
نتيجه، از نظر فرضيه سازي و نظريه پردازي خود كفا باشد و ديگر اين كه دين تنها يكي از منابع تأمين كننده فرضيهها و نظريههاي علم ديني باشد و استفاده از منابع ديگر نيز براي اين منظور تجويز شود.
تعريف سوم: علم ديني شامل هر دو سطح تجربي و فراتجربي، عبارت است از منظومهاي معرفتي درباره جهان واقع مادي كه به روشهاي معتبر وحياني، تجربي و عقلي مستند باشد.»296
دكتر پايا پس از نقل اين تعاريف سه گانه، در مقام انتقاد به ديدگاه آقاي بستان به اجمال مينويسند: «به نظر ميرسد ميزان دقت اين نويسندگان در شناسايي حدود و ثغور علم جديد كمتر از دو گروه ديگري است كه مطالبشان نقل و نقد شد. گروه اخير علاوه بر تكرار همان باور رايج در ميان مدافعان مفهوم “علم ديني يا اسلامي” در اين خصوص كه صرف چارچوب متافيزيكي ميتواند به علم رنگ ديني بزند، اين ادّعا را مطرح كرده كه دين يكي از منابع فرضيه پردازي و نه صرفاً الهام بخش و انگيزش، براي علوم (در همه شعبههاي طبيعي، زيستي، اجتماعي و انساني) است. امّا درباره اينكه مصاديق اينگونه نظريه پردازيها كداماند و يا معناي “روشهاي معتبر وحياني” چيست، توضيحي داده نشده است.»297
نقد و سنجش
درباره اينكه ميزان دقت آقاي بستان و همكاران ايشان در شناسايي حدود و ثغور علم جديد، كمتر از دو گروه قبلي است، به نظر ميرسد هم حجم مطالب و هم دقت ايشان كمتر از آقاي رياحي و همكاران، نيست. شاهد اين مطلب آن است كه در غالب منابع و مباحث علم ديني در ايران به كتاب آقاي بستان، ارجاع و استناد صورت ميگيرد در حالي كه نسبت به مقاله آقاي رياحي و همكاران چنين مسألهاي مشاهده نميشود.
درباره اين مطلب كه آقاي بستان نيز مانند ساير مدافعان از تأثير چارچوب متافيزيكي بر علم دفاع ميكنند، با توضيحي كه در بند قبل درباره ديدگاه دكتر باقري داده شد، روشن ميگردد مقصود آقاي بستان از مباني متافيزيكي با مراد دكتر باقري از پشتوانه متافيزيكي متفاوت است. به نظر ميرسد مقصود آقاي بستان و همچنين دكتر مهدي گلشي از مباني متافيزيكي، قريب به آن چيزي است كه دكتر پايا از اصطلاح «پشتوانه متافيزيكي» در كلام دكتر باقري، برداشت كردند.
درباره اين مطلب كه آقاي بستان دين را يكي از منابع فرضيه پردازي و نه صرفاً الهام بخشي ميداند ميتوان گفت اين مطلب با مبناي دكتر پايا يعني ابطال گرايي پوپري و تفكيك مقام كشف از مقام داوري، كاملاً سازگار است و ايرادي متوجه آن نيست و امّا در جواب اين پرسش كه مصاديق اين گونه نظريه پردازيها كداماند؟ بيان ميشود آقاي بستان در جلد دوم كتاب گامي به سوي علم ديني كه در سال 1390 انتشار يافته است از مصاديق اينگونه نظريه پردازيها در حوزه علوم اجتماعي سخن ميگويند. نكتهاي كه لازم است تذكر داده شود آن است كه آقاي بستان همانگونه كه تعاريف سه گانه، خصوصاً تعريف دوم گواهي ميدهد، دين را منبع فرضيه پردازي، در همه علوم اعم از طبيعي، زيستي، اجتماعي و انساني نميدانند بلكه تنها از اتكاي به دين در ساختن فرضيهها در حوزه علوم اجتماعي و برخي علوم طبيعي سخن ميگويند.
