
ديني و اسلامي مبتني بر اين پيش فرض است كه دين اسلام و تعاليم آن بر حقّ و پيشوايان آن معصوم و معرفت ديني ممكن و معتبر دانسته شود. با پذيرش و توافق بر اين مبنا ميتوان درباره علم ديني و پيش فرضهاي اسلامي آن سخن گفت. امّا اگر كسي به هر دليل درباره ماهيت وحي و عصمت پيشوايان دين و امكان معرفت دینی و اعتبار آن، تأملات و انقلتهايي داشته باشد و از اين جهت پيش فرضهاي علم ديني و اسلامي را ناصواب و علم اسلامي را نامطلوب بداند، به نظر ميرسد ديگر مبناي واحدي برای بحث و گفتگو درباره علم دينی با اين شخص وجود ندارد.
جمعبندي
گزارش و سنجش ديدگاه دكتر سروش در باب علم ديني در دهه 70 كه نوعي رويكرد انتقادي و سلبي به اين مقوله است، به ترتيب ذيل جمعبندي و خلاصه ميگردد.
الف) دكتر سروش تعارض علم با برخي آموزهها و ارزشهاي ديني و نيز اعتقاد به جامعيّت دين و مكتب را دو انگيزه و عامل مهم براي ديني و مكتبي كردن علم ميداند. او گويا ايده ديني كردن علم را به معني قرباني كردن عقل در پاي دين و چشم پوشي از تخصّص و يافتههاي علمي قلمداد ميكند. در نقد اين مطلب بيان شد با توجه به اعتراف منتقدان علم ديني به اينكه علوم تعلّق شديد به جهان بيني و ارزشهاي شخص عالِم دارند و يافتههاي علوم انساني كاملاً بي طرف و عيني نيستند، طرح و پيگيري ايده علم ديني به معني قرباني كردن عقل در پاي دين و صرف نظر كردن از تخصّص و علم نيست. درباره انگيزه دوّمي كه دكتر سروش ذكر كردند حق با ايشان است. برخي از باورمندان و مدافعان علم ديني در ايران با قبول اين پيش فرض كه دين و متون ديني متولّي تعليم و تبيين علوم انساني هستند در قالب مدلي موسوم به مدل پاد در صدد استخراج علوم انساني اسلامي از منابع و متون ديني هستند البته اين انگيزه و اين پيش فرض در ميان موافقان علم ديني عموميّت ندارد.
ب) دكتر سروش با طرح يك تقسيم بندي نسبتا جامع و منطقي ابراز ميدارد علم را يا از طريق موضوع يا روش و يا غايت ميتوان تعريف كرد و هركدام از اين تعاريف يك مقام ثبوت و نفس الأمر دارد و يك مقام اثبات و تحقق خارجي. او پس از بحثي مفصّل در مقام ثبوت، به درستي نتيجه ميگيرد علم را چه از طريق موضوع يا روش و يا غايت تعريف كنيم، در مقام ثبوت و نفس الأمر، علم ديني و غير ديني معنا ندارد. در مقام ثبوت و نفس الأمر يك حقيقت بيشتر نيست و آن حقيقت متّصف به مكتبي و غير مكتبي نميگردد. امّا انتقادی كه متوجه ايشان ميگردد آن است كه چرا بررسي مسئله به همين شيوه و سياق را در مقام اثبات و تحقق خارجي نيز ادامه ندادهاند؟ به نظر ميرسد اگر ايشان مسأله را به همين شيوه و براساس تقسيمبندي اوليه، در مقام اثبات و تحقق خارجي علوم نيز ادامه ميدادند به نتيجه مطلوب خود يعني امتناع پيشینی علم ديني نميرسيدند. مثلاً اگر ما علم را به موضوع آن تعريف كنيم، تاريخ علم گواهي ميدهد تاكنون درباره موضوع برخي علوم مانند جامعه شناسي توافق و اجماعي صورت نگرفته است. در چنين فضايي دين نيز مجاز است باتوجه به بينشها و ارزشهاي خود، از موضوع مورد نظر خود سخن بگويد.
