
را تعيين و به صورت اعداد و ارقام گزارش ميكنيم. درآموزش و پرورش و روانشناسي نيز براي اندازه گيري ويژگيهاي رواني ورفتاري افراد از آزمون استفاده ميشود. آزمون شامل مجموعه اي سؤال است كه در اختيار فرد گذاشته ميشود تا به آن جواب دهد.
به طور خلاصه در آزمون يك روش نظامدار براي اندازه گيري نمونهاي از رفتار فرد است براي اينكه بتوان آن رفتار را با توجه به معيار يا هنجار ارزشيابي كرد (سيف، 1381 ).
سابقه تاريخي آزمونهاي رواني :
اين واقعيت كه افراد از نظر استعداد، شخصيت و رفتار تفاوت دارند و اينكه اين تفاوتها را ميتوان مورد سنجش قرار داد، احتمالاٌ از ابتداي تاريخ مكتوب زندگي انسان مورد توجه بوده است. افلاطون و ارسطو در آثار خود از تفاوتهاي فردي بين افراد و گروهها سخن گفته اند. در امپراطوري چين قديم در 2200 سال پيش از ميلاد مسيح، كاركنان سازمانهاي كشوري هر سه سال يك بار با گونه اي از امتحانات شفاهي مورد آزمايش قرار ميگرفتند كه نتايج اين امتحانات به عنوان ملاكي براي ارزشيابي عملكرد و ارتقاء آنان مورد استفاده قرار ميگرفت. در قرن 19 ابتدا كشورهاي انگليسي، فرانسه، آلمان و بعدها دولت آمريكا امتحانات استخدامي را براي انتخاب كاركنان دولت به كار بستند. فرانسيس گالتون ( 1883 ) يكي از نخستين كساني است كه به مطالعه و اندازه گيري تفاوتهاي فردي پرداخت. او براي اندازگيري قدرت تميز حسي، آزمونهاي مختلفي را ابداع كرد. وي معتقد بود كه با آزمونها ميتوان هوش و تواناييهاي ذهني افراد را مورد اندازگيري قرار داد. اما خدمت مهم گالتون ابداع روشهاي آماري براي كمي ساختن نتايج حاصل از اجراي آزمونها براي مطالعه تفاوتهاي فردي و تجزيه و تحليل اين نتايج بود. روشهاي آماري مورد مطالعه وي بعدها توسط گارل پيرسون توسعه پيدا كرد، و به تدوين روش همبستگي گشتاوري منجر شد.
جميزمك كين كتل كه به شدت از نفوذ گالتون تأثير پذيرفته بود، در سال 1890 براي نخستين بار اصطلاح « آزمون رواني » را به كار برد و اين اصطلاح را وارد فرهنگ روانسنجي كرد.
در سال 1895 تمامي آزمونهاي موجود از جمله كارهاي گالتون و كتل توسط آلفرد بينه و ويكتور هنري مورد انتقاد قرار گرفت. در 1904 بينه و سيمون اولين آزمون هوش را ساختند.
در سال 1916 يك روانشناس امريكايي به نام لويس، ام. ترمن، آزمون بينه را به انگليسي ترجمه و به كمك دانشگاه استنفورد كاليفرنيا در مورد كودكان امريكايي ميزان كرد و آن را آزمون استنفورد ـ بينه ناميد. ترمن اصطلاح هوشبهر ( IQ ) را در اين آزمون به كار بست كه به صورت خارج قسمت سن عقلي بر سن تقومي تعريف شده و براي حذف ارقام اعشاري در عدد 100 ضرب ميشود. اين آزمون بارها مورد تجديد نظر قرار گرفته است و امروز به عنوان يكي از ابزارهاي معتبر، كاربرد فراوان دارد.
