
شايستگي مردم و ويژگيهاي اندام واره اي آنها دارد. از آنجایی كه بسياري از فعاليتهاي انسان شامل رفتارهاي عملي است، محيط كالبدي بايد با توانمنديهاي انسان سازگار باشد. تحقيقات علوم رفتاري، مباني شناخت الگوهاي موجود رفتار و الگوهاي مورد نياز موقعيتهاي خاص را براي طراحان محيط و كارفرمايان آنها ميسر ميسازد. تحليلقرارگاههاي رفتاري، نسبت به شهود تنها، شناخت غنی تري را از رفتار انسان به دست ميدهد. چنين تحليل هايي اطلاعاتي را نيز در مورد تفاوتهاي فردي و گروهي در الگوهاي رفتار فراهم ميآورد، كه ميتواند طراحان را از تصور قالبي در مورد مردم و فعاليتهاي آنها رها سازد. (الکساندر، 1376،ص34)
2- 3 – هویت فرهنگی
یکی از اهدافی که در این رساله به آن اهمیت میدهیم بیان هویت فرهنگی در جوانان است. در ابتدا به تعریفی از فرهنگ و سپس هویت فرهنگی میپردازیم.
2- 3- 1- تعریف فرهنگ
فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند. فرهنگ ازآنِ مردم است.(تی هال،1379،ص11) مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرامیگیرد.هر منطقه از هر کشوری میتواند فرهنگی متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد. فرهنگ به وسیله آموزش، به نسل بعدی منتقل میشود.
فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است. فرهنگ در بر گیرنده این چیزهاست:
1. سازگاری کلی با نیازهای اقتصادی یا محیط جغرافیایی پیرامون.
2. سازمان مشترکی که برای فرو نشاندن نیازهای اجتماعی و سیاسی که از محیط پیرامون بر خواستهاند، پیدا شده است.
3. مجموعه مشترکی از اندیشهها و دستاوردها.
فرهنگ شامل هنر، ادبیات، علم، آفرینشها، فلسفه و دین است.
2- 3- 2- تعریف هویت
از واژه های پر معنای ادبیات نوجوانی و جوانی ، ” هویت ” است . معنای این عبارت همزمانی آغاز تأمل و تفکر درهویت خویش و شروع نوجوانی است. پدیده ای که بعدها و در سالهای جوانی به صورت تکوین هویت یا بحران هویت ظاهر می شود. لذا مهمترین سالهای زندگی یعنی دوران نوجوانی و جوانی عرصه تجلی شکل گیری و یا از هم پاشیدگی هویت است.(میر محمدی،1389،ص 12)
هویت، احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفتهاند. ” اگر امروز از هریک از ما بپرسند که ”تو کیستی؟” (یعنی بخواهند که شما هویت خود را در برابر یک پرسش توضیح دهید)، هر یک پاسخی را که برگرفته و متاثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگیمان است، بیان میداریم، از جمله: ”من ایرانی هستم“، ”من تاجیک هستم“، من انسانم“، ”، ”من مدیرم“، ”من جوانم“، ”من اندیشمندم“، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم“، و امثالهم. حال ما کدام پاسخ را میدهیم یا با چه اولویتی هریک را میگوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بیتفاوتی و غیره) آن را بیان میداریم و اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را میدهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است.
از این منظر ، هویت فرهنگی، حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی (سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی، و زبان مشترک تعریف میشود. اما قضیه به همین جا هم ختم نمیشود. از زاویهای دیگر، هویت تعیین میکند که ”ما چه کارهایم“، ”از کجا آمدهایم“، ”برای چه آمدهایم”، ”چه نباید بکنیم“، ”چرا اینگونهایم“، و ”به کجا خواهیم رفت“ یا ”به کجا باید برویم“. پاسخ افراد مختلف به این پرسشها، متفاوت و دارای سطوح مختلف است. وقتی از این زاویه با شخصیت افراد روبرو میشویم، در مییابیم که افراد دو گونهاند: یکی افراد ”ماموریتگرا“ و دیگری افراد ”عادی“یا” اجتماعی روزمره“. افراد ماموریتگرا برای خود هویتی مستقل قائلند و بر این باورند که برای انجام ماموریت یا تحقق رسالتی خاص به این جهان آمدهاند و باید در تمام زندگی خود بکوشند تا وظیفهای را که بر دوش دارند به انجام برسانند. به همین علت هرگونه سختی و مرواتی را تحمل میکنند و تمامی اقدامات و فعالیتهای زندگی خود را حول محور آن ”ماموریت“ تعریف کرده و شکل میدهند. به همین علت چنین افرادی دارای خصایل ”رهبری“ و ”قهرمانی“ هستند. اما در مقابل، افراد عادی افرادی هستند که مسیر رشدشان و حرکت جامعه، تعیین کننده وضعیت آنان و فعالیتهایشان است. آنان در مسیر رودخانه جامعه حرکت میکنند و ”چشمانداز“ ویژهای را برای زندگی خود قایل نیستند و غالباً در و ضعیت انفعالی و روزمرگی گرفتارند.(همان، ص36)
