
او مینشینم بلا رسانیده پسرش را بکشی؟ (21) و خویشتن را بالای پسر سه مرتبه دراز کرد و به خداوند استدعا نموده گفت که ای خداوند خدای ما تمنّا اینکه جان این پسر را به جسدش برگردانی (22) و خداوند استدعای ایلیاه را اجابت فرمود و جان پسر به جسدش برگردیده زنده شد.(23) و ایلیاه پسر را گرفت و او را از حجرهی بالایی به خانه آورد و او را به مادرش تسلیم کرد و ایلیاه گفت ببین که پسرت زنده است. (24) پس زن به ایلیاه گفت که حال از این دانستم که تو مرد خدایی و اینکه کلام خداوند در دهن تو حق است. (کتاب مقدّس، اول ملوک، فصل هفدهم)
3. 1 . 7 الیشاع
الیشاع (قرآن: الیسع) جانشین الیاس و از پیامبران قوم بنیاسرائیل بوده است. در تورات، کتاب دوم ملوک آمده است که وی بیماران مبروص را شفا میداد و فرزند مردهی زنی را زنده کرد و آن زن و خانوادهاش بدین خاطر نزد مردم و شاه نظر کرده به حساب آمدند: (32) و الیشاع به خانه در آمد و اینک طفل مرده بود و بر بسترش خوابیده. (33) پس در آمده در را به روی هر دو بسته خداوند را دعا نمود (34) و برآمد و بالای طفل خوابید و دهان خود بدهان او و چشم خود به چشم او و دست خود را به دست او گذاشت و خود را بالای طفل دراز کرد که گوشت پسر گرم شد (35) بعد از آن برگشته و این جا و آن جا در خانه گردش کرد و باز آمد و خود را بالایش دراز کرده که طفل هفت مرتبه عطسه کرد و طفل چشمانش را باز نمود. (کتاب مقدّس، دوم ملوک، فصل چهار)
حتی استخوانهای مردهی الیشاع نیز توان زنده کردن مردگان را دارند:
(21) و واقع شد هنگامی که مردی را دفن میکردند که اینک فوجی را دیدند و آن مرد را به قبر الیشاع انداختند که میت فرود آمده، به استخوانهای الیشاع خورده، زنده شد و بر پاهایش ایستاد. (همان، فصل سیزده)
3. 1 . 8 پطرس حواری
دربارهی کرامات پطرس حواری گفتهاند که شخصی را که هشت سال فلج بود شفا داد و زنی به نام طَبِیثَه از شاگردان مسیح را که مرده بود زنده کرد: (40) پس پطرس همه را بیرون فرستاده، زانو زد و دعا نمود و به سوی نعش گردیده گفت: «طبیثه برخیز!» او چشمان خود را گشاده پطرس را ملاحظه نمود راست نشست(41) و او آن را دست گرفته برخیزانید و همگی مقدّسان و عجوزان را خوانده، او را زنده به ایشان سپرد. (کتاب مقدّس، کتاب اعمال، باب نهم)
3. 1 . 9 پولس حواری
شبی هنگام سخنرانی پولس پسری را خواب در ربود و به سبب اینکه کنار پنجره نشسته بود سقوط کرد و مرد امّا پولس او را زنده کرد: (9) و پسری بود اوتُخُس نام که نزدیک به دریچه نشسته بود و چون شدت خواب او را گرفته بود از آن جا که پولس کلام را طول داد او را خواب ربوده از طبقهی سیوم پایین افتاد. چون او را برداشتند مرده بود.(10) پولس پایین آمده و بر روی او افتاده او را در آغوش کشید و گفت: «مضطرب مباشید که جان در او هست (11) پس بالا رفته نان را شکسته و چشیده قدری گفتوگو کردند تا صبح گشته در آن حالت روان گردید (12) و پسر را زنده آوردند و بسیار مطمئن گردیدند. (کتاب مقدّس، کتاب اعمال، باب بیستم)
3. 1 . 10 مار سمعان اصغر (سنت سیمون کوچک)
وی که در قرن ششم میلادی میزیست و در انطاکیه به دنیا آمد از مقدّسین کلیساهای ارتدوکس و کاتولیک شرقی به حساب میآید. از کرامات وی گفته شده است که توان زنده کردن مردگان را داشته. (هاکل، 1981: 122)
3. 1 . 11 آفاق خواجه
هدایتالله معروف به آفاقخواجه در قرن هفده میلادی از رهبران دینی و سیاسی در منطقهی مسلماننشین اویغورها در غرب چین امروزی بود. وی یکی از مبلّغان مطرح اندیشهی طریقت نقشبندیه در چین است. در طول حیات وی کراماتی را به او نسبت میدادند که باعث شهرت بیشترش شد و از آن جمله توانایی زنده کردن مردگان است. (الینوود، 1981: 66)
3. 1 . 12 آپولونیوس تیانایی (عربی: بالینوس صاحبالطلسمات)
