
شدن دانشگاهها»180 و نيز در مصاحبهاي با عنوان «علم ديني»181 به صراحت مقوله علم ديني را مورد انتقاد قرار ميدهد.
در اين فصل سعي بر آن است مهمترين انتقادات ايشان به ايده اسلامي سازي علوم انساني يا علم ديني، در قالب چند عنوان اصلي، گزارش و مورد نقد و سنجش قرار گيرد.
1. مقصود از علم ديني
قبل از شروع به گزارش و سنجش انتقادهاي ايشان، لازم است تلقّي ايشان از علم ديني اي كه مقصود و مورد اهتمام موافقان است، روشن گردد تا به وحدت محل نزاع و مصون بودن از نزاع لفظي، اطمينان حاصل شود.
آقاي ملكيان همانگونه كه روش تحليلي او اقتضا ميكند ابتدا به تحليل معناي علم ميپردازد و در ادامه مقصود و مراد موافقان را از علم ديني، بيان ميكند. او با مضيّق كردن معناي علم به رشته علمي182 و نيز منحصر كردن آن به حوزه فرهنگ اسلامي ميافزايد:
«علوم را ميتوان به دو گروه علوم اسلامي و علوم غير اسلامي تقسيم كرد. علوم اسلامي علومياند كه شأن آنها فهم، تبيين و دفاع از كتاب و سنّت است و يا در آنها براي اثبات و نفي و ردّ و قبول و نقض و ابرام يك رأي به كتاب و سنّت تمسّك ميشود. بدين معنا، تفسير قرآن، شرح حديث، سيره پيامبر (صلی الله علیه و آله)، كلام اسلامي، اخلاق اسلامی، فقه و بخشي از اصول فقه در زمره علوم اسلامياند. علومي كه هيچ يك از دو وصف مذكور را نداشته باشند، علوم غير اسلامياند. بدين قرار، علومی مانند منطق، رياضيات، علوم تجربي طبيعي (از جمله: فيزيك، شيمي و زيست شناسي)، علوم تجربي انساني (از جمله: روانشناسي، جامعه شناسي و اقتصاد)، علوم تاريخي (از جمله: تاريخ و لغت) علوم غير اسلامياند.»183
آقاي ملكيان پس از ذكر اين تقسيمبندي و تذكّر اينكه مراد موافقان، اسلامي كردن علوم اسلامي نيست؛ چراكه اين تعبير بي معنا و اين كار تحصيل حاصل است، نتيجه ميگيرد: «بنابراين، كساني كه در صددند كه براي اسلامي كردن دانشگاهها، علوم را اسلامي كنند، در واقع ميكوشند تا علوم غير اسلامي را كه به بعضي از آنها اشاره شد، و روش تحقيق در هريك از آنها يا عقلي (بالمعني الأخص) يا تجربي يا تاريخي است، اسلامي سازند.»184 به نظر ميرسد غالب موافقان علم ديني حداقل در ايران در صدد اسلامي كردن علومي مانند منطق، رياضيات، فيزيك، شيمي، زيست شناسي، تاريخ، لغت و امثال آن نيستند. اهتمام غالب موافقان علم ديني در ايران معطوف به اسلامي كردن علوم انساني يا توليد علوم انساني اسلامي است.185
آقاي ملكيان در جاي ديگر اين معناي گسترده و وسيع اسلامي كردن علوم را محدود ميكنند و به اهتمام و مقصود موافقان نزديك ميشوند. ايشان پس از ذكر دو معنا براي علم ديني كه تصريح ميكند نه تنها ممكن بلكه مطلوب است ولي مقصود موافقان نيست، ابراز ميدارند:
«كساني كه اين معناي سوّم را در مدّ نظر دارند قصدشان اين است كه به جاي انواع و اقسام علوم و معارفي كه انسانها به مدد چهار روش تجربي،عقلي، شهودي و عرفاني و تاريخي، پديد آودهاند … علوم و معارفي با استفاده از متون مقدّس ديني و مذهبي بسازند و بپردازند و اين علوم و معارف به اصطلاح ديني را جايگزين آن علوم و معارف غير ديني كنند … كساني كه چنين مراد و مقصودي دارند، البته ميخواهند جميع علوم و معارف را ديني و (در جهان اسلام) اسلامي كنند، ولي شايد بيشترين تأكيدشان بر ديني و اسلامي كردن علوم تجربي باشد. در ميان علوم تجربي نيز شايد بيشتر به ديني سازي علوم تجربي انساني مثل روانشناسي، جامعه شناسي و اقتصاد، اهتمام داشته باشند.»186
بنابراين ايشان تصريح ميكنند كه موافقان علم ديني يا اسلامي سازي علوم، بيشتر به ديني سازي علوم انساني اهتمام دارند. سرّ تأكيد بر اين مطلب كه دانسته و خواسته صورت گرفت، در بررسي برخي از انتقادهاي ايشان كه در آن، ادّعاي استخراج صدها علم از متون دینی، به موافقان نسبت داده ميشود، روشن ميگردد.
