
علم ديني صورت گرفته است و همچنان ادامه دارد.14
در ايران نيز در همان اوايل انقلاب دفتر همكاريهاي حوزه و دانشگاه و نيز سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني در دانشگاهها (سمت) تأسيس شد كه دغدغه هر دو نهاد، تأسيس يا تدوين علوم انساني اسلامي بود. مسأله علم ديني تنها در جهان اسلام مطرح نبوده است. در جهان مسيحيت نيز در دهههاي اخير اين مسأله با قوّت مورد بحث قرار گرفته است. يكي از كنفرانسهاي مهم در اين زمينه، كنفرانس علم در يك زمينه خداباورانه بود كه در تابستان 1377 ش (1998م) در كانادا برگزار شد. امروزه اصطلاح علم خداباور در محافل فرهنگي غرب اصطلاح جا افتادهاي است.15
2. زمينههاي طرح و بسط انديشهی علم ديني
درباره زمينهها و انگيزههاي طرح و بسط انديشهی علم ديني در جهان اسلام، نويسندگان اين حوزه كمتر به بحث و تحقيق پرداختهاند و غالباً صرف نظر از زمينهها و انگيزههاي طرح و بسط اين انديشه، مستقيماً به بحث درباره معنا و مفهوم علم ديني مبادرت كردهاند. يكي از نويسندگان عرصه علم ديني، انگيزههاي طرح و بسط انديشهی علم ديني در جهان اسلام را به سه گروه معرفتي، اخلاقي و ديني تقسيم ميكند.16
در خصوص انگيزه و زمينه معرفتي او معتقد است عدهاي از مدافعان علم ديني، در علوم تجربي رايج، نقصان معرفتي ميبينند و بر اين باورند كه بهرهگيري از عقايد و متون ديني اين كاستي را جبران ميكند. علم جديد بر خلاف علم سنّتي مراتب والاتر هستي را ناديده گرفته و با آنها قطع رابطه كرده است؛ در نتيجه اگر يافتههايش در عرصه جهان مادّي قابل اعتماد باشد، مدلولهاي ديگر آن كه به عوالم برتر از ماده اشاره دارد، مورد خدشه خواهد بود.
او نقيصه معرفتي علم جديد را به دو صورت حداقلي و حدّاكثري طرح ميكند. شکل حداقلي آن همان نقيصه متافيزيكي است؛ بدين معنا كه علم جديد فاقد بنيان متافيزيكي استوار است و تعميمهاي متافيزيكي عالمان علوم جديد، نارواست. او در توضيح تصوير حداكثري اين نقيصه، اطلاق يافتههاي علم جديد بر امور مادي را نيز دچار مشكل ميداند. اين نويسنده صرف نظر از دو تصوير مذكور، نقصان معرفتي علوم تجربي جديد را، ناتواني آنها از احاطه بر همه عوامل طبيعي دخيل در پديدهها ميداند. او معتقد است:
«علم تجربي در بهترين حالت به درك وجوهي از واقعيت نايل ميشود، امّا درك همه وجوه واقعيت طبيعي حتّي اگر ممكن باشد، معمولاً دور از دسترس است؛ بدين لحاظ، علم ديني ميتواند در مواردي اين نقيصه را نيز برطرف كند و وجوه ديگري از واقعيت و بخشي از عوامل طبيعي دخيل در پديدهها را كه از نگاه عالمان تجربي مخفي مانده، آشكار سازد.»17
او تلويحاً دكتر سيد حسين نصر و آيت الله جوادي آملي را از جمله باورمندان به علم ديني ميداند كه با انگيزهاي معرفتي به اين مقوله پرداختهاند.
