
داستان شخصیت داک را به ما نشان میدهد که به این امر حساس است و آن خیانت را امر غیراخلاقی میداند و از این جهت نمیتوان این بخش را ذیل قبح اخلاقی قرار داد. اما این برداشت صحیح نیست، زیرا داک در بخشی که در محل انباشت زباله هستند، همسرش را به واسطهی هدف این کار و نیت همسرش میبخشد و مسأله حل میشود، از این رو برای داک نیز هدف (حفظ خانواده و منجر نشدن به جدایی) مهمتر است و مهم نیست چه ابزاری (بخشیدن خیانت کارول) داشته باشد که این امر باز هم ذیل قبح اخلاقی قرار میگیرد. البته در واقع همانطوری که اشاره شد، نیازی به تفصیل در این باره نیست و دیدگاه مختار صرف گفتار ـ رفتار اروتیک را مانعی برای کمال و غیراخلاقی میخواند، مگر به گونهای باشد که که مخاطب را از این خطر مصون بدارد که در این فیلم چنین نیست. حال که مشخص شد این فیلم دارای قبح اخلاقی است (پرسش نخست)، باید سببیت این مؤلفه برای قابلیت ارزیابی اخلاقی فیلم سنجیده شود (پرسش دوم).
این جنبهي اخلاقی فیلم با توجه «اخلاقگرایی میانهرو»، که بیانگر دیدگاهی خاص در زمینهی اروتیسم است، مانع جذب مخاطب اخلاقاً حساس میشود و از همین جهت شایستهی ارزیابی اخلاقی است. اگر این مؤلفه را از این منظر که دیدگاهی خاص در بارهی اروتیسم دارد، بررسی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که بر اساس دیدگاه «اصالت اخلاق» نیز فیلم را دارای قابلیت ارزیابی اخلاقی است. از آنجایی که نوع دیدگاه به اروتیسم بخشی از شخصیت داستانی داک، کارول، فرن، رودی و دیگران در این فیلم را تشکیل میدهد، در باورپذیری اثر نیز نقش مهمی خواهد داشت و «میانهروترین اخلاقگرایی» نیز این اثر را شایستهی ارزیابی اخلاقی تلقی میکند. از آنجایی که این مؤلفهی در این منظر شباهت زیادی به مؤلفهی پیشین دارد، نیازی نیست دلیل اهمیت شخصیت داستانی در باورپذیری دوباره تکرار شود. از اینرو میتوان به عنوان جمعبندی، جنبهی سوم اخلاقی فیلم (اروتیسم) را این گونه جمعبندی کرد که این مؤلفه:
1ـ یک ویژگی اخلاقی به شمار میرود.
2ـ این ویژگی ذیل قبح اخلاقی جای میگیرد.
3ـ طبق هر سه منظر میانهرو، این ویژگی باعث قابلیت ارزیابی اخلاقی برای اثر میشود.
