
كسي نبوده است. از بعضي روايات تاريخي بر ميآيد كه از جانب نصرانيان يمن،تلاشهايي براي گسترش مسيحيت ميشده، چنانكه بعضي از روميان در مكه خانههاي تجارتي داشته و گاهي نيز از اين منازل براي تجسس در احوال عرب بهره برداري ميكردهاند.
ابن حزم مينويسد: كساني از قريش مسيحي شدند و سپس نام چند نفر را آورده است.
در اخبار تاريخي آمده است كه روميان بارها سعي كردند تا از طريق يمن و يا با بهرهگيري از دولت غسانيان براين مناطق سلطه يابند: از جمله آنكه عثمان بن حويرث يكي از عربهاي مسيحي شده، به نزد آل جفنه كه از طرف روميان در شامات حاكم بودند رفته و به آنها پيشنهاد كرده بود كه حاضر است قريش را به كيش نصرانيت در آورد به شرط آنكه او را حاكم آنها گرداند.
اما آل جفنه پيشنهاد او را نپذيرفتند، او از آنجا راهي ديار قيصر روم گرديد و همين پيشنهاد را به او داد. او نيز قبول كرده و حكم او را نوشت، اما قبل از آن كه وي به مقصد برسد مرد.
دولتي غساني كه توسط روميان در شامات تأسيس شده بود، از آنجا كه عامل روميان بود، در گسترش مسيحيت تلاش ميكرد، شايد به دليل همين بود كه شماري از عربها به رهبانيت گرايش پيدا كرده بودند. اين حركت همچنين از نتايج پيوندهاي تجاري بود كه بين اين مناطق صورت ميگرفت.
از نظر روميان، مسيحي شدن اعراب باديه الشام بسيار اهميت داشت زيرا علاوه بر اين كه راحتتر كنترل شده و در اختيار آنها بودند، ميتوانستند مدافع طبيعي آنها در برابر ساير قبايل و نيز ايرانيان باشند؛ در برابر، ايرانيان عليرغم مجوسي بودن، از مذهب نسطوري كه مخالف مسيحيت رسمي بيزانس بود حمايت ميكردند تا در اين ميانه نيروي مقاومتي در برابر روميان ايجاد كنند.
شوقي ميگويد: احتمال ميرود انتشار نصرانيت در يمن از ابتداي قرن چهارم ميلادي بوده باشد.
از مهمترين علل انتشار آن، انگيزههاي ديني بوده كه قيصرها به دنبال آن بودهاند. اضافه بر اين، شايد ميخواستند از اين طريق تسلطي بر اين مناطق پيدا كنند.
برخورد صريح پيامبر (ص)با مسيحيان، تنها همان داستان مباهله است كه در كتب تاريخي اسلام در باره آن سخن گفته شده است. قراردادهاي چندي نيز با قبايل مسيحي شمال امضا شده است. همچنانكه در ميان نامهها، چند نامه به قيصر روم و اسقف بزرگ وجود دارد.84
2-2-1-1- وضعيت دين يهود
درباره پيشينه و علت كوچ يهوديان به مناطقي از جزيره العرب نظرات گوناگوني وجود دارد.
ابوالفرج اصفهاني كه صفحاتي از كتاب الأغاني خود را به يهوديان و اشعار آنان اختصاص داده، معتقد است حضور يهود در حجاز به دوران حضرت موسي عليه السلام مربوط است.
وي تفصيل اين مطلب را اين گونه آورده است كه: ساكنان اوليه حجاز گروهي به نام عماليق بودند كه به مردم ستم ميكردند. موسي عليه السلام لشكري از بني اسرائيل را به جنگ آنان فرستاد و فرمود كسي از آنان را زنده نگذاريد. لشكر بني اسرائيل به حجاز آمده با كشتن همه آنها به پيروزي رسيدند.
در اين ميان تنها فرزند حاكم را به جهت زيبايياش نكشتند و با خود بردند. چون به شام بازگشتند، موسي عليه السلام وفات كرده بود و بني اسرائيل به اين لشكريان اعتراض كردند كه چرا يك نفر را زنده آورده و از فرمان سرپيچي كردهايد. لذا از ورود آنان به وطنشان جلوگيري كردند. لشكريان كه چنين ديدند گفتند به حجاز بر ميگرديم و در محل گروهي كه با ايشان جنگيديم سكونت ميكنيم.
پس به اطراف يثرب آمدند و در آن جا مسكن گزيدند. آنگاه كه روميان بر شام غلبه كرده، بني اسرائيل را قلع و قمع كردند، بني نضير و بني قريظه و بني بهدل از شام گريخته، نزد دوستان هم كيش خود در حجاز آمدند و در آن جا ساكن شدند.85
عامل ديگري كه براي مهاجرت يهوديان به جزيره عربي ذكر شده، غلبه روميان بر شام و ويراني معبد و كشتار آنان است. اين موضوع در بخش دوم گزارش ابوالفرج آمده ولي به زمان آن اشاره نشده است. بلاذري و طبري ميگويند وقتي بختنصرّ به بيت المقدس حمله كرد بني اسرائيل به حجاز كوچ كردند. برخي هم زمان حمله روميان را سال هفتاد ميلادي ذكر كردهاند.
