
شود، و عشاء بر او حلال شود، و نيمه شب بر او حرام شود، و هنگام سپيده دم بر او حلال گردد، اين چگونه زنى است؟ و براى چه حلال و از چه جهت حرام مىشود؟
يحيى بن أكثم گفت: قسم بخدا كه من به جواب آن رهنمون نمىشوم، و وجه حرمت حلال بودن آن را نمىدانم، اگر صلاح مىدانيد بفرماييد تا بهرهمند شويم؟.
امام فرمود: اين زن كنيز مردى است كه بيگانهاى بر او نظر انداخته و آن نگاه حرام بوده، و چون روز بالا آمد وى را از صاحبش خريد پس بر او حلال شد، و ظهر آزادش كرد، حرام شد، عصر با او ازدواج كرد، حلال شد، و غروب ظهارشكرد، حرام شد. هنگام عشاء كفّاره ظهار پرداخت كرد، حلال شد. نيمه شب يك طلاق داد، حرام شد، سپيده دم رجوع كرد، حلال شد.
مأمون رو به حضّار مجلس كه از خاندان خود او بودند كرده و گفت: آيا در بين شما كسى هست كه از اين پرسش چنين پاسخى بگويد، يا پرسش قبل را بدان تفصيل كه شنيديد بداند؟
گفتند: نه به خدا، همانا أمير المؤمنين داناتر به چيزى است كه مىانديشد.
مأمون گفت: واى بر شما! اين خاندان در بين تمام مردم مخصوص به فضيلت و برترى گشتهاند و خردسالى مانع ايشان از كمال نيست! مگر نمىدانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دعوت خود را به أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب آغاز نمود و علىّ در آن وقت ده ساله بود و پيامبر اسلام او را پذيرفت و به آن حكم فرمود، و رسول خدا جز علىّ كس ديگرى را در آن سنّ به اسلام دعوت نفرمود، و حسن و حسين با او بيعت كردند در حالى كه كمتر از شش سال داشتند، و رسول خدا با كسى جز آن دو در آن سنّ بيعت نفرمود؟! مگر اكنون به فضيلت و برترى كه به اينان داده پى نبرديد، و نمىدانيد اينان نژادى هستند كه بعضى از اينان از بعضى هستند، آنچه در باره آخرينشان ثابت و جارى است در باره نخستين ايشان نيز جارى است؟! گفتند: راست گفتى اى أمير المؤمنين.
سپس آن قوم برخاسته، رفتند، و فرداى آن روز همه به اتّفاق حضرت جواد عليه السّلام در آن مجلس حاضر شدند، و افسران و سرلشكران و پردهداران و نزديكان خليفه و ديگران جهت تبريك به مأمون و حضرت جواد عليه السّلام حضور يافتند، در آنجا سه طبق نقره آورده شد كه پر از گلولههايى بود كه از مشك و زعفران ساخته بودند، و در بين آن گلولهها، برگههاى كوچكى لوله شده بود كه در آنها حواله ی اموال نفيس و بسيار و عطاياى سلطنتى و آب و ملك نوشته بودند، پس مأمون فرمان داد تا آن گلولهها را بر سر نزديكان خود بريزند، و هرکس كه گلولهاى در دستش قرار مىگرفت آن را باز مىكرد و آن حواله را بيرون مىكشيد و براى اخذ آن به خزانهدار مأمون مراجعه مىنمود و دريافت مىكرد، و از سوى ديگر كيسههاى طلا آورده در ميان گذاشتند، و مأمون همه را در بين افسران و سرلشكرها و باقى مردم بخش كرد، و عاقبت همه ی حضّار از آن مجلس دارا و ثروتمند خارج شدند، و همچنين مأمون صدقاتى به فقرا و مسكينان داد، و از آن روز به بعد مأمون پيوسته حضرت جواد عليه السّلام را گرامى مىداشت، و قدر و مرتبه ی آن حضرت را بزرگداشته و او را بر همه ی اولاد و خاندان خود مقدّم مىداشت.(طبرسی، جعفری، ج2: 508-519)
تحلیل و بررسی ظرفیتهای نمایشی در مناظره اول:
برای تحلیل متن مناظره، اول امام جواد(ع) با یحیی بن اکثم، ابتدا روایت تاریخی آن مناظره را به چند صحنه تقسیم و در مرحلهی بعد به ظرفیتهای نمایشی هر یک از صحنهها پرداخته میشود.
