
پس مشركين هم اگر عقل سليمى- كه مدعى آن اند- مىداشتند در برابر حق تسليم شده از باطل دست برمىداشتند و به خداى واحد ايمان مىآوردند.377
﴿لا يَسْتَوي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ﴾ 378
راغب مىگويد: كلمه ” فوز” به معناى دست يافتن به خير با حصول سلامت است379، و سياق آيه شهادت مىدهد به اين كه مراد از “اصحاب نار” همان كسانى هستند كه خدا را از ياد بردهاند. مراد از “اصحاب جنت” آن هايند كه به ياد خدا و مراقب رفتار خويشند.380
اين آيه شريفه حجتى تمام بر اين معنا اقامه مىكند كه بر هر كس واجب است به دسته يادآوران خدا و مراقبين اعمال بپيوندد، نه به آن هايى كه خدا را فراموش كردند. بيان اين حجت آن است كه اين دو طائفه- يعنى يادآوران خدا و فراموشكاران خدا و سومى ندارند- و سايرين بالاخره بايد به يكى از اين دو طائفه ملحق شوند، و اين دو طائفه يكسان نيستند تا پيوستن به هر يك نظير پيوستن به ديگرى باشد، و آدمى از اين كه به هر يك ملحق شود پروايى نداشته باشد، بلكه يكى از اين دو طائفه راجح، و ديگرى مرجوح است، و عقل حكم مىكند كه انسان طرف راجح را بگيرد، و آن را بر مرجوح ترجيح دهد و آن طرف يادآوران خدا است، چون تنها ايشان رستگارند، نه ديگران، پس ترجيح در جانب ايشان است، در نتيجه بر هر انسانى واجب است پيوستن به آنان را اختيار كند.381
3ـ7ـ2ـ5ـ 1 نتيجه گيري
با بررسي روابط جانشيني بين مفاهيم «حسنه، طيب، بصير، نور و اصحاب الجنه» ديده ميشود كه در اين آيات، كلمات جانشين با متضادهاي خود آمده اند، كه در تبيين آيه نقش اساسي ايفا ميكنند و شايد بتوان يك ترتب معنا داري براي آن در نظر گرفت. حسنه در مقابل سيئه، اثر نيكي را بر تبديل دشمني به دوستي نشان ميدهد، موجب اصلاح روابط اجتماعي ميشود (فصلت/34). آيه (مائده/100) مساوي نبودن طيب (پاكي) با خبيث (پليدي) را نشان ميدهد و از اين جانشيني ميتوان طيب را در بطن حسنه به حساب آورد. در آيه (رعد/16) تفاوت كافر با مومن را با عبارات ﴿الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ﴾ و ﴿الظُّلُماتُ وَ النُّورُ﴾ نشان ميدهد و اين كه رفتار مومن از روي بصيرت اوست، به همين خاطر به خط نور و روشنايي هدايت ميشود. پس مومن با نيكي (حسنه) و زندگي پاك و طيب در واقع به بصيرت و راه نور راه پيدا ميكند و عاقبت اهل بهشت ﴿أَصْحابُ الْجَنَّةِ﴾ ميشود (حشر/20).
فصل چهارم
شبكه معنايي حسنه در قرآن كريم
در اين فصل ميدان هاي معني شناسي «حسنه» بررسي ميشود. تقسيم بندي آيات و ترسيم ميدان، برگرفته از نگاه معناشناسانه به آيات و تامل بر روي همنشين هاي آن است.
شبكه معناشناسي حسنه(4ـ1)
4ـ 1 مترادفات حسنه
مراد از «كلمات مترادف» اعم از اصطلاح شناخته شده آن است. در كل تمامي كلماتي كه در مجموعه بيان قرآن كريم به نوعي با موضوع تحقيق ما مرتبط است و يا زير مجموعه آن به حساب ميآيند، ميتوانند با كلمه موضوعمان، مترادف باشند.382
4ـ 1ـ1 خير
دلپسند. مرغوب. راغب ميگويد: خير آن است كه همه بدان رغبت كنند مثل عقل … مقابل آن شرّ است. در قاموس گفته «الخير ما يرغب فيه الكلّ كالعقل و العدل مثلا» نا گفته نماند معنى كامل خير همين است و در تمام موارد آن معتبر است.383
4ـ 1ـ 2 برّ
«بَرّ» اسمي كه 12بار در قرآن آمده است، به معناي خشكي است؛ مانند ﴿حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُما﴾ 384
«بَرّ» وصفي كه سه بار در قرآن آمده است، به معناي نيكوكار است؛ مانند: ﴿وَ بَرًّا بِوالِدَيْه﴾385و جمع آن، «أبرار» و «برره» است كه جمع نخست، شش بار و دومين جمع آن يك بار در قرآن آمده است.