اين نويسنده در تبيين زمينه و انگيزه اخلاقي طرح و بسط انديشه علم ديني، علم جديد را فاقد عنصري راهنما ميداند كه پژوهشهاي علمي را جهت دهد و بهرهگيري از يافتههاي علم را هدايت و مهار نمايد. او معتقد است چشم اندازهاي هولناكي كه در برابر تحقيقات اتمي و مطالعات ژنتيك گسترده است، اين نقيصه علم جديد را بيشتر نمايان ميكند. فجايع ناشي از بكارگيري ناصواب تكنولوژي هستهاي و نظامي نيز به باور او گواهي صادق بر اين كمبود است. در مقابل، او دين را حقيقتي ميداند كه در القاي اصول اخلاقي تواناست و ميتواند تربيت اخلاقي را به بهترين شكل عملي سازد، بنابراين تمسّك به دين ممكن است نقيصه اخلاقي علم جديد را مرتفع سازد.18
در خصوص انگيزه و زمينه اخلاقی ذکر شده چند نكته به نظر ميرسد. اول آنكه اين انگيزه منحصر به جهان اسلام و انديشهی علم ديني نيست بلكه خود غرب كه مادر و مهد علوم جديد است بيش از مسلمانان به آثار هولناك و خطرناك برخي مطالعات و تحقيقات خود واقف است و مدّعي است در صدد كنترل و رهايي از اين آثار مخرّب برآمده است. دوم آنكه اين آثار و پيامدهاي هولناك و مهيب در حوزه برخي رشتهها و مطالعات و تحقيقات خاص مانند تحقيقات اتمي و نظامي و مطالعات ژنتيك و امثال آن مطرح است و گويا ارتباطي به علوم انساني كه دغدغه اغلب انديشمندان مسلمان است، ندارد. و سوم آنكه براي مهار و كنترل كاربردهاي خطرناك و هولناك تكنولوژي جديد، نيازي به توليد علم ديني نيست بلكه همان تكنولوژي موجود را ميتوان با كنترلها و جهتدهيهاي اخلاقي، مهار و از آثار هولناك و خطرناك آن عاري كرد.
و نهايتاً اين نويسنده از انگيزه و زمينه ديني طرح و بسط انديشه علم ديني سخن ميگويد. به باور او انديشمندان دين باور همواره در رويارويي با رهآوردهاي عقل در پي چاره انديشي براي موارد تعارض دین و عقل بودهاند. فلسفههايي كه در دامن اديان روييدهاند، در انديشه پي ريزي نظامي فلسفي بودهاند كه با دين سازگار باشد. او تعارض ميان دين و علم را دوگونه ميداند: يكي آنكه اهداف و آرمانهاي علم جديد با اهداف دين ناسازگار است و ديگر آنكه علم و دين در ناحيه گزارههاي توصيفي و تبييني باهم تعارض ميكنند. او معتقد است اين نوع دوم از تعارض از ديد دينباوران مسلمان، به ويژه پس از تأمل در روند تاريخي نزاع علم و دين در جهان مسيحيت، بسيار با اهمّيت تلقي ميشود و «ميتوان با اطمينان حدس زد كه انگيزه عدهاي از صاحبنظران مسلمان از طرح انديشه علم ديني چيزي جز دفاع از آموزهها و ارزشهاي ديني در برابر دعاوي ناموجه علوم جديد نبوده است. پيش فرض اين گروه آن است كه علم ديني با استمداد از آموزههاي دين، موضوعهاي علوم را به گونهاي خواهد نگريست كه با هيچ يك از مباني و تعاليم ديني ناسازگار نيفتند.»19
به نظر ميرسد اين زمينه و انگيزه مهمترين عامل طرح و بسط انديشه علم ديني در جهان اسلام بوده است. اين انگيزه نه تنها در عدهاي از باورمندان به علم ديني بلكه در اغلب آنها وجود داشته و دارد. پس از اين انگيزه، انگيزه معرفتي در رتبه بعدي قرار دارد و گويا سخن گفتن از انگيزه اخلاقي، ارتباطي به طرح و بسط انديشه علم ديني در جهان اسلام ندارد.
