
e autonomism”, British Journal of Aesthetics, No.38, 1998, pp.150-166.
Beardsley, Monroe C., Aesthetics: Problems in the Philosophy of Criticism, 2th edition, Indianapolis, Hackett Pub Co Inc, 1981.
12ـ انتقاد به دیدگاه اخلاقگرایی میانهرو و دفاع از دیدگاه نااخلاقگرایی میانهرو:
Eaton, A. W., “Robust immoralism”, The Journal of Aesthetics and Art Criticism, Vol.70 (3), Summer 2012, pp.281-292.
Jacobson, Daniel, “In praise of immoral art”, Philosophical Topics, Vol.25 (1), 1997, pp.155-199.
Kieran, Matthew, “Art, morality and ethics: On the (im)moral character of art works and inter-relations to artistic value”, Philosophy Compass, Vol.1 (2), 2006, pp.129–143.
Kieran, Matthew, “Pornographic art”, Philosophy and Literature, Vol.25 (1), 2001, pp.31-45.
13ـ انتقاد به دیدگاه اخلاقگرایی میانهرو و دفاع از نااخلاقگرایی میانهرو در طنز:
Nannicelli, Ted, “Moderate comic immoralism and the genetic approach to the ethical criticism of art”, The Journal of Aesthetics and Art Criticism, Vol.72 (2), Spring 2014, pp.169-179.
1ـ6ـ ساختار پژوهش
با توجه به پرسش اصلی پژوهش، در این نوشتار، ابتدا در همین فصل، مفاهیم ارزششناسی، قبح اخلاقی فیلم و ارزش زیباشناختی فیلم تبیین میشود. این مفاهیم به عنوان متغیرهای اصلی در پرسش پژوهش استفاده میشوند. در فصل بعدی ابتدا مهمترین دیدگاهها در زمینهی نسبت هنر و اخلاق بیان شده و از دیدگاه اخلاقگرایی میانهرو دفاع میشود. پس از آن، در فصل آخر نسبت قبح اخلاقی و ارزش زیباشناختی فیلم از منظر اخلاقگرایی میانهرو تبیین میشود و بر این اساس پاسخ پرسش اصلی پژوهش تحلیل میگردد. در همین فصل معیار به دست آمده از دیدگاه میانهرو در قالب بررسی موردی با دو فیلم تطبیق داده میشود و در نهایت نیز نتیجهگیری پژوهش و آیندهی بحث ارایه میشود.
2ـ ارزش و ارزششناسی
در این بخش مفاهیمی تعریف میشود که در واقع بخشی از پیشفرضهای این پژوهش به شمار میروند، از همین رو در این بخش نظریهای اثبات یا رد نمیشود و تنها یکی از رویکردهای موجود را به عنوان یکی از متغیرهای اصلی پرسش پژوهش اتخاذ خواهد شد. به همین دلیل این بخش در قالب فصل کلیات آمد تا پیش از ورود به بحث اصلی به مقدار نیاز به آن پرداخته شود. در این بخش بر اساس پرسش پژوهش معانی ارزش، ارزششناسی، قبح اخلاقی فیلم و ارزش زیباشناختی آن مطرح میشود.