در منابع اسلامي علت ديگري براي كوچ يهوديان ذكر شده و آن، آگاهي يهود از ظهور پيامبر آخر الزمان در اين منطقه است. ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت ميكند: يهود در كتابهاي خود خوانده بودند كه محل هجرت محمد (ص)ميان دو كوه عير و اُحد است.
پس در جست وجوي اين دو كوه راه افتادند تا اين كه آنها را يافته در كنارش ساكن شدند.
اين روايت با توجه به آيه 89 سوره بقره كه ميفرمايد: يهوديان هنگام درگيري با عرب وعده پيروزي خود به همراه پيامبر موعود را ميدادند؛ ميتواند دليل قابل توجهي براي كوچ يهود به اين منطقه باشد. علاوه بر اين آيه، آيات زيادي از قرآن به شناخت يهود نسبت به پيامبر اشاره دارد.86
هنگام هجرت رسول خدا (ص)به يثرب، قبايل زيادي از يهود در اين شهر زندگي ميكردند كه مشهورترين آنان سه قبيله بني نضير، بني قريظه و بني قينقاع بودند به نظر ميرسد شهرت اين سه قبيله به جهت رويارويي آنان با مسلمانان است؛ به خصوص كه اين گروهها در پيمان عمومي مدينه شركت نداشته و قرار داد مخصوصي با پيامبر امضا كردهاند.
اين سه قبيله در يك محدوده مثلثي شكل در شمال شرقي قبا زندگي ميكردند.
بني قينقاع در داخل مدينه و در حد فاصل حرّه شرقي و غربي ساكن بودند.
بني نضير نزديكترين گروه به محل قبا بودند و بني قريظه در بلنديهاي سنگلاخ شرقي سكونت داشتند در حالي كه مركز مدينه و مسجد النبي در قسمت پايين بود.
يعقوبي گفته است: بني نضير و بني قريظه در كنار دو كوه “نضير” و “قريظه” زندگي ميكردند؛
از اين رو نام ايشان از اين دو كوه گرفته شده است. سخن اين مورخ در هيچ منبع ديگري يافت نميشود و در فرهنگ نامههاي جغرافيايي هم نامي از اين دو كوه به چشم نميخورد.
ابوالفرج اصفهاني گويد: وقتي بني نضير و بني قريظه و بني بهدل به حجاز گريختند، ابتدا در غابه- در شمال يثرب- مسكن گزيدند ولي چون بيماري و با در آن شايع بود به يثرب آمدند؛ پس بني نضير در بطحان و بني قريظه در مهزور ساكن شدند.
درباره ديگر قبايل يهودي مدينه مكان مستقلي در منابع ذكر نشده است و به نظر ميرسد در كنار مسلمانان هم قبيله خود از اوس و خزرج زندگي ميكردهاند. اين مطلب را از پيمان عمومي كه قبايل مسلمان و يهود را در كنار هم ذكر كرده است،ميتوان استفاده كرد.
بخش ديگري از مهاجران يهود در شمال مدينه و در مناطق خيبر، فدك، وادي القري و تيماء سكونت داشتند. برتري خيبر بر همه بخشهاي يهودي نشين حجاز به امكانات نظامي و قلعههاي استوار آن بود.87
3-1-1- وضعيت سياسي جهان در آستانه ظهور اسلام
“در عصر بعثت در اطراف جزيره العرب، چهار مملكت و حكومت وجود داشت كه از ميان آنها دو كشور در درجه اول و دو كشور ديگر در درجه دوم قرار داشتند: اولين كشور درجه اول ايران بود كه از يك سو حاشيه دجله و فرات و شطالعرب را در بر ميگرفت و از طرف ديگر تا قسمتي از تركستان، افغانستان و قسمتي از پاكستان تا دره سند را شامل مي شد. ايران يكي از همسايگان بزرگ جزيره العرب بود در حالي كه جزيره العرب در آن روز يك بيابان بود كه به آن اعتنايي نميشد. تمدن آريايي ايران از نظر زمان حداقل دوازده قرن قبل از ظهور اسلام، سابقه تمدن دارد؛ يعني از مرحله زندگي بدوي به مرحله حكومت رسيده در حالي كه حجاز مقارن ظهور اسلام هنوز به مرحله تشكيل دولت نرسيده بود و نخستين دولتي كه در سرزمين حجاز تشكيل شد دولت اسلام بود.
با نگاهي به زندگي اعراب جزيره العرب تفاوت عمدهايي را در نوع زندگي آنها با زندگي مردم ايران آن روزگار ميبينيم در آن روزها در ايران، حكومت مركزي ساسانيان وجود داشت در حالي كه در جزيره العرب در هر ناحيهايي گروهي از مردم بر پايه سنت خانوادگي مشترك به عنوان يك قبيله گرد آمده و منطقه حكومتي هر يك منحصر به مكاني بود كه در آن سكونت داشتند و اين نوع زندگي اعراب عاملي در جهت نفي حكومت مركزي در جزيره العرب بود.
