
گيرد.
مکيندر هم مانند ماهان رابطه نزديکي بين جغرافيا و تکنولوژي قائل بود. اگر تکنولوژي دوران پيشين موجب تفوق تحرک نيروي دريايي بر نيروي زميني شده بود، تکنولوژي اوايل قرن حاضر هم موجب تفوق نيروي زميني گشت.
نظريه مکيندر اولين بار در سال 1904 تحت عنوان محور جغرافيايي تاريخ مطرح شد و سپس در سال 1919 به عنوان هشداري به معاهده صلح پاريس، کتاب “حقيقت و آرمانهاي دمکراتيک” را به چاپ رسانيد. وي در اين کتاب اظهار نمود که “منطقه محوري” سياست بينالملل را سرزمين وسيعــي تشکيـل ميدهد که از اروپاي شرقي تا جلگههاي سيبري را ادامه ميدهد.
مکيندر تازههاي اروپا، آسيا و آفريقا را به عنوان جزيره جهاني ميشناخت آن را به همين نام معرفي ميکرد. وي توجه داشت که سه چهارم کره زمين آب و يک چهارم آن را خشکي فرا گرفته است. دو سوم کره خاکي شامل جزيره جهاني و يک سوم ديگر آن، شامل آمريکاي شمالي و جنوبي و استراليا است.
جزيره جهاني هفت هشتم جمعيت جهان و ديگر نقاط يک هشتم آن را در برمي گيرد کليه جزيره جهاني، ناحيه محور يا هارتلند است. وي هارتلند را ناحيه وسيعي ميدانست که از اقيانوس منجمد شمالي تا نزديکي کنارههاي آبي اين منطقه ادامه داشت.
اين ناحيه از غرب به رودخانه ولگا، از شرق به سيبري غربي، از شمال به اقيانوس منجمد شمالي و از جنوب به ارتفاعات هيماليا، ارتفاعات ايران و ارتفاعات مغولستان محدود ميشد.
ناحيه محور از سوي هيچ يک از قدرتهاي دريايي مورد تهديد قرار نداشت. مکيندر بعدها مفهوم هارتلند را تا حدي به سمت غرب تغيير داد، به گونهاي که تمام سرزمين روسيه را به جز قلمرو خاور دور آن را بر ميگرفت. در سال 1943 مکيندر، ناحيه هارتلند را به خصوص مستثني کرد به عقيده مکيندر اطراف هارتلند را دو ناحيه فرا گرفتهاند.
1- هلال داخلي با حاشيهاي که شامل سرزمينهايي است که پشت به خشکي اوراسيا و در کنار آب قرار دارند و قابل دسترسي قدرت دريايي هستند (موقعيت ساحلي) بخش عمده اين حاشيه قلمرو شبه جزاير است و نقش ژئواستراتژيک دارد.
2- هلال خارجي يا جزيرهاي که شامل جزاير بريتانيا، ژاپن و استراليا است.
مکيندر بر اين باور بود که هارتلند اهميت اساسي در ارو آسيا به عهده دارد وي در سال 1919 چنين عنوان کرد: (کسي که بر شرق اروپا تسلط يابد بر هارتلند حاکم خواهد بود، هر کس بر هارتلند حاکم شود، بر جزيره جهاني حاکم خواهد بود و کسي که بر جزيره جهاني حاکم باشد بر دنيا مسلط است).
وي در سال 1943 در سن 84 سالگي سومين بيانيه خود را ابراز داشت وي در مقالهاي ادعا کرد که فرضيه او اکنون مفيدتر از هر زمان ديگر است. هارتلند بزرگترين دژ طبيعي بر روي کره زمين است و براي اولين بار پادگانهاي زيادي به مراقبت از آن ميپردازند که از لحاظ کميت و کيفيت درصد بسيار خوبي است وي لنالند را دوباره به هارتلند اضافه کرد و منطقه وسيع شرق رودخانه يني سئي را به اين نام خواند.
