها، بیضهها یا لولههای اسپرم، از طریق صدمات، عفونت، استفاده از دارو، جراحی یا وجود غدد.
3. باروری کاهش یافته ناشی از تاخیر در بچه دار شدن.
4. نازایی ناشی از مشکلات متفاوت و مشخص طبی. مانند مشکلات هورمونی، نابهنجاری اووم، ناکافی بودن تحریک هورمونی، واریکوسل بیضهها، پادتن یا حساسیت به اسپرم همسر، ناتوانی در تولید ماده لزج مورد نیاز برای عبور اسپرم (به نقل از کیمیایی و همکاران، 1383).
علل جسمانی ناباروری
در بررسی زوج نابارور، هردوی آنها باید به پزشک مراجعه کنند. در بانوان، علاوه بر افزایش سن که از علل مهم ناباروری محسوب ميشود، عواملی مانند نامرتب بودن عادت ماهانه، سابقهی بیماریهای التهابی لگن و سابقهی قبلی جراحی لگنی از علل مهم به حساب ميآیند. اختلالات هورمونی به ویژه محور غدهي هیپوفیز، غده فوق کلیوی و غده تیروئید از سایر علل حائز اهمیت هستند. علاوه بر معاینه و بررسی کامل توسط پزشک معالج، گاه مشاورهي روانپزشکی نیز لازم ميشود زیرا سرد مزاجی زن و مرد، از علل مهم دیگری است که با وجود زندگی در زیر یک سقف، پیوند زناشویی مناسبی رخ نميدهد و گاه، زوجین از بیان آن به پزشک خودداری ميکنند. همانطور که ذکر شد، از علل مهم ناباروری افزایش سن است، زیرا با افزایش سن، ذخایر غدد تناسلی رو به کاهش ميروند و از میزان تخمکهای سالم بانوان و اسپرمهای سالم و فعال آقایان کاسته ميشود. به عبارت دیگر اکثریت قریب به اتفاق افراد، چنانچه به موقع و در زمان جوانی اقدام کنند، صاحب بچه خواهند شد و این احتمال، با افزایش سن کاهش ميیابد، به نحوی که کاهش شدید توان باروری، بویژه در بانوان از 30 سالگی به بعد، اثبات شده است. افزایش سن بانوان، با کاهش توانایی نگهداری جنین در رحم، و افزایش سقط همراه است (اشرفی و اشرفی، 1392).
ناباروری از دیدگاههای مختلف
نظریات مختلفی از جنبه روانشناختی به تبیین تاثیرات ناباروری پرداختهاند.
مطابق نظریه روانشناسی خود و من که مبتنی بر اصول روانکاوان است، هنگامی که فقدان چیزی برای درک فرد از خود اساسی باشد، میتواند به درک فرد از خود آسیب برساند و فرد را دچار احساساتی نظیر نا امیدی، استرس، خشم، اضطراب و احساس شرمندگی و… کند. زنان نابارور به دلیل شکست در اجرای نقش فردی و اجتماعی، احساس نقص و بی کفایتی و مردان احساس شرمندگی و عصبانیت ميکنند. مفهوم انگ اجتماعی که از شکست در انجام هنجارهای اجتماعی ناشی ميشود، در زنان و مردان شامل یک خود ادراکی از نقص، شکست نقش و کاهش احترام میباشد (برنز104 و کاوینگتون105، 2000؛ به نقل از عباسی شوازی و همکاران، 1384).
در رویکرد نظریه سیستمی به خانواده، خانواده به عنوان سیستمی با سایر نظامها مانند نظام خانواده زن، خانواده مرد و سایر نظامهای متعامل در ارتباط است. تمامی عناصر نظام در پدیدارها و رخدادها سهیم میباشند، با هم کار ميکنند، تغییر ميیابند، بیمار ميشوند و با هم درمان ميشوند. برای حل مشکلات نیز لازم است تا چند نسل خانواده مورد ملاحظه قرار گیرند. طبق این نظریه در طول چرخهی زندگی خانوادگی یک سری مراحل قابل انتظاری وجود دارد که بیشتر مردم آن را به طریق قابل پیش بینی طی میکنند. پدر و مادری به عنوان یک مرحلهی زندگی، نشان دهندهی تثبیت یک خانوادهي جدید ميباشد و ناباروری باعث ميشود که زوجین به مرحلهی پیش بینی شدهی پدر و مادری منتقل نشوند، نظم فعالیتهای زندگی و نقشهای افراد بهم بریزد و کارکردهای خانواده آسیب ببیند (عباسی شوازی و همکاران، 1384).
نظریههای روانشناسی مبتنی بر جنسیت تمایل دارند که تفاوتهای میان زن و مرد را تقویت نمایند و زنان را به عنوان افرادی وابسته، و مردان را افرادی مستقل شناسایی کنند. نقش مادری و فرزندآوری به عنوان اساس زندگی و هویت زنان، عامل اقتدار و امتیاز زنان و تکمیل جنسیت محسوب ميشود (برنز و کاوینگتون، 2000؛ به نقل از عباسی شوازی و همکاران، 1384).
در نظر برخی فمنیستهای افراطی از جمله فایرستون106 (1979) تولید مثل و مادری کردن باری بر دوش زنان و بخشی از سرکوبی است که باید رفع شود. اینان تولید مثل را سر منشا سلطه مردان بر زنان تلقی ميکنند و همچنین فناوریهای نو را متهم ميکنند که با استفاده از دارو و هورمون
