
واسطه و اغلب موجه به نظر ميرسند. به این معنی که غالبا فرد این افکار را بدون تجزیه و تحلیل بعدی، به عنوان واقعیت میپذیرد. در اثر این افکار خلق دچار اختلال ميشود، و افکار و تصورهای بیشتری بوجود ميآید که مارپیچ فرورونده یأس را سبب ميشوند (کلارک، 1954؛ به نقل از کاویانی، 1380).
افکار مثبت کمک کننده و منجر به سخت رویی افراد ميشود ولی برعکس افکار منفی باعث ميشود که فرد هر چیز را منفی ببیند و احساس حقارت داشته باشد (به نقل از عبدی زرین و همکاران، 1387).
سازمان سلسله مراتبی تفکر
معمولاً سه سطح شناختی در شناخت درمانی مورد ارزیابی قرار میگیرد، که عبارتند از: افکار منفی خودآیند (NATS)، فرضها یا قوانین زیر بنایی و باورهای مرکزی (نینان و دراین، 1953؛ به نقل از شاطرلو، 1388).
1ـ افکار منفی خودآیند
وقتی شخص در حالت ذهن منفی قرار دارد این گونه افکار، به سرعت، به طور خودکار و غیر ارادی به ذهن میآیند. گیلبرت (2000) آنها را افکار خودآیند مينامد. افکار ناخواسته به وسیلهي رویدادهای خارجی (آنها تصور بدی از من دارند. عقیدهي من مورد توجه آنها نیست. آنها به من احترام نخواهند گذاشت) و یا رویدادهای داخلی (تپش قلب: اوه خدای من، سکته قلبی خواهم کرد. من خواهم مرد) تشدید ميشوند. افکار خودآیند وابسته به موقعیت هستند و به سادگی به وسیلهی پرسشهای اساسی در جریان شناخت درمانی در دسترس قرار ميگیرند. افکار خودآیند همچنین میتواند به شکل یک تصور ایجاد شود، برای نمونه شخص احساس شرمساری بیش از حد دارد (در مجلس مهمانی یکی از بهترین افراد است اما احساس شرمساری مینماید).
2-قوانین یا فرضهای زیربنایی
اغلب فرضها هستند که رفتار روزمرهی ما را هدایت میکنند، استانداردهای ما را تنظیم کرده و قوانین را بنا ميکنند. یک فرض مثبت شاید این باشد (اگر من زیاد کار کنم، در زندگی موفق خواهم شد) و یک فرض منفی معادل آن شاید این باشد اگر هر گونه کوتاهی نمایم، با شکست مواجه خواهم شد). فرضهای زیربنایی اغلب به وسیلهي عبارات (اگر…پس…) یا (مگر این که …. در آن صورت ….) شناسایی ميشوند. قوانین معمولاً با عباراتی مانند (باید) و (حتماً) بیان ميشوند. مادامی که قوانین، استانداردها و فرضهای مثبت با هم جور هستند افراد به طور نسبی پایدار و مولد هستند. به همین سبب از فعالی در انتهای پیوستار خودداری نموده، یا باورهای منفی را قبول نميکنند.
3ـ باورهای مرکزی
باورهای زیربنایی درباره خودمان، دیگران و دنیا وجود دارد که به ما در معنی کردن تجارب زندگی مان کمک ميکند. باورهای مرکزی ما شامل جنبههای مثبت (من بزرگ هستم) و جنبههای منفی (من فایدهای برای جامعه ندارم) ميباشد. باورهای مرکزی معمولاً در جریان تجارب یادگیری اوایل زندگی شکل گرفته اند و به عنوان ابزاری دیدگاههای ما را شکل ميدهند. در اختلالهای هیجانی، باورهای منفی مرکزی، به محض فعال شدن به نحوی سبب سوگیری در پردازش اطلاعات ميشوند تا خودشان مورد تایید قرار گیرند و اطلاعات مخالف، تأیید نشوند.
خصوصیات افکار خودآیند
• افکار خودآیند جریانی از تفکر هستند که با جریات آشکار تری از تفکر همراهند. این افکار فقط مختص افراد دارای فشارهای روانی نیستند، بلکه تجربهای هستند که در همهی ما مشترک ميباشند. اغلب اوقات ما به سختی از وجود این افکار آگاه هستیم، هرچند که با مختصری تمرین میتوانیم به تنهایی آنها را وارد حیطهی خود آگاهی کنیم. وقتی از افکارمان در موقعیتی آگاه شدیم، اگر دچار اختلال روانی نباشیم، به طور خودآیند، واقعیت را بررسی میکنیم.
• با اینکه به نظر ميرسد افکار خودآیند ناگهان ظاهر ميگردند، ولی پس از شناسایی باورهای زمینهای، تا حدی این افکار قابل پیش بینی ميباشند.
• بعضی از افکار خودآیند ناکارآمد هستند یعنی در واقعیت اختلال ایجاد میکنند، از نظر هیجانی و عاطفی ناراحت کننده هستند، و یا در توانایی بیماربرای رسیدن به اهدافش مداخله ميکنند.