صحنه1:
صحنه ی دیدار عباسیان با مأمون برای منصرف کردن او از ازدواج دخترش با ابن الرضا(ع).
نزديكان فاميل مأمون نزد او آمده و گفتند: اى أمير المؤمنين، شما را به خدا سوگند كه از اين تصميمى كه درباره ی تزويج دخترت به ابن الرّضا گرفتهاى صرف نظر كنى، زيرا ما در هراسيم، نكند منصبى كه خدا به ما داده از دستمان خارج شود. شما با اين كار لباس عزّتى كه خدا به ما پوشانده از دستمان درآورى، زيرا شما نيك به كينه ی ديرينه و تازه ما به اين دسته (بنى هاشم) واقفيد، و به شيوه ی خلفاى پيشين با اينان آگاهى، كه (بر خلاف شما) آنان را تبعيد كرده و كوچك مىداشتند.
عبّاسيّون در پاسخ مأمون گفتند: گر چه رفتار و كردار اين جوان خردسال تو را به شگفتى واداشته و شيفته ی خود ساخته ولى در هر حال او كودكى است كه ميزان معرفت و فهم او اندك مىباشد، پس او را مهلت داده و صبر كن تا عالم شده و در دانش دين فقيه گشته و دانش بجويد، بعداً هر چه خواهى در باره ی او انجام بده!.
مأمون گفت: واى بر شما ! من از شما به حال اين جوان آشناترم، او از خاندانى است كه علم ايشان از جانب خدا و بسته به دانش عميق بىانتها و الهامات پروردگار است. اگر مىخواهيد او را آزمايش كنيد تا دريابيد كه من سخن به راستى گفتم و صدق كلام من بر شما هويدا گردد؟!.
گفتند: ما از آزمايش او خشنوديم، پس اجازه بفرماييد ما كسى را در حضور شما بياوريم تا از او مسائل فقهى و احكام اين دين را پرسش كند، اگر جواب درست داد ما ديگر اعتراضى نداشته و بر شما خرده نخواهيم گرفت، و استوارى و محكمى انديشه أمير المؤمنين آشكار مىگردد.
ظرفیتهای نمایشی این صحنه:
دومین عامل نمایشی ارسطویی، شخصیت است، از نظر ارسطو کاراکتر در درجه دوم اهمیت قرار دارد. او طرح را اساس کار نمایشی می داند. ارسطو اذعان دارد که نمایش بدون شخصیت، ممکن است. (قادری، 1388: 113).
1- شخصیتها:
مأمون: شهید مطهری درباره ی مأمون و مناظراتش با علمای اهل سنت درباره ی فضائل حضرت علی(ع) میگوید: مأمون طوری عمل کرده است که بسیاری از مورخین او را شیعه می دانند، میگویند او شیعه بوده است و بنابر عقیده من- هیچ مانعی ندارد که انسان به یک چیز اعتقاد داشته باشد و بر ضد اعتقادش عمل کند- او شیعه بوده است. این مرد مباحثاتی با علمای اهل تسنن کرده است که در متن تاریخ ضبط است. (مطهری: 178) و در جای دیگر می فرمایند: …پس در اینکه مأمون تمایل شیعی داشته شکی نیست، منتها به او میگویند ((شیعه امام کش)) ! مگر مردم کوفه تمایل شیعی نداشتند و امام حسین را کشتند؟ و در اینکه مأمون مرد عالم و علم دوستی بوده نیز شکی نیست. (مطهری:202).