2ـ1ـ چیستی ارزش
واژهی «ارزش»23 از واژهی لاتین «Valere» به معنای «قوی و مستحکم بودن» و «بها داشتن» است.24 اصطلاحات «ارزش» و «ارزشیابی»،25 همریشهها و ترکیبات آنها، در فرهنگ کنونی ما در شاخههای مختلف اقتصاد، فلسفه، علوم اجتماعی و علوم انسانی در حد گسترده استفاده میشوند. معانی این واژهها ابتدا محدود و مشخص بود. ارزش به معنای بهای یک شی26 و ارزشیابی به معنای برآورد بهای آن استفاده میشد. تا اینکه این اصطلاحات به واژههای فنی تبدیل شد که در رشتهای از علوم اقتصادی به نام «نظریهی ارزش» نقش محوری داشت.27 سپس در آلمان به ویژه توسط هرمان لوتز،28 آلبریچ ریتچل29 و نیچه30 به معنایی گستردهتر به کار رفت.31
به عنوان جمعبندی میتوان گفت در بارهی معنای ارزش، در بین اندیشمندان علوم انسانی اتفاق نظری وجود ندارد و با مراجعه به خصوصیات مشترک به تعبیری از ارزش دست مییابیم که مبتنی بر سه گزارهی زیر است: 1ـ ارزش، بدون واسطه قابل رؤیت نیست. 2ـ ارزش با ملاحظات اخلاقی ارتباط دارد. 3ـ ارزش تعبیری از خواستنیها و مطلوبها است. معنای ضمنی گزارهی نخست این است که باید ببینیم چگونه میشود ادعاهای تجربی در بارهی ارزشها داشت. به این معنا که باید ارتباط بین ارزش، نگرش و رفتار را آزمایش کنیم. گزارهی دوم ما را ملزم به قبول طبیعت ملاحظات اخلاقی میکند و اشارهای به نقش اجتماعی ارزش است. گزارهی سوم از ما میخواهد به عنوان ابزاری راهگشا به ارزش بنگریم.32
2ـ2ـ ارزششناسی
با آنکه جزییات پدید آمدن اهمیت ارزشگذاری را نمیدانیم، اما اهمیت آن امری مسلم در تفکر فلسفی است. از لحاظ تاریخی، نخستین پژوهش در زمینهی «ارزششناسی» در یونان باستان انجام شده است. واژهی «ارزششناسی»33 از دو واژهی یونانی «اکسیوس»34 (چیز ارزشمند، مطلوب و شایسته) و «لوگوس»35 (عقل، خرد و استدلال کردن) ترکیب شده است. از اینرو ارزششناسی ناظر بر بحث استدلالی و عقلانی در بارهی ارزشها است. اما تا اوایل قرن نوزده هیچگاه به عنوان یک بحث نظاممند مطرح نشد.
دو خاستگاه مهم ارزششناسی «نظریهی ایدهها»36 مربوط به افلاطون37 و دیگری «لذتگرایی»38 اپیکور39 است. اصطلاح «ارزششناسی» را نخستین بار پاول لاپی40 در کتاب «منطق میل»41 در این معنا مطرح کرد. امروزه آنچه از واژهی ارزششناسی مراد میشود، همان نظریهی ارزشها است. یعنی همان مطالعهی ارزشها که در واقع شاخهای از فلسفهی عملی است و ماهیت ارزشها را بررسی میکند.42
ارزششناسی مطالعهی ارزش به طور کلی است و نه ارزشهای اخلاقی به طور خاص. به طور مشخص میتوان سه گروه از فلاسفه را ارزششناس نامید: مکاتب اصیل پدیدارشناسی اتریشی و آلمانی، نظریهپردازان امریکایی که جایگاه «ارزش» را تا حد منافع انسان کاهش دادند و مکتب انگلیسی تحت تأثیر پدیدارشناسی اتریشی و آلمانی.43
برخی از مهمترین پرسشهای این شاخه عبارتند از: ارزش چیست؟ ارزشگذاری چیست؟ آیا ارزشها وجود دارند؟ آیا ارزش با بار معنایی خاصش در خارج هم وجود دارد یا تنها یک امر ذهنی است؟ به سخنی دیگر آیا وجود ارزشها اختراع ذهن است یا اکتشاف آن؟ ما در صدور احکام ارزشی چه میکنیم؟ آیا ذهن انسان در صدور یک حکم ارزشی دستخوش نوعی بازتاب غیرارادی در برابر یک محرک خاص میشود یا اینکه این بازتاب ارادی است؟ ارزش امر مطلق است یا نسبی؟