افراد در مسیر رشد و تکامل خود به مرور متوجه ماموریت احتمالی خود میشوند. طبق مطالعات پژهشگران ، افرادی که ماموریت خود را مکتوب میکنند ، 10 برابر موفقتر از کسانی هستند که فقط بطور ضمنی بر ماموریت خود واقفند و آن را مکتوب نمیکنند، بعلاوه باز همین افراد دسته دوم، 10 برابر از افرادی که اصلاً ماموریت مشخص و شفافی برای خود ندارند و چشمانداز خاصی برای زندگیشان متصور نیستند، موفقترند. بدین سبب، پرواضح است که میزان اهمیت فرهنگی در رشد و تعالی فرد، و بالتبع رشد جامعه، بسیار و غیرقابلاغماض است، و یا به تعبیری میتوان آن را نقطه آغاز حرکت، تلاش و پویایی فرد دانست.انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و جوانی و همچنین انعطافپذیری افکار در این دوره باعث میشود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بیطرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر ، به عنوان فردی در میان افراد دیگر ، به عنوان یک فرد با پشتوانه و تاریخی ماندگار و به عنوان فردی آگاه و دانشمند در اجرای نقشهایمختلفی که بر عهده میگیرد، در نظر داشته باشد.ریشه های تاریخی ، ادبی و زبانی و قومی بر هویت فرد تاثیر گذار بوده و آنرا می تواند سرخورده یا سرافراز سازد . نگاه به گذشته با چشم اندازی امیدوارانه به آینده می تواند در جوان شور و شوق بی پایانی ایجاد و آنرا بسوی شناخت هویتش یاری سازد .اگر گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و قومیت ها را از یک فرد بگیرید او دیگر هیچ چیز با ارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد و اگر اینچنین شد زمینه های پذیرش فرهنگ های دیگر را خواهد یافت . اینجاست که سرآغاز تهاجم فرهنگی و سرگشتگی هویت ها آشکار خواهد شد .
مشکلترین مساله دوران جوانی در رشد شخصیت و تثبیت هویت این است که فرد نه تنها بخواهد که بزرگسال باشد و در همین جهت برنامهریزی کند، بلکه باید قادر به تشخیص و پذیرش نیروهای متضاد در شخصیت خود نیز بشود و راههای موثرتر کنترل خویش را بشناسد.چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم در زندگی فرد در این دوره بستگی دارد. به عنوان مثال هویت شغلی و اجتماعی کسی که پس از تحصیلات دبیرستانی به یکی از رشتههای معلمی وارد میشود، با کسی که به یکی از رشتههای مهندسی وارد میشود. متفاوت خواهد بود این هویتهای گوناگون بطور مسلم تاثیرات خودرا بر چگونگی سایر جوانب هویت افراد نیز به جای خواهند گذاشت.اگر درسالهای کودکی و نوجوانی خانواده بیشترین تاثیر را بر شکلگیری هویت بر عهده داشت،اینک در دوره جوانی ، محیط زندگی اجتماعی و خود جوان نقش اساسی در تثبیت هویت ایفامیکند. به نظر میرسد که تحولات رشد دوره جوانی ، بیش از آنکه نتیجه یک تکامل تعامل میان موجود زنده و محیط باشد، یک مجموعه تغییرات پی در پی متاثر از عواملمحیطی است. امروز کمتر کسی را میتوان یافت که فکر کند رشد شخصیت همراه با کامل شدنرشد بدنی متوقف میشود. تقویت زمینه های تبادل فکری و هم اندیشی با نسل جوان به منظور درک مشکلات و معضلات درونی آنان و پاسخ به پرسشهای بنیادین و توسعه مناسبات میان والدین و فرزندان از حیث عاطفی ، روحی و کلامی به منظور جلب اعتماد نسل جوان و در نهایت گرایش به الگو پذیری با هدف تحکیم هویت خانوادگی آنان و ایجاد تقویت زمینه هایی که به مدد آن نوجوان و جوانان قادر به تفکر منتقدانه نسبت به فرهنگ بیگانه و به ویژه فرهنگ غرب باشد می تواند زمینه رابرای تکوین هویت فرهنگی پایدار و برخورد مؤثر با هجوم فرهنگی مهیا می کند. تاکید بر تاریخ و گذشته پر افتخار و بیان توانمندیهای گذشتگان و نیاکان و همچنین معرفی مفاخر و اندیشمندان بزرگ ؛ ملی و مذهبی و تشریح ریشه های کهن فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی می تواند در ثبات هویت فرهنگی جوان تاثیر گذار باشد . و آنرا در برابر تهاجم فرهنگی گسترده غرب و جنگ نرم رسانه ها در امان نگه دارد.( صفائی نیا،1384،ص99)
2- 3- 3- رابطه فرهنگ و هويت
هويت رابطه نزديك وتنگاتنگي بامقوله فرهنگ دارد. چه اينكه فرهنگ مجموعهاي است از ارزشها، سنتها، آداب ورسوم، ميراث وتاريخ مشترك كه در طول زمان از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود.
