
گزارش كامل اين مدل علم ديني یعني پارادايم اجتهادي دانش ديني، مجالي گسترده و نوشتاري مستقل ميطلبد و در اينجا تنها به نقل و بيان نكات مربوط به تعريف علم ديني اكتفا شد. از نظر مطرح كنندگان مدل پاد، علوم انساني اسلامي از منابع و متون ديني كه حاوي گزارههاي ناظر به علوم انساني هستند با روش اجتهادي كه روشی شبيه به روش اجتهاد و استنباط فقها ميباشد، استخراج ميگردد.
نكته مهم آنكه اين مدل درباره استخراج گزارههاي مربوط به علوم تجربي و علوم طبيعي از منابع و متون ديني نظري ندارد. تفاوت اساسي اين ديدگاه با ساير ديدگاههاي رايج در باب علم ديني آن است كه در ساير ديدگاهها دغدغهی اتصاف علوم تجربي به صفت ديني بودن به جدّ مورد توجّه و تأكيد است در حالي كه در اين ديدگاه چنين اهتمامي مشاهد نميشود. به نظر ميرسد مسأله اساسي در بحث علم ديني بر قراري پيوند ميان علوم تجربي و دين باشد كه مدل پاد در اين باره سكوت اختيار كرده است.
4. رويكردهاي عمده در باب علم ديني
حداقل سه نگاه و روايت در باب رويكردهاي عمده درباره علم ديني وجود دارد كه دو روايت آن سعي داشته رويكردهاي عمده در جهان اسلام درباره علم ديني را بيان نمايد و روايت سوم تصريح ميكند كه تنها به بيان رويكردهاي عمده در ميان انديشمندان ايراني اكتفا كرده است.
نگاه و روايت اول
دكتر خسرو باقري در كتاب هويّت علم ديني از سه رويكرد مهم درباره علم ديني سخن ميگويد: رويكرد استنباطي، رويكرد تهذيب و تكميل علوم موجود و رويكرد تأسيسي. او در ادامه ضمن نقد و ايراد بر دو رويكرد استنباطي و تهذيبي به تبيين و دفاع از رويكرد تأسيسي ميپردازد.
دكتر باقري معتقد است رويكرد استنباطي در علم ديني، مبتني بر دين شناسي دايرةالمعارفي است كه براساس اين نوع دين شناسي، دين حاوي علوم و دانشهاي مختلفي است كه انسان به آنها نياز دارد.
به باور ايشان در باب اشتمال دين نسبت به علوم و دانشها، دو نظر وجود دارد: در نظر اول دين همه علوم را با همه جزئيات آنها دربر دارد و در نظر دوم اصول كلّي همه علوم در دين يافت ميشود.
طبق نظر اول براي توليد علم ديني، بايد با مطالعه دقيق متون ديني، موادّ علم مورد نظر را از آنها استنباط و استخراج كرد و سپس با تأليف و سازماندهي آنها، پيكره علم مورد نظر را سامان بخشيد. در اين حالت علم ديني به طور كامل اكتشافي است امّا محلّ كشف آن متون ديني است.58
بر اساس نظر دوم دستيابي به علم ديني مستلزم آن است كه اصول و كلّيات آن از متون ديني استخراج شود و سپس به شيوهاي استنباطي، به كمك آن اصول و كلّيات، موارد و يافتههاي جزئي مشخص شود. در اين حالت علم ديني پديدهاي اكتشافي استنتاجي است.59
در اين نظر تاجايي كه جنبه اكتشافي مورد نظر است، تصوّر بر اين است كه اصول و مباني همه علوم در متون ديني وجود دارد. او همين امر را نشان دهنده جنبه دايرةالمعارفي اين ديدگاه ميداند. در جنبه استنتاجي، نظر بر آن است كه به كمك اصول و مباني جامع علوم كه از متون دینی به دست ميآيد، بايد فروع و موارد جزئي را مشخص كرد.60
دكتر باقري ضمن ايراد بر مبناي دين شناسي اين رويكرد به نقد و بررسي مفصّل يك مورد از آثاري كه با اين رويكرد تدوين شده ميپردازد.61
