
نمرههاي خرده آزمون يا آزمونهاي فرعي آزموني، پراكندگي معني دار وجود داشته باشد. نيمرخ تواناييها و ضعفهاي او در مقايسه باهوشبهر كلي كه با محاسبات رياضي به دست آمده است، تواناييهاي يادگيري وي را با دقت بيشتري نشان خواهد داد.
هنگامي كه بين نمرههاي كلامي و عملي ناهمخواني چشمگيري وجود داشته باشد، ميانگينگيري براي به دست آوردن يك نمره كلي گمراه كننده است. در افراد عقبمانده ذهني معمولاً اختلالهايي كه در كاركرد انطباقي وجود دارد در مقايسه با پايين بودن نمره هوشبهر، نشانة مهمتري به شمار ميرود.
كاركرد انطباقي به اين معنا است كه افراد تا چه اندازه به معيارهاي استقلال شخصي كه مقتضاي گروه سني خاص، زمينه اجتماعي، فرهنگي و محيط اجتماعي خاص از آنان انتظار ميرود دست يابند. كاركرد انطباقي تحت تأثير عوامل گوناگون قرار ميگيرد و مانند تحصيلات، انگيزش، ويژگيهاي شخصيت، فرصتهاي اجتماعي و شغلي و اختلالهاي رواني و بيماريهاي جسماني كه ممكن است با عقبماندگي ذهني همراه باشند.
در مقايسه با هوشبهر كه معمولاً بيشر به عنوان يك ويژگي ثابت باقي ميماند احتمال بهبود مشكلات انطباقي به كمك اقدامات ترميمي بيشتر است. گردآوري شواهد براي اختلالهاي كاركرد انطباقي از يك و يا بيش از يك منبع مستقل قابل اعتماد، ميتواند مفيد واقع شود (مانند ارزيابي معلم و سوابق آموزشي و طبي و سوابق مربوط به رشد) همچنين براي اندازه گيري كاركرد يا رفتار انطباقي چندين مقياس طراحي شده است (مانند مقياسهاي رفتار انطباقي). اين مقياس معمولاً يك نمره برش 15به دست ميدهد كه تركيبي از عملكردها در تعدادي از حيطههاي 16مهارت انطباقي است. بايد توجه داشت كه در بعضي از اين آزمونها براي حيطههاي خاص نمره جداگانهاي وجود ندارد و ممكن است نمرههاي اين حيطههاي خاص از لحاظ پايايي داراي تفاوت چشمگيري باشند. در اينجا نيز مانند بخش كاركرد ذهني بايد به مناسب بودن آزمون مورد استفاده با زمينة اجتماعي، فرهنگي، تحصيلات، معلوليتها، انگيزش و همكاري شخص توجه داشت (انجمن روانپزشكي آمريكا، 1994ترجمه نيكخو، 1373ص108-107).
تعريف انجمن آمريكايي عقب ماندگي ذهني17 سه مؤلفه مهم دارد: هوش، رفتار سازشي 18و مراحل تحول.
هوش: در يك مقياس هوش، نمرة يك شخص بر حسب ميانگين آماري نمره همسن و سالان، يعني كساني كه همان تست را انجام دادهاند، مقايسه ميگردد. ميانگين آماري براي تست هوش عموماً عدد 100 است. براساس تست هوش، افراد با هوشبهر تقريبي 70 تا 75 و كمتر به عنوان عقب مانده ذهني در نظر گرفته ميشوند.