كشور درجه اول ديگري كه در آن روز وجود داشت روم شرقي بود،دولت بزرگي كه قسمتي از شمال عراق، تركيه فعلي و ممالك بالكان را در بر ميگرفت. روم غربي در آن روزگار عظمت قابل توجهي نداشت.
كشورهاي درجه دومي كه در غرب جزيره العرب قرار داشتند يكي مصر است كه اين قسمت با آن كه از نظر اسلام و سرزمين اسلامي مملكت قابل توجهي بود و نقش و تأثيري داشته، ولي از نظر قدرت و عظمت در آن موقع، در كنار روم و ايران، قدرتي درجه دوّم به حساب ميآمده است.
مملكت ديگر حبشه است، در اين قسمت نيز دولت بزرگي حكومت نميكرد. امپراطوري حبشه در عصر اسلام، امپراطوري سابقهداري بود و تا حدودي داراي تمدن و خصائص زندگي بشري و حتي از نظر ديني و آزادي نسبي اجتماعي،قابل توجه بود.88″
ما در اين بخش خلاصهايي از وضعيت امپراطوريهاي ايران و روم در آن روزگار ارائه خواهيم كرد.
1-3-1-1- دولت فارس به هنگام ظهور اسلام
معروف اين است كه بعثت رسول اكرم (ص)در سال 611 م. مصادف با دوران حكومت خسرو پرويز (590-628م.) بوده است و در همين دوران رسول اكرم (ص)از مكه مكرّمه به سوي مدينه منوره (622م.) مهاجرت كرد كه مبدأ تاريخ هجري قمري و شمسي قرار گرفت. در آن ايام قسمت اعظم از جهان متمدن تحت سيطره اين دو دولت بزرگ و قدرتمند بود و اين دو دولت، مدتهاي مديدي در جنگ با هم به سر ميبردند و هر كدام ميخواست كه بر تمام جهان سيطره پيدا كند.
اين جنگها از زمان سلطان انوشيروان (531-589م.) تا دوران خسرو پرويز يعني بيشتر از بيست و چهارسال طول كشيد،و خسارتهاي فراوان و هزينههاي بسيار، باعث شد كه دولت ساساني متحمل ضرر و زيان سنگيني شود، به طوري كه جز يك قدرت تو خالي و ترسناك چيزي از آن باقي نمانده بود.89
براي اينكه اوضاع ايران را از جهات مختلف به خوبي مورد بررسي قرار دهيم؛ لازم است وضع حكومتها را از پايان سلطنت انوشيروان، تا آغاز ورود مسلمانان به اختصار مورد مطالعه قرار دهيم:
“پادشاهان ساساني، عموماً تجمل پرست و پر تشريفات بودند. دربار پر طمطراق ساساني و زرق و برق آن، چشمها را خيره ميساخت…
در كاخهاي افسانهايي ساسانيان، از بس جواهرات و اشياء نفيس و قيمتي، و نقشهها و تصويرهاي حيرت انگيز فراهم گرديده بود كه ديده بينندگان را خيره ميكرد. اگر بخواهيم غرائب و عجائب اين كاخها را بدانيم؛ كافي است فقط نظر خود را به يك قالي سپيد و بزرگي بياندازيم كه در تالار يكي از كاخها انداخته بودند، به نام “بهارستان كسري”، اين قالي را زمامداران ساساني، براي اين تهيه كرده بودند كه موقع عيش و عشرت سرحال باشند و هميشه مناظر زيبا و فرح انگيز فصلي را تماشا كنند.
به طوري كه مينويسند: اين قالي، داراي يكصد و پنجاه زراع طول،و هفتاد ذراع عرض، و تمام تار و پود آن زربافت و جواهر نشان بود.
در ميان پادشاهان ساساني،خسرو پرويز بيش از همه به تجملات علاقمند بود. شمار زنان و كنيزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراي او به چندين هزار تن بالغ ميشد.90″
وضع اجتماعي ايران در زمان ساسانيان، به هيچ وجه بهتر از وضع سياست و دربار نبود. حكومت طبقاتي كه از دير زمان در ايران وجود داشت، در عهد ساسانيان به شديدترين وجهي درآمده بود.
طبقات اشراف و روحانيان، كاملا از طبقههاي ديگر ممتاز بودند. تمامي پستها و شغلهاي حساس اجتماعي مخصوص آنان بود. پيشه وران و دهقانان از تمام مزاياي حقوق اجتماعي محروم بودند، به جز پرداخت ماليات و شركت در جنگها وظيفه ديگري نداشتند.
“نفيسي” دربارهي امتيازات ” طبقات ساساني” مينگارد؛
” چيزي كه بيش از همه در ميان مردم ايران “نفاق” افكنده بود، “امتيازات طبقاتي” بسيار خشني بود كه ساسانيان در ايران برقرار كرده بودند. و ريشه آن در تمدنهاي پيشين بوده، اما در دورهي ساساني، بر سخت گيري افزوده بودند”.
در درجه اول، هفت خانوادهي اشراف، و پس از ايشان، طبقات پنجگاه، امتيازاتي داشتند و عامهي مردم از آن محروم بودند. تقريبا مالكيت،
