
است. با اعتماد به نفس است که فرد روحيه و اين اعتماد را به خود پيدا خواهد کرد که توانايي ايجاد يک نقش شخصيتي مثبت در خود و انجام فلان کار را دارد و با کمک آن است که ميتواند بر مشکلات بر سر راهش غلبه کرده و يک موقعيت اجتماعي مطلوب کسب کند.
2-3-5-1. حساسيتهاي رشد اجتماعي نوجوانان
رشد اجتماعي نيز مانند ديگر ابعاد رشد نوجوان از اهميت زيادي برخوردار است. او از سنجش روابط و عکسالعملهاي ديگران است که ميتواند خودش را کشف کند و چنانچه در زمان مناسب نقش اجتماعي مناسب و دلخواهش را نيابد، حتي ممکن است دست به انتخاب و امتحان نقشهاي منفي نيز بزند.
مسائلي مانند آشفتگي و نابساماني خانوادگي، خواستهاي ناجور، مشکلات جنسي، نداشتن هدف و فلسفه زندگي همه موجب اختلال و بي نظمي در شخصيت نوجوانان مي شوند و بالتبع در روابط اجتماعي او با ديگران نيز بسيار تأثيرگذارند. ناکاميهاي پيدرپي و فشارهاي رواني ممکن است سبب تغيير شخصيت شوند، يا آنکه در نوجوانان رفتارهاي نابهنجار، مانند بزهکاري، پرخاشگري و جامعهستيزي به وجود آورند که در اينجا به چند مورد از اين چالشهاي مهم اشاره ميکنم.
ميل به جنس مخالف؛ يکي از حساسيتهاي دوران نوجواني متمايل شدن فرد به سوي جنس مخالف و تغيير در رفتار و فعاليت او به سبب اين ميل است. تمايل به جنس مخالف ميلي است که از تکامل رشد جنسي و همچنين رشد عاطفي نوجوان سرچشمه گرفته و اين نياز اجتماعي به برقراري رابطه با جنس ديگر را در او تشديد کرده است. نوجوان در اين حال ميکوشد به طرق گوناگون و متضاد، توجه جنس مخالف را به سوي خود جلب کند و به همين سبب حساسيتهايي را ايجاد ميکند، مخصوصا آنکه در فرهنگ والاي اين مرز و بوم، با ظهور ميل جنسي تکليف ديني نوجوان نيز آغاز ميگردد و اين حساسيتها را افزايش ميدهد.
جابجايي نقش والدين و همسالان؛ نوجوان که نيازمند استقلال است، از مراجع قدرت يعني والدين فاصله گرفته و در صورت برخورد نامناسب والدينش با اين وضعيت دست به سرپيچي نيز خواهد زد. اين رفتار طغيانگرانه يکي از بخشهاي رشد آنان است و اين طغيان نشانة باجخواهي و تهديد نيست بلکه نشانه استقلالخواهي و تشخصطلبي است.
گاهي رفتارهاي بعضا متناقض والدين نيز اين استقلال خواهي را شدت ميبخشند. والدين از طرفي انتظار دارند که نوجوانشان ديگر همانند کودکان رفتار نکند و از طرف ديگر به اندازه يک بزرگسال براي او اهميت قائل نيستند، نوجوان هم که از اين رفتار متناقض والدين به شکوه آمده با قدرت هر چه تمامتر سعي بر اثبات وجود خويش دارد. به همين علت از والدين فاصله گرفته و خود را به جمع دوستان نزديک ميکند، دوستاني که همانند او فکر ميکنند و مشکلاتشان نيز همانند اوست. در اين سن است که آن جايگاه الگويي و قهرماني که در نگاه کودک از آن پدر يا مادر بود، از آن دوستان ميشود و نوجوان بيشتر معيارها و موازين چگونگي شکلگيري شخصيت خودش را از تناسب با دوستانش به دست ميآورد تا با والدينش که اگر والدين او هشيار باشند و صحيح عمل کنند ميتوانند در اين وضعيت تغييرات مناسب را به وجود بياورند و نظر فرزندشان را به سوي خود جلب کنند.