بنیالعباس : اقوام و اقارب مأمون هستند که زمینهی به وجود آمدن مناظرات را ایجاد میکنند. مبنای آنها دشمنی با علویان است، همان طور که در متن مناظره آمده، آنها در دیدار مأمون گفتند: (ما در آن رفتارى كه شما نسبت به پدرش رضا انجام دادى در هول و هراس بوديم، تا اينكه خود خداوند تشويش ما را از ناحيه او برطرف فرمود، شما را به خدا قسم مبادا دوباره ما را به اندوهى كه به تازگى از سينههاى ما رخت بسته، بازگردانی ) این عبارت اوج دشمنی آنها با امامان معصوم را نمایان میکند.
2- دیالوگ:
از آنجا که گفتار قهرمان تراژدی با گفتار فرد مناظره کننده تفاوت بسیاری دارد اما می توان اشتراکی در دیالوگ از زبان پرسوناژها و گفتوگو در مناظره پیدا کرد، به طوری که هر دو در رسیدن به مخاطب شبیه هماند.
گفتوگوها در صحنه اول، از نوع ملتمسانه و امرانه است.گروهی از بنیالعباس مخالف حضور امام جواد در دربار و ازدواج او با دختر مأمون هستند و برای این منظور با استفاده از ادبیات دلسوزانه و خیرخواهانه سعی در منصرف کردن خلیفه دارند. مأمون که صاحب رأی است با اعتاب با آنها صحبت میکند و برای آنها شرط قرار میدهد. شرط او، آزمودن ابن الرضا است.
3- مکان و زمان:
مکان، بغداد دربار مأمون الرشید عباسی. زمان، سال 204 هجری بعد از شهادت امام رضا(ع) در خراسان.
کشمکش: کشمکش عنصر مهم تشکیل پیرنگ است و به اشکال مختلف ممکن است ظاهر شود.کشمکش در این صحنه بین بنیالعباس به عنوان مخالف حضور ابن الرضا در دربار و مأمون به عنوان موافق حضور ابن الرضا در دربار میباشد و از نوع کشمکش انسان با انسان است.
صحنه 2:
بنیالعباس از نزد مأمون خارج شده و رأى همه بر اين شد كه از يحيى بن أكثم كه قاضى بزرگ آن زمان بود بخواهند تا پرسشى از امام جواد علیه السلام نمايد كه او قادر به پاسخ آن نباشد. براى اين مهمّ وعده اموالى نفيس و وعدههاى فراوانى به یحیی دادند.
شخصیت ها:
یحیی بن اکثم: فقیه و قاضی مشهور، از تبار اکثم بن صیفی، حکیم عرب جاهلی است. وی در مرو متولد شد و همان جا دانش آموخت و به خدمت مأمون پیوست. او از سوی مأمون به قضاوت بصره و بغداد و سپس به مقام قاضی القضات مملکت منصوب گردید. او چنان منزلتی یافت که برتر از همه ی وزیران بود و هرگاه که می خواست، شب و روز بدون اجازه قبلی نزد مأمون می رفت. یحیی به پارهای از ناشایستیهای اخلاقی متهم بود. (تهامی، 1386: 2147).
بنیالعباس: همان گروهی که در تحلیل صحنه اول به آنها اشاره شد.
1- مکان و زمان: مکان، خانهی یحیی بن اکثم.زمان، سال 204 هجری.
2- دیالوگ: از طرف بنیالعباس نوع دیالوگها ملتمسانه و همراه با خواهش از یحیی برای قبول پیشنهادشان مبنی بر جدال علمی با ابن الرضا میباشد. دیالوگها از طرف یحیی همراه با تأمل و تدبر و نهایتاْ قبول و منت گذاشتن بر دعوت کنندگان میباشد.