همهی آنچه در گذشته در رشتههایی همچون اخلاق، معرفتشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، زیباشناسی و فلسفهی دین به صورت پراکنده مطرح میشد، در قرن نوزده در قالب ارزششناسی جمعآوری شد و به عنوان یک موضوع مستقل مورد بررسی قرار گرفت.44 همچنین این باور به وجود آمد که نظاممند کردن این پرسشها ذیل عنوان ارزش و ارزشیابی باعث ایجاد روش بهتر برای بحث از آنها و نیز یافتن راهحل منتظمتر میشود. این برداشت در دههی 1980 در نوشتههای آلکسیون مینونگ45 و کریستان فون اهرنفلز46 دو پیرو اتریشی برنتانو47 صورتبندی شد. تصور کلی یک نظریهی ارزش به دست ایشان و افرادی دیگر همچون ماکس شلر48 و نیکلای هارتمان49 (دو پیرو قرن بیستمی هوسرل)50 در قارهی اروپا (به جز انگلستان) و امریکای لاتین رواج یافت. این برداشت در انگلستان در آثار برنارد بوزانکت،51 ویلیام آر. سورلی،52 جان ام. مکینز،53 جان لایرد54 و جان ان. فیندلی55 تا حدودی جایگاه یافت. این تصور در امریکای پیش و پس از جنگ با استقبال چشمگیری روبرو شد. هوگو مونستربرگ56 و دبلیو. ام. یوربان57 آن را معرفی کردند و رالف بارتون پری، جان دیویی،58 دی. اچ. پارکر،59 دی. دبلیو. پرال،60 ای. دبیلو. هال61 و دیگران آن را اقتباس کردند و سرانجام اس. سی. پیپر62 و پل دبلیو تیلور63 روایت نویی از آن ارایه کردند.64
نظریات فلسفی مربوط به نظریهی ارزش یا ارزششناسی به هر صورتی که استعمال شوند، بر دو نوع هستند. نظریات هنجاری65 احکام ارزشی صادر کرده و به ارزشیابی میپردازند. مفاد این نظریات این است که چه چیزی خوب یا دارای ارزش است و چه چیزی بد است. نظریات فراهنجاری66 به تحلیل ارزش، ارزشیابی و خوب میپردازند. این نظریات تعریف و تعیین میکنند که خوبی و ارزش چیست و اینکه چیزی خوب یا دارای ارزش است، به چه معنا است.67
یک نظریهی هنجاری در بارهی ارزش، در تلقی وسیع خود، حداقل باید نشان دهد که چه چیزی خوب، بد، بهتر و بهترین است و نشان دهد که چه چیزی درست، الزامآور، فضیلتمندانه و زیبا است. برخی از این نظریات پاسخ دادهاند که غایت یا امر خوب، لذت یا التذاذ است و معیار ارزش ذاتی، خوشایندی یا لذتبخشی است. نظریات لذتگرایانه68 در بارهی ارزش را میتوان در دیدگاه افرادی چون اپیکور، هیوم،69 بنتام،70 میل،71 سیجویک،72 اهرنفلز، مینونگ (در آغاز) و شارپ73 یافت. همچنین نظریات شبه لذتگرایانه74 وجود دارد که طبق آنها غایت یا امر خوب، نه لذت، بلکه چیزی شبیه به آن همچون سعادت، رضایتمندی یا به تعبیر لوئیس،75 خرسندی76 است. نمونههایی از این نظریات را در آثار دیویی، لوئیس، پارکر، پی. بی. رایس77 و براند بلانشارد78 دیده میشود. نظریات ضد لذتگرایانه79 بر دو گونهاند. برخی بر این باورند که در تحلیل نهایی فقط یک شی خوب یا خوبساز وجود دارد و این امر را که آن شی