رفتار سازشي: آسيب ديدگيهاي رفتار سازشي به عنوان محدوديت معني دارد و توانايي شخص جهت كسب معيارهاي پختگي، يادگيري، استقلال شخصي و مسئوليت پذيري شخصي كه از ساير افراد يك سطح سني و گروه فرهنگي مقايسه مورد انتظار خواهد بود، تعريف شده است. رفتارسازشي يك شخص توانايي سازگاري يا غلبه بر تقاضاهاي محيطي ميتواند از خفيف يا شديداً عميق توصيف شود. گروسمن (1983) تفاوت بين هوش و رفتارسازشي را ترسيم كرده است. از نظر او رفتار سازشي به مراقبتهايي كه افراد از خودشان و ديگران در طي زندگي روزمره به عمل ميآورند گفته ميشود تا توانايي هوش انتزاعي. مقياسهاي رفتار سازشي عموماً يك فرد را در قالب هنجارهاي ثابت (از لحاظ سني و فرهنگي) كه در جنبههاي مراقبت از نيازهاي شخصي، نشان دادن صلاحيتهاي اجتماعي و اجتناب از رفتارهاي دشوار خلاصه ميشود، مقايسه ميكند (گروسمن، 1983 به نقل از شريفيدرآمدي، 1380ص105).
دورة تحول: در تعريف(AAMR) دورة تحول به عنوان دورة زماني بين تولد تا هيجدهمين سال بعد از تولد تعريف شده است (گروسمن، 1983 ص1). دليل اين امر، تشخیصي عقب ماندگي ذهني از ساير شرايطي است كه تا بزرگسالي نميتواند علت يا منبع عقب ماندگي ذهني باشد، از قبيل آسيب ديدگي يا جراحتها و شكستگي سر و فرسودگي (شريفيدرآمدي، ص108-107).
مزيت ديدگاه AAMR اين است كه به جاي تعيين درجه عقب ماندگي شخص بر اساس سطح كاركردي و انطباقي، درجه حمايت لازم را براي كاركرد ويژگي تعيين ميكند (كاپلان سادوك،1993 به نقل از پورافكاري،1382ص340).
طبقه بندي
هدف از گسترش نظامهاي طبقه بندي فراهم آوردن چاره جويي براي مرجع قرار دادن مطالعه، فهميدن و درمان افرادي است كه به آنها برچسب عقب ماندگي ذهني زده شده است. افراد عقب مانده اغلب در قالب گروه متجانسي از افرادعقب مانده با ويژگيهاي فيزيكي و تواناييهاي يادگيري يكسان قرار داده ميشوند. در واقع عقب ماندگي ذهني طيف وسيعي از ويژگيها و سطوح كنشوري را در بر ميگيرد.
براي فهم روشنتر تفاوت افرادي كه به آنها برچسب عقب ماندگي ذهني زده شده، نظامهاي طبقه بندي متعددي توسعه يافته است. در اينجا دو روش طبقه بندي افراد عقب مانده ذهني بر حسب: شدت شرايط و انتظارات تربيت پذيري مورد بحث قرار ميگيرد.
شدت عقب ماندگي
براي توصيف درجه بندي ميزان انحراف تواناييهاي هوشي و رفتار سازشي شخص از آنچه بهنجار گفته ميشود، ميتوان از اصطلاحاتي همچون: خفيف19 ،متوسط20، شديد21 و عميق22 استفاده كرد. هر يك از اين چهار اصطلاح اهميت نقص هوشي و ميزان آن را توصيف ميكند. عقب ماندگي ذهني خفيف بالاترين سطح كنشوري يا عملكرد افرادي كه به عنوان عقب مانده ذهني طبقه بندي شدهاند توصيف ميكند؛ عقب ماندگي ذهني مقدمتاً از طريق به كار بستن مقياسهاي تست هوشي و نشانگرهاي رفتارسازشي تعيين ميگردد.
AAMR (گروسمن، 1983) چهار سطح كنش هوشي گروه افراد عقب مانده ذهني را براساس روي آوري شدت به سطوح زير تقسيم ميكند:
خفيف، هوشبهر 55 تا 70
متوسط، هوشبهر 40 تا 55
شديد، هوشبهر 25 تا 40
عميق، هوشبهر 25 يا كمتر
انتظارات تربيت پذيري23
آموزش پذير24 (هوشبهر 55 تا حدود 70): ميزان پيشرفت تحصيلي در مدرسه از پايه دوم تا پايه پنجم است سازگاري اجتماعي در جايي از استقلال در جامعه را ميسر ميسازد. به احتمال قوي خود حمايتي كامل يا نسبي در پرداختن به كار وجود دارد.