2ـ1ـ1ـ4ـ تبهکاری
آخرین جنبهی مهمی که در زمرهی جنبههای اخلاقی «گریز» قرار میگیرد، نوع نگاه فیلم به مسألهی تبهکاری است. تمام شخصیتهای اصلی داستان این فیلم در واقع تبهکاران هستند که برای رسیدن به مقصود خود به هر خلافی دست میزنند. روشن است که صرف نشان دادن تبهکاران و تبهکاری این امر را تبدیل به یک جنبهی اخلاقی نمیکند. جنبهی اخلاقی زمانی شکل میگیرد که بتوان نوع دیدگاه و نگرش فیلم نسبت به این موضوع را استخراج کرد. دو نکته در اینجا وجود دارد که ممکن است آنها دلیلی برای تحسین تبهکاری توسط فیلم تلقی شوند: جذابیتهای بصری، شخصیتی و داستانی تهبکاران و تبهکاری و سرانجام داستان و فرار موفق و بدون مجازات داک و کارول. برای نمونه، داک از یک سو سارق بانک است و مدتی را هم در زندان گذرانده است، اما از سوی دیگر فردی باهوش (طرح دقیق و هوشمندانهی سرقت)، خانوادهدوست (رفتار با همسرش)، دارای اصول (با آنکه در سرقت با مشکلاتی مواجه میشود و با بنیان اختلافاتی دارد، برای تقسیم پول پیش او میرود)، ترحم (تا جایی که میتواند به پلیسها آسیب نرساند، این کار را انجام میدهد؛ رودی را پس از بیهوش کردن در راهرو با آنکه فرصت دارد نمیکشد؛ شش برابر درآمد سالیانهی مرد مکزیکی را در قبال سکوت و ماشین بیارزش او میدهد) و سایر ویژگیهایی مثل این است. پکینپا خود در یک مصاحبه با لسآنجلس تایمز در سال 1972، به جذابیت این شخصیتهای تبهکار و نقش این جذابیت در جلب مخاطب اشاره میکند.467 امر دیگر این است که داک با کارول در نهایت پس از آن همه کشتار و درگیری به راحتی به مکزیک فرار میکنند و تا با نیم میلیون خود زندگی جدیدی آغاز کنند و این میتواند به این معنا باشد که همیشه کار بد، نتیجهی بد نخواهد داشت. همین نکته باعث شده که در دوبلهی فارسی این فیلم پیش از انقلاب، گفتاری (نریشن) به پایان فیلم اضافه شود که این دو پس از مدتی در مکزیک دستگیر شدند، تا به این وسیله این نکته را برطرف کنند.
با آنکه به نظر میرسد پذیرفتن این مؤلفه به عنوان قبح منوط به پذیرفتن شناختگرایی یا پیامدگرایی در هنر است، ـ که شناختگرایی را گات و کرول میپذیرند ـ زیرا زمانی این امر قبح است که باعث ایجاد تبهکاری در مخاطب شود. اما در واقع این تلقی صحیح نیست، زیرا امر مهم نوع دیدگاه و نگرشی است که فیلم به مخاطب عرضه میدارد و ما نیازی نداریم تا حتما تأثیر فیلم بر مخاطب را قطعی قلمداد کنیم. فیلم بر اساس دو نکتهی یاد شده، تبهکار را فردی جذاب و جالب مطرح میکند و دستکم در مقام بیان این امر است که گاهی تبهکاری به نتیجهی بد سرانجام نمییابد و میتواند باعث ایجاد یک زندگی فوقالعاده از لحاظ امکانات مادی شود و همین نکات برای ما کفایت میکند تا این مؤلفه در فیلم «گریز» را قبح اخلاقی معرفی کنیم (پرسش نخست).
برای پاسخ به پرسش دوم باید بیان شود که این جنبهي اخلاقی فیلم با توجه «اخلاقگرایی میانهرو»، در جایی که از یک سو، با بخشی از شخصیتهای داستانی گره میخورد و از سویی دیگر، پیشبرد داستان منوط به آن میشود، میتواند مانعی برای جذب مخاطب اخلاقاً حساس به شمار آید و از همین جهت سبب این امر میشود که «گریز» شایستهی ارزیابی اخلاقی باشد. به دلیل نزدیکی این دیدگاه با دیدگاه گات، همین تبیین شایستگی «گریز» برای ارزیابی اخلاقی در دیدگاه «اصالت اخلاق» را نیز روشن میکند، زیرا این مؤلفه در واقع دیدگاهی در بارهی تبهکار و تبهکاری ارایه میدهد و بر همان اساس پاسخی توصیه میکند و این امر فیلم را شایستهی ارزیابی اخلاقی میگرداند. همچنین توجه به شخصیتهای تبهکار جذاب و به ویژه داک و چگونگی سرانجام داستان ـ که جزییات آن بیان شد ـ ارتباط نزدیکی با باورپذیری اثر نیز دارند، زیرا چگونگی شخصیتپردازیها و پیشبرد داستان، نقش اساسی در درک داستان و همذاتپنداری با آن دارد. این تبیین نشان میدهد که چرا این فیلم بر اساس این مؤلفه نیز از منظر «میانهروترین اخلاقگرایی» شایستهی ارزیابی اخلاقی است. به عنوان جمعبندی، میتوان جنبهی آخر اخلاقی فیلم (تبهکاری) را این گونه جمعبندی کرد که این مؤلفه:
1ـ یک ویژگی اخلاقی به شمار میرود.