علاوه بر آزمونهاي هوش، آزمونهاي شخصيت نيز در جنگ جهاني اول مورد توجه قرار گرفت. پيش از آن كراپلين روانپزشك آلماني « آزمون تداعي آزاد انديشهها » را قبلاٌ توسط گالتون ابداع شده بود تدوين كرده و در مورد بيماران رواني به كار ميبرد و بعدها كارل پونگ روش مشابهي را به عنوان « تداعي آزاد كلمات » براي تشخيص عقيدههاي رواني بيماران به كار بست.
در جنگ جهاني اول ارتش آمريكا براي تشخيص افراد نظامي مبتلا به روان رنجوري به يك آزمون شخصيت نياز پيدا كرد.ر ابرت و ودورث در اين رابطه به تهيه برگه اطلاعات فردي همت گماشت. آزمونهاي رواني نه تنها در ارتش بلكه در مدارس و صنعت و تجارت مورد استفاده قرار گرفت. اما به سبب شتابزدگي در تدوين آزمونها براي پاسخگويي به نيازهاي مؤسسات تجاري و آموزشي، بسياري از آزمونهاي نامعتبر تهيه و انتشار يافت كه نتايج حاصل از اجراي اين گونه آزمونها مأيوس كننده بود.
امروزه آزمونهاي رواني به عنوان ابزارهاي مهمي براي سنجش هوش، استعداد خاص، پيشرفت تحصيلي، صفات و خصايص شخصيت و همچنين تشخيص اختلالها و نابهنجاريهاي رواني و شخصيتي در مدارس، مؤسسات صنعتي و تجاري، ادارات دولتي، دانشگاهها و مركز درماني همراه با ساير روشهاي شناخت رفتار افراد به كار بسته ميشوند ( شريفي، 1373 ).
ويژگيهاي آزمونهاي رواني :
« آزمون رواني در واقع وسيله اي است براي اندازه گيري ميزان تواناييها، استعدادها، رغبتها، معلومات و شخصيت افراد به كار ميرود » ( گنجي، 1377، ص 112 ).
بنابراين يك آزمون رواني بايد مثل هر وسيله اندازه گيري ديگر، ويژگيهايي داشته باشد. ويژگيهاي يك آزمون خوب را ميتوان به دو گروه بزرگ تقسيم كرد : ويژگيهاي اصلي و ويژگيهاي فرعي ( گنجي، 1377 ).
الف ) ويژگيهاي اصلي :
1 ـ اعتبار يا پايايي : « ارزيابي عيني آزمونهاي رواني قبل از هر چيز مستلزم بررسي درجه پايايي و اعتبار آنها در موقعيتهاي معين است. در روان آزمايي مراد از پايايي هر آزمون عبارت است از درجه ثبات نمرههاي افراد در آزمايش مجدد با آزمون واحد يا آزمايش با فرمهاي همتاي يك آزمون و يا تحت ساير شرايط متغيير به دست ميآيند » ( آناستازي، 1379، ص 27 ).
اعتبار دو معني متفاوت دارد يك معناي اعتبار، ثبات و پايايي نمرههاي آزمون در طول زمان است. بدين معنا كه اگر يك آزمون چند بار درباره يك آزمودني اجرا شود، نمره وي در همه موارد يكسان
باشد. معناي دوم اعتبار به همساني دروني آن اشاره دارد و مفهوم آن اين است كه سؤالهاي آزمون تا چه اندازه با يكديگر همبستگي متقابل دارند. اگر ضريب اعتبار دروني آزمون كم باشد، بدان معناست كه سؤالهاي مختلف آزمون متغيير واحدي را اندازگيري نمي كنند. به عبارت ديگر آزمون ممكن است داراي نوعي اشكال باشد. بنابراين آزموني كه بين سؤالهاي آن تشابه و هماهنگي وجود داشته باشد از همساني دروني بالايي برخوردار است ( شريفي، 1373 ).
در نتيجه اعتبار يك آزمون به نتايج اجراهاي متوالي آن، ثبات يا پايايي داشته باشند، مربوط ميشود ( گنجي، 1380 ).