رويكرد دوّمي كه دكتر باقري از آن سخن ميگويد يعني رويكرد تهذيب و تكميل علوم موجود، تلاش مي كند با نظر به انديشه اسلامي، علوم موجود را از ناخالصيها و انحرافات پيراسته و احتمالاً بخشهايي نيز بر آن بيفزايد.62 او در سطح جهان اسلام، سيد محمّد نقيب العطاس و همچنين اسماعيل فاروقي را نمايندگان بارز اين رويكرد ميداند.63 در داخل كشور نيز ايشان برخي كتابهاي منتشر شده از سوي سازمان سمت را متأثر از اين رويكرد قلمداد ميكند.64
دكتر باقري اين رويكرد را در معرض اين مخاطره ميداند كه وحدت و يكپارچگي نظريههاي علمي را كه در فرضيهها، روشها و يافتههاي آنها جلوهگر ميشود، ناديده بگيرد.65 او معتقد است اين رويكرد درباره توليد علم ديني چند مشكل اساسي در پي دارد كه عبارت است از:
الف) بوجود آوردن مجموعههاي ناهمساز: نظريههاي علمي بر پيش فرضهاي فلسفي، فرهنگي و فكري معيني تكيه دارند. دست بردن به تهذيب و تصفيه پيكره نظريهها و افزودن عناصري از انديشه اسلامي به آنها، ممكن است بدون توجّه به اين امر انجام شود كه آيا بنيانهاي انديشه اسلامي با مباني و مبادي نظريهاي معيّن همخواني دارد. در نتيجه حاصل تهذيب و تكميل ممكن است معجون شگفتآوري باشد كه در آن، پارهاي ناهمساز معرفتي، به هم الصاق شدهاند.66
ب) تطبيق تكلّف آميز: مقصود از تطبيق تكلفّ آميز اين است كه براي مطابق دانستن يك آيه يا روايت با مطلب موجّهي كه در نظريهاي ملاحظه شده، معناها و برداشتهايي به آيه يا روايت مورد نظر حمل شود كه از آن مستفاد نميشود.67
ج) احساس بي نيازي كاذب: اشكال ديگر اين رويكرد آن است كه مطالب مجملي از متون ديني در كنار مباحث دقيق و تفصيل يافته نظريههاي علمي قرار ميگيرند و اين احساس بي نيازي كاذب را در ما پديد ميآورد كه اسلام نيز در اين باب سخن گفته است.68
د) وهن اسلام: اين رويكرد به سبك مشخصی از تنظيم محتواهاي آموزشي ميانجامد كه در آن مطالب مختلفي از نظريههاي علمي و مضامين برگرفته از آيات و روايات در كنار هم ميآيند. اين سبك به كممايه وانمود كردن دين و متون ديني منجر ميشود، زيرا اين تصوّر را در خواننده بوجود ميآورد كه متون ديني به اشاراتي كوتاه و مجمل بسنده كردهاند، در حالي كه دانشمندان و نظريههاي علمي، در همان زمينه مطالب و مباحث دقيق و فراواني را به دست ميدهند.69
سومين و آخرين رويكرد كه دكتر باقري از آن دفاع ميكند، بر اين باور است كه علم ديني مانند هر نوع تلاش علمي ديگري، بايد در پرتو قدرت الهام بخشي پيش فرضهاي خاص خود، از سويي و گير و دار تلاش تجربي از سوي ديگر، تكوين يابد.70
او در مقام تبيين اين رويكرد و مقصود خود از علم ديني، پيوند ميان علم و دين را به اين صورت ميداند كه آموزههاي بنيادين دين، بسان پيش فرضهاي علم در نظر گرفته ميشوند. عالم با تكيه بر اين پيش فرضها و با الهام گرفتن از آنها، فرضيههايي را در خصوص امر مورد مطالعه فراهم ميآورد. اين فرضيهها دو بعد دارند: از يك سو ملهم از آموزههاي دينياند و از سوي ديگر، حاصل پردازش عالماناند. هرگاه اين فرضيهها در عرصه تجربه و كاربرد، توانايي تبيين، پيش بيني و كنترل از خود نشان دهند، علم ديني در جريان شكلگيري خواهد بود.71 دكتر باقري در انتها پس از بحث صوري درباره امكان و فرآيند تكوين علوم انساني اسلامي آن را با بحثي محتوايي تكميل ميكند. او به ذكر برخي مضامين بنيادين در انديشه اسلامي ميپردازد كه ميتوانند به منزله پشتوانهاي براي نظريه پردازي در علوم انساني به كار روند.72
نگاه و روايت دوم
آقاي حسين بستان در جلد اول كتاب گامي به سوي علم ديني به توضيح سه رويكرد در باب علم ديني ميپردازد: رويكرد حداقلي، رويكرد مياني و رويكرد حداكثري.
