
از بين ميبرد (ر.ک مرجايي، 1382: 7).
هابز در “لوياتان” معتقد است که مردم به خواست خود دولتها را ايجاد ميکنند تا از آنها در مقابل تهاجم خارجيان و نيز صدمه به يکديگر دفاع کنند و زمينه ساز ايجاد امنيت و نظم در جامعه باشد. هابز وظيفه تأمين امنيت را بر عهده دولتها گذاشته است چرا که پيش از آن، مردم اين اختيارات خود را به آنها واگذار کرده بودند. دوورژه نيز در “اصول علم سياست” نظم و امنيت را دو روي يک سکه ميداند که دولتها موظف به تأمين آنها در جامعه هستند.
در وهله اول به تعاريف عام از واژه امنيت ميپردازيم و سپس امنيت در محيط بينالمللي را واکاوي ميکنيم. امنيت در دانشنامه سياسي اينگونه معنا شده است: در لغت، حالت فراغت از هر گونه تهديد يا حمله و يا آمادگي براي رويارويي با هر تهديد و حمله را گويند. در اصطلاح سياسي و حقوقي به صورت امنيت فردي، امنيت اجتماعي، امنيت ملي و امنيت بينالمللي به کار برده ميشود (آشوري، 1373: 38).
امنيت در لغتنامه دهخدا بي خوفي و امن و در امان بودن معنا شده است (دهخدا، 1337). امنيت در خود حامل معاني اطمينان، عدم خوف، در امان بودن و نهراسيدن است. يعني از احساس امنيت (حالات و واقعيتهاي ذهني) تا ايمني و اطمينان خارجي (موقعيتهاي عيني و بروني) در اين واژه نهفته است (مؤذن جامي، 1384: 19).
امنيت از نظر لاروني مارتين عبارتست از تضمين رفاه آتي، و از نظر جان مورز امنيت يعني رهايي نسبي از تهديدات زيان بخش (بوزان، 1378: 31).
در ديدگاه سنتي امنيت صرفاً به معناي حصول شرايط فردي، گروهي و اجتماعي است که عاري از خشونت و پرخاشگري باشد. در ديدگاه مدرن و نوين هم ايمني ناشي از فقدان خشونت را در بر ميگيرد و هم مبتني بر شرايطي است که انسان به لحاظ شغلي، خانوادگي، فکري و عقيدتي ، سياسي و فرهنگي و مانند آن نيز در آسودگي يا در رفاه و آسايش باشد. در نگرش نوين هر نوع تآمين اجتماعي و هر نوع مصونيت انسان در برابر آسيبهاي اجتماعي و حتي آسيبهاي جسمي و بيماريها در زمره موضوع امنيتي قرار ميگيرد (کاشاني، 1384 ، 16)
در مقالهاي از صديق سروستاني امنيت اينگونه تعريف شده است که امنيت از دو عنصر اصلي تهديد و فرصت برخوردار است و برقراري امنيت منوط به رهايي نسبي از تهديدها و بهره گيري مناسب از فرصتهاست (صديق سروستاني، 1376)
کشورها از جهات مختلف از جمله امکانات مادي و معنوي همچون موقعيت سوقالجيشي، منابع طبيعي، جمعيت، سطح رشد اقتصادي، انسجام داخلي و ثبات سياسي در يک سطح نيستند. به همين دليل تصورات و توقعات آنها با حدود منافعشان در جامعه بينالملل يکسان نيست و ابزارها و امکانات آنها از حيث پيشبرد آن منافع متفاوت است. منافع دولتها گاهي با يکديگر متفاوت و متباين است و موجب بروز اختلاف و کشمکش بين آنها ميشود. به اين دليل ميتوان گفت؛ تلاش براي تأمين امنيت ملي و گسترش دامنه آن يکي از مهمترين هدفهاي کشورها در عرصه روابط بينالملل است. البته دولتها بر حسب مقام و موقعيتي که در عرصه مناسبات بينالمللي دارند و نيز بر اساس مباني بينش و ارزش خود تصورات متفاوتي از مفهوم امنيت دارند.