همچنين در بررسي پايايي ممكن است به جنبههاي مختلف شرايط آزمايش توجه كنيم كه از اين قبيل است : ميزان نوسانات زماني، نحوه انتخاب مادهها يا نمونههايي از رفتار كه آزمون بخصوصي را تشكيل ميدهند، يا ميزان تأثير آزمايندگان و نمره گذران مختلف. با در دست داشتن اين قبيل اطلاعات مصرف كننده آزمون ميتواند پيش بيني كند كه پايايي آزمون در گروه مورد نظر او نيز به همان ميزان اوليه است و يا بيشتر يا كمتر از آن ( آناستازي، 1379 ).
اعتبار يك آزمون را به شيوههاي زير اندازه ميگيرند :
الف ) روش باز آزمايي :
ساده ترين روش تعيين پايايي يك آزمون باز آزمايي است. در روش باز آزمايي يك آزمون واحد در فاصله زماني كوتاهي دوباره به گروه واحدي از آزمون شوندگان داده ميشود و ضريب همبستگي حاصل را به عنوان ضريب پايايي حساب ميكنند ( سيف، 1381 ).
پايايي حاصل از باز آزمايي نشان ميدهد كه تا چه اندازه ميتوان نمره آزمون را به موقعيتهاي مختلف تعميم داد. گر چه روش باز آزمايي ساده و سر راستي به نظر ميرسد، با اين حال در كاربرد آن در آزمونهاي رواني به دشواريهايي بر ميخوريم. احتمال دارد كه تمرين سبب شود كه نمرههاي افراد مختلف به ميزان مختلف افزايش يابد. به علاوه، اگر فاصله زماني بين دو اجراي آزمون كم باشد، احتمال دارد كه آزمودنيها بسياري از پاسخهاي قبلي خود را به ياد داشته باشند و به گفته ديگر، ممكن است طرح خاصي از پاسخهاي درست و نادرست صرفاٌ تحت عامل حافظه مجدداٌ تكرار شود. در چنين وضعي نمرههاي دو آزمايش مستقل از هم به دست نيامده اند و مقدار همبستگي به طور تصنعي بالا خواهد بود. و همچنين ممكن است ماهيت آزمون نيز در نتيجه تكرار آزمايش تغيير كند. اما در هر حال روش باز آزمايي در مورد اكثر آزمونهاي رواني روش نامناسبي به نظر ميرسد ( آناستازي، 1379 ).
ب ) روش فرمهاي همتا يا موازي :
اين روش ايجاب ميكند كه ما از يك آزمون دو فرم موازي داسته باشيم. دو آزمون را وقتي موازي
ميگويند كه از نظر درجه دشواري، قدرت تشخيص، محتواي دروني مثل هم باشند و تنها از نظر ظاهر تفاوت داشته باشد ( گنجي، 1377 ).
استفاده از دو فرم موازي يك آزمون بهترين روش براي تخمين اعتبار آزمونهاي رواني و آزمونهاي پيشرفت تحصيلي است. اما اين روش در عمل دشواريهايي دارد. بدين صورت كه اولاٌ تهيه دو فرم از يك آزمون هميشه امكان پذير نيست، ثانياٌ ممكن است كه از يك آزمون دو فرم موازي در اختيار باشد اما زمان لازم و مكان مناسب براي اجراي آنها هميشه فراهم نشود ( گنجي، 1377 ).
از جمله محدوديتهاي ديگر اين روش، اين كه هر گاه تمرين اثر در خور توجهي در كنشهاي رفتاري مورد نظر داشته باشد در اين صورت استفاده از روش فرمهاي همتا چنين اثري را كاهش ميدهد ولي به كلي آن را خذف نمي كند. در چنين وضعي، اثر تمرين منبع ديگري از پراش خطا خواهد بود كه همبستگي بين نمرههاي دو فرم آزمون را كاهش ميدهد. هرگاه ميزان تأثير تمرين كم باشد، كاهش حاصل در ضريب همبستگي ناچيز خواهد بود ( آناستازي، 1379 ).