سال 1943، سال بازنگري اساسي بر نظريات پيشين مکيندر بود.
دومين نظر کلي جغرافيايي، پيوستگي هارتلند و اقيانوس است. مکيندر از نظريههاي سابق خود تا حدي عدول کرد و متوجه شد که ترکيبي از نيروي زميني و دريايي ميتواند نقش يک قدرت را بازي کند. به عبارت ديگر ترکيبي از خشکيها و آبها در نيمکره شمالي که از ويژگيهاي خاص جغرافيايي برخوردار باشد، ميتوان به عنوان نقطه اتکاي کره زمين بهره برداري قرار گيرد. (عزتي 10:1371)
نظريه نيکولاس اسپايکمن:
اسپايکمن مسئول انستيتو مطالعات بينالمللي و استاد روابط بينالملل دانشگاه يال بود. اسپايکمن ژئوپوليتيک را طرح ريزي امنيت سياسي يک کشور بر اساس عوامل جغرافيايي آن توصيف کرد. مطالعه جغرافيايي يک کشور در جهان با سياست خارجي آن کشور توافق اساسي دارد وي قدرت را وسيلهاي جهت حفظ صلح ميدانست و بر اين عقيده بود که قدرتهاي بزرگ به تنهايي داراي وسايل تحميل صلح هستند.
وي اشاره کرد ژئوپوليتيک، نيروها را در سطحي وسيع و در يک چارچوب جغرافيايي عرضه ميکند.
اسپايکمن به دقت عقايد مکيندر را مطالعه و نظريات وي را در سالهاي 1904، 1919، 1943 تجزيه و تحليل کرد. تفسير اسپايکمن از اهميت ارتباط هارتلند با حلقه اطراف آن، اندکي با اظهارات مکيندر متفاوت است مکيندر متفاوت است مکيندر اين محدوده را هلال داخلي و خارجي ميخواند اما در بيان اسپايکمن اين محدوده سرزمين حاشيه يا ريملند خوانده ميشود که در محاصره آبهاست.
اين نظريه که سهولت حرکت در دريا (تجارت دريايي) امکان برقراري يک سلطه مافوق را که نمونهاي از ساخت ژئوپوليتيک جديد است، امکان پذير ميکند در مقايسه با الگوي قبلي که کشوري را داراي قدرت مافوق ميدانست که بتواند کنترل سرزمينهاي وسيعي را در خشکي اروآسيا بعهده بگيرد، متفاوت است و بنا بر اين اسپايکمن بيشتر بر دريا تأکيد داشت او معتقد بود قدرت دريايي است که قاره اروآسيا را ممتاز ميسازد و آن را به شکل يک واحد عمل کننده در ميآورد و همچنين دريا ارتباط بين دنياي قديم و جديد را امکان پذير ميسازد و در نهايت وي قدرت دريايي را کليد استراتژي جهاني ميدانست.
دليل اهميت دادن اسپايکمن به ريملند، در مقايسه با هارتلند، از اين جهت بود که به اعتقاد وي، اين منطقه امکان ترکيب قدرت بري و بحري را بهتر فراهم ميسازد. از طرف ديگر بيشترين منافع نيروي انساني و سهولت ارتباطات در اين بخش از جهان وجود دارد. اين مطلب در جريان جنگ جهاني دوم بيان شد و از اين نظريه که متفقين بايد سياست آينده خود را براساس جلوگيري از يکپارچگي نيروي دشمن در ريلمند قرار دهند دفاع ميکرد.
با شکست آلمان در جنگ جهاني دوم و ظهور اتحاد جماهير شوروي سابق به عنوان يگانه حاکم منطقه هارتلند ايالات متحده آمريکا به منظور دستيابي به ريملند و جلوگيري از نفوذ اتحاد جماهير شوروي سابق به اين قلمرو جغرافيايي، نظريه اسپايکمن را مورد توجه قرار داد. به همين دليل نميتوان گفت که سياست معروف کانتين منت (جلوگيري از توسعه و پيشرفت شوروي سابق در ناحيه حاشيه) آمريکايي متأثر از نظريههاي جرج کنان است.