او بر اين باور است كه الگوي پيشنهادي رويكرد يا رويكردهاي حداقلي، ضعيفترين شكل و كمترين جايگاه را براي حضور آموزههاي ديني در نظر ميگيرند، به نحوي كه در الگوي آنها هيچ ويژگي برجسته و قابل توجّهي كه آن را از الگوي غير ديني متمايز سازد، مشاهده نميشود، بلكه در واقع فقط كاربردهاي خاصي را براي علم غير ديني پيشنهاد ميكنند.73
ايشان رويكردهاي حداقلي را به دو دسته «هدف محور» و «موضوع محور» تقسيم ميكند. به عقيده ايشان در رويكردهاي هدف محور، تنها ملاك براي اتصاف علم به صفت ديني آن است كه به اهداف و غايات دين و جامعه ديني خدمت كند. در نتيجه، علم ديني همان علم طبيعي يا انساني موجود است كه در خدمت اهداف دين و جامعه ديني قرار ميگيرد و بدون لحاظ هدف و غايت، هيچ وجه قابل قبولي براي تقسيم علم تجربي به ديني و غير ديني وجود ندارد.74
ايشان رويكردهاي موضوع محور به علم ديني را، ديدگاههايي ميداند كه موضوعهايي مانند دين، پديدههاي منتسب به دين، امور مورد اهتمام دين، افراد ديندار يا جوامع ديني را براي مطالعات تجربي پيشنهاد ميكنند، بدون آنكه براي انجام اين مطالعات، چارچوبي مغاير با چارچوب علوم سكولار ارائه دهند. بر پايه اين نگرش جامعه شناسي اسلامي به عنوان شاخهاي از جامعه شناسي عمومي و در رديف جامعه شناسي شهري، جامعه شناسي روستايي، جامعه شناسي خانواده و مانند آن تلقي ميگردد.75
آقاي بستان رويكردهاي مياني را، ديدگاههايي ميداند كه در مقايسه با ديدگاههاي قبل، محدوده وسيعتري را براي بهرهگيري از دين در علم ديني ترسيم ميكنند. در اين الگوي علم ديني، بيش از هرچيز بر پيش فرضهاي فراتجربي يا متافيزيكي علم تأكيد ميگردد؛ به اين معنا كه ديني شدن اين پيش فرضها ضامن ديني شدن علم قلمداد ميشود. طبق اين نگاه اگر كلّيت قضاياي علم را در يك بافت متافيزيكي ديني قرار دهيم به الگويي از علم ديني دست يافتهايم كه ضمن برخورداري از خصلت ديني، از روش اساسي علم كه همان تجربه و گردآوري شواهد است، تخطي نميكند. به باور ايشان دكتر خسرو باقري و دكتر مهدي گلشني از چنين رويكردي دفاع ميكنند.76
مقصود آقاي بستان از رويكردهاي حداكثري ديدگاههايي است كه آموزههاي ديني را در متن علم تجربي یعني در فرضيهها و نظريههاي آن وارد ميكنند و بدين ترتيب، تأثيرگذاري دين در علم ديني را در بالاترين سطح تصوير مينمايند. اغلب كساني كه چنين رويكردي به علم ديني داشتهاند، اصالت روش تجربي به معناي معيار نهايي بودن آن در مقام داوري را زير سؤال برده و از نوعي تكثرگرايي روششناختي (استفاده از روشهاي عقلي و وحياني در كنار روش تجربي) حمايت كردهاند. ايشان آيت الله جوادي آملي را در ايران مدافع اين رويكرد ميدانند.77
رويكردي كه خود آقاي بستان از آن حمايت ميكند همين رويكرد حداكثري است امّا او معتقد است ملازمهاي بين استفاده از آموزههاي ديني در ساختن فرضيهها و نظريهها و بين تكثّرگرايي روششناختي وجود ندارد. به باور او ميتوان الگويي از علم ديني ارائه داد كه ضمن اخذ فرضيهها و نظريههاي خود از دين به معيار بودن روش تجربي در مقام داوري پايبند باشد.78 ايشان در جلد دوم گامي به سوي علم ديني كه به تازگي انتشار يافته است، عملاً از روش بهرهگيري از متون ديني در علوم اجتماعي سخن ميگويد.
نگاه و روايت سوم
شايد در بين نويسندگان داخلي كه درباره علم ديني قلم زدهاند، دكتر حسين سوزنچي مفصّلترين و جامعترين دستهبندي و تقرير را از ديدگاههاي انديشمندان ايراني در باب علم ديني، ارائه كرده باشد.
او بر اين باور است كه در يك طبقه بندي منطقي تمام ديدگاههايي كه در صدد نوعي برقراري تلائم بين دستاوردهاي تجربي بشر و آموزههاي نقلي ميباشند، در سه دسته قرار ميگيرند: اول ديدگاههايي كه اصالت را به آموزههاي نقلي ميدهند و سعي در تحويل يا اندراج دستاوردهاي تجربي در ذيل آموزههاي نقلي دارند. دوم ديدگاههايي كه اصالت را به روش تجربي ميدهند و سعي در تحويل يا اندراج آموزههاي نقلي ذيل روش تجربي دارند و سوم ديدگاههايي كه به نوعي جمع بين هر دو با توجه به تبيين جايگاه هريك در منظومه معرفتي انسان پرداختهاند.79
ايشان معتقد است رايجترين تلقياي كه در جامعه از علم ديني، خصوصاً در ميان مخالفان و منتقدان وجود دارد اين است كه مسلمانان بايد با مراجعه به متون معتبر ديني (كتاب و سنّت) از نو به توليد علم همّت گمارند و با تكيه بر آموزههاي نقلي، علم جديدي پديد آورند. او اين تلقي را «اصالت دادن به معارف نقلي» مينامد و معتقد است طيفي از ديدگاهها درباره علم ديني در اين رويكرد و تلقي قرار ميگيرد.80
يكي از ديدگاههاي مربوط به اين رويكرد، بر اين باور است كه علم ديني، علمي است كه مستقيماً با مراجعه به آيات و روايات حاصل ميگردد. منتقدان نيز غالباً چنين معنايي از علم ديني را طرح و نقد ميكند. در بين باورمندان مطرح و جدّي علم ديني كسي قائل به اين ديدگاه نيست امّا در ميان متدينان كساني وجود