وی که در قرن نخست میلادی در شهر تیانا در کاپادوکیه به دنیا آمد از فلاسفهی نو فیثاغورثی بود. از کرامات او گفتهاند که کشته شدن امپراتور روم را پیشگویی کرده بود و نیز گفتهاند دختری را که در روز عروسیاش مرده بود در هنگام تشییع جنازه به نام فراخواند و دختر از درون تابوت زنده شد و او را پاسخ گفت و به خانهی پدر بازگشت. (استرلان، 2004: 233)
3. 1 . 13 مدئا
مدئا دختر آئیتس و ایدویا و نوه هلیوس، خدای خورشید بود. او یکی از برترین ساحران جهان باستان به شمار میآمد. او یاسون را در رسیدن به پشم زرّین یاری کرد و این دو با هم از دست پدر مدئا که آنها را تعقیب میکرد؛ فرار کردند. بعد از رسیدن به یولکوس، شهر مادری یاسون، یاسون با مدئا ازدواج کرد و او همچنان به جادوگری خود ادامه داد. مدئا مدعی شد که میتواند یک قوچ پیر را جوان کند و این کار را با قطعه کردن قوچ و جوشاندن آن آغاز کرد و سپس معجونی را در دیگ ریخت و سرانجام قوچی جوان از داخل دیگ به بیرون پرید. او با همین روش جوانی را به آیسون، پدر یاسون با بریدن گلوی او و پرکردن بدنش با معجون جادویی، برگرداند. او به پلیاس، پادشاه یولکوس و رقیب آیسون نیز این پیشنهاد را داد. مدئا دختر پلیاس را فریب داد تا پدر خود را بکشد. دختر پلیاس او را تکه تکه کرد و درون دیگی ریخت. امّا مدئا جسد او رها کرده و از معجون خود استفاده نکرد. (کولاکیس، 2007: 164)
3-1-14 بران
پادشاه اسطورهای ولز که به بران معروف است فرزند لیر بود. او همچنین دو خواهر به نامهای ماناویدال و برانوِن داشت. بران بسیار عظیمالجثه بود. تا جایی که نمیتوانست در ساختمانهای معمولی زندگی کند. برای همین بیشتر در چادر یا فضای باز زیر ستارگان میخوابید. بران شاخی جادویی داشت که همیشه لبریز از غذاها و نوشیدنیها بود. او همچنین دیگی جادویی داشت که میتوانست کشته شدگان در جنگ را زنده کند.
بنا بر اساطیر ولزی، ماثُلوچ شاه ایرلند برای برقراری صلح و دوستی نزد بران آمد و خواهر وی برانون را خواستگاری کرد و بران پذیرفت امّا یکی از برادران بران از این که با وی مشورت نشده بود خشمگین شد و اسبان ماثُلوچ را نابود کرد. ماثُلوچ از این پیشآمد خشمگین شد امّا بران برای دلجویی از وی دیگ جادویی خود را به او داد. چند سال بعد بران به دلیل بدرفتاری ماثُلوچ با خواهرش به ایرلند لشکر کشید امّا به دلیل اینکه ایرلندیها دیگ جادویی را در دست داشتند و کشتههای خود را زنده میکردند پیروز نمیشدند و سرانجام برادر بران با فدا کردن جان خود توانست دیگ را نابود کند. امّا تنها هفت نفر از ولزیها باقی ماندند. بران که به طرز مرگباری زخمی شده بود از آن هفت تن خواست تا سرش را از تن جدا کرده و به ولز ببرند و یارانش چنین کردند و سر بران تا هفت سال با ایشان سخن میگفت. (ماتسون، 2004: 16)
3-1-15 مدوزا (مدوسا)
وی دوشیزهای بسیار زیبا بود که پوزئیدون خدای دریا او را در پرستشگاه آتنا اغفال کرد. آتنا از این اتفاق خشمگین شد و مدوزا را به شکل هیولایی با موهایی از مار و بدنی پوشیده از فلس (گورگون) تبدیل کرد و از آنجا که مدوزا در اصل انسان و فانی بود؛ در نهایت توسط پهلوانی به نام پرسئوس که تحت حمایت و راهنمایی آتنا بود کشته شد و در این لحظه پگاسوس اسب بالدار و کریسائور غول قدرتمند که فرزندان او و پوزئیدون بودند از گردنش زاده شدند. گفته شده است که خونی که از رگ سمت راست گردن مدوزا هنگام کشته شدن بیرون آمد توان زنده کردن مردگان را داشت که بعدها به آسکلپیوس خدای پزشکی رسید و خون بیرون آمده از رگ سمت چپ گردن او سمی و مرگبار بود. (فوبیستر، 2003: 130)
3-1-16 عیسی
در انجیلهای چهارگانه به زنده شده خود عیسی پس از مرگ اشاره شده است. به علاوه، این انجیلها به زنده شدن سه نفر توسط عیسی اشاره کردهاند. نخستین ایشان دختر یائروس بود که دوازده سال داشت: «و دست دختر را گرفته فرمود: «طالِیثا قومی» که ترجمهاش این است: به تو میگویم ای دختر برخیز! که در ساعت، دختر برخاسته خرامان گردید که دوازده ساله بود و ایشان بینهایت تعجب نمودند. پس ایشان را بسیار تأکید فرمود که احدی از این مقدمه مطّلع نگردد و فرمود که چیزی جهت خوردن به او بدهند.» (انجیل مرقس، پنج: 21-43)