3. معنا و مفهوم علم ديني
در اين قسمت مهمترين ديدگاههاي باورمندان به علم ديني در ايران درباره معنا و مفهوم علم ديني به ترتيب تاريخ از قديم به جديد بيان ميگردد.
الف) اتكا به مباني متافيزيكي ديني و رفع نيازهاي جامعه اسلامي (دكتر مهدي گلشني)
دكتر مهدي گلشني در كتاب معروفش، از علم سكولار تا علم ديني معتقد است علم، فارغ از پيش فرضهاي متافيزيكي نيست و اين پيش فرضها بر نظريههاي فراگير علوم، تأثيرگذار است.20 ايشان در تأييد اين مطلب با اطلاعات گستردهاي كه دارند نمونههاي بسياري از تاريخ علم ذكر ميكنند كه چگونه پيش فرضهاي فلسفي يك دانشمند بر نظريهاش تأثير گذار بوده است.21
دكتر گلشني مينويسند:
«وقتي بحث در علوم به مسائل بنيادي كشانده ميشود، تصميم گيري در محدوده خود علم، مشكل و گاهي غير ممكن است و لذا دانشمندان با توجّه به سوابق ذهنيشان سراغ مفروضات فلسفي مختلفي ميروند.»22
ايشان تذكر ميدهد مقصود او از علم ديني آن نيست كه آزمايشگاه و نظريههاي فيزيكي كنار گذاشته شود و اين نيست كه فرمولهاي فيزيك و شيمي يا كشفيات زيست شناسي را از قرآن و سنّت استخراج كنيم بلكه مقصود ايشان از علم ديني «قرار دادن كلّيت قضايا در يك متن متافيزيكي ديني است.»23
دكتر گلشني در حيطه جهتگيري و كاربرد علم معتقد است اگر «كار علمي در پرتو جهانبيني الهي انجام شود، نتيجهاش در جهت تأمين نيازهاي مادّي و معنوي بشر خواهد بود ولي اگر در پرتو جهان بيني سكولار انجام شود، تضميني بر مخرّب نبودن آن نخواهد بود.»24
بنابراين به نظر ميرسد دو عنصر اساسي در ديدگاه دكتر گلشني، مقوّم علم اسلامي و ديني دانسته شده است؛ يكي آنكه از مباني متافيزيكي ديني تغذيه كند و در چهارچوب جهان بيني اسلامي ديده شود و ديگر آنكه نيازهاي مشروع فردي و اجتماعي جامعه اسلامي را بر طرف نمايد.
ب) الهام گرفتن از مضامين متافيزيكي ديني در ارائه فرضيه و پايبندي به روش تجربي (دكتر خسرو باقري)
به نظر ميرسد دكتر خسرو باقري يكي ديگر از موافقان علم ديني، منسجمترين بحث درباره علم ديني را ارائه كرده است. ايشان در كتاب مهم خود، هويّت علم ديني به صراحت مقصود از علم را در تعبير «علم ديني» علوم تجربي ميداند و اين تعبير را ناظر به روابط محتملی ميداند كه دانشمندان، ميان شاخههايي از علوم تجربي و دين بر قرار ميكنند.25 دكتر باقري بحث خود درباره علم ديني را عام و فراگير ميداند كه محدود به علوم تجربي انساني نيست و علوم طبيعي را نيز دربر ميگيرد. در جنبه ديني بودن نيز ايشان نگاه خود را مقيّد به اسلامي نميكند امّا از باب مصداق، بيشتر بر شواهد مربوط به علوم انساني تأكيد ميكند و از جنبه ديني به طور عمده دين اسلام را مورد توجّه قرار ميدهد.26
دكتر باقري پس از بحثهاي مفصّل و مبسوط درباره هويّت علم و دين و نيز ذكر رويكردهاي عمده در باب علم ديني و نقد آنها، تلقي خود از علم دينی را اينگونه گزارش ميكند:
«با توجّه به نفوذ عميق پشتوانه متافيزيكي در مرحلههاي مختلف بسط و گسترش يك نظريه علمي، ميتوان نظريه علمي را به نحوي با مسمّا، به پشتوانه متافيزيكي آن منتسب دانست. در صورتي كه انديشههاي اسلامي بتوانند چنين نفوذ عميقي را در جريان تكوين رشته يا رشتههايي از علوم انساني عهدهدار شوند، به سبب همين نفوذ محتوايي، ميتوان آن را به صفت اسلامي منتسب ساخت و از علوم انساني اسلامي سخن گفت.»27
به عقيده ايشان پس از آنكه با الهام از پيش فرضهاي متافيزيكي ديني، فرضيههايي در مورد مسائل رواني يا اجتماعي صورت پذيرفت، براي اثبات علمي بودن، اين فرضيهها بايد از فيلتر آزمون تجربي بگذرند. پس از اين مرحله ميتوان از يافتههاي علمي (تجربي) سخن گفت.28
ايشان ابراز ميدارد: «اين يافتهها علمياند، زيرا از بوته تجربه بيرون آمدهاند؛ دينياند، زيرا رنگ تعلّق به پيش فرض ديني دارند؛ از ساختاري همگن و يكپارچه برخوردارند؛ زيرا فرضيهها در پرتو پيش فرضی معيّن و به تناسب و اقتضاي آن پيش فرض تحوّل يافتهاند.»29
دكتر باقري اين اتهام را كه با اين شيوه، دين به آزمون و تجربه گرفته ميشود، اينگونه پاسخ ميدهد كه فرضيههاي ما كه ملهم از ايدههاي دينياند، به آزمون گرفته ميشود نه ايدههاي ديني.30
ايشان براي روشنتر شدن تلقي خود از علم ديني و فرايند تكوين آن اينگونه توضيح ميدهد:
«هرگاه مضامين متافيزيكي بتوانند در مراحلي چون گزينش مسأله، انتخاب مفاهيم و الگوهايي براي فهم مسأله، طرح پژوهش (شامل سبك تبيين، فرضيه پردازي و روش تحقيق)، انجام مشاهده، پيش بيني و تفسير، تأثير آفريني خود را آشكار سازند، فرايندی شكل گرفته است كه محصول آن، دانشهايي متناسب با انديشههاي اسلامي خواهد بود.»31
ايشان تفاوت علوم انساني اسلامي، با علوم انساني معاصر را تنها در نوع پشتوانههاي متافيزيكي آنها ميداند و معتقد است فرايند تكوين علوم انساني اسلامي دقيقاً همان فرايندي است كه علوم انساني معاصر، طي آن تكوين يافتهاند.32
دكتر باقري تفاوت علوم انساني اسلامي با علوم انساني معاصر را در نوع پشتوانههاي متافيزيكي آنها، امري غريب و غير قابل پذيرش نميداند و معتقد است تفاوت اين دو «كم و بيش مانند تفاوتي است كه هماكنون ميان نظريههاي رقيب در عرصه علوم انساني وجود دارد؛ همچون نظريههاي رفتارگرايانه، انسان گرايانه و شناخت گرايانه.»33
ج) اتكا به مباني متافيزيكي ديني و بهرهگيري از متون ديني در ساختن فرضيه و نظريه (حسين بستان)
آقاي حسين بستان از جمله موافقان علم ديني هستند كه به استفاده از روش تجربي در توليد علم ديني وفادار ماندهاند. ايشان نيمي از حجم جلد اول كتاب گامي به سوي علم ديني را به تبيين ساختار علم تجربي اختصاص ميدهند و در مقدمه همين كتاب به صراحت ابراز ميدارند كه «بدون داشتن درك صحيحي از هويت و ويژگيهاي علوم تجربي نميتوان از انديشه علم ديني به درستي دفاع كرد.»34
ايشان با توجه به تمايزي كه بي