آخرين نكته آنكه درباره تعبير «روشهاي معتبر وحياني» كه مورد سؤال دكتر پايا واقع شده است، بيان ميشود كه تعبير «روشهاي معتبر وحياني» مجموعاً قسيم و عِدلِ دو صفت «تجربي» و «عقلي» نيست بلكه صفت «وحياني» به تنهايي قسيم دو صفت تجربي و عقلي ميباشد. به عبارت ديگر مقصود آقاي بستان از عبارت مذكور، روشهاي معتبر اعم از وحياني و تجربي و عقلي است. با اين توضيح روشن ميگردد مراد ايشان از روش وحياني، روش نقلي در كنار دو روش تجربي و عقلي است.
جمع بندي
در آخرين قسمت اين فصل، گزارش و سنجش مهمترين مباحث و انتقادهاي دكتر پايا در باب علم ديني، خلاصه و جمعبندي ميگردد.
الف) يكي از مباني مهم و تأثير گذار در مباحث و انتقادهاي دكتر پايا در باب علم ديني كه قويّاً بر نگرش او به اين مقوله سايه افكنده، پذيرش ديدگاه فيلسوفان رئاليست عقل گرا و نقّاد مانند پوپر درباره ماهيت علم و تفكيك آن از فناوري است. ايشان به طور مفصّل به بيان وجوه تفاوت علم و فناوري ميپردازند كه برخي از اين وجوه، قابل تأمل و مناقشه است.
ب) دكتر پايا پس از بحثي مفصّل درباره ماهيت علم و نيز تفكيك آن از فناوري، با قطع نظر از قرائتهاي متعدد علم ديني و نيز عدم تفكيك ميان علوم طبيعي و انساني، به طور كلّي سه ايراد بر مفهوم علم ديني وارد ميكنند و تلويحاً امتناع پيشيني آن را نيتجه ميگيرند و در عوض از امكان و مطلوبيت فناوري بومي و ديني سخن ميگويند.
اولين ايراد ايشان آن بود كه الزام محقّقان به آنكه صرفاً منبع الهام و اكتشاف خود را در آموزههاي ديني جستجو كنند، خلاف رويّه روش شناسانه مورد قبول او و نيز مانع رشد معرفت، خواهد بود. در نقد آن بيان شد كه اين ايراد مبتني بر تعريف پوپري از ماهيت علم است كه اگر مدافعان علم ديني در اين تعريف خدشه كنند و تعريف دیگري را بپذيرند، ايراد مذكور متوجه آنان نخواهد بود. مضاف بر اين، به فرض قبول تعريف پوپري از علم، ايراد مذكور تنها در حوزه علوم طبيعي و زيستي ممكن است متوجه موافقان گردد امّا در حوزه علوم انساني به دليل وجود آموزهها و گزارههاي فراوان مربوط به اين حوزه در متون و منابع ديني، حتّي در صورت منحصر كردن منبع الهام و كشف در آموزههاي ديني، ميتوان از توليد و رشد علوم انساني اسلامي سخن گفت.
ايراد دوم ايشان مبني بر اين كه ديني بودنِ فرضيه از جهت منشأ و در مقام كشف، در اتصاف آن به اين صفت كافي نيست، قبلاً دوبار از سوي آقاي ملكيان مطرح شده بود كه در جاي خودش پاسخ داده شد.
سومين ايراد دكتر پايا آن بود كه به فرض قبول اين مطلب كه آموزههاي ديني ميتوانند در شكل دادن به محتواي نظريههاي علمي تأثير بگذارند، با توجه به آنكه همه نظريهها و فرضيههاي علمي در مصاف با نقادي تجربي يا تحليلي جاي خود را به فرضيهاي جامعتر ميدهند، بايد در نظر داشت كه ابطال اين نظريهها، متون ديني و حتّي اصل دين را با چالش و مخاطره مواجه خواهد كرد. در پاسخ گفته شد دينداران با تفكيك دو حوزه متن ديني و فهم بشري از آن، مشكل مذكور را حل كردهاند.