انديشمندان و صاحب نظران بسياري در مورد اين مفهوم در سطح بينالمللي قلم فرسايي کردهاند که بعضي از اين تعاريف را براي نمونه ارائه ميدهيم:
* ايلان بلاني11 امنيت را اينگونه تعريف ميکند: امنيت يعني رهايي نسبي از جنگ همراه با انتظار نسبتاً زياد اين که نتيجه هر جنگي که رخ بدهد شکست طرف مقابل است.
* والتر ليپمن12 معتقد است که هر ملتي تا جايي داراي امنيت است که در صورت عدم توسل به جنگ مجبور به رها نمودن ارزشهاي محوري نباشد و چنانچه در معرض چالشي قرار گيرد بتواند با پيروزي در جنگ آنها را حفظ کند.
* مايکل اچ.اچ. لوه13 عنوان ميکند که؛ امنيت ملي شامل سياست دفاع ملي و نيز اقدامات غير نظامي دولت براي تضمين ظرفيت کامل بقاي خود به منظور اعمال نفوذ و حصول اهداف داخلي و بينالمللي است.
* اولي ويور14 اظهار ميدارد که: ميتوان امنيت را در تئوري زبان شناسي، يک “حرکت زبان” خواند، يعني حرکت زبان و بيان مطلب کسي که حرف ميزند گوياي اين است که امنيت چيست؟ نماينده دولت با بيان کلمه امنيت در هر مورد خاص قضيه را وارد حوزه ويژهاي مينمايد و مدعي حقوق خاصي براي توسل به شيوههاي لازم جهت ممانعت از تحول ميشود.
* اقبال الرحمن15 معتقد است که امنيت هر ملت دربرگيرنده وحدت سرزمين، ثبات رژيم، درک شناخت ستيز، منابع ملي و بينالمللي و تأمين و حفظ حيات ساکنين در برابر تهديد عملي و يا موقعيتي است. به هر طريق به مسير زندگي آنان لطمه وارد ميسازد.
* آرنولد ولفر16 بيان داشته است که امنيت در معناي عيني آن يعني فقدان تهديد نسبت به ارزشهاي کسب شده و در معناي ذهني يعني فقدان حواس از اين که ارزشهاي مزبور مورد حمله قرار گيرد.
* شوراي امنيت ملي ايالات متحده امنيت را اينگونه تعريف ميکند که؛ امنيت ملي به معني اهدافي است که برنامه ريزان امنيت ملي سعي در به دست آوردن آنها دارند تا بتوانند بنايي بسازند که در آن ارزشهاي ملي ايمن باشند. ارزشهاي ملي بايد با ايجاد محيط داخلي و خارجي مناسب حفظ گردد. هدف اصلي سياست امنيت ملي، حفظ امنيت کشور به معني تداوم توانايي در فعاليتهاي زير است:
“ادامه توسعه زندگي داخلي بدون دخالت خارجي يا تهديد دخالت قدرتهاي خارجي و پيشرفت رفاه مردم از طريق ترويج يک نظم جهاني که ضمن آن بتوان به توسعه صلح آميز و منظم ديگر کشورها کمک کرده و از تجربيات و تواناييهاي آنها حداکثر منفعت را ببرد.”(بوزان،31،32:1378)
آنچه در پيش آمد تعاريف انديشمندان و محققاني بود که در اين باب تفحص کرده بودند و به نظر نگارنده در کل، شاکله اصلي همه اين تعاريف برگرفته از نوعي ترس انسان از چالش است که با وجود و هستي او در ارتباط است و آن را مورد تهديد قرار ميدهد. امنيت علاج واقعه قبل از وقوع است. يعني تفکر، برنامه ريزي و عمل جهت محافظت از آرمان و آمال يک گروه انساني. امنيت ملي صرفاً (و يا حتي عمدتاً) بر حسب جنبه نظامي، تصور عميقاً نادرستي را از واقعيت به ذهن متبادر ميکند. تهديد براي امنيت ملي يک اقدام يا نتيجه رويدادهايي است که به طرز مؤثر و در طول مدت نسبتاً کوتاه کيفيت زندگي ساکنان يک کشور را در معرض خطر کاهش قرار ميدهد و دامنه انتخابهاي سياست گذاران يک کشور يا واحدهاي خصوصي غيرحکومتي (افراد، گروهها و شرکتها) را به شدت به خطر مياندازد.