اصرار نوجوان به خودکفايي مالي؛ واضح است در صورت برخورداري از وضعيت شغلي و مالي مناسب ميزان وابستگي از ديگران نيز کمتر خواهد بود. نوجوان نيز علاقهاي ندارد به علت نياز مالي به والدينش وابسته باشد، مخصوصا اگر اين نياز او اهرم فشاري در دست والدين براي کنترل او شده باشد، نياز دارد تا با انتخاب شغل و منبع درآمدي، احساس قدرت و عزت خود را تداوم ببخشد. به هر حال او از مناسبات بازار کار ناآگاه است و نيازمند بهرهگيري از تجربيات بزرگترهاست که معمولاً در اينجا نيز سعي ميکند به رأي خود عمل کرده و همين موجب ميشود اکثر اوقات شکست خورده و مورد سوء استفاده ديگران قرار گيرد و يا اينکه خداي نکرده به راه خلاف کشيده شود.
خلوتگاه نوجواني؛ بعضي نوجوانان در اين سن شديداً گوشهگير ميشوند و نياز دارند از افراد فاصله بگيرند، با خودشان خلوت کنند و با تفکر يا گريه و يا هر فعاليت ديگري اضطرابهايشان را کنترل کنند.
والدين ميبايست به اين احساسات اهميت دهند و با تحقير و اهانت با آنها برخورد نکنند، آنها بايد قبول کنند فرزندشان به سن بزرگسالي نزديک شده است و بالتبع نيازمند آن است که مانند بزرگسالان با او رفتار شود، هر چند هيچ تجربهاي از ناملايمات زندگي نداشته باشد. نوجوان هم مانند تمام بزرگسالان خواستار استقلال است و به حريم و خلوت احتياج دارد. ما نبايد براي بيرون کشيدن نوجوان از خلوتش از روشهاي ضربالعجلي استفاده کنيم، او حيوان نيست که با يک ترسيدن مطيع ما شود، بلکه ميشود با فکر و برنامهريزي و صبر و حوصله زياد و وقت گذاشتن کافي براي نوجوان همراه با احترام به بلوغ او، او را از خلوتش بيرون کشيد، بيرون آمدني به خواستة خود نه به زور و اکراه که بعد در جواب آن بخواهد دست به عکسالعملي بدتر بزند.
ما اگر بتوانيم با اين زمان گذاشتن وارد خلوت او شويم و هر روزي نيم ساعتي يا بيشتر با او سخن بگوييم، البته نه از نوع مستکبرانه، به درددلهايش گوش دهيم و آنقدر جا در دلش باز کنيم که بتواند مشکلات و آرزوهايش را به ما بگويد، بايد بدانيم که خيلي پيشرفت کردهايم.
2-3-6. رشد هيجاني
در ابتداي اين بحث لازم است تأکيد کنم، تمام تقسيمبنديهايي که در اينجا مطرح ميشوند صرفاً جنبة نظري دارند و در عمل نميتوان هيچ کدام يک از اين حالات را جدا از ديگري تصور کرد؛ به صورتي که حتي در بعضي کتب روانشناسي براي طرح مباحث مربوط به عوامل اجتماعي و عاطفي، تنها به يک بخش اکتفا ميشود، زيرا آنقدر مرز بين اين دو نامشخص است که دقيقاً نميتوان معين کرد فلان رفتار مثلاً حسادت، خجالت، نفرت، محبت جزء عوامل عاطفي هستند و يا جزء عوامل اجتماعي که اگر باز دقيقتر شويم ميبينيم که نحوة شناخت هر فرد از هر موقعيت نيز در عکسالعمل او نسبت به آن موقعيت بسيار تأثيرگذار است و جاي اين سؤال ميباشد که بپرسيم آيا اين حالات شناختي هستند يا نه؟
رشد بدني نيز در حالات روان انسان بسيار تأثيرگذار است مخصوصاً در دورة نوجواني که فرد با يک جهش رشدي مواجه ميباشد. به يک باره در چند سال، قد به ميزان قابل توجهي افزايش مييابد که اگر کسي در اين چند سال نوجوان را نديده باشد و بعد از آن دوباره با او روبرو شود، حتي احتمال آنکه آن کودک ديروز را نشناسد وجود دارد، همانگونه که قبلاً اينچنين اتفاقي براي خود من رخ داده است.