ج ) روش دو نيمه كردن آزمون :
در اين روش براي دو نيم كردن، روشي را كه از بسياري جهات كافي به نظر ميرسد اين است كه نمره هر فرد را در مادههاي زوج و مادههاي فرد آزمون محاسبه كنيم. چنين روشي را به شرطي كه مادههاي آزمون به ترتيب دشواري تنظيم شده باشند، نمرههاي دو نيمه اي تقريباٌ همتا به دست ميآيد. وقتي نمرههاي دو نيمه اي براي هر يك از افراد به دست آمد، ميتوان با روش معمول، همبستگي بين اين نمرهها را حساب كرد ( آناستازي، 1379 ).
روش فرد و زوج، به علت سهولت اجرايي آن، مورد استفاده زيادي دارد، اما ضريب همبستگي داراي محدوديتهايي است. يكي از اين معايب اين است كه چون تست را در يك زمان اجرا ميكنند و نمرات سؤالهاي فرد و زوج را به طور جداگانه به دست ميآورند، بنابراين هر دو نيمه آن معرف آزمودني در يك لحظه معين خواهد بود. يعني تغييراتي كه با گذشت زمان در شخص ايجاد ميشود در ضريب هبستگي نتايج منعكس نخواهد شد ( گنجي 1377 ).
از مزيتهاي عمده اين روش اين است كه براي محاسبه برآورد پايايي آزمون فقط يك بار اجرا كافي است و اين روش هنگامي كه آزمون را نمي توان به قسمتهاي موازي تقسيم كرد مناسب نيستند ( آلن وين، 1374 ).
د ـ روش كودر ـ ريچاردسون :
كودر و ريچاردسون روشهايي را ابداع كرده اند كه با استفاده از اين روشها ميتوان متوسط ضريب اعتبار آزمون را كه بر اساس ضرايب همبستگي دو نيمههاي آن كه از طريق همه روشها ممكن دو نيمه كردن آزمون به دست ميآيد برآورد كرد. يكي از محاسن اين روش اين است كه برآورد ضريب اعتبار آزمون با صرف وقت كمتري امكان پذير است. ضريب محاسبه شده با اين روشها ثبات و همساني دروني محتواي آزمون را نشان ميدهد. به طور كلي اين روش براي محاسبه همساني دروني آزمون مناسبتر از روش دو نيمه كردن آزمون است ( شريفي، 1373 ).
از جمله معايب اين روش اين است كه براي محاسبه پايايي آزمون از پرسشنامههايي كه پاسخهاي آنها از 1 تا 4 يا 5 را شامل ميشود، نمي توان به كار برد ( سيف، 1381 ).
2 ـ روايي : آزمونهاي رواني اساساٌ براي اندازه گيري تفاوتهاي فردي افراد در خصايص شناختي و عاطفي ساخته ميشوند. افراد از نظر تواناييها و ويژگيهاي شخصيتي تفاوت دارند و روان شناسان آزمونهاي رواني را در اصل براي اندازه گيري و سنجش اين تفاوتها به كار ميبرند ( شريفي، 1373 ).
« روايي اصطلاحي است كه به هدفي كه آزمون براي تحقق بخشيدن به آن درست شده است اشاره ميكند. و به سخن ديگر، آزموني داراي روايي است كه براي اندازه گيري آنچه مورد نظر است مناسب باشد » ( سيف، 1381، ص 252 ).
مقصود از روايي آزمون پاسخ دادن به اين سؤال است كه آزمون چه چيزي را اندازه گيري ميكند و تا چه اندازه از اين لحاظ كارايي دارد. در اين مورد ذكر اين نكته ضروري است كه نام آزمون نمي تواند نشان دهد كه آزمون چه چيزي را ميسنجد، فقط با بررسي منابع عيني اطلاعات و نيز عمليات تجربي كه براي تشخيص روايي آزمون به عمل آمده،
