
تجارب فرد در رابطه با الگوهای بیماری را نشان داده اند. (مختاری،83:1389).
5-8-2- رویکرد روان شناختی اجتماعی
تبیینهای روان شناختی اجتماعی کیفیت زندگی، پلی است بر شکاف موجود میان محیط گرایی گسترده در تبیینهای اجتماعی و فرد گرایی محدود در تبیینهای روان شناختی و زیست شناختی، تبیینهایی که در آن، کانون اصلی تحلیل عمدتاً متوجه موقعیتی است که فرد تلقی خاصی از کیفیت زندگی خود دارد، و فرض نیز بر آن است که نحوه ارزیابی کیفیت زندگی در خلال کنشهای متقابل اجتماعی فرا گرفته شده است، و این فراگیری نیز ناشی از فرایندهایی مانند یادگیری شرطی، تقویت، مشاهده، و الگوسازی و همچنین برچسب اجتماعی است. در هر حال گاه به منظور توجه دادن به نقش محوری فرایندهای مزبور در این تبیینها، آنها را نظریههای فرایند اجتماعی نامیده اند. آنچه در این دسته تبیینها به عنوان علل پیدایش این بینش معرفی شده، معمولاً به یکی از محورهای زیر قابل تقلیل است:
1- نقصان و ناکارآمدی جریان جامعه پذیری.
2- نقصان و ناکارآمدی جریان کنترل اجتماعی.
3- تعدد نامتناسب جریانهای اجتماعی کننده و کنترل کننده.
7-10-2- نظریههای یادگیری
یادگیری عبارت است از تغییرات کم و بیش دائمی رفتار که به واسطۀ تقویت و تمرین بوجود آمده است. این تعریف مشتمل بر چند نکته است: اینکه یادگیری جنبه عینی دارد، عدم توجه به بهبود رفتار، توجه به تغییرات رفتار به طور غیرمستقیم، اشاره به تغییرات کم و بیش دائمی در رفتار شده است. از این رو کیفیاتی مانند خستگی و یا سازگاری در تاریکی جزء یادگیری به شمار نمیآیند. زیرا پس از زمان کوتاهی از میان خواهند رفت. در واقع «انگیزه و پاسخ» پیوند میان دو امر است. این پیوند را بعضی از روانشناسان نتیجه مجاورت انگیزه و پاسخ دانسته اند و برخی دیگر نتیجه تقویت و پاداش. بنابراین، شخصیت هر کس بستگی به تاریخ زندگی او، یعنی به تاریخ عادتهایی دارد که او در طول مدت زندگی حاصل کرده است. عادتها از یک سوی با انگیزههای اصلی و انگیزههای فرعی ارتباط دارند، و از سوی دیگر با سلسله مراتب پاسخها .کانون توجه نظریههای یادگیری، شیوههای فراگیری است، که این مضمون تحت عنوان «جامعه پذیر شدن فرد در خرده فرهنگهای ناهمنوا» نیز مطرح میشود. این نظریهها کیفیت زندگی فرد را محصول آموختههایی قلمداد میکند که در خلال فرایندهای یکسان یادگیری، در بستر کلی جامعه و به یک شکل به اعضای آن آموخته میشود. آموختههایی که الگوهای مربوط به آن، میتواند الگوهایی متمایز از الگوهای غالب و مسلط در جامعه باشد. اما کارگزاران و همچنین راهکارهای آموزش آن، معمولاً چندان تفاوتی با کارگزاران و راهکارهای آموزش رفتار بهنجار ندارد که از جمله این نظریهها میتوان به نظریه یادگیری اجتماعی اشاره کرد. در اغلب نظریههای یادگیری مدرن، اصل تقویت اصل بنیادی است. بر طبق این اصل، رفتاری که به دنبال خود تقویت مثبت (پاداش) داشت باشد، استحکام مییابد، و در آینده بیشتر تکرار خواهد شد. (غفاری،56:1387)
6-8-2- نظریه یادگیری اجتماعی
از نظر آلبرت بندورا مبنای این تئوری بر این اصل استوار است که کیفیت زندگی، کنش اجتماعی است که از طریق فرآیندهای اجتماعی، تولید، بازتولید و فراگرفته شده است. به بیان دیگر بر تأثیرات متقابل بین رفتار و محیط تأکید دارد، و بر الگوهایی از رفتار متمرکز شده که فرد آنها را برای کنار آمدن با محیط به فرد، یا مشاهده پاسخهای دیگران کسب نموده است. بدین ترتیب که فرد ابتدا رفتار مواجه شده با پاسخ مطلوب یا پاداش را از رفتاری که نتایج نامطلوبی به بار آورده، جدا نموده و آنگاه الگوی توأم با موفقیت را برگزیده و بقیه را کنار گذارده است. در جدیدترین نظریات روانشناسی از گرایش محض به عوامل درونی و صرفاً روانی در انجام رفتار پرهیز شده و بر روی عوامل اجتماعی نیز تأکید شده است.