2. نقصان علوم انساني موجود
به باور آقاي ملكيان نقص در علوم انساني موجود، يكي از پيش فرضهاي اسلامي سازي علوم انساني يا توليد علوم انساني اسلامي است. ايشان اين پيش فرض را به تعارض علم و دين تحويل ميبرند، بدين معنا كه موافقان علم ديني برخي از آنچه در علوم انساني عرضه ميشود را با آموزههاي دين در باب انسان، ناسازگار ميدانند. در بحث تعارض علم و دين و به تعبير خودشان «نسبت دين با دو مقوله دانش و ارزش» تلاش ميكنند كه نشان دهند، تعارض مهمّي كه مجوّز توليد علوم انساني اسلامي باشد، بين علم و دين وجود ندارد و به فرض وجود چنين تعارضي، دليلي وجود ندارد حتماً به نفع ظاهر گزارههاي ديني قضاوت كنيم. در جاي ديگري ايشان تصريح ميكنند، علوم و معارف توصيفي بشر اصولاً و ذاتاً عيب و ايرادي ندارد تا چيز ديگري را جايگزين آنها كنيم.
ايشان در توضيح اين مطلب مينويسد:
«پيش فرض ديگر اين است كه علوم انساني موجود داراي نقصاند … عيب و آفت اين علوم انساني كه از غير مجراي قرآن و روايات بوجود آمدهاند چيست؟ … در بادي امر ممكن است به نظر برسد كه بعضي از آنچه در علوم انساني عرضه ميشود با آنچه در قرآن و روايات در باب انسان گفته شده، ناسازگار است. همه همين جواب را ميدهند و جواب ديگري تاكنون شنيده نشده است.»187
ايشان در برابر اين پيش فرض به صراحت ادّعا ميكنند: «علوم و معارف توصيفي انسان متجدّد اصولاً و ذاتاً عيب و ايرادي ندارند تا بخواهيم چيز ديگري را جايگزين آنها كنيم.»188 و به عبارت ديگر «مفهوم “پيشرفت علوم” تلويحاً و بلكه تصريحاً دالّ بر اين هست كه هيچ علمي در هيچ مقطعي از مقاطع تاريخي سير و تحوّل خود بي عيب و نقص نيست و الّا پيشرفت علم، معنا نميداشت. ولي اين عيب و نقص، عيب و نقص ماهوي و جوهري نيست و فقط بدين معناست كه علم به مقصد و غايت خود نرسيده است و چه بسا نخواهد رسيد. خود علم، عيب و نقص جوهري و اساسي ندارد.»189
آقاي ملكيان همه عيب و ايراد را در علمزدگي190 يا علمپرستي ميدانند و مراد خود از علمپرستي را اينگونه شرح مي دهند:
«علمپرستي ديدگاهي معرفت شناختي است كه مدّعي آن است كه علم تجربي تنها روش تحصيل معرفت است (روايت قويّ) يا تنها روشي است كه اكنون در اختيار داريم و ميتواند منبع قابل اعتماد معرفت تلقي شود (روايت ضعيف). اين علمپرستي معرفت شناختي است كه به مادّيت وجود شناختي انجاميد، يعني به اين قول كه واقعيّت مادّي تنها واقعيّت عيني و خود بسنده است.»191
ايشان در جاي ديگر علمزدگي را استخراج جهان بيني از علم و عدم توجّه به محدوديتهاي آن ميداند و در اين باره ابراز ميدارد:
«آنچه عيب و نقص جوهري و اساسي دارد و بهتر بگويم، تجسّم عيني يك خطاي عظيم فكري است، علمزدگي است. علمزدگي يعني عدم توجّه به قلمرو و مرزهاي علم و از اين رو از علم، جهان بيني ساختن. كسي كه واقعاً علم شناس است، در عين توجّه به تواناييها و كارآييهاي علم، از ناتوانيها و ناكارآمديهاي علم نيز غافل نيست و بنابراين، جا و مقام علم را ميشناسد و ميداند كه علم در خارج از قلمرو و مرزهاي خود نفياً و اثباتاً سخني ندارد، امّا كسي كه علم را به واقع نميشناسد او را به بيرون از قلمرو و مرزهاي خودش ميكشاند و كليد حلّ هر مسأله و رفع هر مشكل ميداند و از علم، جهان بيني (علمي) ميسازد وخود در پاي اين بت خود ساخته قرباني ميشود.»192
بنابراين آقاي ملكيان پيش فرض نقص در علوم انساني موجود را به پيش فرض تعارض علم و دين تحويل ميبرند و در بحث تعارض علم و دين – كه در قسمت بعد ميآيد- تعارض مورد ادّعا از سوي موافقان را، توجيه كننده اسلامي سازي علوم انساني يا توليد علوم انساني اسلامي، نميدانند. ايشان به صراحت علوم و معارف توصيفي بشر را فاقد عيب و ايراد اصولي و ذاتي معرفي ميكنند و همه عيب و ايراد را در علم زدگي و علم پرستي ميدانند كه مربوط به تلقّي و نگرش عالمان است و ارتباطي به خود علم و ماهيت آن ندارد.
نقد و سنجش
اين مطلب كه نقص در علوم انساني موجود، پيش فرض اسلامي سازي علوم انساني يا توليد علوم انساني اسلامي است، مورد اتفاق همه موافقان و مدافعان علم ديني در ايران نيست. برخي قرائتهاي علم ديني در ايران با توجّه دادن و تأكيد بر تفاوت ميان دو تعبير «ديني سازي يا اسلامي سازي علوم» و «دانش ديني يا دانش اسلامي» به صراحت ابراز ميدارند كه پيش فرض آنها در توليد دانش ديني يا دانش اسلامي، نقص و بي كفايتي دانش بشر امروز نيست بلكه به باور آنها راههاي رسيدن به حقايق عالم، منحصر به فرآيند، منابع و روشهاي رايج امروزي نيست. اين قرائت ضمن احترام به دستاوردهاي دانش امروز و حتّي استفاده از آن در برخي مراحل، مدّعي وجود روشهاي ديگري در كشف واقعيت ميباشد. اين قرائت از علم ديني كه موسوم به مدل پاد است در اين باره ابراز ميدارد: «يكي از اين دقّتهاي بايسته در خصوص اين مسأله [علم دينی]، جدا سازي دو تعبير كليدي است: يكي تعبير كهنتر و نسبتاً رايجتر «ديني سازي يا اسلامي سازي علوم» و ديگري تعبير «دانش ديني يا دانش اسلامي». آنچه بايد بدانيم اين است كه بار معنايي تعبير نخست، بسيار متفاوت از بار معنايي است كه تعبير دوم دارد؛ در تعبير نخست در واقع، باورمندان به اين نظريه با تصريح به نقص يا بي كفايتي دانش تجربي يا انساني بشر امروز، ميكوشند تا به آن رنگ ديني يا اسلامي بزنند، حال آنكه در تعبير دوم نظريهاي