2ـ ذیل قبح اخلاقی جای میگیرد.
3ـ طبق هر سه منظر میانهرو، این ویژگی باعث قابلیت ارزیابی اخلاقی برای اثر میشود.
در مجموع این چهار مؤلفه با تبیینی که ارایه شد، نشان میدهند این اثر مورد مطالعاتی مناسبی برای ارزیابی اخلاقی از منظر دیدگاههای میانهرو است. همچنین از آنجایی که به دنبال بررسی نسبت قبح اخلاقی با ارزش زیباشناختی فیلم هستیم، قبح مشهود در چهار مؤلفه بیانگر مناسب بودن این فیلم برای تطبیق مبانی نظری است.
ممکن است برخی جنبههای دیگر این فیلم همچون برخی از ویژگیهای شخصیتی داک، جریان کمک به مرد مکزیکی، نفوذ بنیان در دستگاه قضایی و اموری شبیه به این نیز در زمره جنبههای اخلاقی این فیلم تلقی شوند که به نظر درست میرسد. اما از آنجایی که به دنبال مهمترین جنبههای اخلاقی فیلم هستیم، به گونهای که بتوان فیلم را بیانگر آنها دانست و آن جنبه را به عنوان دیدگاه فیلم تلقی کرد، به نظر میرسد باید بر همان چهار جنبه اکتفا کرد که این خصوصیات را دارا هستند.
2ـ1ـ2ـ تحلیل بر اساس دیدگاههای میانهرو
با توجه به پرسش اصلی این پژوهش، در این بخش به دنبال تحلیل کامل یک فیلم از تمام جنبههای آن نیستیم، به همین جهت به جنبههای زیباشناختی اثر کاری نداریم و تنها ارزیابی اخلاقی ـ زیباشناختی فیلم بر اساس مبانی دیدگاههای میانهرو انجام میشود. از اینرو در این بخش تنها از اصل «تا آنجا که» استفاده میشود و اصل «از تمام جهات» کاربردی نخواهد داشت.
در بخش قبلی چهار جنبهی اخلاقاً معیوب خشونت، رابطهی زناشویی، اروتیسم و تبهکاری مطرح شد که در «گریز» وجود داشت.
از منظر «اخلاقگرایی میانهرو»، در واقع روایت تمام ساختارش کامل نیست و این شامل چهار جنبهی اخلاقی اثر هم میشود. یکی از چیزهایی که روایت را کامل میکند، پاسخ اخلاقی مخاطبان به این چهار جنبه است. فیلم از مخاطب میخواهد که پاسخی درخور به آنچه در روایتش توصیه میکند، بدهد. پاسخهایی که در اثر توصیه میشوند، اخلاقاً معیوب هستند و مخاطب نمیتواند پاسخی درخور به آنچه از او نسبت به خشونت، رابطهی زناشویی، اروتیسم و تبهکاری خواسته میشود، ارایه دهد. طرح هنری این فیلم به گونهای بوده است که چنین پاسخهایی را بطلبد و چون در این امر شکست میخورد، دارای نقص زیباشناختی است. از اینرو در این اثر تا آنجا که فیلم دارای جنبهی اخلاقی معیوب (چهار جنبهی مذکور) است، دارای نقص زیباشناختی است، زیرا همانطوری که در بخش پیشین تبیین شد، این چهار جنبه مانعی برای جذب شدن به اثر و ارایهی پاسخ درخور به آن به شمار میروند و همین امر دلیلی است بر آنکه جنبههای اخلاقی چهارگانه با جنبهی زیباشناختی فیلم مرتبطند و فیلم دارای نقص زیباشناختی است. در واقع تا آنجا که اثر پاسخهایی را به مخاطب اخلاقاً حساس توصیه میکند که اخلاقاً معیوب هستند، دارای نقص زیباشناختی است. دلیل ارتباط جنبهی اخلاقی و زیباشناختی نیز شکست در طرح هنری به دلیل جایگاه جنبههای اخلاقی در مانعیت برای جذب به اثر است.