• افکار خودآیند ناکارآمد، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، منفی هستند، مگر اینکه فرد دچار شیدایی148 یا شیدایی خفیف 149بوده، اختلال شخصیت خودشیفته150 داشته باشد و یا معتاد به مواد مخدر باشد.
• معمولاً افکار خودآیند خیلی گذرا هستند و فرد اغلب بیشتر از هیجانی که حاصل آن تفکر است آگاه ميباشد (و نه خود آن تفکر!).
• هیجان فرد، ارتباطی منطقی با محتوای فکر خودآیندش دارد.
• افکار خودآیند غالباً به صورت مختصر هستند.
• افکار خودآیند ممکن است به صورت کلامي یا بینایی (تصاویر ذهنی) و یا هر دو باشد.
• افکار خودآیند را ميتوان بر اساس اعتبار و سودمندی آنها ارزیابی کرد. شایعترین نوع فکر خودآیند، به نوعی تحریف شده است و علیرغم وجود شواهدی بر علیه آن، در ذهن فرد ایجاد ميشود. نوع دیگر، فکر خودآیند صحیح است ولی نتیجه ای که فرد از آن میگیرد تحریف شده است. و نوع دیگر آن، فکر خودآیندی است که صحیح ميباشد، اما بدون تردید ناکارآمد است (بک، 1995؛ به نقل از محمدی و همکاران، 1391).
ماهیت افکارخودآیند منفی
محتوای تفکر افسرده ساز بر حسب مثلث شناختی طبقه بندی شده است. این مثلث، شامل نگرش مخدوش و منفی نسبت به موارد زیر ميشود: (هاوتون و همکاران، 1989؛ به نقل از قاسمزاده، 1376).
• خویشتن: نگرشهای منفی درباره خویشتن به طور مثال: فرد به خود میگوید: من به هیچ دردی نمیخورم.
• تجارب فعلی: در مورد تجارب فعلی به طور مثال فرد دایما به خود میگوید: هیچ یک از کارهایی که ميکنم درست از آب در نميآیند.
• آینده: افکار منفی در مورد آینده به طور مثال فرد با خود میگوید: هیچ وقت حالم بهتر نخواهد شد.
انواع تفکر منفی و تحریفات شناختی
بک (1995 به نقل از محمدی و همکاران، 1391) در کتاب شناخت درمانی: اصول و مفاهیم ماورای آن انواع تفکر منفی و خودکار را بیان میکند: گرچه برخی از افکار خودآیند صحیح هستند، بسیاری از آنها یا غیرواقعی هستند یا تنها رگههایی از حقیقت را در خود دارند. خطاهای نمونه در تفکر عبارتند از:
• تفکر همه یا هیچ (که تفکر سیاه و سفید، قطبی، یا تفکر دو رنگی نیز نامیده ميشود): در این حالت، شما یک موقعیت را به جای آنکه بر روی یک پیوستار ببینید، آن را فقط در دو دستهی مجزا ميبینید.
• فاجعه انگاری: در این حالت شما آینده را منفی پیشبینی میکنی، بدون آنکه پیامدهای احتمالی دیگر را در نظر بگیرید.
• سلب قابلیت یا کاهش مثبت نگری: شما به طور غیر منطقی به خود میگویید که تجربیات، کردار و صفات مثبت به درد نميخورند. مثلاً اگر کاری را به خوبی انجام دادیم آن را فقط بر پایهی شانس ميگذاریم.
• استدلال هیجانی: شما به دلیل احساس و عملا باور شدیدی که نسبت به یک موضوع دارید، فکر ميکنید آن موضوع درست است، و شواهد و مدارکی که بر درست نبودن آن موضوع دلالت دارند را نادیده ميانگارید و یا آنها را کم اهمیت قلمداد ميکنید.
• انگ زدن: شما بدون در نظر گرفتن شواهدی که ممکن است به نحوی منطقیتر، به نتیجهگیریهایی منجر شوند که چندان هم مصیبت بار نباشند، یک انگ کلی و ثابت را به خود و دیگران میزنید.
• بزرگنمایی/ کوچک نمایی: زمانی که شما خودتان یا شخص دیگری یا یک موقعیت را ارزیابی ميکنید، به طور غیر منطقی نکات منفی آن را بزرگ کرده و یا نکات مثبت آن را کمتر از حد واقعی قلمداد ميکنید.
• صافی روانی (انتزاع انتخابی): شما به جای آنکه تمام تصاویر را ببینید، به یک نکته منفی جزیی، بیش از اندازه توجه ميکنید.
• ذهن خوانی: شما اعتقاد دارید که ميدانید دیگران چه فکری ميکنند و سایر گزینههای احتمالی را در نظر نمیگیرید.
• تعمیم افراطی: شما به یک نتیجه گیری منفی بسیار کلی ميرسید که به مراتب فراتر از موقعیت فعلی است. هر اتفاق منفی را به موقعیتهایتان تعمیم ميدهید.