نکتهاي که در بررسي اسپايکمن در مورد هارتلند مکيندر حائز اهميت است اين است که وي ترديد داشت هارتلند حداقل در آينده نزديک بتواند منبع قدرت جهاني باشد، زيرا معتقد بود اگر چين و هند بتواند قدرت صنعتي خودشان را نسبت به اين مناطق پيش ببرند موقعيت مناطق آسياي مرکزي روسيه اهميت کمتري خواهد يافت. بطور کلي اسپايکمن معتقد بود که قدرت روسيه در غرب کوههاي اورال باقي خواهد ماند و به قسمتهاي مرکزي سيبري گسترش نخواهد يافت.
اسپايکمن ناحيه حاشيهاي يا ريلمند را مهمتر از هارتلند ميدانست ريملند منطقهاي بين هارتلند و درياي حاشيه آن را در بر ميگيرد. ناحيه حاشيه به خصوص تمام قاره اروپا بجز روسيه و نيز آسياي صغير، عربستان، ايران، عراق، افغانستان، هند، آسياي جنوب شرقي، چين، کره و سيبري شرقي را شامل ميشود. تمام اين سرزمينها يک منطقه بزرگ حائل بين قدرتهاي بري و بحري محسوب ميشود وي فرضيه خود را چنين عنوان کرد:
“هر کس ناحيه حاشيهاي را کنترل کند حاکم اروآسيا است و چنين کسي سرنوشت دنيا را رقم خواهد زد” وي در ادامه تجزيه و تحليل اروآسيا، بريتانياي کبير و ژاپن را بعنوان مراکز قدرت سياسي و نظامي خارج از ناحيه حاشيهاي سواحل غرب اروپا و شرق آسيا به حساب آورد. آفريقا و استراليا قارههاي ناحيه محيطي هستند که آفريقا بخشي اروپاي درياي مديترانه به سواحل جنوب غربي اروآسيا و استراليا توسط آبهاي حد فاصل اين قاره و جنوب شرق آسيا به اروآسيا متصل است.”
اسپايکمن عنوان کرد که هدايت مقاصد سياسي ايالات متحده آمريکا بايد به گونهاي باشد که از وحدت مراکز قدرت در دنياي قديم (نيمکره شرقي) عليه آن کشور جلوگيري کند. همچنين وي اعتقاد داشت فرانسه قدرت کافي براي مهار کردن آلمان را ندارد اما روسيه قويترين قدرت بري در اروپا خواهد بود بر اين عقيده بود که يک ريملند (ناحيه حاشيه) متحد به همان اندازه براي روسيه تهديد کننده است که براي ايالات متحده آمريکا، در نتيجه از اتحاد آمريکا، روسيه و بريتانيا براي حفظ صلح حمايت ميکرد. هدف اسپايکمن يک دنياي صلح آميز بر اساس توازن قدرت در اروآسيا و همکاري ايالات متحده آمريکا، روسيه و بريتانيا در يک سيستم مؤثر امنيتي بود. (عزتي 10:1380)
نظريه هانتينگتون :
ساموئل فيليپس هانتينگتون (متولد 18 آوريل 1927) استاد علوم سياسي دانشگاه هاروارد در ايالات متحد? آمريکا، به دليل تحليل رابطه ميان دولت نظامي و مدني، تحقيق در باب کودتا و رسالهاش مبتني بر اين امر که بازيگران سياسي اصلي قرن بيست و يک، به جاي يک، به جاي ملت- کشورها، تمدنها هستند و اخيراً به واسطه ديدگاههايش درباب مهاجرت به آمريکا، از مناقشه برانگيزترين انديشمندان آمريکايي به شمار ميرود. وي، دانش آموخته دانشگاه ييل و داراي مدرک دکتري از دانشگاه هاروارد است. وي در 1968 در دوران جنگ ويتنام، به عنوان مشاور ليندن جانسن، رئيس جمهور وقت ايالات متحد? آمريکا در مقالهاي به توجيه بمباران سنگين ييلاقهاي ويتنام جنوبي، به عنوان وسيلهاي براي راندن دهقانان و حاميان ويت کنگها، به نواحي شهري پرداخت هانتينگتون، از مؤلفان گزارش (قابل دولت بودن دمکراسيها) به شمار ميرود که در کميسيون سه جانبه 1976، انتشار يافت. وي اخيراً به تحليل تهديدهاي مفروض بر ايالات متحده، توسط مهاجرتهاي فزايند? کنوني، توجهي فراوان مبذول داشته است. هانتينگتون، با انتشار نظم سياسي در اجتماعات متغير، با به چالش کشاندن ديدگاه رسمي تئوريهاي نوگرايانه و حمايت از پيشرفت سياسي و اقتصادي کشورهاي تازه استقلال يافته، به منظور پاي به عرصه نهادن دموکراسيهاي پايدار، در دهه 1960، به عنوان انديشمندي بزرگ، اشتهار يافت.