از منظر «اصالت اخلاق» نیز پاسخهایی که فیلم «گریز» نسبت به چهار جنبهی اخلاقی توصیه میکند، اهمیت دارد. اثر از یک سو دیدگاهی اخلاقاً معیوب در چهار جنبه را توصیه میکند و از جایگاهی بالاتر پاسخ درخور ندادن به جنبههای غیراخلاقی اثر توصیه میشود. در مجموع این توصیهها، قبح اخلاقی جنبههای چهارگانه باعث آن میشود که مخاطب نتواند آنگونه که اثر توصیه میکند به آن پاسخ درخور دهد و همین امر شکست طرح هنری است. از اینرو جنبههای چهارگانهی اخلاقاً معیوب نقص زیباشناختی به شمار میروند. در مجموع میتوان گفت فیلم «گریز» تا آنجا که دارای این چهار جنبه است، دارای نقص زیباشناختی است.
به عنوان آخرین دیدگاه میانهرو، باید به سراغ «میانهروترین اخلاقگرایی» کییران برویم. از منظر او زمانی میتوان ویژگیهای اخلاقی ضمنی موجود در تجربهی تخیلی یک فیلم را به جنبهی زیباشناختی آن ارتباط داد که از منظر باورپذیری بررسی شوند. در بخش قبلی این امر تبیین شد که چهار جنبهی اخلاقاً معیوب «گریز» با باورپذیری اثر ارتباط دارند، حال باید این امر بررسی شود که وجود این جنبهها و ارتباط آنها با باورپذیری اثر سبب حسن زیباشناختی آن میشوند یا نقص زیباشناختی. از آنجایی که در دیدگاه کییران نیز مخاطب اخلاقاً حساس مدنظر هست، البته نه به صورتی که در دو دیدگاه دیگر از آن بهره گرفته میشود. مخاطب اخلاقاً حساس در جایی گرهی دیدگاه کییران را باز میکند که نیاز است ارتباط جنبهی اخلاقی با باورپذیری اثر بررسی شود و تبیین شود که آیا مؤلفهای همچون خشونت در فیلم گریز، باعث افزایش باورپذیری اثر میشود یا در جهت کاهش این باورپذیری گام برمیدارد. اگر چنین شرطی (مخاطب اخلاقاً حساس) در نظر گرفته نشود، ممکن است استدلال کییران به سمت نااخلاقگرایی میانهرو برود، زیرا فرض بگیرید در همین فیلم، خشونت باعث افزایش باورپذیری اثر شود، یعنی به واسطهی نبود در نظر گرفتن مخاطب اخلاقاً حساس که قبح اخلاقی (خشونت) سبب میشود درک و باورپذیری اثر برای او کاهش یابد، نتیجه وارونه میشود و قبحی که باعث افزایش باورپذیری شده است، ـ با توجه به اینکه باورپذیری ویژگی زیباشناختی است ـ اثر به واسطهی این قبح دارای حسن زیباشناختی میگردد و این چیزی است که مدعای نااخلاقگرایی میانهرو است. با توجه به این مشکل، در دیدگاه کیيران، بررسی ارتباط جنبههای اخلاقی با باورپذیری با در نظر گرفتن مخاطب