ج) به باور دكتر پايا علوم اجتماعي و برخي علوم انساني، بر خلاف علوم طبيعي و زيستي واجد دو وجه هستند: از جهتي علم محسوب ميشوند و از جنبهاي فناوري. او باتوجه به همين ماهيت دوگانه علوم اجتماعي و برخي علوم انساني و نيز حساسيت فناوري به ظرف و زمينه و فرهنگ و نظام ارزشي، از امكان و مطلوبيّت توليد علوم اجتماعي و برخي علوم انساني ديني و بومي از جنبه فناوري بودن آنها، سخن ميگويد. برخي محقّقان و نويسندگان حوزه علم ديني، ابراز داشتهاند آنچه موافقان علم ديني در پي آنند همان چيزي است كه دكتر پايا آن را فناوري بومي و ديني ميداند و از امكان آن دفاع ميكند. به هرحال بايد پذيرفت اصل اين مسأله يعني تفكيك علم از فناوري و نيز ماهيت دوگانه علوم اجتماعي و برخي علوم انساني، ميتواند از مسائل مهم و تأثيرگذار در حوزه علم ديني باشد و شايسته است مورد توجه و دقّت موافقان علم ديني قرار گيرد.
د) دكتر پايا به اجمال به نقد و ارزيابي استدلالهاي برخي از مدافعان علم ديني در ايران ميپردازند كه انتقادهاي ايشان به ديدگاه دكتر خسرو باقري و آقاي حسين بستان مورد نقد و سنجش قرار گرفت و از طرح و نقد انتقادهاي ايشان به برخي ديدگاهها كه از شهرت و اهمّيت كمتري برخوردارند، صرف نظر شد.
ه) مباحث و انتقادهاي دكتر علي پايا در باب علم ديني كه از منظر و موضع يك مدافع و هوادار فلسفهی علم رئاليستي انتقادي مطرح گرديد، به نظر ميرسد برخي افقهاي جديد و شايد راهگشا را در برابر ديدگان موافقان علم ديني قرار ميدهد. اگر آنگونه كه دكتر پايا باور دارند، علوم اجتماعي و برخي علوم انساني از جنبهاي علم و از جنبه ديگر فناوري به شمار آيند و مقصود موافقان از علوم انساني اسلامي، جنبه فناوري اين علوم باشد، بسياري از مباحث فلسفهی علم خصوصاً مواضع فيلسوفان رئاليست عقلگرا و نقّاد با انديشه علم ديني سازگار و محملي قابل اعتنا براي آن خواهد بود. همانگونه كه ملاحظه گرديد دكتر پايا مسأله ماهيت دوگانه علوم اجتماعي و برخي علوم انساني را به صورت مختصر و تنها در حدّ طرح مسأله عنوان كردند كه به دليل اهميت و تأثيرگذاري، توجّه جدّي و تحقيق مفصّل موافقان علم ديني را ميطلبد.
فصل پنجم:
گزارش و سنجش ديدگاه دكتر بيژن عبد الكريمي
مقدمه
دكتر بيژن عبد الكريمي298يكي ديگر از منتقدان ايده علم ديني در مقالهاي با عنوان «تأملاتي پيرامون نسبت الهيّات و علوم انساني»299 به صراحت به مخالفت و نقد اين ايده ميپردازد. از او مناظرههايي نيز در اين باره موجود است كه به جهت رعايت موازين علمي در نگارش رساله، از استناد به آنها خودداري ميشود و عمدتاً بر مقاله مذكور كه گويا مهمترين نوشته ايشان در اين مقوله است، تمركز ميگردد.