لذت یا احساسی از نوع دیگر است، انکار میکنند. این امر خوب یا خوبساز ممکن است خوشبختی (ارسطو)،80 ارتباط با خدا (آگوستین81 و آکویناس)،82 معرفت (اسپینوزا)،83 خودشکوفایی84 (اف. اچ. برادلی) 85 و قدرت (نیچه) باشد. دیگرانی همچون افلاطون، مور،86 راس،87 لایرد، شلر، هارتمان و پری88 نگاهی کثرتگرایانهتر89 دارند و بر این باورند که چندین شی خوب یا خوب ساز وجود دارد. این افراد دو یا چند مورد از اموری همچون لذت، معرفت، تجارب زیباشناختی، زیبایی، حقیقت، فضیلت، سازواری، عشق، دوستی، عدالت، آزادی و ابراز ذات را به عنوان امور خوب یا خوبساز بیان کردهاند. البته لذتگرایان و دیگر اندیشمندان وحدتگرا90 نیز ممکن است چنین اموری را ذاتاً خوب بدانند، اما فقط به این دلیل که آنها به واسطهی خودشکوفایی خوشایند هستند.91
نظریات فراهنجاری در خصوص طبیعت ارزش و ارزشها با پرسشهایی از این دست روبرو هستند: خوبی یا ارزش چیست؟ معنا یا کاربرد «خوب» چیست؟ وقتی یک حکم ارزشی صادر میکنیم، چه چیزی را بیان کرده یا انجام میدهیم؟ ارزش و ارزشیابی اخلاقی چیست؟ آیا ارزش و ارزشیابی اخلاقی با ارزش و ارزشیابی غیراخلاقی تمایز دارد؟ در پاسخ به چنین پرسشهایی برخی بر این باور بودهاند که اصطلاحاتی همچون «خوب» و «ارزش» برای خصایص وضع شدهاند. در احکام ارزشی ما این خصایص را به موضوعات یا انواعی از موضوعات (اعم از فعالیتها و تجربهها) نسبت میدهیم، هر چند که ممکن است موضعی موافق یا مخالف نیز نسبت به آنها اتخاذ کنیم. از اینرو احکام ارزشی توصیفی یا واقعگو به شمار میروند. به این معنا که به طور صادق یا کاذب خصایص را به موضوعات نسبت میدهند. به همین جهت ایشان را در نظریهی ارزش شناختگرا92 یا توصیفگرا93 میخوانند.
طبیعتگرایان94 میافزایند که خصوصیت مورد نظر طبیعی یا تجربی است که تعریفپذیر میباشد. ارسطو، اهرنفلز و پری گفتهاند که ارزش متعلق میل95 یا علاقه است. پارکر آن را رضایتمندی تمایل میداند و لوئیس، رایس و همچنین مینونگ متقدم، آن را کیفیت ملتذ بودن یا لذتبخش بودن به نحوی از انحا، تعریف کردهاند. سانتایانا96 در برخی موارد به یکی از این دیدگاهها اعتقاد داشته و در موارد دیگر هم ارزش را همچون خصیصهی طبیعی تعریفناپذیر تلقی کرده است که به آنچه ما بدان تمایل داریم یا از آن لذت میبریم، نسبت داده میشود. دیگر شناختگرایان گفتهاند که ارزش یا خوبی یک خصیصهی مابعدالطبیعی است که نه میتواند از طریق تجربهی عادی یا در ظرف آن مشاهده شود و نه میتواند موضوع علم تجربی قرار گیرد. از جملهی تعاریف مابعدالطبیعی میتوان به حقیقتاً واقعی بودن (نوافلاطونیان)، به لحاظ وجودشناختی کامل بودن (ایدهآلیستهای هگلی مشرب) یا مورد خواست و ارادهی خدا واقع شدن (عالمان الهیات) اشاره کرد. دیگرانی گفتهاند که خوبی یا ارزش ذاتی یک کیفیت یا خصیصهی ناطبیعی یا غیرتجربی و متفاوت از همهی کیفیات یا خصایص توصیفی و واقعگو است. فلاسفهای همچون افلاطون، سیجویک، مور، راس، لایرد، شلر، هارتمان و شاید مینونگ متأخر در این گروه قرار میگیرند که