• شخصی کردن (به خود گرفتن) : شما بدون در نظر گرفتن توضیحات معقول تر دربارهي رفتار دیگران، اعتقاد دارید که آنان بخاطر وجود شما رفتار منفی دارند.
• جملات باید و حتما (امری) : شما یک عقیدهي راسخ و محکم و وسواسی دارید که هم خودتان و هم دیگران باید بر طبق آن عمل نمایید، و معتقد هستید که برآورده نشدن این انتظارات، بیش از حد ناگوار است .
• دید تونلی: شما فقط جنبههای منفی یک موقعیت را ميبینید.
افکار منفی و رفتارها
افکار منفی نه تنها چگونگی احساس ما را تحت تاثیر قرار ميدهد، بلکه شیوهي رفتار و چگونگی واکنش ما به دیگران را نیز تحت تاثیر قرار ميدهد. برای مثال، اگر این فکر را داشته باشیم که دوست داشتنی نیستیم، ممکن است از یک رابطه اجتناب کنیم. اگر فکر کنیم کسی ميخواهد ما را اذیت کند، ممکن است یک حملهي پیشگیرانه بر علیه او انجام دهیم. با انجام این کار، ممکن است فرد مقابل نیز به ما پاسخ دهد. پس ما نتیجه ميگیریم که او ميخواسته به ما حمله کند، در حالی که احتمالا از ابتدا چنین چیزی نبوده است. به بیان دیگر، این نوع الگوی رفتار خود – مخرب، ممکن است به صورت خود – تحقق بخش عمل کند. این مسئله میتواند یک تعامل منفی در رابطه ایجاد کند، در حالی که از ابتدا چنین چیزی نبوده است. همچنین ممکن است سیگار بکشیم، الکل بنوشیم یا به مصرف مواد رو بیاوریم تا با هیجانات دردناک مان مقابله کنیم. حتی ممکن است وجود مشکلاتمان را انکار نماییم تا از مواجهه با آنها اجتناب کنیم. استفادهي طولانی مدت از این نوع رفتارها، اغلب منجر به ایجاد مشکلات بزرگتر، استرس بیشتر و درگیری بیشتر ما با تفکر منفی و تحریفات شناختی ميشود (آنتونی و همکاران، 2007؛ به نقل از آل محمد و همکاران، 1388).
موضع گیریهای نظری در خصوص استرس
استرس و ناباروری
در راستای پیشرفتهای نورواندوکرینولوژی در زمینهی نقش استرس در ناباروری بسیاری از پژوهشهای روان شناختی نیز ارتباط استرس و اضطراب را با ناباروری گزارش کردهاند (نلسون151، شیندل152، نایتون153، اوهبشالوم154 و مالهال155، 2008). وقتی فرد به وسیلهی استرس برانگیخته ميشود، غدهی هیپوفیز میزان زیادی پرولاکتین تولید ميکند و سطوح افزایش یافته پرولاکتین سبب اختلال در تخمک گذاری ميگردد. استرس مفرط، حتی ممکن است به توقف کامل چرخهي قاعدگی بیانجامد و این حالت اغلب در زنان دوندهي ماراتون دیده ميشود که دچار یائسگی دوندگان ميشوند. در موارد ضعیف تر، استرس ممکن است منجر به بی نظمی در سیکل قاعدگی شود. همچنین استرس، تعداد اسپرمها و لیبدو را کاهش ميدهد که در نتیجهي آن، تعداد آمیزش جنسی و احتمال باروری کاهش پیدا ميکند (ابی و همکاران، 1998).
هرچند در سالهای اخیر با پیشرفت علم پزشکی دریچههای امید به سوی زوجهای نابارورگشوده شده و هر ساله، افراد نابارور با استفاده از روشهای مختلف باروری صاحب فرزند ميشوند (به نقل از عسکری و ساعدی، 1391)، اما همچنان این وضعیت، به عنوان بحرانی تنش زا، بر جنبههای مختلف زندگی همسران نابارور اثر ميگذارد (مونگا و همکاران، 2004). برخورد با موقعيتهاي استرس زا اغلب باعث پريشاني و كاهش امنيت و سلامت فرد و خانواده و افت سطح كيفيت زندگي مي شود (لوكر و گرگسون، 2003 ؛ به نقل از رضايي، 1388).
تحقیقات نشان دادهاند که ناباروری به عنوان یک بحران فردی، استرس زیادی به زوجهای نابارور وارد ميکند و ميتواند به طرق گوناگون، سلامت روانی آنها را تهدید کند (سلطان156 و تاهیر157، 2011؛ توزر158 و همکاران، 2010؛ گالهاردو159 و همکاران، 2010؛ به نقل از ریاحی و زارع زاده مهریزی، 1391). ارتباط بین استرس و ناباروری اغلب یک دور باطل را تشکیل ميدهد و آنها یکدیگر را تشدید ميکنند. زوجین ناباروری که خود را علت ناباروری ميدانند خود را سرزنش ميکنند و این وضعیت باعث افزایش فشار روانی شده و در نتیجه مشکل را حادتر ميکند (اریکا و تیلور، 2002).
آزمایشهای متعدد