(هافندرون،4:1370) بايد گفت امنيت چيزي بيش از داشتن قدرت نظامي، توانايي در دفع حمله نظامي و موفقيت در جنگ است. بنابراين امنيت پديدهها اهداف و سياستهاي ديگر را نيز در بر خواهد گرفت. مثلاً براي کشورهايي که در صدد افزايش قدرت و تحکيم موفقيت خويش در صحنه بينالملل هستند امنيت به معناي توانايي در وارد کردن ساير کشورها به خصوص همراهان به همکاري و تحميل کردن بر طبق خواستهها و اهداف سياستهاي خارجي آنهاست. امنيت براي اينگونه کشورها به معني حفظ نفوذ با تسلط بر مناطق استراتژيک و راههاي آبي و مراصلاتي مهم بينالمللي است. اهداف مزبور براي کشورهاي بزرگ و ابرقدرتها اهداف حياتي به شمار ميآيد. در اين معنا امنيت به معنا و پديدههاي زير اطلاق ميگردد:
– حفظ تماميت ارضي، حفظ جان مردم، بقا و اداره سيستم اجتماعي و حاکميت کشور
– حفظ منابع حياتي کشور
– فقدان تهديدي جدي از خارج نسبت به منافع حياتي کشور(عامري،178،179:1370)
آنچه که از تعريف و ويژگيهاي امنيت مطرح شد تحليلي عام و بسيط از اين واژه در نقطه نظر علمي از ديدگاه تمام کشورها بود اما نميتوان تمام اين موارد را به صورت يک تعريف عملياتي براي کشورهاي مختلف تبيين کرد. قطعاً امنيت از ديدگاه کشوري مانند ايالات متحده آمريکا با امنيت از ديدگاه روسيه و با امنيت از ديدگاه ايران با امنيت از ديدگاه چين و يا ژاپن متفاوت خواهد بود. براي عملياتي کردن تعريف امنيت قطعاً بايد آن را در ظرف زمان و مکان مورد استفاده قرار داد.
يکي ديگر از تفکيکهايي که در باب امنيت ميان انديشمندان اين مباحث مطرح ميشود وجوه تفاوت ميان امنيت ملي و امنيت بينالمللي است. “هافتن دورن” ميان امنيت ملي و امنيـــت بينالمللي قائل به تفکيک شده است. به نظر وي در حالي که به طور سنتي “امنيت ملي” بر روي توانايي هر دولت، جهت حفاظت از خود، تأکيد دارد. “امنيت بينالمللي” بر احتمال حصول امنيت جمعي بين چند دولت تکيه دارد و “امنيت جهاني” ناظر بر مجموعهاي از اصول و اقدامات جهاني جهت تضمين امنيت فردي به عنوان بخشي از تصوير کلي امنيت مينگرند.(ماندل،44:1377) بسياري اساس امنيت ملي را بر تشويق همکاري بينالمللي و يا حتي همگرايي بينالمللي استوار ميدانند که بر اساس آن در جهان مدرن افزايش امنيت يک کشور به افزايش امنيت ديگر کشورها بستگي دارد و مفهوم امنيت بينالمللي به همان مقدار اصطلاح امنيت ملي معنا پيدا ميکند. امنيت ملي کشورها همواره با ساختار نظام بينالملل ارتباط نزديک دارد. اساساً اين اهميت نظام بينالملل است که حدود و ثغور امنيت ملي کشورها و شکل حفظ امنيت را معين ميکند. بر همين اساس برخي از مهمترين دگرگونيهاي بينالملل اصولاً خود موجد نظام بينالملل تازهاي ميشوند. بدين لحاظ ميزاني از عدم امنيت محصول اجتناب ناپذير ماهيت سيستم بينالملل است. ماهيت آشفته اين سيستم به اين معناست که هميشه امکان تلاش کشورها جهت حل اختلافهايشان با استفاده از نيروي مسلح وجود دارد. در ارتباط با اهداف بلند مدت ديگران نيز هميشه شک وجود دارد زيرا اگرچه ارتباط با يک حکومت صميمانه است ارتباط با جانشينان آن ممکن است صميمانه نباشد. از آنجا که مقاصد، سريعتر از تواناييها تغيير پيدا ميکنند دولتها سياستهاي نظامي خودشان را نسبت به علائم ملموس مخالفت بالقوه تنظيم ميکنند.