صحنه 3:
بنیالعباس نزد مأمون آمده از او خواستند زمانى را براى مناظره تعيين كند كه همه در آن روز در حضور مأمون جمع شوند، مأمون نيز روزى را براى اين مجلس تعيين نمود. در روز تعیین شده يحيى بن أكثم نيز حاضر شد. مأمون دستور داد براى امام جواد علیه السلام تشكى پهن كنند و دو بالش روى آن نهند، آن حضرت كه نه سال و چند ماه داشت به مجلس آمده و ميان آن دو بالش جلوس فرمود. يحيى نيز مقابل آن حضرت نشسته واهل مجلس هر كدام در جاى خود قرار گرفتند، و مأمون نيز بر روى تشكى چسبيده به تشك آن حضرت نشسته بود. يحيى رو به مأمون نموده و گفت: اى أمير المؤمنين اذن مىفرمايى از أبوجعفر پرسش كنم؟
مأمون گفت: از خود او اجازه بگير! پس يحيى رو به آن حضرت كرده گفت: فدايت شوم اجازه مىفرمايى بپرسم؟
حضرت فرمود: بپرس!.
يحيى گفت: فدايت شوم نظر شما در باره ی فردى كه در حال احرام شكارى را بكشد چيست؟
حضرت جواد(ع) فرمود: آيا در خارج از حرم كشته است يا در داخل حرم؟ دانا به مسئله و حكم بوده يا جاهل؟ عمداً كشته يا به خطا؟ آن فرد آزاد بوده يا برده؟ اوّلين بار بوده كه چنين كارى كرده يا پيش از آن نيز انجام داده؟ شكار از پرندگان بوده يا غير آن؟ شكار كوچك بوده يا بزرگ؟ اصرار بر چنين كارى دارد يا نادم و پشيمان است؟ شكار در شب اتّفاق افتاده يا در روز؟ در احرام عمره بوده يا احرام حجّ؟!
يحيى بن أكثم از فرمايشات امام(ع) مات و مبهوت شد و آثار عجز و ناتوانى در سيمايش هويدا شده و زبانش به لكنت افتاد، به نوعى كه اهل مجلس آن را فهميدند.
1- شخصیتها :
امام جواد(ع): ابن صباغ مالکی در فصول المهمة مینویسد: چهره ی آن حضرت سپيد به هنجار بود. قامت حضرت جواد معتدل و سفيد پوست بود نقش انگشترى آن جناب «نعم القادر اللَّه». در يك شانه ی مباركشان شبيه مهرى بود كه در گوشت فرو رفته باشد. امام رضا(ع) فرمود: پدرم همين علامت را در همين جا داشت و فرمود: اين همان مولودى است كه از او نسبت به شيعيان ما مولودى پر بركتتر متولد نشده است. البته به هنگام ذكر وفات آن امام (ع) سخن ابن ابى دؤاد را درباره ی وى نقل خواهيم كرد كه حضرت را سياه چهره توصيف كرده بود. ابن شهر آشوب در مناقب نويسد: چهره ی آن حضرت گندمى تند بود.
در باره ی شمایل امام (ع) در کتاب های شرح حال ایشان سخن های بسیار آمده است . گاهی گفته اند که ایشان چهره ای گندمگون مایل به سیه چردگی و موهای پیچیده و مجعدی داشته است. محدث قمی نیز نوشته که او میانه بالا و گندمگون بود. درباره ی بقیه ویژگی جسمانی او نوشته اند وی جوانی متین، قامت متوسط، چشمانی سیاه و ابروان پیوسته، بینی کشیده و باریک، دندان های ریز و سفید، گوش های بزرگ و دستان و انگشتان کشیده، سینه فراخ، کمر باریک و شکم هموار، محاسن سیاه در هم پیچیده، گردن بلند و بندها و مفصل های قوی و در یکی از شانه ها نقش مهرامامت هویدا بود و به طور کلی ملاحت و جذابیت و حسن صورت و لطافت و ظرافتی خاص داشت. (محمدزاده،1390:46-47).
طبرسى