«بِرّ» مصدري كه 8 بار در قرآن آمده است، به معناي نيكي كردن است، مانند ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ﴾386
واژه برّ از واژگاني است كه در مورد افعال اختياري انسان كاربرد دارد. ماده برّ (برر) در قرآن هم به صورت اسم، هم وصف و هم مصدرآمده است و به گونههاي مختلف، بر افعال اختياري انسان اطلاق گرديده است .387 از نگاه قرآن و احاديث به همه عقايد، اخلاق و اعمال نيك و شايسته گفته ميشود.388 در حديث است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: بر چيزي است كه قلب و دل بدان اطمينان يابد و آرامش گيرد.389عبدالرحمن حسن حنبكه ميداني در تعريف «بر» آورده: «البَر في استعمال الشرع كلمه جامعه لكل اصناف الخير، و يراد منه مازاد علي حدود التقوي، فهو مرتبه فوق مرتبه التقوي و دون مرتبه الاحسان». بر اساس اين تعريف «بر» حد وسط ميان تقوي و احسان است.390
در احاديث نيز برخي از مصاديق و موارد برّ ذكرشده است كه به نقل آن ميپردازيم:
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند: ابراز نكردن نيازمندي ها، مصيبت و تلخي ها، و بروز ندادن بيماري ها، از گنجينه هاي برّ و نيكي است.
حضرت علي عليه السلام هم مي فرمايند: سخاوت، پاكي كلام و شكيبايي در ناملايمت ها، از مصاديق برّ و نيكي است.
4ـ 1ـ 3 احسان
براي رسيدن به معنا و مفهوم حقيقي احسان، نخست بايد به بررسي واژگاني آن پرداخت و ريشه وكاربردهاي آن را در زبان عربي يافت. در لغت نامه هاي معتبر عربي آمده است؛
«أحسنت الشَيء عرفته وأتقنه»391: فلان چيز را محسنانه انجام دادم؛ يعني آن كار را و جوانبش را به درستي شناختم و انجام دادم.
«أحسن الشي ء جعله حسنا»392؛ وقتي ميگويند چيزي را نيكوكرد؛ يعني آن را نيكو قرار داد. به عبارت ديگر آن كار را محسنانه انجام داد، چه انفاق، چه تحصيل و… .
«أحسن إحسانا جعله حسنا، أحسن العمل أتقنه»393: ميبينيم كه باز همان بحث اتقان در آن مطرح شده است؛ يعني كار را درست و مستحكم انجام دادن.
«﴿إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ﴾ أي الذين يحسنون التأويل»394: دركتاب تاج العروس في شرح القاموس يكي از مبسوط ترين لغت نامههاي عرب درماده (حَسُنَ) با اشاره به آيه كريمه ﴿إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ﴾ «اي يوسف، ما تو را ازكساني كه كارهاي خود را نيك (محكم ومتقن) انجام ميدهند ميبينيم.» چنين آمده است: أي «الذين يحسنون التاويل»، هم بندي هاي يوسف پيامبر، آن گاه كه تعبيرخواب خويش را از وي مي شنيدند، اظهار داشتند: «تو را از محسنين مي نگريم». در اين جا چنان كه در داستان يوسف در قرآن آمده، ازكمك و امداد مالي سخني به ميان نيامده است. مقصود دوستان زنداني يوسف اين است كه تو در بيان و تاويل خواب، از استحكام انديشه و نظر برخورداري.395
افزون بر لغت نامهها، درحوزه تفسير نيز مفسران قرآن، همين معاني را براي واژه احسان ذكركردهاند. مفسر معروف شيخ محمد عبده صاحب تفسيرالمنار در ذيل آيه ﴿وَ أَنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾396 ميگويد:«الامر بالاحسان علي عمومه» اينكه خداوند بعد فرمان به انفاق، امر ميكند انفاق را خوب انجام دهيد، فقط اختصاص به انفاق ندارد، بلكه فرماني است كلي كه شامل همه چيز مي شود.
براي توضيح بيشتر مي گويد:
«أي أحسنوا كل اعمالكم و اتقنوها فلا تهملوا اتقان شيء منها» : هركاري كه انجام مي دهيد خوب و محكم انجام دهيد. اهمال نكنيد و نسبت به اتقان و استحكام امور، كاستي روا نداريد.
آلوسي نيز در مورد واژه احسان مي نويسد: «وحقيقه الاحسان الاتيان بالاعمال علي الوجه الاثق». احسان يعني انجام دادن كارها آن گونه كه شايسته آن است.