بر همين اساس است که “باري بوزان” معتقد است که تنها قدرتهاي بزرگ در وضعيتي قرار دارند که استراتژي امنيت ملي را با اتکاي به خود ميتوانند به اجرا گذارند. هنگامي که دولتها کوچک ميشوند، به کشورهاي ديگر به عنوان متحدين و يا کشورهاي حامي مينگرند. کشورهاي کوچک و آسيب پذير اغلب به آنچه “باري بوزان” آن را “استراتژي امنيت بينالملل” مينامد و بستگي به تعديل روابط بين کشورها دارد دل ميبندد. در دنياي شديداً وابسته امروز امنيت ملي، منطقهاي، بينالمللي و جهاني مقولهاي زنجيروار و غيرقابل تفکيک است که در صورت وقوع چالش در يکي از حوزههاي جغرافيايي اثرات آن ميتواند بر ديگر نقاط نيز ملموس باشد.(فريدمن،327:1378)
امنيت داراي ويژگيهايي است که با درک بهتر آن ميتوان به تجزيه و تحليل آن پرداخت:
الف- نسبي بودن امنيت
امنيت امري نسبي است و نسبيت امنيت بدان معنا است که براي هيچ کشوري امنيت به صورت مطلق و کامل وجود ندارد. زيرا هيچ کشوري در خلاء عمل نميکند و عاملي چون ايدئولوژي، اوضاع و احوال داخلي کشور، وضعيت بينالمللي، ديدگاهها و بينش رهبران حاکم در کميت و کيفيت امنيت و چگونگي تحصيل و حفظ آن تأثير بسزايي دارد. امنيت ارزش و موقعيتي است که يک کشور به ميزان کمتر يا بيشتر ميتواند از آن برخوردار باشد. هيچ گاه هيچ کشوري نميتواند از امنيت تام بهرهمند باشد.(روشندل،4:1374) لذا انديشيدن درباره يک نظام امن (سياسي، اجتماعي، فرهنگي) زماني ميتواند جامهي تحقق و عينيت به خود بپوشد که قابليتها، تواناييها و اهداف تهديدهاي اجتماعي در آن لحاظ گردند. از اين منظر هر نوع تحليلي از امنيت لزوماً تحليلي برون گرا خواهد بود و بستگي مستقيم به تشخيص و ارزيابي و پردازش تحليل گر از تهديدهاي بيروني دارد.(تاجيک،101:1378) عواملي چون زمان، ايدئولوژي، اوضاع و احوال بينالمللي، موقعيت کشور و ديدگاه رهبران در ميزان امنيت و نحوه کسب و حفظ آن تأثير بسزايي دارد. بدين لحاظ تعيين درجــه و مرتبــه امنيت ممکن نيست و هيچ کشوري نميتواند مدعي دارا بودن تمام و کمال امنيت باشد.
ب- متغير بودن احساس امنيت