ج) دكتر سروش در جريان بررسي فرايند تكوين علوم دو انتقاد مهم را متوجّه ايده علم ديني ميداند. يكي آنكه علوم در فرايند تكوينشان با سؤالها و پاسخها آغاز ميشوند و پس از گذشت قرنها و دستهبندي سؤالها و جوابها، به تدريج علوم پديد ميآيند. پس از بوجود آمدن آنها، منطق دانان به بررسي موضوع، روش و غايت آنها ميپردازد و اين مؤلّفهها را در علوم مشخّص و تبيين ميكنند. اينگونه نيست كه شخص از ابتدا به تعريف علم و تعيين موضوع، روش و غايت آن بپردازد در حالي كه از خود علم و مسائل آن فعلاً خبري و اثري نيست مانند تلاشي كه مدافعان علم ديني انجام ميدهند. درباره اين انتقاد دكتر سروش بيان شد كه غالب علوم با همان فرآيند مذكور پديد آمده و ميآيند امّا در تاريخ علم موارد بسياري هم وجود دارد كه افرادي از ابتدا به تأسيس علمي خاص با موضوع، روش و غايت آن پرداختهاند. يكي از اين افراد ابن خلدون است كه دكتر سروش بعدها به صراحت او را مؤسّس علم تاريخ سكولار ميداند. نكته ديگر درباره اين انتقاد ايشان آن است كه با فرض اينكه تمام علوم با فرايند مذكور پديد آمده باشند، به لحاظ عقلي و منطقي هيچ منعي و بُعدي وجود ندارد كه علم يا علومي با فرايندي متفاوت بوجود آيند.
انتقاد ديگر ايشان در اين زمينه آن بود كه علوم از دو منطقه سؤالها و پاسخها تشكيل شدهاند. سؤالها ممكن است از مكاتب و ايدئولوژيهاي متأثر شوند امّا پاسخها چون بيان فكتها هستند مستقل و فارغ از مكتبند؛ هر سؤالي يك جواب بيشتر ندارد. وقتي با يك جواب رو به رو هستيم استقلال از دين و مكتب حاصل است. در نقد اين مطلب توجه داده شد كه خلطي آشكار ميان مقام ثبوت و نفس الأمر و مقام اثبات و تحقق خارجي علوم صورت گرفته است، در مقام ثبوت هر سؤال يك جواب دارد و آن جواب همان فكت و واقعيت است و استقلال و فراغت از دين و مكتب دارد. امّا در مقام اثبات و تحقق خارجي علوم، به حكم عقل و گواهي تاريخ علم به سؤالها جوابهاي متعدد داده شده كه برخي از آنها ممكن است و ميتواند صبغه ديني و مكتبي داشته باشد. يك نمونه غير قابل انكار آن مسأله چگونگي بوجود آمدن انسان است كه خلقت گرايان و تكامل گرايان دو پاسخ كاملاً متفاوت به اين سؤال دادهاند. از اين دو پاسخ ممكن است يكي را با آموزههاي ديني همسوتر بدانيم. بنابراين همانگونه كه سؤالها ميتوانند ديني و مكتبي باشند، پاسخها نيز ممكن است متعدد باشند و برخي از آنها صبغه ديني و مكتبي داشته باشند.