7-8-2- رویکرد تقلید و واکنش
نظریه کنش متقابل بر این نکته تأکید دارد که در بحث کیفیت زندگی باید به چگونگی تعامل و کنش متقابل نمادین توجه نموده و بر ماهیت فکری و تصوری که هر فرد نسبت به خودش دارد تأکید نموده است، چرا که نگرش وی مانند هر فرد دیگری در مورد، تصور مثبت و منفی اطرافیان در مورد شخصیت و رفتارش تأثیر به سزایی در نحوه عمل او و در کیفیت زندگی او دارد. رشد خود اجتماعی از همان ابتدای زندگی آغاز میشود. تصویر خود در نزد کودک، از خانواده سرچشمه گرفته و در طول زندگی، ضمن تماس با همبازیها و گروه همسالان رشد نموده است. بدین سان، رفتار را تا حد وسیعی واکنشهای دیگران تعیین و مشخص شده است. چنانچه تصویری که از خود پیدا کرده ایم تصویری مناسب باشد، مفهوم خود ارتقاء یافته و رفتار تقویت گردیده. از سوی دیگر چنانچه تصور ما از خود ناجور باشد، مفهوم آن در نزد ما احتمالاً به پستی میگراید و رفتار متفاوتی از خود بروز خواهیم داد. خود یک شخص از رهگذر تبادل او با دیگران رشد مییابد. خاستگاه اجتماعی زندگی یک شخص از رهگذر نشست و برخاست او با اشخاص دیگر پدیدار گشته است. خود در ابتدای امر، فردی و سپس اجتماعی نمیشود، بلکه از رهگذر یک نوع ارتباط دیالکتیکی شکل پذیر است. آگاهی یک شخص از خودش، بازتاب افکار دیگران درباره خودش است. پس به هیچ روی نمیتوان از خودهای جداگانه سخن به میان آورد. بدون ادراک همبستهی شما، او و آنها هیچ ادراکی از من نمیتواند در ذهن صورت بندد.کولی برای روشن ساختن خصلت انعکاسی خود، آن را با آیینه مقایسه کرده بود. مفهوم خودآینهسان از سه عنصر اصلی ساخته شده است. نخست، ظاهر ما به چشم دیگری چگونه نمود پیدا کرده است. دوم، داوری او درباره ظاهر ما چیست و سرانجام، چه احساسی از خود برای ما پدید آورده است، غرور یا سرشکستگی خود در یک فراگرد اجتماعی مبتنی بر مبادله ارتباطی است و درآگاهی شخص منعکس میشود . بنا بر تئوری کولی مفهوم خود آینه سان در ارتباط با کیفیت زندگی فرد قرار گرفته است هر چه این مفهوم در فرد از بار معنایی قوی تری برخوردار باشد در مقابل کیفیت زندگی فرد که به نوعی انعکاسی از این مفهوم میباشد از درجه بالاتری برخوردار خواهد بود. مجموع این شرایط باعث شده که کارایی «من مفعولی» در مواجه با موقعیتهای جدید، تضعیف شود و یا از بین برود. موقعیتی که در آن فرد دستورالعمل درونی کارآمدی را برای همنوایی با هنجارهای جدید، در خود نمییابد. و از سوی دیگر نیز ابزارهای لازم برای دسترسی به دستورالعملهای مناسب را در دست ندارد، در نتیجه زمینه ای در او فراهم است، زمینه ای که جامعه، خود آن را فراهم کرده است و این امر بر روی کیفیت زندگی فرد تأثیر گذار است.