فرهنگ ديدگاه و نگرش انسان را نسبت به خود جامعه و طبيعت شكل و جهت ميبخشد. انسان از طريق فرهنگ با جهان بيرون رابطه پيدا ميكند و از درون آدمي به جهان طبيعت و جامعه گشوده ميشود. در حقيقت اعمال و كنشهاي انسان در پرتو فرهنگ «معنا» پيدا ميكند و بدون درك درست ارزشها و هنجارهاي فرهنگي، رفتار انسان از معنا تهي خواهد بود. فرهنگ پديدههاي اجتماعي را فهمپذير ميكند و آدمي را از سقوط به ورطة پوچي و سردرگمي باز ميدارد. به عبارت ديگر شناخت جهان بر مبناي انگارههاي ذهني و الگوهای فرهنگی امکان پذیر است. (معظم پور،1391،ص34)
هويت و چيستي آن با فرهنگ و بنيادها ارتباط وثيقي دارد، هنگامي كه از هويت خويش سخن ميگوييم به ساز و كار فرهنگ، باورها، نمادها، آداب و رسوم، سنن، ارزشها و آرمانهاي موجود در آن، شدت و ضعف استحكام آن، چگونگي دوام و قوام و پويندگي و بالندگي آن توجه داريم. وقتي از هويت سؤال ميكنيم پرسش ما در حقيقت دربارة راز زنده ماندن و حيات فرهنگ خودي در آتيه است. هويت همان عرض اندام و به تعبير دقيقتر توان و امكان عرض اندام مجموعة فرهنگي- تمدني در مجموعة جهاني فرهنگها است. ميزان توانايي و قدرت ما در باز توليد ارزشها، سنن، هنجارها و تكههاي پارهپارة فرهنگ خودي و انسجام و نظم بخشيدن به آن در قالبيك تركيب نو كه از ريشههاي خود دور نباشد همان هويت است. (صفایی،1391،ص235)
فرهنگ به مردم يك جامعه هويت ميدهد. انسان، بيهويت ميميرد. انساني كه نفهمد كيست ميميرد. همه جدالهاي فرهنگي، بر سر هويت است.هويت،بستگي به بان ومرز ندارد؛ اينها تنهاابزار بيان فرهنگاند. فرهنگ و هويت با هم پيوند ژرفي دارند. هويتها هستند كه فرهنگهاي سربلند را پديد ميآورند.
هيچ فرهنگي، بيهويت نيست. همة فرآوردههايي كه از تجربههاي بشري، در برخورد با حيات- چه حيات دروني و چه حيات بيروني- پديد آمده است و پابرجا نشان ميدهد، فرهنگ قلمداد ميشود.( میرمحمدی،1389،ص218)
2- 4- مرکز فرهنگی
مرکز فرهنگی ترجمه لغت به لغت عبارت ” cultural center” است که در اکثر جوامع شهری دنیا به ویژه در جوامعی که مفهوم دموکراسی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش معتبر است ، سوژه ای شناخته شده و مرسوم است . مرکز فرهنگی به مفهوم عام آن ، محلی متعلق به مردم شهر و جدا از تشکیلات اداری شهرداری است که به منظور حضور شهروندان و حیات اجتماعی طراحی می شود . ماهیت استقلال عملکرد مرکز فرهنگی ، از عملکرد مستقل شهروندان در اداره شهرشان مایه می گیرد .(معظم پور،1380،ص 124)
مرکز فرهنگی به منزله تابلویی است که وقایع اجتماعی روی آن به تصویر کشیده می شوند؛ از آنجایی که این فضا نقشی مهم در حضور شهروندان و ارتباط شهر و اجتماع دارد ؛ اساس طراحی چنین فضایی توجه به نیازها و خصوصیات روان شناختی کاربران، به خصوص جوانان، باهدف نیل به اجتماع و محیطی فرهنگی میباشد .
2- 4-1- پیشینه مراکز فرهنگی
در این بخش به بررسی پیشبنه مراکز فرهنگی و فرهنگسراها در خارج و داخل کشور میپردازیم.
2-4-1-1-فرهنگسرا در یونان و روم
هنگام گفتگو درباره ی فضاهای فرهنگی و تفریحی اغلب حضور در چنین فضاهایی برای پرکردن اوقات فراغت را