د) دكتر سروش در كنار استدلال منطقي بر عدم امكان علم ديني، از برخي شواهد تاريخي بر بي نتيجه بودن اين ايده ياد ميكند. او سابقه علم مكتبي و ايدئولوژيك را به تعارض ميان علم و دين در جهان مسيحيّت باز ميگرداند و دين را در ظاهر مغلوب اين نزاع ميداند. او معتقد است اين نزاع در عصر حاضر در شوروي سابق تكرار شد. او هر دو مورد را حوادث نسبتاً تلخي ميداند كه مايه عبرت آموزي براي دانشمندان گرديده است به نحوي كه امروز دانشمندان علوم تجربي، مكتبي كردن علم را ميراث فرسودهاي ميدانند كه روزگاري امتحان خود را پس داده و نمره خوبي نياورده است.او از برخي قرائتهاي علم ديني در جهان اسلام ياد ميكند كه اقداماتي از جمله تعيين درجه حرارت جهنّم و تركيب شيميايي اجنّه، دستور كار آنها بوده است. او از اين شواهد تاريخي تلويحاً بي ثمر بودن ايده علم ديني را نتيجه ميگيرد و مدافعان علم ديني را افرادي معرفي ميكند كه از سر جهالت و به دليل ندانستن سابقه تاريخي آن، در صدد آنند كه حادثهاي امتحان داده را بي جهت احضار كنند.
در ارزيابي و سنجش اين انتقاد ايشان بيان شد كه با فرض پذيرش بي نتيجه بودن تمامي تجربيات گذشته، لازم است روشن گردد اولاً كدام قرائت از علم ديني، امتحان خود را پس داده و نمره خوبي كسب نكرده و ثانياً آيا همه موافقان علم ديني در حال حاضر همان قرائت را دنبال ميكنند؟ وقتي قرائتي از علم ديني كه به دنبال تعيين درجه حرارت جهنّم و يا تركيب شيميايي اجنّه بوده، نمره خوبي نگرفته، نميتوان نتيجه گرفت هر تلاش و قرائت ديگري در عرصه علم ديني از سر جهالت و ندانستن سابقه تاريخي آن و منجر به شكست است. در حال حاضر در ايران و جهان اسلام قرائتهاي متفاوت و متنوعي از علم ديني وجود دارد كه هيچ شباهت و سنخيتي با مباحثي چون تعيين درجه حرارت جهنّم و تركيب شيميايي اجنّه ندارد. علاوه بر آن ميتوان به نظريه پردازيهايي بر اساس علم ديني اشاره كرد كه كارايي خود را نشان داده و در عرصه بين المللي شناخته شدهاند.
ه) دكتر سروش در اواخر دهه 70 صراحتاً علم اسلامي را ممكن امّا نامطلوب معرفي ميكند. به باور او پيش فرض صحيح، اسلامي و غير اسلامي ندارد. او توصيه ميكند به فرض، علم اسلامي و غير اسلامي وجود داشته باشد، بايد عالمان آنها را به نفع يك علم ايده آل كه اسلامي و غير اسلامي ندارد، كنار بگذارند. او معتقد است اثبات علم اسلامي راه را بر رقباي بسياري مانند علم تركي، علم رشتي و امثال آن باز ميكند. راديكالترين سخن دكتر سروش در مخالفت با علم ديني آن است كه علم اسلامي را به دليل آنكه متضمن خطاست، نامطلوب ميداند.
در نقد اين موضع ايشان كه به نظر ميرسد شديدترين موضع او در مخالفت با علم ديني و اسلامي باشد، تذكر داده شد كه سخن گفتن از پيش فرض صحيح كه اسلامي و غير اسلامي ندارد و توصيه به عالمان در خصوص علم ايده آل كه اسلامي و غير اسلامي ندارد، مربوط به مقام ثبوت و نفس الأمر است و ارتباطي به مقام اثبات و تحقّق خارجي علوم ندارد. او گويا سخن خود را فراموش ميكند كه «اگر از چشم خدا به اين عالم نظر كنيم … واقعاً علوم، علوماند و صبغهي اسلامي و غير اسلامي نميتوانند به خود بگيرند» و الّا در عالم اثبات و تحقّق خارجي «چون ما علم الهي نداريم و موجوداتي تاريخي هستيم و حقايق بر ما هميشه آن چنان كه هستند، آشكار نميشود، در علممان خطا بسيار است.»
