
ميدهد، متعاقب گفتوگويي كه به دنبال مطالعه جزوه “فدائيان اسلام” انجام ميگيرد بين هواداران بروجردي و “فدائيان اسلام” درگيري و زدو خورد ميشود.422
آقای سیدمرتضی مبرقعی از منبریهای آن دوره و از نزدیکان بیت آیتالله بروجردی به صراحت درباره نظر نواب صفوی معتقد است: «نواب صفوی آقای بروجردی را قبول نداشت. مثلا عقیدهاش این بود که آنها (طلاب) بیایند دنبال او. من به نواب گفتم: آخر معنا ندارد ما بلند شویم و بیاییم دنبال تو!»423
آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی هم به آقای علی دوانی درباره فعالیتهای این گروه در قم گفته بود: «پس این همه تعطیل کردن درسها در فیضیه و سخنرانیهای آنها در فیضیه و صحن و سر و صداها چیست، چرا اعتنا به آقای بروجردی نمیکنند؟… حالا آقای نواب که وارد جریان نیست میخواهد چه کند، حیف نیست حوزه به این خوبی و آرامی را بههم بزنند که معلوم نیست به کجا بکشد؟…»424
هدف فعاليتهاي مذهبي محور كاشاني- نواب صفوي در سالهاي 1327-1329 در نهايت چيزي جز بيرون راندن بروجردي از صحنه مذهبي و نهايتاً تغيير مرجعيت و جايگزين نمودن كاشاني يا مرجعي نزديك به او، به جاي بروجردي نبود. اين كوشش در واقع در جهت فعليت بخشيدن به نظر كاشاني بود كه مقام مرجعيت مذهبي و رهبري سياسي بايد در هم ادغام شوند.
متعاقب سوءقصد به جان شاه در 15 بهمن 1327، در ساعت يك بعد از نيمه شب 16 بهمن، سرتيپ دفتري رئيس شهرباني وقت به منزل كاشاني رفته، او را دستگير ميكند و بنابر روايت عراقي، به او بياحترامي كرده و به نحوي ناهنجار او را روانه قلعه معروف فلكالافلاك ميكند.
در پي بازداشت كاشاني، نواب صفوي تعداد زيادي از ياران خود را به قم فرستاد، تا نزد بروجردي رفته و خواستار آزادي كاشاني شوند.425 بروجردي با اين گروه به سردي برخورد ميكند. در همين اثنا طيف جريان سنتگراي مرجعيت و روحانيت براي نشاندادن حسننيت خود در خودداري از رويكرد سياسي تصميم گرفتند ضمن مخابرة تلگرافاتي به شاه جهت تبريك سلامتي جان وي, جلسهاي به اين منظور تشكيل و تصميماتي اتخاذ كنند. اين نشست با حضور قريب بيستتن از علماي برجسته حوزهها از جمله آيات عظام: «بروجردي, حجت, صدر, خوانساري, فيض و… تشكيل گرديد و درپايان مذاكرات تصميم گرفته شد كه از عضويت روحانيون در احزاب و اصولاً شركت آنان در فعاليتهاي سياسي ممانعت بهعمل آيد و در صورت تخطي فردي از اين تصميم به مجازات خلع لباس برسد.426 هبه الدین شهرستانی و شیخ عبدالکریم زنجانی هم از عراق سلامت شاه را تبریک گفتند و از سوءقصد به جان او ابراز انزجار کردند روحانیون قم بخاطر ترس از نفوذ حزب توده در حوزه های علمیه ، عضویت طلاب در احزاب سیاسی را ممنوع ساختند.427
درست قبل از 15 بهمن نواب صفوي كه تازه از مسافرت به شهرستانها و ايلات بازگشته بود، به همراه “برادران” عضو “فدائيان اسلام” سفري جنجال برانگيز به قم ميكند نواب صفوي به قم رفته بود تا در آنجا براي اسلام سياسي “فدائيان” يارگيري كرده و هستهاي قدرتمند از هواداران و اعضاء “فدائيان اسلام” در حوزه علميه قم ايجاد كند.
بروجردي به درستي دريافته بود كه “فدائيان اسلام” قصد ايجاد يك “ستون پنجم” در قم را دارند. بيمناك از پيآمدهاي هستهاي قوي از “فدائيان اسلام” در حوزه، بروجردي مصمم بود تا از هرگونه دخالت و اخلال ايشان در فضاي علمي قم و تضعيف موقعيت خويش توسط آنها جلوگيري كند. بروجردي اعلام ميكند كه خط مشي حوزه علميه قم و دكترين او بسط و تعميق علم است و نه درگيري در امور سياسي زودگذر ، و بر لزوم برچیدن مراکز آنها از مدرسه فیضیه قم پافشاری میکرد428
تأثير منفي و ديرپاي اين وقايع در ذهن كاشاني را ميتوان در نامههاي او از تبعيد در سالهاي 1328 و 1329 رديابي كرد. اين مكاتبات بيانگر دلآزردگي كاشاني از بروجردي و اعتقاد راسخ او در اين مقطع بر مرجعيت متمركز مذهبي- سياسي است. شايد بتوان استدلال كرد كه چون بروجردي موضع خود را در عكسالعمل به سياسي كردن حوزه توسط نواب صفوي نشان داد و بر او آشكار كرد كه در مقابل مداخلاتشان در قم نيز شديداً ايستادگي خواهد كرد، “فدائيان اسلام” نيز مخالفت و حتي عناد خود را نسبت به زيرنظام بروجردي و روش مرجعيت او در نوشته كليدي خود، “برنامه انقلابي فداييان اسلام” يا “راهنماي حقايق” علني كردند.