با اين رشد بدني بسيار سريع و شروع به کار قوة جنسي، يا به نظر فرويد شروع پرقدرت دوبارة نيروي جنسي بعد از يک دورة نهفتگي، درست مانند آتشي که تا به حال زير خاکستر بوده و حالا فوران کرده تا انتقام خود را بگيرد، با تمام اين اوصاف طبيعي است که اين حالات در روان نوجوان تأثير بگذارند و تمام فکر و ذهن او را به خود معطوف کنند و نوجوان را مجبور به رفتارهايي کنند که مخالف ميل ديگران و حتي مخالف ميل خود اوست.
2-3-6-1. اهيمت عواطف
عواطف از مهمترين عوامل مؤثر در رشد و پرورش شخصيت به شمار ميروند. چنانکه مکدوگال ميگويد: تنظيم و هماهنگي عواطف، اساس تکامل شخصيت است و شخصيت فرد عموماً از قوت و ضعف عواطف او متأثر ميشود (شعارينژاد 88، ص 463).
رسانههاي بيگانه بر قدرت عواطف آگاهند و سعي دارند با انتقال عواطف دلخواه خود نسبت به موضوعات معين در شناخت مخاطبان خود تغييري حاصل کنند، زيرا ميدانند “يادگيري همانقدر که يک امر ذهني و هوشي است يک امر عاطفي نيز هست” (شعارينژاد 88، ص436). آنها هميشه ديگران را نيروهايي عقبمانده و خشن معرفي ميکنند و مدام خود را نماد محبت و بزرگي و انساندوستي نشان ميدهند و با تکرار مجازي اين تجربيات عاطفي براي مخاطبان خود باعث خلط واقعيت و شبه واقعيت در ذهن آنان شده و نمادهايي دروغين را در ناخودآگاه ذهن آنان تثبيت ميکنند تا با اين سير عملياتي در نحوة ادراک، يادآوري، تداعي، پيدايش و تعديل اعتقادات مخاطبانشان تأثير خود را بگذارند.
عواطف انسان در نوجواني نيروي مضاعفي مييابند، اوائل قرن بيستم استانلي هال (Stanly Hall) بر اساس مطالعات و مشاهدات خود با عده زيادي از نوجوانان به اين نتيجه رسيد که مرحل? نوجواني داراي جنبه هاي افراطي و اغراق آميز در سلوک و رفتار است و از مشخصات آن طوفان و فشار هيجاني است.29
تغييرات حاصل از رشد بدني باعث اوج و فرودهاي مکرر رواني شده و ظهور غريزة جنسي هم نيازهاي عاطفي جديدي به همراه ميآورد که معمولاً به علت نامناسب بودن شرايط جامعه براي ارضاي آن نيازها فرد دچار بحرانهاي رواني شديدتري ميگردد. پيشرفت چشمگير رشد شناختي نيز در نوجوان احساسهاي جديدي را ايجاب ميکند، احساس نياز به تأييد و کمک ديگران در تکامل اين رشد و احساس وظيفه براي بهرهگيري مناسب از آن، که اگر اين نيازها جدي گرفته نشوند باز موجب احساس حقارت و عصبانيت نوجوان خواهند شد.