مورد نظر است كه ضمن پاسداشت حريم دانش بشري موجود و احترام به آن، در رسيدن به حقايق و واقعيتهاي هستي، معتقد است كه راههاي رسيدن به حقايق عالم، انحصاري به فرآيند، منابع و روشهاي رايج امروزي ندارد و بسا رويههاي معتبر و موجّه ديگري نيز در رسيدن به معرفت و اكتشاف واقعيتهاي هستي وجود دارد كه با پيمودن آن راههاي ديگر، بسا ميتوان حقايق عالم را رمزگشايي كرد و شايد اين رمزگشايي و اكتشاف در مراتبي برتر از طرق موجود باشد و حقايق بيشتري براي آدميان كشف كند و به خطاهاي كمتري در اين اكشافگري و معرفت زايي دچار شود. در واقع، اين نظريه اولاً و بالذات در تعارض با دانش امروز بشر قرار ندارد يا احياناً آن را جهل مركب نميشمارد، بلكه به آن احترام ميگذارد و حتّي ممكن است در مراحلي از آن بهره گيرد، ولي ثانياً و بالعرض با آن در رقابت است و مدّعي برتري از روشهاي ديگر در اكتشاف واقعيتها و دوري از جهل مركبها يا خطاهاي معرفتي است. چنان كه در ميان خود فرايندها و روشهاي گوناگون بشري براي كشف واقعيت و رسيدن به معرفت چنين رقابتي وجود دارد و هريك مدّعي برتري خويش در اين عرصهاند. به گمان ما اصطلاح و تعبير درست، تعبير دوم است و تعبير نخست به گونهاي بر خطاست و نوعي افراطگري در نگرش به دانش بشري دارد.»193
بنابراين برخي قرائتها در زمينه علم ديني وجود دارد كه نقص در علوم انساني موجود را پيش فرض اسلامي سازي علوم انساني يا توليد علوم انساني اسلامي، نميداند. لذا با توجه به قرائتهاي متعدّد و متفاوتي كه از علم ديني وجود دارد، نميتوان با طرح برخي پيش فرضها و چالش در آنها، به نقد كلّْي مقوله علم ديني پرداخت.
علاوه بر اين، برخي قرائتهاي ديگر علم ديني كه وجود نقص در علوم انساني موجود را به عنوان پيش فرض ايده علم ديني مورد تأكيد قرار دادهاند، اين پيش فرض را به بحث تعارض علم و دين تحويل نبرده اند بلكه از وجود عيب و نقص در مباني متافيزيكي علوم تجربي موجود سخن گفتهاند، بدين بيان كه «علم تجربي موجود، معيوب است؛ زيرا در مسيري افقي به راه خود ادامه ميدهد؛ نه براي عالم و طبيعت مبدئي ميبيند و نه غايت و فرجامي براي آن در نظر ميگيرد.»194 بنابراين عدهاي از موافقان علم ديني عيب و نقص علوم تجربي موجود را معطوف به مباني و پيش فرضهاي متافيزيكي آنها ميدانند.
غالب موافقان علم ديني در ايران در تعريف علم ديني195 بر اتكاي اين علم بر مباني متافيزيكي ديني تأكيد كردهاند در حالي كه آقاي ملكيان در انتقادهايشان – تا جايي كه مراجعه شده- اشارهاي به اين مسأله نميكنند. ايشان كه با اطمينان از عدم وجود عيب و نقص اساسی در علوم و معارف بشري سخن ميگويند، مناسب