تربيت پذير25 (هوشبهر 40 تا 55): يادگيري سطح مهارتهاي خودياري پيشرفت در سطوح تحصيلي مورد نظر، سازگاري اجتماعي محدود به خانه و محيطهاي بسته و فرصتهاي شغلي حمايتي در يك محيط شغلي مانند فروشگاههاي حمايتي وجود دارد.
حمايت پذير26/ پناهگاهي (هوشبهر كمتر از 40): شامل عقب ماندگان ذهني شديد و عميق است. افراد ممكن است نتوانند مهارتهاي كافي براي رسيدن به تأمين نيازهاي اساسي را به دست آورند. معمولاً سطح معنيداري از مراقبت و به سرپرستي دائمي در طول زندگي نياز دارند (شريفيدرآمدي، 1380ص 111-109).
ويژگيها و اختلالهاي توأم با عقب ماندگی ذهنی
هيچ نوع ويژگي شخصيتي يا رفتار وجود ندارد كه منحصراً با عقب ماندگي ذهني همراه باشد. بعضي از افراد عقب مانده نافعال، آرام و وابستهاند اما بعضي ديگر پرخاشگر و تكانشي هستند. نداشتن مهارتهاي ارتباطي ممكن است زمينه ساز رفتارهاي ايذايي و پرخاشگري باشد كه جانشين زبان ارتباطي ميشود. برخي از بيماريهاي جسماني كه با عقب ماندگي ذهني رابطه دارند به صورت نشانههاي رفتاري ويژهاي مشخص ميشوند.
افراد عقب مانده در معرض استثمار شدن قرار دارند (مانند بهره كشي بدني و جنسي) و يا حقوق و امكانات آنان ناديده گرفته ميشود. شيوع اختلالهاي رواني توأم با عقب ماندگي ذهني در افراد عقب مانده به طور تقريبي سه يا چهار بار بيش از جمعيت عادي است. در بعضي از اين موارد اين حالت ممكن است حاصل يك عامل سبب شناختي مشترك هم در عقب ماندگي ذهني و هم اختلال رواني همراه با آن رايج است (چنانكه وارد شدن ضربه به سر ممكن است باعث عقب ماندگي ذهني شود).
همه انواع اختلالهاي رواني را در عقب ماندگي ذهني ميتوان مشاهده كرد و شواهدي وجود ندارد كه نشان دهد اختلال رواني در افراد عقب مانده ماهيت متفاوتي دارد. در هر حال تشخيص اختلالهاي رواني توأم با عقب ماندگي اغلب مشكل است، زيرا جلوة باليني آنها ممكن است با توجه به شدت عقب ماندگي و معلوليت همراه آن تغيير يابد.
شايعترين اختلالهاي رواني همراه با عقب ماندگي ذهني عبارتند از: اختلال كاستي توجه ـ بيش فعالي، اختلالهاي خلقي، اختلالهاي فراگير رشد، اختلال حركت كليشهاي و اختلالهاي رواني مرتبط با بيماريهاي جسماني (مانند زوال عقل ناشي از آسيب سر). افرادي كه به عقب ماندگي ذهني ناشي از نشانگان داون مبتلا هستند ممكن است به شدت در معرض خطر ابتلا به زوال عقل از نوع آلزايمر باشند. تغييرات آسيب شناختي مغز در ارتباط با اين اختلال معمولاً در حدود سنين بين 40 تا 50 سالگي رخ ميدهند ولي نشانههاي باليني زوال عقل تا سنين بعد آشكار نميشوند (انجمن روانپزشكي آمريكا، 1994 ترجمه نيكخو، 1373ص113).
يك مطالعه همهگير شناختي جديد به اين نتيجه رسيد كه (7/40) درصد از كودكان 4 تا 7 ساله كه واجد ملاكهاي عقب ماندگي ذهني بودند، حداقل يك نوع اختلال رواني مؤثر دارند؛ رفتارهاي گسلنده و اختلال سلوك در گروه عقب مانده ذهني خفيف بيشتر بود، عقب ماندگان ذهني شديد مسايل رواني مربوط به اتيسم مانند جرح اندام را نشان ميدادند (كاپلان سادوك،1993 به نقل از پورافكاري،1382ص342).