او در مطلع اين مقاله عنوان ميكند كه خواهان طرح دو نكته اساسي است: يكي آنكه «طرح ايده علوم انساني اسلامي بر اساس يك دوكسا300 (ظنّ و گمان، ايدهاي تاريك و ناروشن) و نه براساس يك اپيستمه301 (نظام معرفتي واضح و روشن) صورت گرفته است» و ديگر آنكه طرح اين ايده «حاصل اراده معطوف به قدرت و نوعي شرق شناسي وارونه است.»
در اين فصل نيز طبق شيوه اتخاذ شده در اين نوشتار، مهمترين انتقادهاي ايشان در قالب دو عنوان اصلي گزارش و سنجش ميگردد.
1. طرح علوم انساني اسلامی، ايدهاي تاريك و ناروشن!
به باور او در بحث «علوم انساني اسلامي» يا نسبت «دين يا الهيّات» و «علوم انساني»، مفاهيم «دين يا الهيات» و «علوم انساني» به هيچ وجه روشن نيست و به همين دليل محلّ نزاع بحث نيز روشن نميگردد.302
او در ادامه با ذكر دو معنا براي «دين يا الهيات» و «علوم انساني» سعي در روشن كردن اين مفاهيم دارد.
الف) معاني «دين يا الهيات» و «علوم انساني»
دو معنايي كه براي دين و يا الهيات ذكر ميكند عبارتست از اول: «دين به منزله لقاء الله يا دين به منزله نسبت ميان آدمي با امر قدسي. در اين معنا از دين يا الهيّات، مراد ظهور امر قدسي در قلب، احساس، انديشه، زبان و كنش آدمي است … و آگاهي متناظر با آن از سنخ معرفتي حضوري، شهودي، غير مفهومي، صورت ناپذير، مفهوم ناپذير و لذا فراتاريخي، غير جغرافيايي، غير فرهنگي، غير نژادي، غير طبقاتي و … است. براي اين معناي مورد نظر، در اين مقاله اصطلاح “دين” را تخصيص ميدهيم. امّا گاهي مرادمان از دين يا الهيّات مجموعهاي از گزارهها و باورهاي نهادينه شده تاريخي است. اين گزارهها، دركي انساني، يعني درك برخي از متكلمان، فقهاء، مفسران، فيلسوفان، محدّثان، روحانيون و … از تجربه يا تفكر ديني در معناي نخست، و لذا فهمي حصولي، مفهومي، گزاره محور، بشري، ناسوتي، تاريخي، زماني، مكاني، فرهنگي، قومي و حتّي نژادي و طبقاتي و … است. در اين مقاله اين معنا از دين يا الهيّات را “تئولوژي” نام مينهيم. »303
او به زعم خود با بيان اين دو معنا براي دين يا الهيات سعي ميكند مفاهيم بنيادين ايده علم ديني يا علوم انساني اسلامي را روشن و مشخص كند و از اين طريق محل نزاع و به تعبير خودش «چالشگاه» بحث را روشن نمايد. او تلويحاً مدّعي است مدافعان ايده علم ديني، مفاهيم بنيادين اين مقوله را روشن و منقّح نكردهاند.
او پس از ذكر اين دو معنا براي دين يا الهيات، دو معنا براي «علوم انساني» بيان ميكند.
اول: «علوم انساني در معناي عام، يعني نوعي شناخت و معرفت از انسان در هر نظام معرفت شناختي (اپيستميك). به تعبير سادهتر، هر نظام معرفت شناختي مثل نظام معرفت شناختي مستتر در كتب مقدس، متون عرفاني، انديشههاي هندي يا تعاليم لائوتزو يا كنفسيوس از نوعي انسان شناسي و معرفت به انسان برخوردارند. نام اين نوع انسان شناسيها را در اين مقاله –با بياني بسيار كلّي و با تسامح بسيار و صرفاً به جهت روشن و ساده كردن مسير بحث- “شناخت نفس” يا “علم النّفس” ميگذاريم.