كاشاني كراراً در اين دوره، بروجردي را خطر عمده و مهمترين نيروي بازدارنده بيداري مردم معرفي ميكند. كار كاشاني و نواب كه مدعي هستند به نام دين عمل ميكنند با دو مشكل عمده مواجه است. اول اينكه، بروجردي به عنوان بالاترين مقام ديني، عمل سياسي آنها را باطل و لغو اگر نه حرام ميداند و دوم اينكه مردم متدين، به مناسبت تقواي سنتي خود مقلد بروجردي هستند كه به نظر كاشاني مردم را دعوت به جدايي دين از سياست ميكند.
آیتالله بروجردی مرجعیت شاخص فداییان اسلام را برای پیشبرد اهداف مذهبی نه فقط مفید بلكه مخل هم تشخیص داد. او مشی عملی آنها را نمیپسندید و در مورد عملكرد آنان ابهامات بسیار داشت. آیتالله بروجردی به واسطه دخالت فداییان اسلام در امور حوزه و كمرنگ شدن توجه و علاقه طلاب به امور معنوی، آموزشی و متزلزل كردن حقانیت و قدرت مقام مرجعیت و خلاصه سیاسی كردن جو قم بیمناك بود. بنابر خاطرات يكي از روحانيون, رفتار وي در قبال تندرويهاي طلاب طرفدار فدائيان در حوزة علمية قم به اين شرح بود: برخي از آنان را از حوزة علميه اخراج كرده, برخي ديگر را بهطور موقت اخراج كرد. شهرية عدة ديگري از آنان را قطع كرد و شهرية برخي را نيز با واسطه, دوباره برقرار كرد.429بنابراین فداییان اسلام از جو یخزده و منجمد حوزة علمیه قم كه با برنامههای سیاسی و عملی آنها مخالف بودند، منزجر شده و به تهران آمدند. آقای محمد یزدی هم افزوده است: «گروه فدائیان اسلام به دلیل بیمهریهایی که از سوی علما نسبت به آنها شد، مرکز فعالیت خود را از قم به تهران منتقل کردند.»430
البته آقای محمد واعظزاده عاقبت اعضای فدائیان اسلام در قم به چند گونه ترسیم کرده است: «برخی از آنان را گفتند باید از حوزه بروند که رفتند. برخی را به طور موقت بیرون کردند. یک عده هم در قم بودند ولی شهریهشان را برای همیشه قطع کردند. یک عده را هم برای مدتی شهریهشان را قطع کردند ولی باواسطه، دو مرتبه برقرار شد…»431
فداییان اسلام كه با آیتالله كاشانی روابط بسیار نزدیك داشتند در تهران فعالیتهای خود را با محوریت ایشان مستحكم كردند، و در اصل آیتالله كاشانی مانند چتری بر فداییان بود. نواب در سال 1324 به دیدار ایشان رفت، و برای اجرای احكام اسلام با وی دست همكاری داد. رهبر روحانی فداییان اسلام در سطح اعلی آیتالله كاشانی و رئیس اجرایی نواب صفوی شد.
آیتالله محمدفاضل لنکرانی به صراحت دلیل این نوع رفتار آنان در فضای حوزه علمیه قم را به «تشکیلات آیتالله کاشانی» منتسب کرده است: «فدائیان اسلام با اینکه افراد مومنی بودند و دارای هدفی مقدس، ولی تحت تاثیر بیت آیتالله کاشانی قرار گرفته بودند. به خاطر تحرکاتی که از ناحیه تشکیلات آیتالله کاشانی میشد، اینان در برابر آیتالله بروجردی و حوزه خیلی بد عمل میکردند، به طوری که قضاوت عمومی این بود که اینان مخالف حوزه و آیتالله بروجردی هستند. طبعا در ذهن آیتالله بروجردی مطلب همین بود که اینان با حوزه و مرجعیت مخالفند…»432
از آنجا كه كاشانی و نواب صفوی به عملگرایی اعتقادی راسخ داشتند، منطقی بود كه در جهت تغییر مرجعیت بروجردی كه مخالف عملگرایی و دخالت در سیاست بود، اقدام كنند. بنابراین محور كاشانی- نواب برنامه تغییر مرجعیت و جانشینی آیتالله خوانساری به جای آیتالله بروجردی را در خرداد 1329 مطرح كردند.