8-8-2- رویکرد جامعه شناختی
موضوع کیفیت زندگی تقریباً به طور همزمان در چندین رشته علوم اجتماعی مطرح شد. در جامعه شناسی، اغلب بعنوان موضوعی ضمنی در مطالعات اجتماعی مطرح بوده است .کیفیت زندگی به یکی از موضوعات مسلط شاخصهای تحقیقات اجتماعی تبدیل شده است. در ابتدا تنها بر شاخصهای «عینی» رفاه مانند فقر، بیماری و خودکشی تاکید میشد و شاخصهای انتزاعی تنها در دهه 70 اضافه شدند. در حال حاضر کیفیت زندگی تعیین شده در بسیاری از کشورهای توسعه یافته موضوع اصلی گزارشهای اجتماعی است و سؤالات مربوط به این موضوع به عنوان سؤالات جامعه شناسی مسکن، کار و جامعه شناسی خانواده مطرح است، در تاریخ علوم اجتماعی اغلب از رویکردهای معینی به کیفیت زندگی بحث شده است. در مردم شناسی و جامعه شناسی کیفیت زندگی با توجه به نظام اجتماعی بررسی شده است. از دیدگاه برخی مکاتب جامعه شناسی کیفیت زندگی تابع نوع و شدت و چگونگی رابطه اجتماعی است. رابطه اجتماعی از دو جهت بر کیفیت زندگی اثر میگذارد. از یک سو با تأمین نیازهای عاطفی، شناختی و حتی مالی فرد، با کیفیت زندگی در ارتباط است و از سوی دیگر از طریق مهار تمایلات افراد، از آرزوهای بی پایان و ارضاء نشدنی جلوگیری شده است (مختاری،91:1389).
9-8-2-دیدگاه های مورد استفاده مددکاری اجتماعی
نظریات مختلفی از جامعه شناسی می تواند در حوزه مددکاری اجتماعی یا به صورت مستقیم ویا به صورت غیر مستقیم جهت بررسی کیفیت زندگی تاثیر گذار باشد.یکی از اهداف اصلی حرفه مددکاری اجتماعی افزایش کیفیت زندگی مراجعین و افراد دیگر است. در اینجا سعی شده است تا تعدادی از مهمترین نظریاتی که می تواند یاری دهنده مددکاران اجتماعی در جهت ارتقاء و کمک به بهبود کیفیت افراد درگیر باسرطان مورد استفاده قرار گیرند معرفی گردد.
1) نظریه سیستمی:
سیستم عبارت است از مجموع عناصر و یا عواملی که با ارتباط و همبستگی متقابل و درونی برای برقراری شرایط و وضعیت معین تشکیل منظومه واحدی را داده اند.به عبارت دیگر سیستم عبارت است از مجموعه اجزا و عوامل مختلف که بر روی هم کل واحدی را تشکیل داده اند.نگرش سیستمی یک روش کل نگر،گسترده و غایت نگر است.زمانی که اجزا و منابع،فعالیت ها و فرآیند ها به طور وابسته انجام گیرند ویک کل را برای انجام یک کار مشترک تشکیل داده باشند،این کل به عنوان یک سیستم قابل نگرش است .نظریه عمومی سیستم ها ابتدا در زیست شناسی مطرح شد و سپس به سایر علوم گسترش یافت.هدف نظریه سیستم ها کشف قوانین و نظم ذاتی انواع پدیده ها است.نظریه سیستم ها در مددکاری اجتماعی دارای شش ویژگی یا شش مرحله است:
1-هدف2-داده ها3-درون داد4-فرایند5-برون داد6-بازخورد.