دومین نفر فرزند بیوه زنیست از شهر نائن: «و چون به دروازهی شهر نزدیک شد، اینک مردهای را بیرون میآوردند که مادرش را همان یک فرزند بود و او زن بیوه بود و گروهی از اهل شهر با آن زن بودند و خداوند او را دیده، بر وی ترحّم فرمود و او را گفت گریه مکن و نزدیک آمده تابوت را مس کرده تا حاملانش ایستادند. فرمود ای جوان تو را گویم برخیز! پس آن مرده راست نشسته آغاز سخن گفتن نمود. پس او را به مادرش تسلیم کرد.» (انجیل لوقا، هفت: 12-16)
و سومین نفر یکی از دوستان نزدیک عیسی به نام لعازر (لازاروس) است که چهار روز پس از مرگ و دفن توسط عیسی به زندگی بازگردانده شد: «پس آن سنگ را از جایی که مرده در آن گذاشته شده بود برداشتند و عیسی چشمها را باز کرد و گفت ای پدر تو را شکر میکنم که تو خواهش مرا شنیدهای و من دانستهام که تو خواهش مرا همیشه میشنوی لیکن به علّت این گروه که به دَور ایستادهاند گفتم تا آن که باور کنند که تو مرا فرستادهای و این سخنها را گفته به آواز بلند بانگ زد: ای لعازر بیرون بیا و آن مرده بیرون آمده پایها و دستهای او به کفن پیچیده و چهرهاش به رومال ملفوف بود. عیسی به آنها گفت: او را گشایید و او را بگذارید برود. پس بسیاری از یهودیان که به نزد مریم آمده بودند و آنچه عیسی کرده بود دیدند بر او ایمان آوردند. (انجیل یوحنا، یازده: 41-46)
3-1-17 یَمَه
یمه در هند نخستین انسان، نخستین میرا و فرمانروای سرزمین مردگان است. زنی به نام ساویتری همسرش که ستَوَیات نام دارد را از دست میدهد امّا در حالی که زنده است با او به سرزمین مردگان قدم میگذارد. یمه از او میخواهد که بازگردد و زن قبول نمیکند. سرانجام یمه ستویات را زنده میکند. (واندنبوخ، 1982: 32)
3-1-18 سيمرغ
سيمرغ در شاهنامه علاوه بر خردمندى و غيبدانى، توان درمان كردن زخمها را دارد. نخستين بار در داستان زاده شدن رستم با كشيدن پر سيمرغ به روى زخم رودابه مادر رستم آن زخم بلافاصله درمان ميشود. و بار ديگر هنگامى كه رستم و رخش در نبرد با اسفنديار به طرز مرگبارى زخمى شدهاند، سيمرغ آن دو را درمان مىكند و فرداى آن روز اثرى از آن جراحات بر تن رستم و رخش ديده نمىشود.
3-1-19 چشمهى جوانى
چشمهى جوانى، چشمهاى افسانهاىست كه بنا بر باور مردمان جوانى كسانى را كه از آب آن بخورند، بازمىگرداند. داستانها پيرامون چنين چشمهاى براى هزاران سال در گوشه و كنار جهان نقل گرديده است. از جمله كهنترين منابعى كه به چنين چشمهاى در آنها اشاره شده، آثار هرودوت، داستانهاى اسكندر و داستان يوحناى سهمناک است.
هرودوت به وجود چشمهاى در اتيوپى اشاره مىكند كه آب آن به مردم اتيوپى طول عمر مىبخشد. در روايات شرقى پيرامون اسكندر نيز به چشمهى حيات اشاره شده. (گرومان، :2003 38)
پويستر جان (يوحناى سهمناک) نام اسقف و پادشاه مسيحىست كه بر ملّتى مسيحى در ميان مسلمانان و غيرمسيحيان خاور زمين فرمانروايى مىكرد. افسانهى وى از سدهى دوازدهم تا هفدهم ميلادى در اروپا محبوبيت داشت و بر پايهى اين افسانه از تبار يكى از سه مغ ايرانى بود كه در انجيل به آنها اشاره شده است. در افسانه آمده كه يوحنا مردى بخشنده بود و بر قلمرويى آكنده از دارايىها و آفريدههاى شگفتآور فرمانروايى مىكرد و مسيحيان پيرو توماس مقدّس رعيت وى بودند. چشمهى حيات و جوانى در قلمرو وى قرار داشت. وى همچنين در گنجينهى خود آيينهاى داشت كه مىتوانست ولايات سرزمينش را در آن ببيند. (بوچان، :1956 42)
3 .2 به آسمان رفتن در باورهاي ايران باستان و دين زرتشتي
ماجراي معراج و رفتن به آسمانها و ديدار از عوالم موعود و نامشهود عنصريست كه در بسياري از اديان و اساطير از جمله اسلام، مسيحيت و زرتشت ديده