تشييع جنازه رضاشاه در قم اوج فعالیتهای فدائیان اسلام بود که آنان تمام تلاش خود را کردند که این اقدام صورت نگیرد، و با آن اقدامات “فدائيان اسلام” در رابطه ی تضعیف موقعیت بروجردی از اوايل ارديبهشت آغاز ميشود و در 16 ارديبهشت 1329 به اوج خود ميرسد. فدائیان در این زمان از هر اقدامی برای جلوگیری از تشیع جنازه استفاده کردند که آقای علی دوانی یکی از این موارد را ذکر کرده اند: « دیدم سید عبدالحسین واحدی (یکی از اعضای شاخص فدائیان در قم) با مداد پشت قوطی مقوایی سیگار هما نوشته است: «سید مرتضی برقعی (از منبریهای قم)! اگر در مجلس ختم رضاخان پلید، این مرد جهنمی منبر رفتی شکمت را مانند سگ پاره میکنیم.» پرسیدیم چه میکنید؟ (برقعی) گفت: مگر میشود پا روی منبر ختم شاه گذارد! بهتون بگم اینها این کار را میکنندها! یک وقت میبینی از منبر آمدم پایین، زدند لت و پارم کردند، کار اینها حساب و کتابی ندارد.» 433
تنها تجمعات و اعتراضات سیاسی فدائیان اسلام در قم، باعث گلایه و رنجش مخالفان حوزویشان و به ویژه آیتالله بروجردی نشده، بلکه به مسائل دیگر هم کشیده شده بود. آیتالله سیدمحمدباقر سلطانی اینگونه آن را روایت کرده است: «من یک شب ماه مبارک رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نواب صفوی صحبت کردم و آنچه را آیتاللهالعظمی برجردی نمیپسندیدند، به ایشان تذکر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از کارهای شما، باعث انزجار از شما میشود؛ لذا آیتالله برجرودی از شما رنجیدهاند. به صلاح شما نیست که با آیتالله بروجردی مخالفت کنید. این، مثل این میماند که در داخل کشتی با ناخدای کشتی در بیفتید… نامههای فراوانی از افراد مختلف میآمد که فدائیان اسلام، مراجعه کرده بودند برای کمک مالی… مثلا برای کسی نوشته بودند که شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید؛ و الا سر و کارت با اینها (منظور خنجر یا اسلحهای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود. افراد میترسیدند و به آیتالله بروجردی شکایت میبردند… آیتالله بروجردی میفرمودند: «آخر دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمیشود، مبارزه کرد.» به مرحوم نواب این مطلب را گفتم، در پاسخ گفت: «ما به قصد قرض میگیریم. آنچه میگیریم، برای تشکیل حکومت علوی است. هدف ما، مقدس و مقدم بر اینهاست. هنگامی که حکومت علوی را تشکیل دادیم، قرض مردم را میپردازیم…» فدائیان اسلام مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند. هرچه به ایشان تذکر داده میشد که مدرسه محل تحصیل است؛ نه جای این کارها، اثر نمیکرد. از ایشان بسیار شکایت میشد. این امور باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت کنند. مسائلی پیش میآمد که برای بدبینکردن آیتالله بروجردی به ایشان بسیار موثر بود…»434
در زمان برافروخته شدن آتش انتقادات آیتالله بروجردی، فدائیان اسلام هم کوتاه نیامدند و بر مواضع خود همچنان تاکید کردند؛ حتی دست به رویارویی زدند. آقای علی دوانی خاطره منحصر به فرد خود را اینگونه روایت کرده است: « در آن روزها بنا بود، آیت الله کاشانی از سفری یا گویا سفر حج مراجعت کند. تنگ غروب بود که آمدم بیرونی یعنی منزل مرحوم واحدی، دیدم واحدی و آقاسید هاشم حسینی در اتاق نشستهاند. آقاسید هاشم گفت: بده آقای دوانی بخواند، ببینیم چه میگوید. واحدی گفت: نه، آقای دوانی ممکن است سخنی بگوید که خوشایند ما نباشد. گفتم: موضوع چیست؟ گفتند: اعلامیهای نوشتهایم، این است بخوانید! دیدم اعلامیه مختصری است به اندازه کف دست. نوشته بودند: حضرت آیتالله بروجردی! گمان نمیکنیم غیرت دینی شما از آیتالله قمی کمتر باشد. ایشان وقتی دیدند، رضاخان پهلوی میخواهد اتحادشکل کند، اعتراض کردند تا تبعید شدند. دنبال مطلب را به یادم ندارم. خلاصه بسیار زننده و تقریبا برای آیتالله بروجردی توهینآمیز بود. از خواندن آن به وحشت افتادم. گفتند: ها؟ گفتم: میخواهید این را پخش کنید؟! گفتند: آری. گفتم: شما را به خدا نکنید. مگر نمیدانید آیتالله بروجردی چه گفتهاند؟ میترسم بریزند شما را مضروب کنند. گفتند: چه