هدف:هدف سیستم ها در مددکاری اجتماعی سیستمی، ایجاد هماهنگی میان خرده سیستم هایی است که در یک خدمت یا برنامه مددکاری اجتماعی در کنار هم کار می کنندمثل خرده سیستم مددکار اجتماعی و اقتدار حرفه ای او ،سیستم مراجع و توانمندی های آشکار و پنهان مراجع،سیستم مشکل و ابعاد مختلف آن(اجتماعی،اقتصادی،درمانی ،فرهنگی،سیاسی)،سیستم منابع درونی و بیرونی مراجع و جامعه اعم از سنتی و مدرن ،خصوصی و دولتی.داده:کلیه امکانات و خدماتی که برای حل این مشکل خاص تجهیز و به سیستم مددکاری اجتماعی وارد شده است آن چه در گذشته توسط خود مراجع و منابع اطراف او انجام شده و همچنین امکانات و خدماتی که قرار است در فرصت مناسب برای حل مشکل مراجع استفاده شود.درون داد:آنچه به سیستم کمکی وارد می شود،منابع ،حمایت ها،درمانها،برنامه های کمکی ،توانمند سازی،ابزار،آموزش ها،اشتغال، تفریحات ،اطلاع رسانی،آشنایی با سایر سیستم ها.فرآیند:فرایند در سیستم مددکاری اجتماعی کلیه مراحلی است که طبق برنامه کمکی قابل اجرا است.بدیهی است بخشی از فرایند سیستم مددکاری اجتماعی در موسسه مددکاری اجتماعی است،بخشی در سایر موسسات ارجاعی و بخش دیگر در رفتار مراجع و فضای خانواده اوست.برون داد:برون داد سیستم مددکاری اجتماعی بازگشت مراجع و خانواده او به تعادل قبلی و قادر شدن او برای انجام وظایف اجتماعی با رفتار مطابق هنجار های اجتماعی است.میزان برون داد سیستم مددکاری اجتماعی با اندازه گیری میزان استقلال مراجع و میزان خروج از بحران قابل اندازه گیری است.بازخورد:با زخورد در مددکاری اجتماعی نظام مند(سیستمی)دو بخش دارد بخش اول همان پیگیری و انعکاس میزان پایداری مراجع در جامعه است و انعکاس آن به موسسه برای تایید یا اصلاح روشها.بخش دوم مربوط به وقتی است که برون داد به محیط منتقل می شود.باز خورد مهمترین رکن سیستم است چون مکانیسم تطبیق پذیری در سیستم با وجود حلقه باز خورد قابل تجلی است.در مددکاری اجتماعی مراجع و مشکل او اعم از فرد،گروه،نهاد اجتماعی مثل خانواده و مدرسه ،اجتماع،جامعه همه به عنوان یک پدیده در ارتباط با سایر پدیده ها در حال تعامل هستند. مراجع و جامعه محلی زندگی او و هر پدیده ای که با او در ارتباط است بر همدیگر اثر دارند و هر تغییری در هر کدام ازآنها موجب تغییر در زندگی حال و آینده مراجع است و روابط بین آنها پایدار و قانونمند است.در فرایند زندگی همواره به دلیل حرکات نا بهنجار فرد یا عدم کارکرد مناسب در سیستم های حاکم بر او ممکن است دچار مشکلاتی شود(مانند تغییر یا افت کیفیت زندگی) که تعادل زندگی او را بر هم زند ونیروهای در اختیار او نتوانند تعادل مجدد را برقرار