* نظم سياسي در اجتماعات متغير
هانتينگتون در نظم سياسي در اجتماعات متغير، بر اين باور است که نظم مهمترين ويژگي کشورهاست. هنگامي که در يک اجتماع، سطح بسيج از، سطح نهادين سازي فراتر رود، نظم تهديد خواهد گشت. هانتينگتون نگران است که در نتيجه توسعه اقتصادي، بسيج سياسي، سريعتر از ميزاني که نهادهاي مناسب قادرند پاي به عرصه وجود نهند، افزايش يافته، موجبات بي ثباتي فراهم خواهد گشت. به عنوان يک راه حل، وي خواستار تأکيدي شديدتر بر ساختار نهاد در توسعه و به گونهاي حائز اهميتتر، تأسيس سيستمهاي حزبي پايدار است. هانتينگتون، به ميزاني فزاينده در بسيج سياسي کمتر نهادين، شکاک و معترض باقي مانده، همين امر، وي را هدف انتقادهاي خشماگين فعالان دانشجويي فعالان دانشجويي در زمان انتشار کتاب وي در 1968 قرار ميدهد، نظم سياسي به گونهاي گسترده، به عنوان يکي از آثار کلاسيک در علوم سياسي پس از جنگ مدنظر واقع گشت و هنوز نيز در ايالات متحد? آمريکا، خواندن آن در ميان اغلب دانشجويان الزامي ست هانتينگتون در خلال سالهاي 1977 و 1978، به عنوان هماهنگ سازند? طرحهاي امنيتي شوراي امنيت ملي در ايالات متحد? آمريکا مشغول به کار گشت.
در دهه 1970، هانتينگتون، اطلاعات تئوريک خويش را به عنوان مشاور، به بسياري از دولتهاي دموکراسي و ديکتاتوري، اختصاص داد. در 1073، يک سال پس از مباحثه با نمايندگان دولت مديچي، در برزيل، به تدوين مقالهاي تحت عنوان “ديدگاههاي درباب تخليه سياسي” پرداخت که در آن، عليه خطرهاي فرايند ليبراليزاسيون سريع هشدار داده، گامهايي تدريجي توأم با ايجاد يک حزب قدرتمند کشوري، مطابق با تصور حزب انقلابي نهادين مکزيک، پيشنهاد کرد. پس از طي فرايند گذار مستقل از تئوري مذکور، برزيل، در 1985، به نظامي کاملاً دموکراتيک دست يافت، هانتينگتون، اغلب، برزيل را به عنوان نمونهاي از موفقيت، خاطر نشان ساخته و در سخنراني رياست جمهوري خويش در 1988، در انجمن علوم سياسي آمريکا با انتقاد از اين که علوم سياسي ” در اين فرايند، نقشي ناچيز ايفا کرده” به نقش خويش اشاره کرده است. منتقداني نظير آلن هوير، استاد علوم سياسي بريتانيا، برآنند که به