2-3-6-2. خصايص هيجانها و عواطف نوجوان
شدت و سرعت؛ يکي از خصوصيات عواطف نوجوان اينکه از شدت و سرعت بالايي برخوردار هستند، فرد در لحظهاي به حد نهايت خشونت خود ميرسد در حاليکه تا چند لحظه پيش در نهايت محبت و مهرباني قرار داشت. تمام خصوصيات عاطفي در هر فردي امکان بروز دارند، لکن در نوجواني ميزان تغيير عواطف انسان از حد طبيعي خودش خارج ميشود و فرد بيش از اندازه دچار نوسانات روحي و رواني ميشود.
عدم کنترل؛ نوجوان که تازه با اينچنين مشکلات و احساسات طغيانگري روبهرو شده است هنوز راه مقابله با آنها را به درستي نميداند، به همين علت در مواجه با آنها اختيار خود را از دست داده عواطفش را ناشيانه خرج ميکند. او گاهي تمايل به برونريزي بيقاعده عواطفش دارد و گاهي برعکس مناسب ميبيند عواطف خود را سرکوب کند که تمام اينها راه درستي براي کنترل عواطف و اضطرابهاي ناشي از مشکلات پيشآمده نيست.
ناپايداري؛ شعاري نژاد (1388) در بيان اين خصوصيت ميگويد:
پاسخهاي عاطفي نوجوان ناپايدارند که ممکن است سه عامل باعث وجود اين ويژگي در نوجوان باشند: يکي تغييرات غدد داخلي که آمادگي او را براي تحريک عاطفي بيشتر ميکنند زيرا خود بدن بسيار هيجانآميز است. ديگر اينکه خود زندگي براي نوجوان کمتر از کودک پايدار است زيرا او با تعارضهاي زياد خانوادگي برخورد ميکند، تحريکهاي اجتماعي متنوعي دارد، به رقابت اجتماعي زيادي احساس نياز ميکند و بيشتر تحت فشار بزرگسالان قرار ميگيرد. سومين علت ناپايداري عواطف نوجوان، تغييرات بلوغي و ترديدهاي اجتماعي هستند که دائماً موجب پيدايش تنش عاطفي در نوجوان ميشوند (ص465).
2-3-6-3. هيجانات غالب دورة نوجواني
محبت و عشق؛ نوجوان علاقة فراواني به محبت کردن دارد، زيرا اولاً خودش بسيار نيازمند محبت است و محبت کردن به ديگران بهترين راه محبت ديدن از آنها است. ثانياً او که به اهميت مهر و محبت پي برده و از وجدان و روح پاکي برخوردار است، علاقه ندارد با بيمهرياش کسي را بيازارد و اين احساس که ميبايست به ياري مظلومان بشتابد در او ريشه ميدواند. از طرف ديگر نوجوان علاقه دارد عواطفي مانند بزرگسالان داشته باشد تا بتواند به استقلال عاطفي دست يابد و محبت بيش از اندازه او گاهي مصداق همين امر است. او با محبت زيادش وانمود ميکند از صبر و استقامت زيادي برخوردار است و توانايي حل مشکلات زندگي و اداره کردن يک زندگي زناشويي را دارد.
به هر حال محبت هديهاي از خداوند است که دلهاي آدميان را به هم نزديک ميکند و يکي از ارکان بسيار مهم استواري نظام خانواده نيز ميباشد. البته همانقدر که ميتوان با استفاده از اين نيرو به نوجوان نزديک شد، نبايد با زيادهروي در ابراز آن خشم او را برانگيزيم، زيرا افراط در محبت در نظر نوجوان دليلي بر کودک شمردن اوست.
زود رنجي؛ عواطف نوجوان بسيار حساس هستند و به هر دليلي ممکن است برانگيخته شوند. او که هميشه تلاش کرده موقعيتي فراهم آورد تا بهترين ارزيابيها از او صورت بگيرد، فقط کافي است گمان کند براي ديگران مهم نيست و يا