در باره اين مطلب كه اثبات علم اسلامي راه را بر رقباي ديگري مانند علم تركي و علم رشتي و امثال آن باز ميكند، تذكر همين نكته كافي است که اين قياس، مع الفارق و اين مطلب، غير علمي است. به فرض اينكه راه بر رقباي ديگر باز شود، وجود اين رقبا، چه مانعي در راه علم ديني و اسلامي ايجاد خواهد كرد؟
و نهايتاً در خصوص اين مطلب كه «ما نميتوانيم توجيه كنيم كه به طرف پديد آوردن علم اسلامي برويم كه متضمّمن خطاست» اگر مقصود از اينكه علم اسلامي متضمن خطاست اين باشد كه پيش فرضهاي علم اسلامي ناصواب است چنانكه سياق گفتار ايشان مؤيّد اين معناست، به نظر ميرسد در اين حالت ديگر مبناي واحدي براي گفتگو و بحث درباره علم ديني و اسلامي وجود ندارد؛ زيرا گفتگو و بحث درباره علم ديني، مبتني بر اين مبنا و پيش فرض است كه دين اسلام و تعاليم آن بر حق و پيشوايان آن معصوم و معرفت ديني ممكن و معتبر دانسته شود.
و) مباحث و انتقادات دكتر سروش درباره علم ديني در دهه 70 به نحوي نيست كه عرصه را بر موافقان و مدافعان علم ديني تنگ كند و انگيزه را از آنان بستاند بلكه گاهي حاوي نكتههاي مثبت و مفيدي است كه بر مباحث نظري، اين مقوله، روشني بخش است. از جمله آن نكتهها تفكيك مقام ثبوت و نفس الأمر از مقام اثبات و تحقق خارجي علوم است كه در كلام برخي از موافقان علم ديني گاهي بين اين دو مقام خلطي صورت ميگيرد. همانگونه كه ملاحظه شد، دكتر سروش گرچه به تفصيل درباره مقام ثبوت و نفس الأمر و مقام اثبات و تحقق خارجي علوم، سخن ميگويد امّا خود او نيز در انتقادهايش از خلط ميان اين دو مقام ايمن و مصون نمانده است.
او در اواخر دهه 70 گرچه مخالفت و درشت گويي با مقوله علم ديني را به نهايت ميرساند و با مواضعي كه در مباحث دين شناسي اتّخاذ كرده است راه گفتگو در زمينه علم ديني را به دليل فقدان مبناي واحد، عملاً ميبندد امّا در اواخر دهه 80 در نوشتار راز و ناز علوم انساني به نرمي و انصاف ميگرايد و حداقل يك قرائت از علم ديني را به رسميّت ميشناسد.
در كنار فراز و فرودهاي انديشه او درباره علم ديني كه از پيشگامي در ارائه قرائتي از علم ديني در ايران تا نامطلوب دانستن علم اسلامي در نوسان است، حسن تقرير و شيوايي نوشتار او را بايد تحسين كرد.
فصل سوم:
گزارش و سنجش ديدگاه آقاي مصطفي ملكيان
مقدمه
ديدگاه آقاي مصطفي ملكيان درباره علم ديني، بر خلاف دكتر عبدالكريم سروش، شاهد تحوّل و فراز و فرود چنداني نيست. او در نوشتاري با عنوان «پيش فرضهاي بازسازي اسلامي علوم انساني»179 كه به نظر ميرسد جزء اولين مطالب ايشان درباره علم ديني باشد، به تبيين و توضيح پنج پيش فرض اساسي در زمينه بازسازي علوم انساني، براساس آموزههاي اسلامي، ميپردازد. او در اين نوشتار به طور ضمني و تلويحي در پي نشان دادن ضعف و ناتواني برخي از اين پيش فرضها ميباشد. آقاي ملكيان در مقاله «تأمّلاتي چند در باب امكان و ضرورت اسلامي