عوامل زمينه ساز
عوامل سبب شناختي در عقب ماندگي ذهني امكان دارد در درجه اول زيستي يا رواني و يا تركيبي از اين دو باشد. تقريباً در مورد 30 تا 40 درصد افرادي كه در موقعيتهاي باليني مورد مشاهده قرار ميگيرند. با وجود اقدامات گسترده براي ارزيابي آنان عوامل سبب شناختي آشكاري براي عقب ماندگي ذهني پيدا نميشود. عمده ترين عوامل زمينه ساز عبارتند از:
وراثت (حدود 5 درصد): از جمله اين عوامل خطاهاي متابوليكي مادر زادي است كه اغلب از طريق مكانيسمهاي ژنهاي نهفته غير جنسي به ارث ميرسد (مانند بيماري تاي ـ ساكس)27. مورد ديگر نابهنجاريهاي تك ژني با توارت مندلي و جلوههاي متفاوت است (مانند اسكلروزتوبروز)28. انحراف كروموزومي است (مانند نشانگان داون بر اثر جابجايي كروموزومها و نشانگان كروموزم × شكسته).
تغييرات زودرس در رشد جنيني (حدود 30 درصد): اين عوامل شامل تغييرات كروموزومي (مانند نشانگان داون بر اثر سه گانه بودن كروموزوم شماره 21) يا آسيب قبل از تولد بر اثر سموم است (مانند مصرف الكل از سوي مادر و يا عفونت).
مشكلات مربوطه به دوران بارداري و زمان تولد (حدود 10 درصد): اين عوامل شامل سوء تغذيه جنيني، تولد زودرس، كمبود اكسيژن، عفونتهاي ويروسي و غيره و آسيب يا ضربه است.
بيماريهاي جسماني كه در شيرخوارگي يا كودكي رخ ميدهد (حدود 5 درصد): اين عامل شامل عفونتها، آسيبها و مسموميتها است (مانند مسموميت با سرب).
اثرات محيطي و ساير اختلالهاي رواني (حدود 15 تا 20 درصد): اين عوامل شامل محروميت از تربيت و تحريكهاي اجتماعي، كلامي و غيره و نيز اختلالهاي شديد رواني است مانند اختلال اتيسيتك (انجمن روانپزشكي آمريكا، 1994ترجمه نيكخو، 1373ص114).
شيوع
به طور كلي تخمين زده شده كه از يك تا سه درصد جمعيت كلي عقب ماندگي ذهني دارند (گروسمن، 1983 و وندت، 1986). عقب ماندگي ذهني در جنس مذكر به مؤنث تقريباً 5/1 است. افراد عقب مانده ذهني خفيف 90 درصد كودكان عقب ماندگي ذهني را تشكيل ميدهند كه براساس تخمين 3 درصدي تقريباً 5/2 درصد از جمعيت كل به عنوان عقب مانده ذهني خفيف طبقه بندي ميشوند. افراد عقب مانده ذهني متوسط، شديد و عميق درصد كوچكي از جمعيت كل عقب ماندگان را تشكيل ميدهند (شريفيدرآمدي، 1380).
دوره يا سير:
شرط عقب ماندگي ذهني آن است كه آغاز اختلال قبل از 18 سالگي باشد، سن و شيوه آغاز عقب ماندگي ذهني به سبب شناختي و شدت آن بستگي دارد. عقب ماندگي شديد به ويژه زماني كه همراه با يك نشانة داراي ويژگي فنوتيپي29 باشد، زودتر قابل شناسايي است. ولي عقب ماندگي خفيف از نوعي كه منشاء ناشناخته دارد معمولاً ديرتر شناسايي ميشود. در عقب ماندگي شديد كه ناشي از يك علت اكتسابي است اختلال ذهني عمدتاً ناگهاني ظاهر ميشود (مانند عق