علامه طباطبايي قدس الله نفسه الزكيه نيز در الميزان در تفسير آيه 93 سوره مائده ميگويد: «الاحسان هو اتيان العمل علي وجه الحسن من غيرنيه فاسده397 كما قال الله تعالي: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً﴾398»
در مورد احسان مجموعا، 43 آيه در قرآن كريم وجود دارد. در پنج مورد خود كلمه احسان به كار رفته است مانند آيه شريفه ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ﴾؛ و در چهار مورد ديگر، به صورت اسم فاعل ـ محسن ـ هم چون : ﴿وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾399و34 بار هم “محسن” به صورت جمع ـ محسنون يا محسنين ـ آمده است. يك مورد هم كه مرتبط به زنان پيامبر بوده و به صورت (محسنات) است.400
4ـ1ـ 4 معروف
«معروف» از ماده «عرف» است و عرف به معناي چيز شناخته شده است. از اين رو عرب به زمين مرتفع، «عرف الارض»401 و به لاله خروس، «عرف الديك» و به كاكل و يال اسب، «عرف الفرس»402 ميگويد. «عرف» در قرآن به معناي هر كاري است كه به نيكي شناخته شده باشد: «و امر بالعرف»403. ابن منظور در تعريف «معروف» مينويسد: معروف، اسمي فراگير است كه تمامي آن چه به عنوان طاعت و وسيله تقرب به خداوند عالم به شمار ميآيد و يا هر نوع نيكي و احساني كه به مردم ميشود را فرا ميگيرد.404
طبرسي صاحب مجمع البيان نيز در بيان معناي «معروف» مينويسد: هر فعل و عملي كه شايستگي آن توسط دين و خرد آدمي، احراز و به نيكي شناخته شود، معروف خوانده ميشود.405
اقرب الموارد، تحسين و پسند نفس و طبع سالم انسان را در كنار تحسين و پسند شرع قرار داده، مينويسد: هر عملي كه مورد تحسين شرع و يا طبع و نفس انسان واقع گردد، «معروف» خواهد بود. علامه طباطبايي نيز در ذيل آيه ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾406مينويسد: هر آن چه مردم با ذوق مكتب از حيات اجتماعي متداول، با آن آشنا باشند و آن را به نيكي بشناسند، معروف خوانده ميشود. در جاي ديگر به تصريح ميگويد: عمل معروف، آن عملي است كه هم طبق شرع يا عقل، شكل بگيرد و هم با فضايل اخلاقي، سنتهاي اجتماعي و ادبي و قانون جاري در ميان جوامع بشري، به ويژه جامعه ديني، منافات نداشته باشد.407 از نگاه حضرت علي عليه السلام، هر كاري كه «معروف» خوانده ميشود، «احسان» نيز گفته ميشود:«كل معروف احسان»408
4ـ 1ـ5 طيب
هر چيزي كه حواس و آدمي، از آن متلذذ ميگردد، «طيب» ناميده ميشود. در مقابل، هرپديده ناپسندي كه با طبع سالم انسان ناسازگار باشد، «خبيث» خوانده ميشود.409
علامه طباطبايي در تبيين واژه «طيب» مينويسد : طيب به معناي چيزي است كه با طبع سالم بشر ملايم باشد؛ مانند: مسكن، همسر، انواع خوراكيها و ديگر اموري كه آدمي در زندگي خود، از آنها استمداد ميجويد.
4ـ 1ـ6 عمل صالح
صالح: شايسته. آن چه يا كسيكه شايسته و خوب است و در آن فساد نيست. مثل ﴿مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾410 ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾411 كه وصف عمل است.
عمل: كار. اعمّ از آنكه خوب باشد يا بد. خوب و بد بودن آن به وسيله قرينه معلوم ميشود. مثل ﴿قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ﴾412 و مثل ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾413
راغب گويد: عمل هر فعلى است كه از حيوان روى قصد واقع شود، آن از فعل اخصّ است زيرا فعل گاهى به فعل حيوانات كه بدون قصد سر زند اطلاق ميشود و برخي اوقات به فعل جمادات نيز گفته ميشود ولى عمل خيلى كم به بدون قصد و فعل جماد گفته ميشود.
در اقرب الموارد گفته: عمل در كارى گفته ميشود كه از روى عقل و فكر باشد بنابراين با علم مقرون ميشود ولى فعل اعمّ است. پس فرق بين عمل و فعل اعمّ و اخصّ است. اين فرق را از قرآن مجيد نيز ميشود استفاده كرد كه عمل به اعمال و كارهاى ارادى اطلاق شده ولى فعل گاهى در افعال جماد نيز به كار رفته است مثل ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا﴾414415
عمل صالح و كار شايسته آن
